نقدی بر فیلم «بیگانه: پیمان» ساخته ریدلی اسکات
شخصیت بیگانه عمری نزدیک به ۴۰ سال دارد. از سال ۱۹۷۹ با فیلم «بیگانه» ساخته ریدلی اسکات در سینماها جان گرفت و بهترتیب در فیلمهای «بیگانگان» و «بیگانه۳» و «بیگانه: رستاخیز» حضور پیدا کرد.
در مرحله بعد هنگامی که سکان هدایت ساخت «بیگانه۳» به دیوید فینچر داده شد؛ با فیلمی پر از درونمایههای فلسفی در کنار روایت ترسناک و وهم آمیز روبهرو بودیم. در آخر ژان پییر ژونه ساخت فیلم چهارم را برعهده گرفت و سعی کرد با ترکیب المانها و عناصر آثار قبلی بیگانهای جدید را بسازد که نتیجه متاسفانه آنطور که باید و شاید خوب از آب در نیامد. کاراکتر بیگانه جدا از فیلمهای اصلی این سری در آثاری فرعی مقابل هیولای دیگر محبوب هالیوود یعنی «غارتگر» قرار گرفت. این مبارزه بین دو هیولا در دو فیلم مجزا ساخته شد و هر دو فیلم شکست نسبتا شدیدی هم در گیشه و هم در بین منتقدان خوردند. بازیها کامپیوتری و داستانهای مصور گوناگونی نیز از شخصیت بیگانه ساخته شد که بعضی از آنها موفق و بعضی ناموفق بودند اما تاثیرات آنها در فیلم جدید به چشم میخورد که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.
«پرومته» فیلمی که ریدلی اسکات، کارگردان نسخه اول این سری، در سال ۲۰۱۲ ساخت پیشدرآمدی بر داستان اصلی مجموعه فیلمهای «بیگانه» به حساب میآمد. ماجرای فیلم به سالها قبل از «بیگانه۱» برمیگشت و مربوط به چگونگی خلق انسانها و بیگانگان میشد. سبک روایی فیلم با آثار قبلی بیگانه تفاوت زیادی داشت و خبری از خون و خونریزی و وحشت و کشتار و تاریکی و... نبود. بعد از ساخت «پرومته» و موفقیت نسبی آن استودیو و خالق اصلی «بیگانه» تصمیم به ساخت فیلم جدیدی با حالوهوای آثار اولیه گرفتند. «بیگانه: پیمان» نام اثر سینمایی جدیدی است که در حقیقت فیلم ششم از این سری آثار محسوب میشود.
کارگردان فیلمی ساخته که هم طرفداران را راضی نگهدارد و هم بتواند مخاطبان جدید را به سمت خود جذب کند. سوال اینجاست که آیا از عهده این کار برآمده است یا خیر؟ داستان بعد از وقایع فیلم قبلی یعنی «پرومته» شروع میشود. سفینهای بزرگ به سمت سیارهای به نام ارویگا۶ در حال حرکت است. این سفینه شامل چندین خدمه و بیش از ۲۰۰۰ مسافر است که همگی به خوابی عمیق فرو رفتهاند و تا زمان رسیدن به مقصد در این سفر طولانی، قرار نیست از خواب مصنوعی خود بیدار شوند. آندرویدی (روبات انساننما) به نام والتر(با بازی مایکل فسبندر) در این سالها وظیفه هدایت سفینه را بر عهدهدارد و «مادر»، هوش مصنوعی سفینه در این راه به او کمک میکند. با برخورد موج شدیدی از امواج فضایی نقص شدیدی در سفینه پیش میآید و والتر خدمه را زودتر از موعد بیدار میکند. کاپیتان اصلی با بازی افتخاری جیمز فرانکو در همان دقایق اولیه فیلم آتش میگیرد و از همین جا بیرحمی فیلمنامه به مخاطب ثابت میشود.
خدمه به همراه کاپیتان جدید با نام اورام با نقشآفرینی بیلی کرودوپ و همسر فرمانده سابق با نام دنیلز (کاترین واترستون) به سمت اوریگا۶ حرکت میکنند و در بین راه با دریافت سیگنالی جدید از سیارهای نزدیکتر تصمیم به تغییر مسیر میگیرند. بعد از نشست در این سیاره تازه معلوم میشود که اینجا جایی است که خدمه پرومته در انتهای فیلم قبلی در آن گیر کرده بودند و دیوید (اندرویدی دیگر و باز هم با بازی مایکل فسبندر) تنها بازمانده آنان است.
دیوید که در فیلم قبلی نقش منفی را برعهده داشت در «بیگانه: پیمان» نقش بسیار پررنگتری دارد. شخصیت او بیشتر برای مخاطب کنکاش میشود و میفهمیم که او در پی کشتار تمام خالقان خود یعنی انسانهاست. زوایا و لایههای روانشناسی شخصیت دیوید بسیار پیچیده و خارج از حوصله این مطلب است ولی بهطور مختصر باید بدانید او بهصورت علمی روی بیگانگان تحقیقاتی انجام داده و در حقیقت آنها را رام خود کرده است. توانایی ارتباط با بیگانگان را دارد و بهنوعی رهبر آنها محسوب میشود.
صحنههای ترسناک و نفسگیر در فیلم به وفور دیده میشود و بیگانههای فیلم به هیچکس رحم نمیکنند. آنها هیولاهایی درنده هستند که در مرحله نخست حتی بهصورت ریزگرد هستند و بعد از ورود به بدن انسان و تصاحب وی تدریج بزرگتر و نیرومندتر میشوند. سکانس آخر فیلم اوج هیجان اثر است و نبردی تن به تن با بیگانه ما را یاد اواخر فیلم اصلی و نخست میاندازد. بهویژه که در یک سوی این نبرد شخصیتی مونث قرار دارد. اصولا المانهای فمنیستی در سری «بیگانه» کم نیستند و همیشه قهرمان فیلم یک زن بوده و تفکرات و نقشههای درست را او میچیند و نه سایر همکاران مرد. گرچه شخصیت دنیلز و بازی کاترین واترسون در این فیلم، بههیچوجه به پای قهرمان چهارگانه اول یعنی ریپلی با نقشآفرینی سیگورنی ویور نمیرسد.
استفاده از سکوت در فیلم بهدرستی صورت گرفته و در بخشها و سکانسهای ترسناک بیشتر از یک موسیقی وهمانگیز تاثیر دارد. این سکوت به همراه فیلمبرداری آرام و صحنهپردازی تاریک در اکثر سکانسها ترسی دوچندان نسبت به یک آهنگ مخوف در تماشاگر ایجاد میکند. حتی ترسهای لحظهای برخلاف فیلمهای هم سبک تکراری و کلیشهای ساخته نشدند.
مشکل اصلی فیلم از فیلمنامه آن نشأت میگیرد. بجز مایکل فسبندر در دو نقش روباتهای انساننما، بقیه بازیگران به سبب بازی نهچندان دلچسبشان و هم به دلیل مقوایی بودن شخصیتهایشان در فیلمنامه نمیدرخشند و برخلاف قهرمانان نسخه سال ۱۹۷۹ در ذهن باقی نمیمانند. شخصیتهای تک بعدی و بیروح آنان با وجود به زور وصل کردن آنها با یکدیگر و اعلام نامزد بودن و زوج بودن اعضای این خدمه نفرین شده در طول فیلم بازهم چیزی را مخاطب نمیرساند. مرگ این شخصیتها هیچ تاثیر غمانگیزی روی تماشاگر نداشته چرا که شناخت درستی از آنها ندارد.
داستان فیلم آنطور که طرفداران یک «بیگانه» اصیل میپسندند وارد جزئیات و مسائل فلسفی مطرح شده در پرومته یا فیلمهای نخست نمیشود. بلکه نقبی به آنها میزند و سریع از این مسئله گذر میکند. دیالوگهای شخصیت دیوید اشاراتی کوتاه به فلسفه داستان فیلم دارد که متاسفانه در بعضی جاها گنگ به نظر میرسد و بهجای پاسخ دادن به سوالات فیلمهای قبلی بازهم پرسشهایی جدید میسازد.
بیگانه جدید بعد از چندین سال نام اصلی سری یعنی ALIEN را یدک میکشد و برای طرفداران این سری نکات ریز و درشتی دارد که جذاب است. سوالهای جدیدی نیز در این فیلم جدید از همان سکانس نخست مطرح میشود که جوابهایش را احتمالا قرار است در فیلم هفتم ببینیم. بهتر است تیم سازنده برای ساخت فیلم بعدی مخاطب را هوشمندتر از چیزی که میپندارند در نظر بگیرند و راه فیلم هوشمندانهتری چون «پرومته» را پیش بگیرند چرا که مخاطب امروزی در کنار کشتوکشتار هیولاها و جلوههای ویژه بینظیر دلش یک داستان ناب و اصلی نیز میخواهد.
نظر کاربران
یه فیلم کاملا چرت و مزخرف
واقعا که
از همشون بعید بود مخصوصا کاترین واتراستون که تو این فیلم بازی کردن
فیلم خوبی هست و هزینه زیادی براش شده ولی ایکاش نکات گنگ کمتری داشت و بیشتر به موجودات خالق انسان می پرداخت. ریدلی اسکات با ساختن پرومتئوس واقعا جریان جدید و بی نظیری رو توی سبک فکری نسبت به دنیا ماورای زمین ارایه داد.