حقایق فصل سوم «سریال فارگو»، از زبان کارگردانش
فصل سوم «فارگو» کمی متفاوت است، هاولی با پیش کشیدن دو شخصیت یعنی گلوریا بورل که رئیس پلیس تنزل مقام پیدا کردهای است و شخصیت مرموزی با نام ویام وارگا معنای حقیقت در آمریکای مدرن را نابود کرده است.
مطرح کردن تمام این موضوعات ما را به فصل سوم مجموعه تلویزیونی تماشایی «فارگو» میرساند. مجموعهای که توسط نوا هاولی خلق شده است و مانند فیلم سینمایی اصلی برادران کوئن هربار به دروغ در آغاز قسمتهای مختلف خود مینویسد که «این یک داستان واقعی است» و هربار از ذهن مخاطباناش را به بازی میگیرد. فصل قبل با داستانی به پایان رسید که شاهد هجوم بیگانههای فضایی به متل ارزان قیمت و دور افتادهای بودیم، همین ختم کلام برای اشخاصی است که از نوشته شدن جمله معروف برگرفته شده از یک ماجرای واقعی لذت نمیبرند.
فصل سوم ماجرایش کمی متفاوت است، هاولی با پیش کشیدن دو شخصیت یعنی گلوریا بورل (با نقشآفرینی کری کان) که رئیس پلیس تنزل مقام پیدا کردهای است و شخصیت مرموزی با نام ویام وارگا (با نقشآفرینی دیوید تیولز) معنای حقیقت در آمریکای مدرن را نابود کرده است. هاولی در این مورد میگوید: در وهله اول من باید خود آگاه باشم که درحال ارائه داستانی با برچسب واقعیت هستم، این در شرایطی است که من قصد دارم داستانی تعریف کنم که حتی بهعنوان داستانسرایی نیز نمیتوان آن را قبول کرد.
هاولی در مورد چگونه شکلگیری فیلمنامه این فصل بیشتر توضیح میدهد: دوست ندارم وقتی مخاطبان با فصلهای مختلف «فارگو» مواجه میشوند فکر کنند که همهچیز قراردادی است و مثلا در قسمت یکی مانده به آخر باید منتظر پیچشهای مرسوم سریالی باشند. همیشه سعی کردهام از هیچ الگوی منظمی برای نگارش این سریال استفاده نکنم و خودم را همراه با داستان بهگونهای پیش ببرم که حتی خودم نیز شگفتزده شوم.
هاولی در مورد پیام فصل سوم «فارگو» میگوید: این شکننده بودن واقعیت در دنیای امروز تاثیرات منفی خود را نشان میدهد. تاثیراتی که وجوهی ترسناک در دنیای واقعی پیدا کرده و من سعی داشتم این تاثیرات را در فصل سوم «فارگو» به معرض نمایش بگذرام. این فصل قصد دارد به مخاطب ثابت کند که واقعیت در این دنیا شکست خورده است، آنچه که شما فکر میکنید واقعیت است میتواند درست نقطه مقابل واقعیت باشد و برداشت شخصی که کنار شما ایستاده است از همان اتفاق کاملا درست و واقعی باشد.
هاولی برای نمونه پای یکی از سکانسهای کلیدی فصل سوم «فارگو» را به میان میکشد، زمانی که شخصیت فلتز (با نقشآفرینی مایکل استولبارگ) به منزل میرود و همسرش را در آغوش کشیده و با گریه میگوید: این دنیا غلط است، شبیه به دنیایی است که من متصور بودم ولی با این تفاوت که همهچیزش متفاوت است.
هاولی در توضیح این دیالوگ میگوید: فکر میکنم این روزها بسیاری از مردم این حس را دارند، برای مثال شما شبی در آمریکایی عادی به تختخواب میروید و فردای آن روز در آمریکایی بیدار میشوید که جنگ طلب است! این زمان هاست که شما متوجه میشوید چیزی در دنیا غلط است.
کاراکتر گلوریا (کری کان) در فصل سوم «فارگو» مظهر قهرمان کلاسیک داستانها و فیلمها محسوب میشود، او با ایمان و اعتقاد بالای خود بهدنبال حقیقت میرود و هربار که شکست میخورد گرچه افسرده و غمگین میشود ولی امید خود برای کشف حقیقت را از دست نمیدهد. گلوریا ویژگیهای جذاب زیادی برای مبدل شدن به یک قهرمان را دارد، در حقیقت هاولی قهرمان این وضعیت آشفته را در دل گذشته جستوجو میکند، شخصی که حتی به دلیل طرز فکر قدیمی شدهاش از جایگاه یک رئیس پلیس به یک پلیس ساده تنزل مقام پیدا میکند ولی همچنان بر اصول خود پایبند میماند، او هنوز تکنولوژی را قبول ندارد و کار با کامپیوتر را نمیپذیرد. گلوریا تنها شخص آگاه و باهوش در دنیای فصل سوم «فارگو» بهشمار میرود که بهدرستی به ارتباط قتل اشخاصی که نام فامیل آنها استاسی است شک کرده و راز نهفته در این قتلها را کشف میکند.
واقعا چه اشخاصی برنده نزاع میان واقعیت مطلق و واقعیت نسبی هستند!؟ جایگزینی واقعیتها در دنیای مجموعه تلویزیونی «فارگو» مخصوصا در فصل سوم تلفات زیادی بهجا گذاشت، تلفاتی که ما تا آخرین لحظه قسمت پایانی فصل منتظر اضافه شدن شخصیتهایی جدید به فهرست آنها بودیم. دنیای حقیقی نیز از همین روند پیروی میکند، ما نمیتوانیم بهصورت حتمی از رخ دادن اتفاقی مطمئن باشیم، ما در جایگاهی هستیم که باید امیدوار باشیم جزو تلفات این جایگزینی واقعیتها نباشیم. چیزی که شاید ما را بیشتر نگران میکند کمبود افرادی چون کاراکتر گلوریا در دنیای واقعی است، دنیایی که امیدواریم نام شخصی چون گلوریا را هیچگاه در فهرست تلفات آن نبینیم.
نظر کاربران
والا من چهارقسمت ازین سریالو دیدم اصلا برام جالب نبود،خیلی خسته کننده و البته غیر واقعی بود،هیاهوی بسیار برای هیچ
خیلی جذاب بود