۱۰ انیمیشن برتر از نگاه منتقدان
همزمان با اکران قسمت سوم از سری انیمیشن محبوب «من نفرت انگیز» منتقدان معتقدند در یک سال نه چندان خوب برای انیمیشن ها، شانس برای حضور در اسکار خیلی زیاد است. با ۱۰ انیمیشن برتر که بیشترین تحسین ها را از منتقدان دریافت کرده اند و بالاترین امتیاز را در سایت متاکریتیک دارند، آشنا شوید.
راتاتویی (Ratatouille)؛ ۲۰۰۷
ورایتی (۱۰۰ از ۱۰۰): «راتاتویی» خوشمزه است. در این داستان رضایت بخش و خشنودکننده درباره یک موش فرانسوی شجاع با شور آشپزی کردن، سرآشپزهای پیکسار، همه عوامل درست برای ساخت یک انیمیشن را با هم ترکیب کرده اند. هوشمندی فراوان در دیالوگ نویسی و ظرافت بصری، زمان بندی مناسب مبدعانه برای کمدی، مقدار کمی پیچیدگی فرانسوی با هم مخلوط شده اند تا معجونی گرم و غیرقابل مقاومت به خورد تماشاگر بدهند.
دیو و دلبر (beauty and the beast)؛ ۱۹۹۱
هالیوود ریپورتر (۱۰۰ از ۱۰۰): این سی امین انیمیشن بلند دیزنی بود که در قله یک انیمیشن کامل و هنرمندانه می ایستد و حتی بیشتر از انیمیشن های عالیرتبه قدیمی تر دیزنی صاحب وزن و اعتبار است. این پویاترین انیمیشنی است که تا آن سال ساخته شده و دوربین خرامانش حسی از نفوذ داخل آن جهان شگفت انگیز را می دهد. سرعت تدوین اش باعث شده بیشتر از همه انیمیشن های قبلی اش روح زندگی در آن جاری باشد. آهنگ تیتراژش زیباست.
وال- ای (WALL-E)؛ 2008
ویلیج وویس (۱۰۰ از ۱۰۰): فیلمی که به طرز نفس گیری باشکوه و به طرز اندوهگینی صمیمانه است. از نظر بصری بدون شک بهترین کار استودیوی پیکسار است. استانتون که فیلمنامه را به همراه جیم ریردان از روی داستانی که با پیت داکتر طرحش را داده بودند، شکل داده بود دو جهان خلق کرده که به طرز شگفت انگیزی خلاقانه و نفس گیر هستند. این قصه عاشقانه یک روبات بامزه و مفتون کننده همه اعضای خانواده را هدف قرار می دهد. همزمان بامزه، فوتوریستی (آینده نگرانه) و خارق العاده است. از لحاظ احساسی هم فیلم به غایت قدرتمندی است.
داستان اسباب بازی 3 (toy story3)؛ 2010
مجله باکس آفیس (۱۰۰ از ۱۰۰): تماشاگران دیگر از یک فیلم چه می خواهند؟ این انیمیشن بامزه و برای همه گروه های سنی دلگرم کننده و سرگرم کننده است. سلامی است به جادوی سینما که می تواند همه چیز را باورپذیرتر جلوه بدهد. وودی، باز و رفقایشان بازگشتی دارند که از نظر احساسی ما را راضی می کند. در دل داستانی که کاملا درگیرکننده است. در میان «داستان اسباب بازی» از همه ارزش سینمایی بیشتری دارد و ادامه دهنده میراثی است که لسه تر در دهه نود بنیان گذاشت.
در جست و جوی نیمو (Finding Nemo)؛ ۲۰۰۳
اینترتینمنت ویکلی (۱۰۰ از ۱۰۰): حتی اگر هفت دریا را هم زیر پا بگذارید نمی توانید چیزی زیباتر، بامزه تر و هنرمندانه تر از اثر اریجینال «در جست و جوی نیمو» بیابید. این بار پدر قهرمان قصه است برخلاف بیشتر انیمیشن ها که مادر نقش اصلی را بازی می کند. پیکسار با این انیمشین می تواند هم بچه ها و هم بزرگترها را درگیر کند. شوخ طبعی این انیمیشن آنقدر تر و تازه است که عاری از هرگونه سانتی مانتالیسم بیش از حد به نظر می رسد. انرژی بصری آن شگفت انگیز است. اگرچه لوگوی دیزنی هم روی این انیمیشن خودنمایی می کند اما هیچ مخلوقی شبیه کاراکترهای دیزنی در آن نیست. این فیلمی کاملا متعلق به پیکسار است.
شهر اشباح (Spirited away)؛ ۲۰۰۱
بالتیمورسان (۱۰۰ از ۱۰۰): این یک شاهکار بصری درباره دختر ترسیده کوچکی است که به سفری نفس گیر برای شناخت خودش دست می زند. و همه سرگرمی در همان سفر اتفاق می افتد. با وجود سورئالیسم بصری اش ماجرای چرخش هویت و پیغام اجتماعی/ بوم شناختی فیلم آن را تبدیل به تمثیلی از یک حکایت اخلاقی می کند. هر چیزی را که درباره دنیای مدرن می دانیم فیلم دور سرش می چرخاند و هیولاها و جادوگرها و حیوانات را جایگزین آن می کند. این انیمیشن احتمالا شبیه به هیچ دیگری نیست که پیش از آن دیده اید.
داستان اسباب بازی (toy story)؛ 1995
واشنگتن پست (۱۰۰ از ۱۰۰): این فیلمی است که باید دید. باید درباره اش حرف زد و باید برنامه ریزی کرد تا دوباره آن را دید. نوعی افسون ابزورد و گیج کننده در فیلم وجود دارد که به آن حس آشنایی با راوی و کاراکترها کمک زیادی می کند. انیمیشنی که بچه ها را سرخوش می کند و والدین شان را مسحور می سازد. به طرزی جادویی این اولین انیمیشن کامپیوتری هوشمندانه ساخته شده: پیچیده با اکشن سریع و کمدی الهام بخش است. علاوه بر ابداعاتش در سبک و ساختار داستان مجذوب کننده ای هم دارد.
درون بیرون (inside out)؛ ۲۰۱۵
هیت فیکس (۱۰۰ از ۱۰۰): وقت به آنچه در جهان واقعی رخ می دهد نگاه می کنید داستان داکتر و دل کارمن مقیاس خیلی خیلی کوچکی دارد. اما آنها برای ساخت این انیمیشن کار بسیار قدرتمندی انجام داده اند. برای اینکه به درون آشفته و متلاطم و بااهمیت یک کودک تا جایی که ممکن بوده با احترام نزدیک شده اند. در اجرا، این پانزدهمین انیمیشن پیکسار ثابت می کند که آنها بزرگترین ایده هایی را که یک استودیوی انیمیشن سازی می تواند داشته باشد، خلق می کنند.
سه قلوهای بلویل (The Triplets of Belleville)؛ ۲۰۰۳
تایم (۱۰۰ از ۱۰۰): این انیمیشن فوق العاده است. هیچ رقیبی برای چنین تخیل محظوظ کننده ای وجود ندارد. تخیل شومه خارق العاده است و تصاویری را به هم پیوند می دهد که می توانید قسم بخورید فقط در رویاهایتان شاهدش بوده اید. سریع، بامزه، غیرقابل انتظار و البته انیمیشنی است که خرق عادت می کند. ممکن است یک انیمیشن محسوب شود اما علاوه بر آن محصول ذهن هنرمندانه ای است که حتی مغرورترین و سختگیرترین منتقدان را هم به زانو در می آورد. قصه اش قابل لمس است و طنزی طعنه زنانه و گروتسک در آن به چشم می خورد.
داستان شاهزاده خانم کاگویا (The Tale of the Princess Kaguya)؛ ۲۰۱۳
تلگراف (۱۰۰ از ۱۰۰): یک اثر هنری دوست داشتنی است که احساسات و حال و هوایش در لحظه های مشخصی از این نقاشی های ثابت به تماشاگر انتقال داده می شود. داستان ساده ای که از یک قصه فولکلور مربوط به قرن دهم اقتباس شده و به طرز فریب آمیزی ساده بنظر می رسد در حالی که به شدت پیچیده است. این یک سفر شگفت انگیز برای چشمانتان است. رنگ های نرم، لحظات باوقار به همراه هم زیبایی غیرقابل توصیف زندگی روی زمین را به تصویر می کشند.
نظر کاربران
اسم دوتای آخری رو اصلا نشنیده بودم
پاسخ ها
خیلی خوب
عالی