فیلم «اوکجا»؛ خوک غول پیکر کُرهای
«اوکجا» حیوان بزرگ و مهربانی است که توسط دختر بچهای با نام میجا (با نقشآفرینی سئو هیون آن) بزرگ شده است. در حقیقت پدربزرگ میجا وظیفه پرورش این حیوان مزرعهای را برعهده داشته است، امری که باعث شده نوهاش (میجا) و این حیوان (اوکجا) بهمعنی دقیق کلمه همراهانی جداییناپذیر به نظر برسند.
مخاطبانی که به دیدن فیلمهای مربوط به رابطه دوستانه کودکان و حیوانات علاقه دارند بهخوبی میدانند این قبیل داستانها با همین فرمول دوستی ساده آغاز شده و در میانه راه با از دست دادن حیوان مورد نظر سروشکلی فاجعهآمیز به خود میگیرد، زیرا نگاه کودکان به حیوانات در زندگی واقعی نیز تفاوتهای زیادی با نگاه بزرگسالان دارد. اکثر بزرگسالان حیوانات را بهعنوان منبع غذایی یا وسیلهای تزئینی نگاه میکنند. این واقعیت در فیلم شگفتانگیز «اوکجا» اثر بونگ جون هو بهصورت بسیار افراطگرایانه مطرح شده است. افراطگرایی که به اندازهای زیاد میشود که به چشم واقعی میآید و پیامهای موردنظر خود را با دقت و هوشمندی به مخاطب منتقل میکند.
میجا دختر یتیمی است که تمام دوران کودکی خود را صرف بزرگ کردن این حیوان بهظاهر خانگی کرده است، او دختری بسیار جدی و بسیار سختگیر است، ویژگیهایی که از محیط خشک و مسکوت اطرافش کسب کرده است. تنها موجوداتی که میجا با آنها روزگار میگذراند، پدربزرگاش و اوکجا هستند. مشکل اصلی اینجاست که این حیوان (که میشود آن را موجودی ترکیبی از فیل و خوک در نظر گرفت) متعلق به کمپانیای چند ملیتی است که تنها به هدف سودآوری در تجارت دستور پرورش این حیوانات خاص را صادر کرده است. اوکجا بهصورت فیزیکی و قانونی متعلق به این شرکت است و مانند هزاران هم نوع خود توسط مزرعهدارانی مختلف در نقاط گوناگون کره زمین پرورش یافته است. هدف اصلی این شرکت از پرورش این حیوانات کشتار آنها پس از ده سال و تامین ذخیره غذایی مشتریان است.
رئیس این شرکت، لوسی میراندو (با نقشآفرینی تیلدا سوینتون) نام دارد، او مدیر اجرایی شرکت میراندو است و این کسبوکار را از پدرش به ارث برده است. او با ارائه این طرح غیراخلاقی قصد دارد به سود هنگفتی از قبال این محصولات دست یابد. او با کمک دکتر دامپزشکی (با نقشآفرینی جیک جیلنهال) که سودای شهرت در سر دارد پس از رشد کردن این حیوانات سوپروئید بدون لحظهای درنگ آنها را به کشتارگاه فرستاده و سودآوری شرکت خود را با تامین گوشت مورد نیاز مردم چند برابر میکند.
این دامپزشک به مزرعه میجا میرود و پس از ارزیابی، اوکجا او را با خود به شهر میبرد، مشخصا میجا نیز با دور شدن از تنها همدم زندگی آرام نمینشیند و روستای کوهستانی خود را به مقصد شهر و باز پس گرفتن اوکجا ترک میکند. یکی از تمهیدات قابلتوجه آقای بونگ جون هو در تغییر شخصیت میجا پس از ورود به شهر شکل میگیرد، در حقیقت میجا از لحظهای که وارد شهر میشود از دختر بچه ساده روستایی تبدیل به قهرمانی شهری میشود. او بیدرنگ به شعبه شرکت میراندو در کره میرود و خواستار پس گرفتن اوکجا میشود، منشی شرکت از پذیرفتن میجا به درون محیط داخلی شرکت خودداری میکند و همین عمل کوچک کافی است تا اکشن مورد نظر فیلمساز شکل بگیرد، میجا از شکستن در ورودی شیشهای کار خود را آغاز کرده و تا دزدیدن کامیون ویژه حمل حیوانات به کمک گروهی که خود جبهه آزادی بخش حیوانات مینامند، پیش میرود.
این گروه نیز که از نیت شوم شرکت میراندو خبردار شدهاند قصد دارند با رهبری جوانی سرکش (با نقشآفرینی پل دانو) اوکجا را وارد کشتارگاه کرده تا با دوربینی که روی او نصب میکنند تمام جزئیات کشتار حیوانات را در محیط مجازی منتشر کنند. عملکردی که باردیگر باعث دور شدن این دوستان قدیمی، یعنی اوکجا و میجا میشود. تمام اتفاقات درنهایت باعث میشود اوکجا از سئول سر از نیویورک درآورد و به کارخانه پردازش گوشت برای گوشتخواران منتقل شود، کشتارگاهی که بیشباهت به کورههای آدمسوزی نازیها در دوران جنگ جهانی دوم نیست.
باید اعتراف کرد که فیلم «اوکجا» با اینکه درحال نشان دادن روی تاریک صنایع غذایی است، سعی دارد مخاطب را احساساتی کند و حس همذاتپنداری آنها را با این موجودات برانگیزد. این هدف شاید در لحظاتی از فیلم باعث حرکت کردن اثر در سطح با نشانههایی از سینمای عامهپسند شود. اما مانند دیگر آثار آقای بونگ جون هو «برف شکاف» و «میزبان» تیر این فیلمساز خوش فکر به هدف میخورد و ما با پایان اثر به فجایعی که انسان به بهانه تامین غذا بوجود آورده است پی بردهایم.
فیلم «اوکجا» در حقیقت کیفیت انسانیت را در این روزگار زیر سوال میبرد. دنیای بهشدت مصرفگرا که هیچ هدفی جز استفاده نادرست از محصولات تولید شده توسط شرکتهای بزرگ ندارد و در راه رسیدن به این هدف به زندگی دیگر انسانها و موجودات دیگر کره زمین ضربه میزند. حجم بسیار بالای تولید مواد غذایی مختلف با برچسبهای تجاری مشهور شاید یکی از فجایع بزرگ این قرن باشد که انسان مدرن بدون هیچ تفکری به عواقباش آن را انجام میدهد. غذای باقیمانده از هر وعده و اوجگیری رستورانهای زنجیرهای (که مصرف روزانه گوشت در سطح جهان را چندین برابر از دهههای گذشته کردهاند) تنها نمونههایی ساده از فجایعی هستند که این چرخه نادرست مصرفگرایی بهوجود آورده است.
فیلمساز و فیلمنامهنویسی چون بونگ جون هو در فیلم «اوکجا» بهخوبی نشان میدهد که توان توازنسازی جنبههای سرگرمی و معناگرایی پیامهای خود را دارد. او که از نوع روایتی اسپیلبرگی استفاده میکند، دوستی ساده یک حیوان بیآزار و بزرگ اندام با یک دختر بچه کوچک را تبدیل به حماسهای سرگرمکننده میکند و از دل آن پیامهای ضدسرمایه داری و ضد مصرفگرایی خود را مطرح میکند. سکانس پایانی کشتارگاه با آن تاریکی هوا و صف طولانی حیواناتی که منتظر روانه شدن بهسوی قتلگاه خود هستند جزو یکی از برجستهترین لحظات این اثر محسوب میشود.
در مورد عملکرد بازیگران نیز باید اذعان داشت که آقای بونگ جونگ هو همواره جنس خاصی از نقشآفرینی را در آثارش میپسندد، جنسی که کمی همراه با اغراق است و نسبت به فضاسازی غیرمعمولی این آثار قابل قبول است. تیلدا سوینتون در نقش خواهران دوقلوی میراندو مانند «برف شکاف» در قطب منفی اثر نقشآفرینی کرده است. امری که نسبتا با موفقیت از پس آن برآمده است. جیک جیلنهال نیز در نقش دامپزشک شیطان صفت داستان بهخوبی کنترل صدا و اعضای بدنش را در دست دارد و بازی متفاوتی نسبت به آثار چند سال اخیرش ارائه داده است.
درنهایت باید گفت فیلم «اوکجا» پیامهای شنیدنی زیادی برای افراطگرایان محصولات غذایی دارد و با کمی تامل و تفکر میتوان از جنبههای آموزشی صحیح آن استفاده کرد. تماشای این اثر آموزنده و سرگرمکننده به مخاطبان جدی سینما توصیه میشود.
نظر کاربران
خیلی فیلم خوبی باید باشه