«پنج نمایشنامه»؛ حس تراژیک و حس گناه
در آتن شایعاتی گوشبهگوش شنیده میشد که سقراط پنهانی به ائوریپیدس در نوشتن تراژدیهایش کمک میکند.درباره صحت و سقم این شایعه نمیتوان چندان مطمئن بود، حتی اگر موضوع را صرفا شایعهای و نه بیش به حساب آوریم، در این تردیدی نیست که سقراط که حوصله تماشای هیچ تراژدیای را نداشت، برای تماشای نمایشهای ائوريپیدس همواره حاضر بود.
ائوریپیدس در کنار آیسخولوس (آشیل) و سوفوکل یکی از سه تراژدینویس بزرگ یونان باستان و از نظر زمانی آخرین آنان بود. اما از این سه ائوریپیدس به سقراط نزدیکتر بود، این دو خصائل مشترک بسیار داشتند: «ذهنی جستوجوگر و خردهسنج، قانعنشدن به پاسخهای متعارف و ناسازگاری با هر چیز که رنگی از خودنمایی داشت١.»ذهن جستوجوگر و خردهسنج ائوریپیدس را به تجزیه و تحلیل و تأملات روانشناسانه کشاند، کاری که سقراط زندگی خود را بر سر آن نهاده بود. سقراط به تعبیری بنیادگذار عقل استدلالی بود، مقصود از عقل استدلالی، به معنای دقیقتر، عقلانیکردن امور و «کندوکاو در ذهن شخصیتها و پیبردن به اعمال آنها»٢ است.
ائوریپیدس در مقایسه با تراژدینویسان بزرگ قبل از خود تراژدینویسی رئالیستیتر و بالطبع ملموستر و از نظر اجتماعی، نوع اجتماعی تنوعیافتهتری بود. مقصود از تنوع اجتماعی آن است که وی به علائق و خصوصیات دامنه وسیعتری از مردم توجه میکرد و درصدد برمیآمد تا ذائقه عمومی آنان را مدنظر قرار دهد. این رابطه دوسویه میان ائوریپیدس و تماشاگر تأثیری اساسی در آثار وی برجای گذاشت. در عالم نمایش با ائوریپیدس است که ذائقه تماشاگر اهمیت پیدا میکند. زیرا این ائوریپیدس بود که تماشاگر را بر روی صحنه آورد. با ورود تماشاگر ائوریپیدس تلاش میکند تا نمایشهایش را با مسائل و معضلات آنان میزان کند. از آن پس پای زندگی و واقعیتهای ملموس روزانه مطرح میشود زیرا آنچه برای تماشاگر اهمیت پیدا میکند، مسائل روزانه زندگی است که تماشاگر دوست میدارد آن را در نمایش ببیند و با آن رابطه برقرار کند تا کنشهای نمایشی برای او قابل فهمتر باشد.
با دموکراتیکشدن نمایش توسط ائوریپیدیس، قهرمانی و اساسا جهانبینی قهرمانی بهتدریج کنار گذاشته میشود. در این شرایط دیگر قهرمان واجد خصائلی ویژه و منحصربهفرد نیست، تا قبل از ائوریپیدس قهرمان تراژیک چهبسا ضرورتا القاکننده شکوه بود: حس «بالا»بودن و از بالا به فرد نگریستن حتی آنهنگام که قهرمان فرومیافتد از ویژگیهای قهرمان است و از این نظر قهرمان در جایگاهی رفیع در کنار خدایان و نیمهخدایان قرار میگیرد. اما با ورود ائوریپیدس به جرگه تراژدینویسان قهرمان منحصربهفرد عمومی و به تعبیر آریستوفان دموکراتیک میشود و نهفقط اشخاص که مکانها نیز دموکراتیک میشوند. مکانهایی که ائوریپیدس کنشهای نمایشیاش را به نمایش درمیآورد نه دیگر کاخها، مکانهای مسطح، رفیع و ... که تماشاگر را مرعوب خود میکند، بلکه مکانهایی عمومی، میدانها و یا حتی کلبههای روستاییاند.
هنگامی که ذائقه تماشاگر بااهمیت به حساب میآید و تماشاگر با ورود به سالن نمایش، بازیگرانی مانند خود را بر صحنه میبیند، تا بدان حد که احساس میکند با مشکلات و مسائلی مواجه میشود که خود در زندگی روزمره با آنها دستوپنجه نرم میکند، حسی از همذاتپنداری در خود پیدا میکند. در این شرایط او به خود این اجازه را میدهد که به داوری درباره نمایشی بپردازد که آن را در زندگیاش تجربه میکند. وقتی داوریکردن و به یک طریق قضاوتکردن نیک و بد با سقراط به اندیشهای غالب در یونان بدل گردید و همین نوع داوری در جهان نمایشی نیز با ائوریپیدس تکمیل شد، همزمان مقدمات سستی تراژدی پدید آمد.
اگرچه «ائوریپیدس و مخاطبانش هیچیک از اصطلاح جدید روانشناسی سر درنمیآورند»٥ اما علاقه وی به کندوکاو در ذهن و مسائل ایدهآلیستی در نهایت او را به سنجش درباره میزان تقصیر، گناه و حسن مسئولیت نسبت به دیگران كشانید. تولید این مفاهیم که بهواسطه سقراط و همراهی ائوریپیدس انجام میگرفت آن سرخوشی قهرمانان تراژیک قبل از ائوریپیدس را به محاق برد و همزمان و به موازات آن قصور، پشیمانی و حس گناه و به تعبیر نیچه سردرگریبان خود فرو بردن را كه بعدها در رم و مسیحیت به تفكری غالب بدل گردید جایگزین کرد، در اینجا میتوان به رابطهای معکوس میان حس گناه و حس تراژیک توجه کرد: حس گناه مانع از حس تراژیک میشود.
چنانکه برمیآید با ائوریپیدس علاقه به مضامین فلسفی بهتدریج رشد پیدا میکند و همزمان با آن علاقه به تحلیل و تجزیه مفاهیم نیز شدت میگیرد و همچنین سستی تراژدی قوت پیدا میکند. «نمایشنامه ائوریپیدس در بحث از مسئله گناه و انگیزههای عمل تراژیک از جنبه دیگری از طرز تفکر سوفسطائیان پرده برمیگیرد و آن علاقه به لفاظی است و این خصیصه همراه با عشق و علاقه به مضامین فلسفی، بر سقوط ملاکهای زیباییشناختی و حتی به تعبیر دیگر بر قبول شتابآمیز مواد و مصالحی که به شیوهای هنرمندانه پیراسته نشدهاند اشاره میدارد»,٦
جلوهای از سستی تراژیک همراه با بروز حسی از گناه و تردید را ائوریپیدس در «الکترا» به نمایش درمیآورد. «الکترا» نام نمایشی از اوریپید است. الکترا دختر آگاممنون است، پادشاهی که با دسیسه همسر خود کلوتمنسترا به قتل رسیده است. الکترا را از کاخ بیرون کردهاند و او به ناگزیر همسر مردی دهقان شده است. الکترا این حقارت را از چشم مادر خویش میبیند و از او متنفر است. تنفر او شاید بیشتر به خاطر حقارتی باشد که به وی شده است.
اما در هرحال او نمیتواند با زندگیاش کنار بیاید. ائوریپیدس به الکترا جنبهای روانشناسانه نیز میدهد: «این نمایشنامه در سطح روانشناسانه نشان میدهد که ما میتوانیم خود را در سوگواریمان غرق کنیم و خود را به زندگی ماننده به مرگ با چسبیدن به گذشته محکوم کنیم,٧» اما این تنها الکترا نیست که از طرف مادر خود رانده شده است. اورستس برادر وی نیز تحقیر شده و آواره گشته است. هر دو فرزند به خاطر خیانت به پدر درصدد انتقام برمیآیند. اگرچه اورستس هیچ نقشه و یا تدارکی برای قتل مادر و مردی که عصای پادشاهی پدر را در دست گرفته، تدارک نمیبیند اما این هر دو در مسیر تراژیک فرورفتن به رنج و نابودی قرار میگیرند. اورستس سرانجام مبادرت به قتل مادر و همدستش میکند.
«اورستس: ای خاک و ای خدای بیننده هرچه هست
بنگرید بر من و کار من
که اینک آغشته خون و خوف ایستادهام
آنک دو لاشه خونین
که ضربت دست من به خاک افکند
به بادافره عذابی که دیدم.»٨
قتل مادر، اورستس و الکترا را در اندوه فرو میبرد. کسی که مادر خود را بکشد قهرمان نیست، ضدقهرمان است اما قبل از هرچیز این حس گناه است که آنان را درهم میپیچاند.
پینوشتها:
* سقراط اگرچه کوچکتر از ائوریپیدس اما معاصر وی بود و از تأثیرگذارترین اندیشمندان یونان زمان خود و جهان بعد از خود بود.
١، ٢، ٣، ٤، ٥ ) ائوریپیدس، به نقل از درباره ائوریپیدس نوشته عبدالله کوثری
٦) تاریخ اجتماعی هنر، آرنولد هاوزر، ترجمه ابراهیم یونسی
٧ ) الکترا، اوریپید، ترجمه غلامرضا شهبازی- به نقل از عشق و انتقام خانوادگی در خاندان آترئوس
٨ ) الکترا، ائوریپیدس، عبدالله کوثری
نظر کاربران
خوب بود
معرفی کتاب :
قسمتی از کتاب :
تراژدی
۶۳۰- من عاشق تراژدی هستم. و بدین لحاظ نیز یگانه ام. منظورم از تراژدی البته ادبیات تراژیک نیست بلکه زندگی تراژیک است. زیرا زندگی و هستی ذاتاً تراژیک است. لذا تراژیکترین زندگیها مسلماً زنده ترین زندگیهاست. و البته همه زندگیها تراژدی است که پشت کمدی پنهان شده است.
استاد علی اکبر خانجانی
کتاب هستی بایستی