چرا «خانه پوشالی» تا این حد آشناست؟
تا به حال هیچ سریالی به اندازه «خانه پوشالی» صریح و ساده و شفاف به مسئله سیاست نپرداخته است. با اینکه سریال تلاش می کند از عنصر سیاست برای درام بهره ببرد ولی آکنده است از نشانه های واقعی و گاه اغراق شده از وضعیت سیاست ورزی در آمریکا و ای بسا در سراسر جهان.
نکته مهم این جاست که اهمیت سریال، برای تماشاگران در همه جای دنیا با مباحث واقعی عالم سیاست گره خورده و هر چقدر که سازنده ها بر جنبه های دراماتیک و حتی روابط شخصی افراد تکیه می کنند اما عنصر جذابیت همان رویدادها و شیوه اجرای اعمال شیطانی آقای فرانک آندروود و همسرش است. برای اینکه بدانیم آنها چطور دلربایی کرده اند و چطور درباره مسائلی حرف می زنند که بحث روز در همه جای جهان است، باید سراغ خود سریال برویم.
تمنای قدرت
وجه بارز سریال «خانه پوشالی» تمایل فرانک آندروود به قدرت است: وقتی متوجه می شود که رییس جمهور تصمیم ندارد وزارت امور خارج را به او بسپارد، دست به کار توطئه می شود و این بار نه برای پست که برای به دست آوردن مقام ریاست جمهوری تلاش می کند. تمایل او به قدرت با انواع و اقسام توطئه ها همراه است، او می داند که در صورت باقی ماندن در پست فعلی به مرور از گردونه رقابت حذف می شود. بنابراین با انواع ترفندها در مسیر اقدامات رییس جمهور مشکل درست می کند و به عنوان منجی او وارد معرکه می شود و او را نجات می دهد.
«خانه پوشالی» روی وجه انتقام جویی او تاکید زیادی می کند ولی آندروود آدم ساده ای نیست که تنها با انتقام گیری کوتاه بیاید. او خواهان به دست آوردن قدرت است، آن هم به هر شکل ممکن. بنابراین از هر نوع تبانی و اقدام مخفیانه علیه دولت کوتاه نمی آید.
او در عین حال که درون ساختار قدرت است می خواهد در راس آن قرار بگیرد، با اینکه نقش مهمی در سیاست ورزی دارد اما مایل است که تصمیم گیرنده اصلی باشد. اصولا آندروود می خواهد اول از همه، با به دست آوردن پست معاون اولی به چشم بیاید و مشهور شود و دوم، تحت پوشش رییس جمهور، عملا قدرت را در دست بگیرد.
این روش همان چیزی است که در سیاست ورزی کشورهای مختلف دیده شده است. در آمریکا معاون اول رییس جمهوری نقش اجرایی پررنگی ندارد اما مثلا وقتی در روسیه، ولادیمیر پوتین نخست وزیر مدودف شد، همه جهان می دانستند که او حرف آخر را می زند و وقتی بعد چهار سال دوباره به قدرت برگشت هیچ کس شوکه نشد. این مدیریت در سایه، استراتژی است که بسیاری در جهان آن را اجرا می کنند و خب، همین هم باعث واکنش تماشاگران و جذب آنها می شود.
تاثیر ماکیاوللی
«هدف وسیله را توجیه می کند» این جمله ماکیاوللی دستمایه خوبی است برای نقد اخلاقی قدرت. و درواقع، نشان دهنده وجه غیراخلاقی سیاست و سیاست ورزی است اگرچه در تمام جهان سیاست مداران سعی می کنند وجه جوانمردانه به اقدامات و حربه های انتخاباتی خود شأن بدهند اما زیربنای اقدامات آنها آلوده به مسائلی جز اخلاق است. اساس «خانه پوشالی» روی این نظریه استوار است: آندروود به مثابه یهودا در دل ساختار قدرت به رییسش خیانت می کند در حالی که وجه مهربانانه، مصلحت جویانه و حتی امدادی خودش را هم حفظ می کند.
فرانک آندروود از تمام ظرفیت های معمول قدرت سوءاستفاده می کند اما در تمام مدت برای این کارها اهدافی متعالی می چیند و سعی می کند برابر همکارانش آن را توجیه کند. اگرچه وقتی با ما، تماشاگران سریال حرف می زند، هیچ نکته ای را مخفی نمی گذارد و رندانه، لبخند می زند. هدف سازنده ها از این ایده چیست؟
به نظر می رسد که وجه شیطانی هر انسانی برابر قدرت طلبی ضعیف و غیرقابل مهار است و سازنده ها با علم بر اینکه توطئه های هوشمندانه برای کسب مقام بیشتر از عمل اخلاقی مظلومانه در دل می نشیند، سعی می کنند تماشاگرانشان را هم به نقد بکشند.
آندروود روحش را به شیطان فروخته است؛ بنابراین اینکه دروغ بگوید، کلاه برداری کند، به همسرش خیانت کند و حتی خیانت همسرش را نادیده بگیرد، امری در راستای رسیدن به هدفی والاتر دانسته می شود. او همه امور انسانی و اخلاقی را در همان فصل اول کنار می گذارد و خویی غیرانسانی از خودش نشان می دهد. چرا؟
دلیل همان تحلیل است: رسیدن به هدف، آن هم با هر ابزاری. جالب این جاست که افراد مختلف در امریکا این وجه ماکیاوللیستی آندروود را تحلیل کرده اند و نظرات مختلفی نسبت به آن دارند. مثلا جی آر گرین، که استاد فلسفه است، در سال ۲۰۱۴ مقاله ای نوشت و گفت که به توصیه مجله «هیستوری تودی» سریال را تماشا کرده و از حضور قدرتمند ماکیاوللی در آن به وجد آمده است. او تاکید کرد که برای درک بهتر به دانشجویانش توصیه کرده که سریال را ببینند.
نکته مهم در تحلیل او این بود که تاکتیک های ماکیاوللی در این جا به خوبی دیده می شود. او اشاره می کند که آندروود از حیله گری، نیرنگ، تطمیع و باج گیری استفاده می کند تا همکارانش را در مناصب مختلف بنشاند و بعد می گوید که «پدرم همیشه می گفت تعجب می کنم؛ مردم می دانند که می خواهند اما هیچ وقت موفق نمی شوند.»
او می گوید که «خانه پوشالی» نشان می دهد چطور بازی های پیچیده قدرت مردم را قانع می کند که «درست» عمل می کنند در حالی که واقعا علیه اهدافشان عمل می کنند. گرین معتقد است که استراتژی سریال در نمایش وجه مصلحت جوی آندروود و حرکات شریرانه پشت پرده اش عالی از آب درآمده است.
همین دو برداشت هم باعث شده که مردم کشورهای مختلف هنگام تماشای سریال از آن متعجب شوند؛ آنها با افرادی مواجه شده اند که برای بقا در عرصه سیاست هر کاری می کنند و به امر غیراخلاقی شان وجه مصلحت جویانه و مردمی می دهند و از طرف دیگر کسانی را هم دیده اند که برای کسب قدرت (به مثابه رسیدن به قدرت) از هیچ کاری دست بر نمی دارند. به همین دلیل هم «خانه پوشالی» موفق شده وجه دیگری از عالم سیاست را پی برده به مردم نشان دهد.
سیاست های پوپولیستی
جمله طلایی سریال «خانه پوشالی» از زبان یکی از شخصیت ها نقل می شود: «یک سیاستمدار نمی تونه هرگز بی خیال دادن وعده و وعیدهای الکی بشه». این رویکردی است که سریال به خصوص از فصل سوم، تلاش می کند به آن پر و بال بدهد. اگرچه تشابهی با طرح بیمه های درمانی امریکا دارد که برای اقشار مختلف، به خصوص بی کارها جذاب بود.
طرح جنجالی او اولین طرحی بود که ترامپ مخالفتش را با آن اعلام کرد و برای اصلاحش طرحی را به مجلس نمایندگان داد. «خانه پوشالی» علاوه بر نمایش اقدام اوباما، نوعی عوام گرایی را هم در آن ارائه کرده: «فرانک آندروود» بعد از رسیدن به مقام ریاست جمهوری نیاز دارد که هنوز رای مردم را داشته باشد. برای همین روی بیکاران متمرکز می شود. در قسمت پنجم از فصل ۳ این سریال، مجلس آمریکا با او مخالفت می کند. فرانک به دنبال راهی می گردد تا رهبران مجلس آمریکا از هر دو حزب را وادار به پذیرش خواسته اش کند. ایده او این است که می توان آنها را با یک حرکت پرسر و صدا تحت تاثیر قرار داد.
ایده پوپولیستی این جاست: او با وعده به شهردار یکی از مناطق، به همراه او تصمیمی می گیرند که مقابل کنگره آمریکا صفی از بیکاران را تشکیل دهند. آنها با برپا کردن یک چادر و ثبت نام از بیکاران سعی می کنند کار پرسر و صدایی را به راه بیندازند. آنها چادرهایی برای ثبت نام بیکاران راه می اندازند و نامش را به شوخی (یا شاید هم کاملا جدی) «محل تحقق رویاها» می گذارند.
آندروود در هنگام برگزاری این تجمع می گوید: «باید برنامه اشتغالزایی آمریکا را به مردم قالب کنیم.» و معتقد است که باید مردم را در سراسر کشور آمریکا وادار کنند که هم برای دریافت شغل ثبت نام کنند.»
نکته مهم سریال، تقابل برنامه عاقلانه کمک به مردم و جنبه تبلیغاتی آن است، تلاش های تبلیغاتی و سواستفاده از مردم عادی که در سختی هستند. طرحی است که آندروود با آن جهش می کند و می تواند وارد وادی های دیگری شود.
این نمونه ای است از اقدام پوپولیستی که برای مردم به نظر جذاب می رسد اما هیچ نوع ضمانت اجرایی ندارد. مدام مشابه سازی کند و ببیند که چطور دولتمردان و نامزدهای سمت های مختلف در حال ارائه طرح های ایده آل اما به شدت غیرواقعی هستند. بنابراین یکی از وجود جذابیت «خانه پوشالی» تمرکز روی همین نقاط است.
سیاستمدارانی که دروغ می گویند، سوءاستفاده می کنند و مردم را به وعده ها دلخوش می کنند؛ بی آن که تضمینی برای اجرای آن بدهند. این نکته ای است که سث مسکت در روزنامه واشنگتن پست به آن اشاره کرده؛ اگرچه او معتقد است که «خانه پوشالی» در این کار اغراق کرده اما از شباهت آن به طرح اوباما هم ابراز شگفتی می کند.
حضور شکسپیر
نه، فکر نکنید می خواهیم از اصول دراماتیک حرف بزنیم. «خانه پوشالی» در فیلمنامه و طراحی داستان درجه یک است. اما برای ساخت شخصیت ها از امکانات نمایشی گسترده ای استفاده کرده است. تاثیر شکسپیر هم بسیار مهم و قابل توجه است. خیلی ها به ماجراهای «ریچارد سوم» اشاره می کنند و خلق و خوی «مکبث» و همسرش را در رفتار آندروود و همسرش می بینند.
آندروود همه چیز را به شکل زد و بند و معامله می بیند: او حتی در رابطه زناشویی هم به فکر منابع سیاسی و اجتماعی است. آندروود بی محابا خواهان سقوط رییس جمهور وقت است تا خودش به آن مقام برسد. اگرچه داستان «خانه پوشالی» مدرن است اما مفهوم شاه کشی و تصاحب قدرت، مفهومی بامعنی و ریشه دار در غرب است که اصولا به تراژدی می انجامد.
بنابراین تمایل آندروود به کسب مقام بالاتر و اقدامش برای به زیر کشیدن رییس جمهور، برای تماشاگر آشناست و او می تواند حدس بزند که این داستان یک تراژدی خوفناک است. این نکته ای است که تماشاگر در تمام جهان هم قادر است آن را درک کند: کسی که بی محابا خواهان رسیدن به قدرت است به مرور تنها می شود و کم کم همه چیز را می بازد.
پایان رابطه
«خانه پوشالی» سریالی صرفا سیاسی نیست اما تمام ساز و کار سیاست ورزی در دنیای غیراخلاقی را نشان می دهد. زمانی داستایوفسکی در «برادران کارامازوف» نوشته بود «وقتی خدا نباشد همه چیز مجاز است». متفکران این دیالوگ را نشانه تقبیح نیهیلیسم در آثار داستایوفسکی دانسته اند و آن را کنار نوشته های نیچه مظهر نقد جامعه غرب به حساب می آورند. پس عجیب نیست که این جمله، هسته مرکزی «خانه پوشالی» را هم بسازد و در جهان واقع هم نمود بسیاری پیدا کند.
عصر نیهیلیسم، عصر بی اعتمادی است و «خانه پوشالی» نمونه روشن آن است. اگر تماشاگران سراسر جهان رفتار سیاستمداران را درک می کنند، به دلیل زندگی در چنین عصری است، عصر پایان.
ارسال نظر