مارتین اسکورسیزی، «سکوت» و یک دنیا حرف!
مردی که شاید بتوان گفت بزرگترین کارگردان هالیوود است، در جدیدترین مصاحبه اش با روزنامه بریتانیایی ایندپندنت از «سکوت» و «مرد ایرلندی»، ملاقاتش با پاپ و دیدگاهش نسبت به زندگی گفت.
به نقل از ایندپندنت، این مسئله به خودی خود گویاست، شاید هم بسیار آزاردهنده است، که یک فیلم جدید مارتین اسکورسیزی حالا حس یک جسارت را دارد. در حالیکه فیلم های بلاکباستر بزرگ دارند با اطمینان و با برنامه ریزی میلیاردها دلار از باکس آفیس بیرون می کشند، تامین سرمایه یک فیلم درام ساخته کسی که می توان گفت بزرگترین کارگردان هالیوود است، حالا تبدیل به چیزی شده که سرمایه گذاران با شنیدن پیشنهاد آن چانه های شان را می خارانند و فیلمنامه ها را با عدم اطمینان پر می کند.
جدیدترین فیلم اسکورسیزی، «سکوت»، در نهایت پس از ۲۶ سال تلاش توسط او به وجود آمد، بازه ای که طی آن خودش می گوید مدیر برنامه هایش به او گفتند پروژه را کنار بگذارد. از حالا به بعد به این فیلم به عنوان پروژه اشتیاقی این کارگردان اشاره خواهند کرد، اما شاید به عنوان یک کارگردان این واژه آزاردهنده باشد، کلیشه ای که حتی می تواند از این نظر تبدیل به یک توهین بشود چون دلالت بر این دارد که فیلم مورد نظر به خاطر رضایت خاطر شخصی به وجود آمد و بقیه فیلموگرافی با نیروی اشتیاق و شوق پیش نرفت.
اسکورسیزی با آن لهجه زبر اما خوش مشرب خود می گوید: «درست می گویید، این واژه به نحوی بی معنی هست. به نظرم بیشتر به آن ها و این مربوط است که می خواهند جایگاه یک فیلم در بازار فروش را شکل بدهند. آدم باید برای تمام پروژه هایی که می سازد اشتیاق داشته باشد و اگر این اشتیاق وجود نداشته باشد، به سرعت متوجه خواهید شد. من پروژه هایی ساختم که توسط خودم یا کسانی که ضرورتا از نظر زیبایی شناختی به آن ها اطمینان ندارم به وجود آمدند، و متوجه شدم که باید این را برای خودم یک اشتیاق کنم و گرنه نمی توانم پروسه اش را پشت سر بگذارم.»
شاید یک پروژه وسواسی عنوان بهتری برای «سکوت» باشد، یک تجربه سینمایی که اسکورسیزی توانست آن را پس از سال ها مشکلات قانونی، مسائل مالی و تهیه کنندگانی که به تعهد خود عمل نمی کردند، بسازد. کارگردان و بازیگران اصلی از درآمد خود زدند تا فیلم را بسازند، اما در نهایت او به پایان پروژه دست پیدا کرد: «هرگز امیدم را نسبت به آن قطع نکردم. هرگز امیدم را نسبت به خودم قطع نکردم.»
این سوال پیش می آید، حالا که او توانسته فیلمی را بسازد که وقتی در پروژه های دیگر غرق بود، به مدت سال ها در ذهنش حضور داشت، حالا که به نحوی توانسته این ایده را بیرون بکشد، آیا حس رضایت می کند؟ توانسته به چیزی دست پیدا کند که امیدش را داشت؟
او می گوید: «لحظه هایی بودند که رضایتی شکل گرفت، شکی در این نیست. هم در پروسه ساختن فیلم، خود فیلمبرداری، هم در تدوین.» با این حال وقتی در مورد فیلم صحبت می کند، کاملا واضح است که اسکورسیزی به آن به عنوان یک نهاد مشخص و به پایان رسیده نگاه نمی کند، یکی از ورودی های آی ام دی بی که او آن را پشت سر گذاشته، بلکه به آن به عنوان بیانی ادامه دار از اعتقاد خود می نگرد.
اسکورسیزی می گوید: «زنده است. زندگی من است. چیزی نیست که ناگهان تمام می کنید و بعد به چیز دیگری حرکت می کنید، در ذهن من مثل یک کار ادامه دار ثابت می ماند، در زندگی روزانه ام هم همینطور است. بنابراین به نظرم مسئله این بود که بالاخره به آن نزدیک شدم، نسبت به آن حس راحتی کردم، سعی کردم چیزی خلق کنم و بعد آن را در همان بازه از زمان رها کنم، بگذارم همانجا باشد. هنوز هم همانجا هست، هر روز همراهش هستم، اما باید بعد از مدتی فیلم را تنها بگذارم، به نظرم به نحوی کامل شده است، اما در ذهن خودم اینطور نیست.»
شینیا تسوکاموتو کارگردان که در هر دو فیلم «سکوت» و «گرگ وال استریت» مدیر فیلمبرداری بود و بازی فوق العاده ای هم در «سکوت» داشت، گفت در حین تهیه این فیلم اسکورسیزی «بسیار مصمم» بود و توضیح داد که خودش وقتی در تایوان بود خیلی وقت صرف دیدن مناظر و استراحت کردن نکرد. اندرو گارفیلد دیگر بازیگر فیلم که این دو چند صحنه با هم بازی کرده اند، قبلا گفته بود که اسکورسیزی بر تداوم سکوت سر صحنه فیلمبرداری اصرار دارد و علاوه بر این داستان هایی طی چند دهه گذشته هم هستند که می گویند اسکورسیزی به همه بازیگران و دست اندرکاران فیلم هایش می گوید که ساعت مچی های شان را دربیاورند. مثل این می ماند که اسکورسیزی می خواهد صحنه فیلمبرداری اش خارج از زمان و این دنیا وجود داشته باشد و تنها خلایی برای خلاقیت باشد که می تواند بدون نگرانی حرکت کند.
اسکورسیزی می گوید: «شاید بخشی از دلیلش این باشد که من در منطقه ای بسیار پر سر و صدا بزرگ شدم؛ زمانی که آدم متوجه می شود مجبور نیست بقیه زندگی اش را اینطور سپری کند، آن سکوت بخشی از تفکر می شود، خود تفکر می شود. در نهایت آدم آن را قبول می کند و دیگر از تنها بودن نمی ترسد، از سکوت نمی ترسد. به آن خوش آمد می گوید.»
اسکورسیزی شاید در توییتر نباشد که بخواهد نکات جزیی در مورد فیلم هایش بگوید یا با کارگردان های دیگر حرف های جالب بزند، اما متاسفانه سر و صدای فیزیکی و روان شناختی جامعه مدرن او را هم رها نکرده است و این مسئله از تعداد صفت هایی که در توصیف آن به کار می برد واضح است. او می گوید ما «درگیر دنیایی کلاستروفوبیک، دیوانه وار، پر از سر و صدا و پرتراکم شده ایم.»
او در ادامه می گوید: «تقریبا تا جایی پیش رفته که همه چیز حواس پرت کن می شود، به همین راحتی. رودریگو پریتو از یک کارگردان فوق العاده دیگر برایم تعریف کرد، اسمش را نمی برم، و گفت که او بیش از حد نسبت به نور حساس است و باید سر صحنه عینک آفتابی تیره بگذارد؛ من حتی بسیار نسبت به سر و صدا حساس شده ام. سکوت چیزی است که باید از آن حفاظت کرد. واقعا همینطور است.»
اسکورسیزی که یک کاتولیک متعهد اما در عین حال گرفتار تضاد است، افتخار به نمایش گذاشتن «سکوت» را در واتیکان و ملاقات کردن با پاپ را داشت، برخوردی که گفت در ابتدا کمی عجیب بود، چون باید پروتکل های پیچیده ای را پشت سر می گذاشت تا با او ملاقات کند، اما وقتی وارد اتاق شد «بسیار غیررسمی و فرح بخش» بود. اسکورسیزی دو هدیه به پاپ داد که یکی از آن ها تصویر «مریم مقدس برف ها» بود که برای مسیحیان ژاپنی حائز اهمیت است، در مورد اینکه فیلم چطور ساخته شد با او صحبت کرد، او را این داستان سرگرم کرد که اندرو گارفیلد ۳۶ روز برای آمادگی فیلم در قرارگاه یسوعی ها سکوت اختیار کرد و پاپ هم خانواده او را برکت داد.
فیلم های مارتین اسکورسیزی به بررسی مسایل بزرگ زندگی می پردازند، اما اگر حس آموزشی ندارند یا اینکه یک ایستایی واضح اخلاقی به خود گرفته اند، احتمالا به خاطر این است که به غیر از اینکه نمی خواهند یک رقابت هنری به سمت پایین به وجود بیاورند، او ادعا نمی کند که تمام جواب ها را می داند.
او پیش از این به نیویورک تایمز گفته بود «می گویم که در آثارم تلاش کرده ام که متوجه بشوم زندگی را چطور باید پشت سر گذاشت، سعی کردم کشف کنم که موجودیت ما واقعا چیست و معنی اش چیست» و به صورت ضمنی اشاره کرد که این جستجو هرگز واقعا به پایان نمی رسد.
آزمایش های هستی شناختی وقتی آدم فیلم می سازد بسیار پیچیده تر و بامسئولیت تر می شوند، بنابراین باید باور کنید که اسکورسیزی در مورد جستجو و علاقه اش برای بهتر بودن کاملا جدی است. شاید وقتی بحت تعیین کردن معنی در زندگی می شود هیچ کس نمی تواند یک پاسخ قطعی بدهد، اما در دنبال کردن این پاسخ، تزکیه روح و آموزش روحی وجود دارد.
اسکورسیزی می گوید: «به نظرم همینطور است. الان ۳۵ تا ۴۰ سال است که دارم کاری را می کنم که واقعا می خواستم بکنم… انتظار یک پاسخ را ندارم، اما همه چیز در مورد پروسه عمیق تر رفتن است، پیدا کردن اینکه در داخل شما به عنوان یک فرد چه چیزهای دیگری وجود دارد، و اینکه از نظر سود رساندن به اطرافیان تان چه کارهای دیگری می توانید انجام بدهید.»
درست همانطور که زمان می تواند به تدریج چوب را خم کند، می تواند بینش ما را هم با بالاتر رفتن سن تغییر بدهد و این یک حادثه نیست که بعد از سال ها کشتی گرفتن سر فیلمنامه «سکوت» با نویسنده دیگر آن جی کاکس، اسکورسیزی حالا که ۷۴ سال دارد توانست اخیرا آن را بسازد. او در مورد سن به عنوان یک فاکتور می گوید: «کاملا. بله، شکی در این نیست. تغییرات در زندگی شخصی ام، اینکه والدین می میرند و آدم باید به نحوی جای آن ها را بگیرد، فرزندان، روابط، تمام این چیزها، پویایی های کاری که دارید می کنید، تغییرات در صنعت فیلم، اینکه بیرون باشید و بعد به نحوی مجبور باشید دو سه بار دوباره به داخل برگردید… به نحوی فیلم ها وارد این مسئله می شوند به جای اینکه برعکس باشد. فقط می خواهم بگویم چه چیزی نظر من را جلب می کند و فکر می کنم به عنوان یک فرد می توانم تا چه حد رشد کنم و فیلمسازی ای که به آن مربوط است را نشان بدهم. نمی گویم موفق شده ام، فقط باید این کار را می کردم.»
او می گوید این علاقه چیزی است که «در نقطه مقابل سبک فیلم هایی قرار دارد که امروز ساخته می شوند»، فیلم هایی که «اغلب بسیار پر سر و صدا و بسیار سریع هستند»، البته اقرار می کند که خیلی از فیلم های جدید را تماشا نمی کند. با این حال فیلم بعدی او یعنی «مرد ایرلندی» بسیار بیشتر شبیه یک فیلم اصیل اسکورسیزی به نظر می رسد و مسلما جذبه عامه هم دارد. این پروژه که اقتباسی است از کتاب غیرداستانی «شنیدم خانه رنگ می کنی» نوشته چارلز برنت، داستان فرنک شیران آدمکش مافیایی دهه ۱۹۵۰ را تعریف می کند، از طریق نت فلیکس منتشر می شود و سه گانه غیرقابل مقاومت رابرت دنیرو، آل پاچینو و جو پشی در آن نقش آفرینی می کنند. عنصری که در ماجرای شیران بسیار قابل توجه به نظر می رسد، خدمت او در جنگ جهانی دوم است که طی آن او جرایم جنگی بسیاری اغلب به دستور مافوق هایش مرتکب شد، حسش نسبت به مرگ تغییر کرد و در نهایت به یک آدمکش پول بگیر موفق و با اراده بدل شد.
اسکورسیزی از جذب شدنش نسبت به این پروژه می گوید: «خب این مسئله، و اینکه چه چیزی باعث می شود آن ها یک قاتل حرفه ای بشوند، در مورد عشق، خیانت، افسوس و ناراحتی و تراژدی ای است که در نهایت منجر به آن نوع زندگی می شود. در مورد عطوفت هم هست، هنوز نمی دانم چیزی از آن در فیلم وجود خواهد داشت یا نه، شاید باشد.»
این برای اسکورسیزی مسئله ای آشنا است. آیا «مرد ایرلندی» هم قرار است از نظر لحن به «رفقای خوب» و دیگر فیلم ها شباهت داشته باشد؟ او می گوید: «به نظرم این متفاوت است. اقرار می کنم که «رفقای خوب» و «کازینو» هم یک نوع سبک خاص دارند که من برای شان خلق کردم و در این فیلمنامه هم حضور دارد. سر هم کردن «رفقای خوب» به نحوی از قبل انجام شده بود و بعضی مواقع با سرعت زیاد پیش می رفت، چون حس می کردم همه کارها را از نظر حرکت دوربین و تدوین و این نوع چیزها انجام داده ام. سبک فیلم، کات ها، فریز کردن فریم، همه این ها از قبل برنامه ریزی شده بود اما اینجا مسئله کمی متفاوت است.»
او اضافه می کند: «در این فیلم آدم ها هم کمی مسن تر هستند، مسلما بیشتر در مورد نگاه به گذشته است، نگاهی به انتخاب هایی که فرد کرده و چطور زندگی اش را شکل داده است.»
ارسال نظر