اما واتسون؛ هری پاتر، سازمان ملل و حالا «دیو و دلبر»!
تقریباً شش سال از اکران آخرین فیلم سری محبوب هری پاتر میگذرد، اما همچنان برای مردم سخت است که اما واتسون را از هرمیون گرنجر تمییز دهند. نقشی که او هشت بار در این فرنچایز جذاب ایفا کرد، با آن بزرگ شد و خودش را به دنیا شناساند.
زندگی این ستارهی جوان ادامه یافت، در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه براون فارغالتحصیل شد، در سازمان ملل به فعالیتهای حقوق بشری پرداخت و سخنرانیاش در سازمان ملل در باب تبعیض جنسیتی شهرت و محبوبیتش را فراتر از تینیجرهای عشق فانتزی برد. اما از سینما غافل نشد و حتی از هم قطاران هاگوارتز خود سبقت گرفت، بازی در فیلم محبوب «مزایای گوشهگیر بودن »، همکاری با سوفیا کاپولا، دارن آرونوفسکی و بازی در بازسازی شورانگیز «دیو و دلبر» دیزنی که فروش آن از مرز میلیارد دلار هم عبور کرد و حال هم بازی شدن در «دایره» با تام هنکس که تجلی صداقت بر پردهی نقرهای است.

واتسون فراتر از یک ستارهی سینما سعی کرده تا جایگاه یک سمبل روشنفکر و فعال اجتماعی هزارهی جدید را هم از خود به جای بگذارد. به همین بهانه در شماره جدید Interview Magazine جسیکا چستین بازیگر سرشناس با او به گفتگو پرداخته است. گفتگوی تلفنی جذاب این ستاره با جسیکا چستین در مورد زندگی و حرفه اش را در اینجا میخوانید.
جسیکا چستین: سلام عزیزم، کجایی الآن؟
اما واتسون : سلام، در حال ریلکس کردن ام، پاریس ام. تو کجایی؟
چستین : در اتاق هتل ام، با یک عالمه کلاهگیس و لوازم گریم محاصره شدم. برای تعطیلات رفتی یا کار؟
واتسون: مشغول کار ام. کار عکاسیام با پیتر لیندبرگ تازه تمام شده. میدانم با پیتر کار کردی، او بین عکاسها مثل فراری است، با کلاس، سریع و حرفهای. بعد از اتمام کار رفت تا مدیتیشن کند، به جرأت میگویم که پیتر شادترین فردیاست که تا به حال دیدهام! پر انرژی و خونسرد، درست مثل خود بودا.
چستین : رابطهات با فشن و عکاسی چطور است؟ باید تجربه متفاوتی باشد، چون تو از سنین پایین وارد دنیای حرفهای شدی.
واتسون : فشن را دوست دارم و آن را بسیار پرمعنی و خلاقانه و در واقع راهی برای بروز شخصیتم میدانم، پس عمیقاً با آن درگیر هستم. چیزی که در مورد عکاسی برایم دشوار است درخواست عکاس از بودن در حس نقشی است که در فیلم بازی کردهام همراه با ورژن با کلاستری از خودم. اما برای خیلیها درک این حقیقت که من یک ستاره نوجوان بودهام دشوار است، این مسئله من را بههم میریزد، در این بین عکاس هم میخواهد من را باز تعریف کند! آنها همیشه به کارهای قبلی نگاه میکنند و سعی در نشان دادن جنبههای دیگری از تو را دارند.
چستین: به نظرم در این موضوع من آزادی عملی دارم که ممکن است تو فاقد آن باشی، چون مردم شاهد رشد تو از یک دختربچه به یک زن بالغ بودهاند. آیا برای حفظ استانداردهای خاصی که داشتی سعی کرده ای؟
واتسون : فکر کنم بله، با آن دست و پنجه نرم میکنم. چون هر سه ما، دنیل، رابرت و من، بچههایی بودیم که برای بازی در یک مجموعه فانتزی انتخاب شدیم، وقتی به گذشته نگاه میکنم اتفاقی که برای ما افتاد هم به نوعی به رؤیا و خیال زیبا شباهت دارد، خارج از فیلمها. خب داستان زندگی من هم همیشه در کانون توجهات بوده و هست. بنابراین تلاش زیادی در حفظ حریم شخصیام دارم. وقتی من یک کاراکتر را بازی میکنم، مردم باید بتوانند نقش را از دختر اصلی ماجرا جدا کرده و به من اعتقاد پیدا کنند. برای همین نگه داشتن جزئیات اصلی زندگیام موجب اضافه شدن تواناییهایم در ایفای هرچه بهتر یک نقش میشود. البته من آدم خوششانسی هستم که سوفیا کاپولا آن نقش متفاوت در «حلقه بلینگ» را به من پیشنهاد کرد، در کل هنرمندانی که با آنها کار کردهام آزادی عمل زیادی به من دادهاند.
چستین: من از اشتباهاتم در بازیگری سینما، تئاتر و زندگی روزمرهام درسهای زیادی گرفتهام. آیا آزادی انجام آنها را احساس میکنی؟
واتسون : من از این که زیر ذرهبین متفاوتی هستم اطلاع کامل دارم، سطح خاصی از زیر نظر قرار داشتن، که گاهی عرصه را برایم تنگ میکند. گاهی اوقات ترس انجام از کارها فشار روانی زیادی برایم دارد، فکر میکنم برای فلان کار مجبور شدهام و از چیزهای بی خود میترسم. اما میدانم اگر بخواهم به این افکار و اوهام ادامه دهم زندگیام نهتنها به عنوان یک هنرمند بلکه به عنوان یک انسان به پایان رسیده است. در نهایت هم همین موضوع من را آرام میکند، همین آرامش است که من را به سوی تجربههای جدید پیش میبرد.

مردم باور نداشتند که من بعد از هری پاتر باید ادامه تحصیل بدهم! من پنج سال از زندگیام را برای ادامه تحصیلات دانشگاهی و انجام چند پروژه کوچک صرف کردم، قضیه به نظرخیلیها این طور میآمد که من دارم فرصتهایم را از دست میدهم، حتی من بارها تلفنهایی خشمگینانه و تهدید آمیز دریافت کردم! اما من نیاز به زمان داشتم تا خودم را پیدا کنم، به دور از هرگونه ذرهبین خاصی. به عنوان مثال در دانشگاه براون در نمایش «سه خواهر» بازی کردم که تجربه لذتبخش و متفاوتی بود. من عاشق کار با هم سن و سالهای خودم هستم، کسانی که برای پیدا کردن جایگاهشان تلاش میکنند.
همانطور که اشاره کردی عاشق آزادی عمل برای اشتباه کردن و کسب تجربههای جدید هستم. وقتی که برای نقش هرمیون تست میدادم، کاملاً بیپروا بودم، چون از هیچ چیز یا کس دیگری خبر نداشتم، فقط میدانستم که عاشق آن دختر و نقش و تمام دنیای پر رمز و رازش هستم، پس رفتم و به خوبی از پس مصاحبه برآمدم. اما هنوز چیزهای زیادی برای بدست آوردن وجود دارد، مثل «دیو و دلبر» که در آن برای اولین بار خواندم، که بعد از آن خبرنگارها با تعجب پرسیدند فکرش را میکردی به این خوبی از پس اینکار برآیی؟ فقط میتوانم بگویم که نیروی شگفت انگیزی من را به جلو راند. شب قبل از سخنرانیام در سازمان ملل، دچار ضربه روحی شده بودم، خیال میکردم قرار است گند بزنم!
چستین: آن سخنرانی لحظه مهمی در زندگیات بود. من میدانم که خیلی استرس آور است وقتی بقیه میخواهند کارهایی که باید انجام دهی را به تو دیکته کنند، اما به نظرم تو همیشه به صدای قلبت گوش کردهای. مردم تو را به خاطر اشتباهاتت دوست دارند، من قبلاً از اشتباه کردن وحشت داشتم، اما الآن متوجه شدهام وقتی در زندگی تمام وجودت را وقف کاری میکنی، صرف نظر از تنیجه، احترام خاصی بهدست میآوری.
واتسون: تئودور روزولت سخنرانی مهمی در باب حضور در جبهه دارد که میگوید: «شکست یا موفقیت اهمیتی ندارد، حتی اگر یک احمق از خود بسازید باز هم اهمیتی ندارد، تا زمانی که آنچه در توان دارید به کار بگیرید، تمام نیرویتان را در این راه صرف کنید و از تمام دانشتان در آن لحظه بهره ببرید و به تجربه و یادگیری ادامه دهید.» تصورم این است که اشتباهاتم مرا قوی و عاقلتر کردهاند. لذتبخش است وقتی اجازه نمیدهی هیچ چیزی تمام تو را بشکند، بدانی که باید ادامه دهی اگر میخواهی کاملتر شوی. چند وقت پیش با یکی از دوستانم صحبت میکردم و میگفتم که مدتی است زندگی خیلی برایم دشوار شده و به زمان بیشتری احتیاج دارم تا درسهای چند وقت اخیر زندگی را مرور کنم.
چستین: خیلی مهم است که اجازهی این اتفاقات را به خودت بدهی، روشنفکری و عقل به خرج دادن در مواردی خیلی خوب است اما …
واتسون: نمیتوانی از قالب خودت خارج شوی، هرچند که خودت برایت آزار دهنده باشد. هیچ کس حس بد داشتن را دوست ندارد، اما به نظرم این برای هرکسی ضروری است.
چستین: سخنرانی که در باب تبعیض جنسیت در سازمان ملل انجام دادی خیلی خوب بود، چطور به آن رسیدی؟
واتسون: من با سازمانی به نام CAMFED همکاری میکنم، که توسط یک زن فوقالعاده به نام اَن کاتن اداره میشود، که برای دختران خانوادههای ستنی و بیبضاعت که تنها پسرانشان را به مدرسه میفرستند بورسیه وهزینه تحصیلات فراهم میکند. اَن این دختران را شناسایی میکند که معمولاً تا ۹ و ۱۱ و ۱۲ سالگی خارج از مدرسه بودهاند و به حمایت از آنها میپردازد ونهتنها هزینه تحصیل تا دیپلم بلکه هزینهای را هم صرف تحصیلات پیشرفته و مخارج زندگیشخصیشان و ایجاد درآمد بهصورت وام در اختیارشان قرار میدهد.
چستین : به نظرم یکی از خطرات اجتماعی احساس نیاز به بامزه بودن است. من این را در رفتار تو احساس نمیکنم. به نظم تو با دلت صحبت میکنی و دل بزرگی تو دل من را هم بزرگ میکند.
واتسون : خب، هیچ تعریف و افتخاری بزرگتر از برایم وجود نداشت، ممنونم.
چستین : خیلی از مردم تصور میکنند بازیگری مثل دروغگویی است، که من کاملاً با آن مخالفم، چون آدم دارد وانمود به شخص دیگر بودن میکند.

واتسون : آه، نه! بازیگری درواقع بیان حقیقی یک خیال است. این تعریفی که گفتی بدترین بیان در وصف بازیگری بود. لازم به ذکر است که من دروغ گوی کاملاً بی استعدادی هستم! یادم میآید هنوز ۱۸ سالم نشده بود و با دوستانم قصد ورود به یک کلاب معمولی را داشتیم که هیچ مشکلی هم ایجاد نمیشد، حتی کارت شناسایی هم لازم نبود فقط وقتی سنم را پرسیدند نتوانستم دروغ بگویم! درصورتی که دوستانم به راحتی این کار را انجام دادند و معترضانه به من گفتند چه مرگت است، تو خیر سرت بازیگر هستی!
چستین : من هم همینطور. یک بار وقتی میخواستم از کارت شناسایی یکی از دوستانم برای کاری استفاده کنم، مأمور امنیتی از من پرسید آیا این عکس متعلق به شماست؟ من هم در کمال خونسردی گفتم نه، این تصویر دوستم است!
واتسون : من فاجعهام!
چستین: وقتی نقشهایت را اتنخاب میکنی، این کار را با مشورت انجام میدهی یا بیشتر از روی غریزه عمل میکنی؟
واتسون: مردم از من به عنوان یک برند صحبت میکنند، که باید استراتژیهای خاصی داشته باشم و از این حرفها. اما واقعیت امر این است که برای من این امر بیشتر غریزی است. برا من دو چیز اهمیت دارد، کارگردانی که با آن کار میکنم و فیلمنامه اثر. وقتی فیلمنامهای برایم جذاب باشد با مادرم، دوستانم و حتی مانیکور کارم راجع به آن صحبت کرده و حتی از آنها میخواهم آن را بخوانند چون من آدمی هستم که نیاز دارد تفکراتش را با حرف زدن دسته بندی کند. این را هم بگویم که من مدیر برنامهی فوقالعادهای دارم، که با دقت توصیههایش را گوش میدهم. در کل خیلی به مشورت اعتقاد دارم، من اگر بتوانم نظر گربهام را هم میپرسم!
چستین : بدی کار این است که وقتی نقش یک کاراکتر رو اعصاب را که مدام اشتباه میکند خوب بازی کنی، اطرافیان به رویت میآورند!
اما واتسون : دقیقاً! دوستانم من را به خوبی میشناسند، در این مواقع به من میگویند در جریان هستی که فلان جا داشتی اشتباه میکردی؟! من میدانم این جریانات عادی است، سعی میکنم مثل حرفهایها رفتار کنم. آنها حق دارند.
چستین: آیا تا به حال توصیه بارزی در زمینه بازیگری یا همین فعالیت اجتماعی به تو داده شده است؟
واتسون: یادم میآید که از خودم میپرسیدم، دیوانه شدهام؟ آیا مازوخیست شدهام؟ اما یاد دارم که روزی یکی از استادانم گفت: «در زندگی هر اتفاقی ممکن است رخ دهد، تا وقتی که میجنگیم وبه سوی مسیر خاصی پیش میرویم، نیروهایی وجود دارند که تلاش میکنند ما را رو به عقب پیش ببرند، اما ما ملزم هستیم تا با ریتم رژه پیش برویم.» تکنولوژی بهسرعت در حال گسترش است و با همهگیری اینترنت و شبکههای اطلاعتی باید تلاش کنیم که از این نیروی عظیم در جهت حمایت از انسانها استفاده کنیم نه کنترل آنها.
چستین: به نظرم وجود تو در اجتماع بهعنوان یک پیام مثبت تلقی میشود. از تو ممنونم که به عنوان یک زن جوان این قدر به دغدغههای اجتماعی میپردازی.
واتسون: خدایا، مرسی حمایتهای جامعه و تو برایم خیلی روحیهدهنده است. کار کردن در فیلم «دایره» هم کمک زیادی کرد تا برای این نکات ظریف توجه و اهمیت بیشتری قائل شوم، دست برداشتن از این افکار هم برایم غیر ممکن است. یاد فیلمهایی مثل «نمایش ترومن» و «شبکه اجتماعی» افتادم که نمود عواطف و عشق بشری در دل ظهور نبوغ تکنولوژیکی است. در جهانی که مرزها دیگر معنایی ندارند. همچنین «اتاق پناهگاه» که نشان دهندهی پیچیدگی عواطف و افکار یک زن در دل خطر است و تاچ عاطفی خاصی دارد.
چستین : بعد از حضورت در سینما از تکنولوژی بهطور متفاوتی استفاده میکنی؟
واتسون: اوه خدای من، بله. من حد و مرزهای جدیدی بین وجهی اصلی و وجهی مردمیام ایجاد کردهام، که موجب شده به این مسئله فکر کنم که اگر روزی فرزندی داشته باشم باید چکار کنم. خیلی از بچههای امروزی حوادث زندگیشان را قبل از هرچیز در فضای مجازی به اشتراک میگذارند. به نظرم این یک انتخاب است. خود من هم عاشق فضای مجازی هستم، عاشق این نزدیکی و همبستگیای که بین مردم ایجاد شده است. اما حفظ حریمها اولویت اصلی است، بدیاش این است که انتشار اشتباهات آدم در دنیای امروز خیلی سریع شده! وقتی مردم از اشتباهاتم حرف میزنند وحشت میکنم.
چستین : یادت باشد اشتباهات تو هدیه گرانبهایی برای آنها است!
واتسون: قبول دارم. استیو جابز سخنرانی زیبایی دربارهی این که چطور اشتباهاتش او را به موفقیت و بزرگی رساندند دارد. آخر چه کار دیگری از آدم بر میآید؟ من پر انرژی ام، زندگی میکنم، با گربهام وقت میگذرانم و دختری هستم که بدون ذرهای الکل در خونم موسیقی من را به حرکت و ریتم وا میدارد!
چستین : موزیک مورد علاقهات چیست؟
واتسون : هیپ-هاپ، بیانسه، گاگا.
چستین : خیلی خب دیگر به ریلکسیشنات بپرداز، چون حسابی سرت شلوغ است.
واتسون : مرسی. خیلی زود میبیمت. عاشقتم.
نظر کاربران
زیاد ازش خوشم نمیاد . جذابیت زیادی نداره
نمونه یه شخص با فرهنگ،جذاب ،حرفه ای،موفق
اونقدرا هم که میگن زیبا نیست درواقع پوستش پر از کک و مکه و با گریم اون ها رو می پوشونه . از شخصیتش هم زیاد خوشم نمیاد یکم مغروره ولی با عقایدش درباره فیمینیسم شدیدا موافقم