فیلم «زنده با شب»؛ گانگستری با قلب طلایی
در ۱۰ سالی که بن افلک رو به فیلمسازی آورده است بهخوبی نشان داده که پروژههایش را بسیار هوشمندانه و هنرمندانه انتخاب میکند. او با هدف قراردادن دو جنبه مهم دنیای سینما یعنی مسائل هنری و خلاقیت در ابراز آنها و موفقیت در گیشه توانسته است به جایگاهی مشخص در فیلمسازی دست یابد.
نکته جالب توجه اینجاست که به نظر میرسد خود افلک نیز علاقهای به ساخت آثار پرحاشیه یا حتی پرهزینه ندارد، بسیاری از علاقمندان سینما پس از «آرگو» در انتظار تماشای اثر بزرگ و بحثبرانگیز دیگری بودند ولی افلک با فاصلهای چند ساله به حیطه آشنای خود بازگشت و اثر دیگری از دنیس لهان را برای بازگرداندن به فیلم انتخاب کرد. با این وجود باز هم انتظار میرفت که بن افلک اثری نظرگیر بسازد و اثر گانگستری جنایی قابلتوجهی ارائه دهد اما متعجب میشویم وقتی «زنده با شب» را تنها روحی خسته از یک فیلم بزرگ میبینیم. فیلم بهشدت دستکاری شده است، داستان با گشادهدستی توسط افلک از روی رمان اقتباس شده است. نکته جذاب قضیه اینجاست که فیلم تمام ارکان یک فیلم فوقالعاده را دارد، حتی تمام نکات کلیدی آن نیز بهصورت صحیح سرجای خود قرار دارند اما فیلم نمیتواند انتظار مخاطبان را از رمانی نگارش شده توسط لهان و فیلمی ساخته شده توسط افلک برآورده کند.
در هر صورت شاید مشکل اصلی «زنده با شب» را بتوان در شخصیتپردازی کاراکتر محوریاش جستوجو کرد، در حقیقت برداشت افلک بهعنوان فیلمنامهنویس اثر، از یک ضدقهرمان کلاسیک کمی کهنه به نظر میرسد. ماجراهای فیلم بر محور شخصیتی با نام جو کولین (با نقشآفرینی افلک) میگردد، پسر بیباک و سرکش یک پلیس ایرلندی (با نقشآفرینی برندان گلیسون) در بوستون آمریکا، جو که در جوانی راهی جنگ جهانی اول میشود بسیار زود این عمل را کاری بیهوده و بیدلیل مییابد، او از جنگ بازگشته و از سران کشورش بهخاطر عازم کردن جوانان به جنگ دلگیر است، جو پس از مدتی گروه کوچکی برای خود دستوپا میکند و شروع به دستبرد زدن به بانکها و قمارخانهها میکند، این درحالی است که جو و گروهش علاقهای به وارد شدن در عالم جرم و جنایتهای سازمانیافته در بوستون ندارند، اما دیری نمیگذرد که یکی از روئسای مافیاها با نام جیمز وایت (با نقشآفرینی رابرت گلنیستر) سر راه آنها قرار میگیرد.
همانگونه که پیشتر گفته شد یکی از مشکلات اصلی فیلم شخصیت محوریاش است، جو گانگستر بیرحمی است که بهشکل عجیبی درستکار و نجیب است، ما نمیتوانیم چنین شخصیتی را بپذیریم زیرا این خصیصهها در ژانر گانگستری کمی غریب و باورناپذیر بهنظر میرسد. ماندگارترین کاراکترهای ژانر گانگستری اشخاصی بودند که شخصیتهایی پیچیده داشتند، اشخاصی که بسیار خاکستریاند و حتی کفه اعمال شریرانه آنها در مقابل اعمال خوبشان سنگینتر است؛ برای مثال تونی مونتانا در «صورت زخمی« که یکی از ماندگارترین شخصیتها از این منظر محسوب میشود. ناامیدی از فیلم «زنده با شب» از همین نکته نهچندان کوچک آغاز میگردد، ما کاراکتر محوری فیلم را باور نمیکنیم، زیرا او هیچ وجه دیگری جز خوبی و شرافت ندارد، او حتی علاقه زیادی به مشروبات الکلی یا مواد و حتی سیگار ندارد و حتی در مواقعی پایبند به اصول مذهبی نیز بهنظر میرسد. در حقیقت ما در «زنده در شب» تنها میشنویم که او آدم شریر و قلدری است و هیچگاه مجال تماشای آن به مخاطب داده نمیشود.
در نهایت باید گفت که فیلم «زنده با شب» پتانسیل مناسبی برای مبدل شدن به اثری ماندگار را دارد اما هیچگاه جدی نمیشود و بیشتر شبیه به یک اثر فوقالعاده باقی میماند. فیلم از قدرت ستارههای پر نام و نشان بازیگریاش نیز استفاده درستی نکرده است، کریس کوپر، الی فانینگ، زویی سالاندا و حتی برندان گلیسون بازیگران کارآمدی هستند که در طول روایت کند و خستهکننده افلک از رمان دنیس لهان تلف شدهاند.
ارسال نظر