مهیار علیزاده، مهران مدیری و آلبوم جدیدشان
پنج سال پیش در چنین روزهایی زمزمههای انتشار آلبومی با صدای «علیرضا قربانی» به گوش میرسید که خیلیها شناخت دقیقی از خالقش نداشتند. اما «مهیار علیزاده» سال ۹۱ و آلبوم «حریق خزان» این روزها در جایگاه متفاوتی قرار دارد. او علاوه بر اینکه پرکارتر از گذشته شده، چند آلبوم مهم را در دست انتشار دارد.
این آثار و همچنین بحث در مورد برخی مسائل فراموسیقایی بهانه گفتگوی مفصل ما با مهیار علیزاده بود. این آهنگساز گلایههای جدی نسبت به مسائلی نظیر خوانندهسالاری، سلبریتیشدن برخی افراد و پوپولیسم در هنر داشت. این گفتگو که پس از مدتها سکوت مهیار علیزاده انجام شده را حتماً تا پایان بخوانید:
یکی از مهمترین آلبومهایی که در دست انتشار دارید، آلبوم مشترک «علیرضا قربانی» و «همایون شجریان» است. این آلبوم از سال ۹۲ قرار است منتشر شود. فکر نمیکنید انتشار آن با تأخیر زیادی همراه شده؟
البته ما توليد را از سال ٩٢ شروع كرديم و طبيعي است که انتشار در همان سال ناممكن باشد. اينقدر از من در مورد اين آلبوم سوال ميشود كه واقعاً ديگر توضيح برايم سخت شده. این آلبوم را چند وقت پیش مَستر کردیم و تا آنجايي كه من ميدانم، مجوز شعر و موسیقی آن صادر شده است. حتی براي طراحي جلد هم اقدام شده است. این اثر قرار بود اواخر سال ۹۵ منتشر شود؛ اما آلبوم «رگ خواب» به بازار آمد. بنابراين سال ٩٦ ميتواند زمان انتشار باشد. آلبوم «رگ خواب» موسیقی فیلم است و يك آلبوم موسيقي مستقل نيست. به همین خاطر باید با فاصله مناسبی از نمایش فیلم منتشر میشد و مؤلف ترجيح داد كه قبل از انتشار، اين اتفاق بيفتد. تأخیر در انتشار آلبوم مشترک، فقط به دلیل ترافیک کارهای آقای شجریان، آقاي قرباني و بعضاً سفرهاي مكرر من و مشکلات هماهنگي بین ما سه نفر است.
نام این آلبوم چیست؟
افسانه چشمهايت.
پس از سه چهار سال که دوباره این اثر را گوش میکنید، از نگاه امروزتان به اندازه همان زمان رضایتبخش است؟
این اثر هر زمان منتشر شود، برای شنوندهها جذاب خواهد بود. از اين موضوع اطمينان كامل دارم. اما هر هنرمندي، حسی که روز اول به خلق اثرش دارد را ديگر پيدا نخواهد كرد. البته من هنوز هم گاهی اين آلبوم را گوش ميكنم. قطعاتي در اين آلبوم هست كه فكر ميكنم فضاي كاملاً نو و بكري دارد. اگر همین الان بخواهم این آلبوم را دوباره و از نو آهنگسازي كنم، بخشي از قطعاتش را حذف و جايگزين ميكنم. نه اینکه خواننده دیگری آن را بخواند؛ کلاً کنار میگذارم و قطعهاي نو وارد خواهم كرد. علاوه بر آن، چند قطعه در این مجموعه هستند که بعدتر ساخته شدهاند و تفاوت ملموسي با بقيه آثار دارند و اين رنگبندي متفاوت فضا كاملاً نمايان است. نمیخواهم بگویم بهتر یا بدتر هستند اما در حقیقت فضاهاي متفاوتي دارند.
تمامی قطعات مشترک و دوصدایی هستند؟ یا فقط «افسانه نیما» مشترک است؟
همه قطعات به جز دو قطعه، مشترکاند. یک قطعه مختص همایونخان شجریان و یک قطعه مختص علیرضاجان قربانی است كه البته روند داستان اينگونه به پيش رفته است.
این یک تجربه ایدهآل برای هر آهنگسازی است که آلبومی را با دو خواننده مطرح کار کند.
بله. به هرحال فکر میکنم هر آهنگسازی دوست داشته باشد دو خواننده در این سطح، ساختههایش را بخوانند. شاید تا آخر عمر من یا هر آهنگساز دیگری، چنین اتفاقی تکرار نشده و همکاری مشترک همایون شجریان و علیرضا قربانی براي هميشه در تاریخ ثبت شود. بنابراين يكي از مهمترين فعاليتهاي هنري عمر من خواهد بود.
طی چند وقت اخیر شایعاتی هم مطرح شد مبنی بر اینکه در پروژه تولید این اثر، اختلافاتی پیش آمده است. این موضوع صحت داشت؟
نه، بازار شايعه داغ است. در جریان تولید این آلبوم، هیچ اختلافی پیش نیامد. بحثهای کاری بین ما سه نفر همیشه در جریان بوده؛ اما موردی نبوده که مانع انتشار يا توقف همكاري شود. برعكس باعث دوستي بيشتر ما سه نفر شده و به نظرم اين بهترين دستاورد اين مجموعه است و از اين كه سرآغاز اين دوستي نزديكتر من بودم، به خودم میبالم. اتفاقاً دو سه ماه پیش، حین مسترینگ این آلبوم، در منزل رضا صادقي -كه مسئوليت ميكس و مَستر آلبوم با او است- با همایونجان پلياستيشن بازی کرديم و از او شكست خوردم! اما گفتم تمرین میکنم و برمیگردم و بايد همین روزها دوباره با او بازی کنم و متأسفانه علیرغم ميل باطنيام، بايد شكستش دهم!
آقای قربانی و شجریان تلاشی برای انتشار سریعتر این آلبوم ندارند؟
هر كدام از آنها و حتي خود من، آلبومهایی با تهیهکنندههای مختلف در دست انتشار داريم كه ميبايست با فاصلههاي منطقي از هم منتشر شوند.
جدا از این اثر، گویا سه آلبوم دیگر هم در دست انتشار دارید.
توليد آلبوم «يار تويي» با صداي «مهران مديري» رو به اتمام است. آلبوم مشتركم با «فردين خلعتبري» و «محمد معتمدی» هم تحویل ناشر داده شده و یک آلبوم هم با صداي «هادی فیضآبادی» دارم.
اسم آلبوم محمد معتمدی که شما و فردین خلعتبری آهنگسازانش هستید، چیست و چه جزئیاتی دارد؟
اسم اثر «در بندر آبی چشمانت» است. سه قطعه از این آلبوم را فردین ساخته و چهار قطعه را من که البته دو قطعه از این چهار قطعه، به هم متصل و دو اپيزود يك اثر هستند. ابتدا تصمیم داشتیم که قطعات را به صورت مشترک آهنگسازی کنیم اما دیدیم که خیلی كُند و دشوار خواهد شد. از شعر شاعران مختلفی هم در این آلبوم استفاده كردهايم. از ترجمه شعرهای خارجی تا سرودههای کلاسیک و شعر نو. کارهای قدیمی را بيشتر من و کارهای جدید را فردین استفاده کرده؛ ولی من یک شعر جدید هم از آقای «محمدعلی بهمنی» دارم. آلبوم «در بندر آبي چشمانت» برای من پروژه بسيار باارزش و شیریني است. خصوصاً که در آن با فردین خلعتبری همکاری کردهام و محمد معتمدي به عنوان خوانندهاي بزرگ و مسلط، به بهترين شكل ممكن قطعات را خوانده است. اين آلبوم در دو استوديو ضبط و ميكس شده. اركستر در استوديوي تلويزيون شهر پراگ توسط اركستر «متروپوليتن» و ضبط وكال و ميكس در استوديوي كنگان پارسه (كرگدن).
این اتفاق همکاری دو آهنگساز در یک آلبوم موسیقی ایرانی هم کمسابقه است.
در حوزه موسیقی پاپ معمولاً چنین اتفاقی زياد رخ میدهد؛ ولی در موسیقی ایرانی يا موسيقيهاي جدي معمولاً مرسوم نیست. هدف ما واژه اولین یا کمنظیر نبوده و نيست. من و فردین دوست داشتیم این همکاری را انجام دهیم و دادیم. به همین سادگی. اتفاقاً قرار است طی روزهای آینده با او یک پروژه دیگر تعریف کنیم. فکر میکنم کنسرت این آلبومها هم به زودي فرا برسد و جذاب خواهد بود.
چرا به روال سابق، همچنان از حضور علیرضا قربانی به عنوان خواننده بهره نبردید؟
من به جز آلبومهاي «حریق خزان» و «دخت پریوار»، یک آلبوم دیگر هم با آقای قربانی دارم. به همین دلیل بهتر است که بتوانيم به همديگر فرصت تجربه فضاهاي جديد را بدهيم. عليرضا با آهنگسازان دیگر و من هم با خوانندگان ديگر. اين كمك خواهد كرد كه هيچكدام دچار یکنواختی نشويم. شاید همکاری من با محمد معتمدی بتواند بخش دیگری از ابعاد آهنگسازی من را شکوفا کند كه تا به حال شنيده نشده.
جالب است که قرار بود این آلبوم هم سال گذشته به بازار عرضه شود.
حدود چهار ماه پیش، این آلبوم مَستر شده و در اختیار ناشر قرار گرفته که متأسفانه هنوز آن را منتشر نکردهاند. به هر حال این انتشارات اگر بیشتر تعلل کنند، من مجبورم آلبوم را به تهیهکننده دیگری واگذار كنم.
شما در یک آلبوم با دو خواننده همکاری کردهاید و در آلبوم دیگری با یک آهنگساز دیگر. این همکاریهای جمعی در موسیقی ایران کمتر رخ میدهد.
واقعاً نمیدانم این آلبوم را در چه سبکی دستهبندي كنم. معمولاً به اين قضاياي پيشپا افتاده فكر نميكنم. اين مسائل سالها است كه در هنر روز دنيا حل شده و مرز بين هنرها قابل تشخيص نيست؛ ولي موزيسينهاي ما همچنان اصرار دارند كه كار يكديگر را با چسباندن برچسبهايي مانند پاپ، سنتي، جدي و... تخريب كنند كه خب راه به جايي ندارند.
اصلاً همکاری شما از کجا شکل گرفت؟
من برای تیتراژ سریال «زعفرانی» به كارگرداني حامد محمدي که نوروز ۹۵ پخش میشد، با آقای مدیری تماس گرفتم و پذیرفتند كه تيتراژ را اجرا كنند. آقای مدیری گفتند که اگر وقت اجازه دهد، تیتراژ مجموعه «دورهمی» را هم آهنگسازي كنم و پس از موفقیت این تیتراژ، تصميم گرفتيم كه توليد آلبوم را آغاز كنيم. هماكنون اسپانسر پروژه، شركت «اول ماركت» است. ابداً فکر نمیکردم کار در این فضا شکل بگیرد. تصور من این بود که تصنیفهایی نظیر کارهای گذشته ایشان داشته باشیم؛ ولي در حال تجربه فضاي نويي هستيم.
چند وقت است که روی آلبوم مهران مدیری کار میکنید؟
از فروردین سال گذشته که تیتراژ «دورهمی» را ساختم تا الان به شكل مستمر مشغول کاریم و تقریباً پرکارترین آلبوم من بوده است. هر قطعه را پنج یا شش مرتبه ضبط كرديم تا به ايدهآل برسيم و شما ببینید که آقای مدیری با آن مشغله فراوان، چهقدر زمان برای این اثر گذاشتهاند و اين برايم قابل احترام است. ابتدا قرار بود که از شعرهای نو استفاده کنیم و حتی من چند قطعه با این اشعار آماده كردم که خواندند؛ ولی بعد، از آن صرفنظر کردیم. در ابتداي مسير، دوست داشتم که ایشان اشعار کلاسیک بخواند و به او پيشنهاد دادم که مردم و خصوصاً جوانها شما را خیلی دوست دارند و اگر شعر كلاسيك از زبان شما براي مردم خوانده شود، ارتباط عموم مردم با اين اشعار بسيار بيشتر خواهد شد و ديديم كه پس از انتشار قطعه «يار تويي» اين اتفاق افتاد و اين ميتواند مهمترين دستاورد يك آلبوم موسيقي باشد. ادبيات غني ما، ريشه و فرهنگ ما است و وظيفه هر هنرمندي است كه ريشه خود را بشناسد و بشناساند. مهران مدیری اصرار داشت سرودههایی از مولانا را انتخاب کنیم که کمتر استفاده شدهاند. مطمئنام که چهار یا پنج میلیون نفر آلبوم مهران مدیری را با سروده مولانا خواهند شنيد و اين ارزش دارد. قطعاً كار من هم بسيار بسيار سختتر از قبل خواهد شد.
مهران مدیری معمولاً در کارهای سینمایی و تلویزیونی بسیار سختگیر است؛ ولی احساس میشود برای اولینبار او به صورت کامل خودش را در اختیار این پروژه قرار داده است.
مهران مدیری در این آلبوم هم کارگردانی میکند و با احترامِ متقابل، همفکری میکنیم. او در موسیقیها و شعرها هم نظر میدهد و در عین حال، نظرات من را هم به خوبی گوش میکند. در مجموع، برای من پروژه جالبي است. مدیری برای فعالیتاش در عرصه موسیقی ارزش و جديت بسیار زیادی قائل است و من به این جدیت احترام میگذارم. ضمن اينكه او شخصيت فوقالعاده دوستداشتنيای دارد.
با تمام احترامی که برای مهران مدیری قائلیم، عجیب نیست که آهنگسازی که با چهرههایی نظیر علیرضا قربانی، همایون شجریان و محمد معتمدی کار کرده، برای هنرمندی آهنگ بسازد که اگرچه در زمینه کاری خود بسیار مشهور است، اما در آواز چندان سابقهای ندارد.
من تيتراژ مجموعه «دورهمي» را ساختم و ايشان خواند و مردم هم غير از تلويزيون، اين آهنگ را در پلِيليست موبايلشان دارند و گوش ميكنند. پس به اندازه خودش بسيار موفق بوده. در مجموع، مهران مديري براي من كاراكتر جذابي دارد كه در همنشيني با او، سعي ميكنم از او ياد بگيرم.
به عنوان یک آهنگساز حرفهای، نظرت درباره تواناییهای موسیقایی مهران مدیری چیست؟
مهران مدیری هوش موسيقي زيادي دارد. اینجا دو قضیه مطرح است؛ یکی توانایی خواندن و تکنیک است و دیگری، رنگ صدای خواننده. رنگ صوتی صدا یک بحث سلیقهای است و به نظر من، بخشهایی از رنگ صوتی هر آدمی -به شرطي كه برايش درست نوشته شود- ميتواند دوستداشتنی و گوشنواز باشد. طبیعتاً من تمام آثاری که ایشان قبلاً به عنوان خواننده اجرا کرده را دوست ندارم و برخی از آنها مورد قبولم بودند. ساختار تیتراژ «دورهمی» به موسیقی جَز نزدیک است و متفاوت بود با آنچه آقای مدیری قبلتر در مقام خواننده اجرا كرده بودند. زمانی که این کار را ساختیم، خیلیها تعجب کردند و گفتند که مگر ایشان میتواند اینطور هم بخواند؟ فضای کنونی آلبوم هم بهگونهای است که اگر کسی بشنود، باز هم ميپرسد مگر او ميتواند اينگونه بخواند؟ در حال استفاده از بهترين قابلیتهای صدای ايشان هستیم و خودشان هم از تواناییهایشان به خوبی استفاده میکنند.
به نظر میرسد کاراکتر صدای او را تغییر دادهاید. چرا هیچ ردی از فضای قبلی مهران مدیری در همکاریاش با شما وجود ندارد؟
در اين پروژه، من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جديدي از او هستيم و فكر ميكنم درست پيش رفته. به طور کل از کارهایی که تا امروز با مهران مدیری ساختهایم، راضیام و فکر میکنم در آينده هم همينطور باشد. درباره آلبوم مهران مدیری باید بگویم که حاشیههای این آلبوم برايم زیاد شده است.
چه حاشیههایی؟
آقای مدیری آنقدر معروف است که هر کاری انجام دهد، به شدت ديده و نقد ميشود. پس كار من هم خیلی سختتر است.
چهارمین آلبومی که دارید، چیست؟
آلبوم «هادی فیضآبادی» است که به زودی با آهنگسازی من منتشر میشود. آلبوم او کاملاً فیوژن است و سازبندی متنوعی دارد. این آلبوم با تمامی کارهای گذشته هادی فیضآبادی متفاوت است و به زودی جزئیات بیشتری در مورد آلبومش عنوان خواهم کرد. اگر این آلبوم پروموشن قوی داشته باشد، قطعاً موفق خواهد بود و شنيده خواهد شد. هادي فيضآبادي صداي گرم و دلچسبي براي گوش مخاطب ايراني دارد.
از آثار جدیدتان اگر بگذریم، به نظر میرسد در اواخر دهه پنجاه تا دهه شصت و حتی اوایل دهه هفتاد نقش آهنگسازها در موسیقی ایرانی کاملاً مشهود بود. مثل آقایان لطفی، مشکاتیان و... که در عین خدمات ارزنده به موسیقی، در این فضا بیشتر دیده شدند. اما در حال حاضر، با این پدیده مواجهایم که خواننده حرف اول را میزند. به نظر میرسد آهنگسازان نسل شما بار دیگر دارند این مسأله را باب میکنند. چون اکنون آهنگسازانی را میبینیم که توانستهاند حضورشان را برای مخاطب ملموس کنند.
عموم مردم نمیدانند نقش آهنگساز چیست و فکر میکنند آهنگساز، موسیقیِ زیرصدای خواننده را میسازد و خواننده خودش میخواند. من با یک نفر به مدت ششماه در وین دوست بودم و او فکر میکرد که من شاعرم! خیلیها نمیدانند تمام آن چیزی که خواننده میخواند، در ذهن آهنگساز شكل ميگيرد. البته كه خواننده با توجه به توانايي خود، به آن رنگ و بوي خاص خود را مي دهد. ضمن اینکه ما اکنون در جامعه موسیقی ایران بیشترین آهنگساز را در دنیا داریم! فکر میکنم تعداد آهنگسازان ما بیشتر از كل اروپا است. اکثر نوازندههای ما یک پسوند آهنگساز هم پشت نام خود دارند و من نمیدانم بدون گذراندن دورههاي آهنگسازي، چگونه صاحب چنين عنواني شدهاند. نمیدانم، آيا کاری که ما آهنگسازها میکنیم، خیلی هوسبرانگیز است؟ ما که روی صحنه نیستیم و معمولاً هم تشويقها مخصوص آنها است و عکسها هم از افراد روی صحنه گرفته میشود.
اصولاً ما هنرمندان نمیدانیم دنبال چه هستیم! چند روز پیش در رسانهای خواندم که یک نوازنده پیانو و آهنگساز ایرانی در کشور دیگر فلان کار را کرد. من آن شخص را میشناسم و نوازنده بسیار خوبی است اما نمیدانم چطور آهنگساز شده است. یا شخص دیگری گفته بود که مهیار علیزاده چرا اینقدر با علیرضا قربانی کار میکند؟ او نميگذارد ما هم با او كار كنيم. من از آن فرد، آهنگی در عمرم نشنیدهام و اگر ساخته، چه کسی شنیده است؟ چنین افرادی که لیبل تقلبي آهنگساز دارند، هیچکدام به شکل آکادمیک این عرصه را دنبال نکردهاند و اگر کاری میسازند، حداقل همسرشان باید به عنوان احترام، ساختهاش را گوش کند! یا مثلاً تا کنون مبلغي براي آهنگسازی دريافت كرده باشند. چهطور شد كه يكمرتبه تصميم گرفتند آهنگساز باشند؟! پس آهنگساز به مدت هشت یا ده سال در دانشگاه و كنسرواتوار چه چیزی یاد میگیرد؟
در موسیقی سنتی وقتی خواننده ساز و آواز اجرا میکند، نمیتوان گفت که توان آهنگسازی دارند؟
ابداً! آواز ایرانی یک فرم از اجرا است و از درآمد شروع شده و پس از گوشهگرديِ بداهه -از روي منبع رديف- به اثری با ساز بداهه تبدیل ميشود. در حالی که آهنگساز کسی است که دست به توليد و خلق از پيش تعيين شده همراه با خلاقيت هنري خود ميزند كه هر كسي این موهبت را ندارد. آهنگساز بايد بداند چهطور پارتیتور بنویسد و روی آن فکر کند؛ چهطور مخاطب را درگير ذهن خودش كند؛ فرم بشناسد ولي تقليد نكند؛ هارموني بداند ولي از كسي ديكته نگيرد؛ شعر و ادبيات را بشناسد، نياز صوتي جامعه را بفهمد و... مثل اين است كه بگوييم هر كسي خواند، خواننده است! پیش از شروع گفتوگو، در مورد موسیقی پاپ صحبت میکردیم.
با این شرایط و این حجم آهنگساز تا کجا میتوانیم پیش برویم؟
من و شما و همه بدنه موسيقي در این زمینه تقصیر داريم. ما به خوانندهسالاری در موسیقی دامن زدهایم. موسيقي را همه با اسم خواننده ميشناسند و موسيقي بيكلام براي مردم ديگر ذرهاي اهميت ندارد. چند وقت پیش در دانشگاه وین از من خواستند در مورد موسيقي امروز ایران صحبت كنم. آهنگهايي از خودم با صداي علیرضا قربانی و قطعاتي از تهمورس پورناظري با صداي همایون شجریان و قطعه «آرایش غلیظ» از سهراب پورناظري را پخش کردم و به آنها گفتم که در آواز ایرانی چنین تکنیکها و قابليتهايي داریم. استقبال کردند اما گفتند که موسیقی بدونکلام هم دارید؟ ناگهان من حیران و دستپاچه شدم و فقط ذهنم سمت استاد حسین علیزاده رفت و گفتم ما یک «نینوا» داریم که فقط در چنین شرایطی سراغش میرویم.
اما این طبیعی است که در تمام دنیا خوانندهها شناختهشدهتر باشند.
در موسیقی جدی دنیا خوانندهها چهره اول نیست. اگر هم باشند، كنار بقيه هستند. مثلاً اگر قرار باشد موسیقی زندهای از «شوستاكوويچ» اجرا شود، نام و اسم او در پوستر برنامه -با وجود اینکه در قید حیات نیست- درج ميشود. تاريخ موسيقي جهان از ابتدا تا به حال، در دست آهنگسازان و نوازندهها بوده و هست. پس راه را اشتباه نرويم.
در موسیقی ایرانی هم تا سالها چنین اتفاقی رخ میداد.
بله، مثل همین آلبومی که به تازگی از استاد محمدرضا شجریان منتشر شده است. آقای مشکاتیان جایگاه خودشان را داشتند. اما واقعاً جریانی شرایط را به اینجا رسانده و من تنها نمیتوانم جلوی خوانندهسالاری را بگیرم. من چگونه میتوانم جلوی تهیهکننده فیلم را بگیرم و بگویم که تو دنبال فلان خواننده براي تيتراژت نباش؟ ديگر امروز سريال حتماً بايد خواننده داشته باشد. در حالی که ما موسیقی سینمای هالیوود را به بهانه بازاری بودن مسخره میکنیم اما در سریالهای آنها چه خوانندهای میخواند؟ از هر ده تا يكي کلام دارد و بقيه بيكلاماند. در مورد سريالهاي ما، از هر ده تا اما ٨ تيتراژ كلام دارد.
موسیقی سریالهای آنها آنقدر حرف برای گفتن دارد که دیگر نیازی به خواننده نیست؛ اما آیا موسیقی بیکلام ما هم در همین سطح است؟
در ایران به آهنگساز فضا داده نميشود تا بتواند کار خوب ارائه کند. ضمن اينكه وقتی نوازنده تار ما بدون اینکه آهنگسازی بداند، تبدیل به آهنگساز میشود، آن تم را چگونه تولید کند؟ اصلاً از كجا بياورد؟ موسيقي فيلم را اصلاً كجا فرا گرفته كه الان بيايد برايمان كار خوب بسازد؟ به آهنگسازان آکادمیک هم که به قدر كافي فضا نمیدهند و تعدادشان كم است و روابطشان اندك. وقتی نمیتواند تِم جذاب تولید کند، در تیتراژ سریال اثری شنیده میشود که مخاطب بياختيار ميپرسد خواننده ندارد؟
شما از ۴ خواننده مطرح ایران، با سه نفرشان کار کردهاید. شما چرا نتوانستید چهره جدیدی در آواز معرفی کنید؟
من با مهران مدیری اثري توليد كردهام که فضايش به این شکل تا کنون در ايران نبوده است. با هادي فيضآبادي هم همينطور. كارهايي هم كه با عليرضا قرباني و همايون شجريان و محمد معتمدي ساختهام، هر كدام تازگي خود را در فضاي امروز داشتند و از آنها به شدت دفاع ميكنم. كارهاي بيكلام فيلم و سريال و تئاتر و انيميشن هم داشتهام. در تمام آلبومها و كنسرتهايم قطعات بيكلام وجود داشته و از این پس بيشتر هم ميشوند. كما اينكه من هم در همين جريان موسيقي ايراني هستم و خواسته يا ناخواسته بر موجها سوار ميشوم.
بحث مهران مدیری جدا است؛ چون مثل این است که فلان بازیگر نمایشگاه عکس برگزار کند. کسی به خاطر دیدن عکس به آن نمایشگاه نمیرود حتی اگر عکس خوب وجود داشته باشد. بلکه غالباً برای دیدن بازیگر میروند.
به نظرم كاملاً اينطور نيست. در هر هنرمندي قابليت ورود به شاخههاي ديگر هنري هست، ولي بايد درست انجام شود و از راهش. مثل خود من كه نوازنده بودم، آهنگسازي خواندم و كار كردم. موسيقيشناسي هم خواندم و امروز اين مهیار علیزادهای هستم كه جلوي شما نشسته.
فکر نمیکنید آهنگسازها بتوانند با کمی ریاضت و غلبه بر مسائل مالی، برخورد دیگری با وضعیت خوانندهسالاری موجود داشته باشند؟
وقتی شما وارد زندگی امروز میشوید، باید باهوش باشید تا بتوانید معیشت درستی داشته باشید. گذران زندگي از راه هنر سخت است. پُز هم زياد دارد متأسفانه!
به نظر میرسد که کمتر دلتان میخواهد در هیاهوها حضور داشته باشید. اینطور نیست؟
براي من تبليغات تجاري دروغين و اغراقآميز براي مقوله هنر غيرقابلفهم است. استفاده از كلماتي چون بزرگترين، بهترين، بيشترين، گندهترين و... در پوسترها و بروشورهاي يك كنسرت، نشان از اهداف و افكار بسيار بسيار دور از هنر دارد. موسيقي و هنري كه خودش نتواند مخاطب جذب كند و به اين واژهها براي تبليغات متوسل ميشود، طبيعتاً مفهوم دروني و هنري به همراه ندارد و فقط زرق و برق پوچ است. بعضي از آلبومها و كنسرتهاي موسيقي داخلي، مرا ياد فيلمهاي هندي مياندازد!
برخی از این جنجالها عمدی است و مثلاً جنجالهايي برای سلبریتیشدن است. عده دیگری هم هستند که چنین تلاشی دارند. ببینید، شخصی در جایی کاری انجام میدهد؛ اما دلیلی ندارد که من راجع به آن آدم بدترین چیز را بنویسم. اگر این نوشتن، زمینه انتقادی داشته باشد که مخاطبان جدی متوجه میشوند. از سوی دیگر این را هم متوجه میشوند که كجا جنبه شیطنت داشته تا بقیه منتقد را بيشتر ببینند. وقتی کسی جواب فلان استاد را میدهد، همین میشود. من هم گاهي چیزهایی نوشتهام؛ ولی دیدم اگر من این کار را انجام دهم، دوهزار نفر ديگر متن را میخوانند و به کنسرتش میروند تا ببینند که چه خبر است. در صورتی که من و همه میدانیم که فلان شخص موزیسین یا خواننده نیست. ولي ناخواسته به معروفيت بيشتر او كمك كردهايم.
همه دوست دارند دیده شوند و اصولاً يكي از دغدغههاي امروز هنر است؛ جدي يا پاپيولار هم فرقي نميكند. مسأله آنجا است كه برخي موزيسينها دوست دارند بيش از آن چيزي باشند كه هستند و هنوز نشدهاند. «آروو پرت» موزیسین استونیایی است که در آلمان زندگی میکند و من عاشق كارهايش هستم. او يكي از سه چهار موزیسین جدی دنیا است. این آدم سلبریتی واقعی است. به كنسرت قطعات آقای «پندرسکی» رفتم كه با حضور خودش اجرا ميشد. با همسرش كه وارد سالن شد، مردم به مدت ده دقیقه به احترام ایشان ایستاده تشویقش ميکردند. سلبریتی واقعی این هنرمندان هستند. او هر زمان آهنگی نوشته، موسیقی جهان را جابهجا کرده اما هیچوقت در مورد «آروو پرت» چیزی ننوشته است! آناليز كردهاند ولي بد و بيراه نمیگویند. مقدار زيادي از وقت موزیسینهای ما به نقد نوشتن نادرست و با هدف مشخص در شبكههاي اجتماعي برای دیگران تلف میشود.
آقای «شمس لنگرودی» چندی پیش داستان جالبی تعریف ميکردند. میگویند که اشخاصي دیدند بچهای در حال گریهکردن است و دلیلش را پرسیدند. آن بچه با گریه و اشاره به بالا میگوید که بچه ديگر بالای درخت در حال سیب خوردن است. به او میگویند که بیا تو را هم بالای درخت ببریم. اما کودک میگوید نه، آن بچه را از بالای درخت به پایین بیاورید! فرد پایین درخت در خودش این جرأت را نمیدید که بالای درخت برود و سیب بخورد و به همین دلیل میخواهد آن فرد هم پایین بیاید. نمود اين داستان در موسیقی ایران به شدت زیاد شده است!
متأسفانه این روزها اینستاگرام در موسیقی ایران بسیار تعیینکننده شده است. خیلیها در اینستاگرام معروف میشوند و کنسرت میگذارند. اینستاگرام مثل دانشگاهی شده که با مدرک چندصدهزار فالوئری ميتوان از آن فارغالتحصیل شد و کنسرت برگزار كرد! من هيچ كجاي دنيا چنین چیزی را نديدهام.
آیا ذات موسیقی ایرانی با این میزان علاقه به دیدهشدن هماهنگ است؟ یا اصلاً ما موسیقی ایرانی نداریم؟
اگر موسیقی کلاسیک ایرانی مد نظرتان است که هماهنگ نیست. با موسيقي جدي هيچگاه هماهنگ نيست. کلاً سلبریتی از پاپیولاریته میآید و شما وقتی سلبریتی میشوید، ناخودآگاه در رسته پاپ قرار میگیرید. وقتی فلان خواننده ما کنسرت دارد و رهبر ارکستری روی صحنه حضور دارد، نام خواننده در پوستر برنامه بسیار بزرگ است و چهطور میشود آن رهبر با همه دانش و اعتبارش بسیار کوچکتر باشد؟ این نشانههاي پوپولیسم در هنر جدي است. موسیقی معاصر تعریف دارد و به آن موسیقی پیشرو میگویند. بايد جريانساز باشد. موسیقی پیشرو را هیچکسی گوش نمیدهد و پاپيولار نميشود.
این اصرار به دستهبندی و برچسبگذاری میان اهالی موسیقی بسیار بیشتر از مخاطبان است.
یکی از دوستان مصاحبه کرده و گفته بود چرا «حریق خزان» در بخش موسیقی ایرانی در جشن سالانه موسیقی ما جایزه گرفته و موسیقی ایرانی نیست. ما یک موسیقی کلاسیک ایرانی داریم که ردیف است و از آنجا شروع میشود و به همان هم ختم میشود. غیر از این، هر چه باشد، کلاسیک ایرانی نیست ولي كلام فارسي دارد و رنگ ايراني، پس ايراني است.
کارهای حسین علیزاده چهطور؟
کارهای آقای علیزاده موسيقي کلاسیک ایرانی نیست. موسيقي مدرن ايراني است. احسان خواجهامیری و يا كارهاي من هم موسيقي ایرانی هستند. ما موسیقی اسكانديناوي كه نمينويسيم! فردین خلعتبری یک آلبوم بیکلام دارد که موسیقی ایرانی امروز است. آن جواني هم كه در مصاحبهاش گفته بود آلبوم «دخت پریوار» پاپیولار است اما «حریق خزان» نبود، منظور ديگري داشته.
در همان آلبوم «حریق خزان» قطعه «ارغوان» خیلی در جامعه شنیده شد.
من قطعه «ارغوان» يا «بيقرار» را برای پاپيولار شدن نساختم؛ اما پاپیولار شد. در حالی که «دوستت دارم» در «دخت پریوار» را برای عموم مردم ساختم و کاملاً هم اِلمانهای موسيقي پاپ را دارد. در همان آلبوم، رنگ و بوي موسيقي جدي هم هست. «مرثيه»، «دلتنگ»، «صبح آزادي» و «دخت پريوار» از آن جملهاند. در آلبوم «در شعله با تو رقصان» هم بيشتر تلاشم فضاسازي بود. قطعه «پردهنشين» را در اين ميان به همراه «درياي بيپايان» بسيار دوست دارم.
فکر میکنم یکی از دلایلی که آهنگسازها تا این حد برای سلبریتیشدن تلاش میکنند، این است که اصولاً حقوق مادی آنها در مسائلی مانند اجرای زنده رعایت نمیشود. شاید از لحاظ معنوی نام آهنگساز در کنسرتها و فروش آثار ذکر شود، اما منفعت مادی زیادی برای او وجود ندارد.
اتفاقاً مدتی قبل یکی از کارگردانها پرسید که بابت شبهاي اجرای آثارت در کنسرتها پول میگیری؟ گفتم بله، هميشه. این موضوع باید همهجا رعايت شود. هر اجرایی از ساختههای من انجام شود، دستمزد میگیرم. چون با همين حرفه زندگيام را ميگذرانم. این شرایط برای هر مؤلفی باید رعایت شود. وقتی آهنگساز بابت اجرای آثارش در کنسرتها یا پخش آثارش در مكانها و رسانههاي مختلف، درآمد كسب كند، میتواند با خیال راحت کارش را انجام دهد. اگر گردش مالی برای اهالی موسیقی و آهنگسازها وجود داشته باشد، شاید کمتر دنبال سلبریتیشدن بروند. البته از این بُعد هم باید نگاه کرد که مثلاً اگر آهنگساز امنیت مالی داشته باشد، پیشنهاد هر پروژهاي را نمیپذیرد. این را من به خوبی لمس كرده و میکنم. خود من هم گاهی اوقات اثري که دوست ندارم را به خاطر پول مينويسم.
آهنگساز گرانی هستید؟
بله، در حد خودم آهنگساز گرانی هستم.
یکی از فعالیتهای اخیر شما مربوط به اجرا در جشن نوروز مقر سازمان ملل بود که هفته اول فروردینماه در اتریش برگزار شد. لطفاً کمی هم در مورد این اجرا برای ما توضیح دهید.
این برنامه روز چهارم فروردین به میزبانی سازمان ملل متحد در شهر وین برگزار شد و جمعی از دیپلماتها و سران کشورهای مختلف به عنوان ميهمان در آن حضور داشتند و گروه «نگاه» به سرپرستی من در این برنامه روی صحنه رفت. ما بر اساس کنداکتور تعریفشده، دو قطعه را اجرا کردیم که یکی از کارها ریتمیک و دیگری اثری با شعر «علیرضا کلیایی» بود. محمد خدادادی (نوازنده نی و آواز)، پژمان پارسمهر (نوازنده سنتور)، ارغوان اتابکی (نوازنده ویولن) و عماد عطارزاده (نوازنده کیبورد و پیانو) اعضای گروه «نگاه» در این برنامه بودند. خودم هم نوازنده دیوان و همخوان بودم.
در جریان جشن جهانی نوروز، گروههای موسیقی از کشورهای دیگر که نوروز را جشن میگیرند نيز روی صحنه رفتند؛ اما گروه ايراني بیشترین بازخوردها را دریافت کرد. مهمانان خارجی حاضر در این مراسم، پس از برنامه به سراغ ما ميآمدند و نظرات مثبتی نسبت به این اجرا داشتند. آنها همچنین از من در مورد نحوه تهیه و خريد قطعات سوال میکردند که از چه سایتی میتوانند کارها را تهیه کنند. اما متأسفانه من پاسخی برای سوال آنها نداشتم و همین مسأله یکی از ضعفهای بزرگ ماركتينگ موسیقی امروز ما است.
در بخش آخر برسیم به نامها و آلبومهایی که چند وقت اخیر منتشر شده است.
بخشهایی از آلبوم «درصط» را در اینستاگرام و فضای مجازی شنیدم و فکر میکنم آلبوم خوبی باشد. دو قطعه از آلبوم «رگ خواب» را شنیدهام. قطعه «آهای خبردار» را دوست داشتم.
غیر از موسیقی ایرانی چه کارهایی را گوش میکنید؟
کارهای «میلاد درخشانی» را دوست دارم. میان تلفیقیها کارهای گروه «بُمرانی» را شنیدهام و دوست داشتم. قطعهاي از «داریوش آذر» از گروه پالت را هم شنيدم كه دوست داشتم.
و موسيقي راك چهطور؟
موسيقيای كه امروز مثلاً به عنوان «موسيقي راك» توسط گروههاي راك و تلفيقي و حتي ايراني به خورد مخاطبان داده میشود، بيكيفيتترين نوع موسيقي راك است كه تا به حال شنيدهام. این آثار را يا تا آخر نتوانستهام گوش كنم و اواسط قطعه مجبور به قطع كردن موسيقي شدهام و يا هيچگاه راغب نبودهام آهنگ را براي بار دوم گوش دهم. كم پيش ميآيد كه انتقاد كنم ولي اين آثار ضعيف كه عمدتاً بياطلاع علمي و يا توان كافي توليد ميشوند، جامعه را با اين موسيقي دشمن ميكنند. موسيقي راك اصولي دارد كه فرمهاي پاپ در آن كار نميكنند. سبك راك اشعاري را براي آهنگسازي نياز دارد كه با روح و اساس اين موسيقي همگون باشد؛ نه شعر عاشقانهاي كه براي موسيقي پاپ يا ايراني سروده شده است.
ارسال نظر