فواید مهم «شنیدن»؛ آنجا که موسیقی آغاز می شود
مجاب کردن هنرجوی موسیقی به شنیدن آنچه می نوازد، دشوار است. یک موسیقی دان جوان به ندرت به آنچه می نوازد، توجه کافی دارد و حتی از آن کمتر به «چگونگی» نواختنش.
درباره یک موسیقی دان جوان و تازه کار نداشتن پیش زمینه و حساسیت در تغییر سرعت، پویایی (دینامیک) و سبک و سیاق (استایل) طبیعی است. در مراحل ابتدایی آموزش، هنرجو به شکل چشمگیری متکی به شمردن است. سپس برای دومین مرحله، قطعاتی همراه با پیانو را انتخاب می کند (البته اگر سازی به جز کیبورد بنوازد) و برای هدایت سرعت و ریتم نواختن، به آن ساز همراهی کننده وابسته است؛ اما پس از آن هم مشکلاتی بروز می کند.
از آنجا که پیش بردن و دو نکته با هم سخت است، ممکن است دوباره به شمردن متوسل شود و تنها با همکاری در مدت زمان طولانی است که دو همنواز شروع به شنیدن بخش های صدایی یکدیگر می کنند.
برای رفع این مشکل چه کاری می توان انجام داد؟ پاسخ را شاید بتوان در رویکرد ما نسبت به آموزش موسیقی یافت. یکی از جنبه های پداگوژی موسیقی که بیشتر از آن غفلت می شود یا در معرض خطر نادیده گرفته شدن از سوی هنرجویان است، «شنیدن» است. بسیار مرسوم است که جلسات شنیدن تنها در فرصت هایی که هیچ اجرای ضروری در کار نیست، برنامه ریزی شوند تا با آن ها تداخلی نداشته باشند. حتی مضاف بر آن، «شنیدن» معمولا بیش از آنچه فعالانه باشد، منفعلانه است. موسیقی اغلب پس زمینه فعالیت های دیگر، نظیر خواندن و انجام تکالیف خانگی است.
از سوی دیگر، شنیدن فعال یکی از انواع تمرین های منجر به خلق موسیقی است که در آن سازی توسط شخص نواخته نمی شود. در مراحل اولیه مناسب ترین نوع موسیقی برای این تمرین موسیقی مجلسی است. تعداد کم سازهای به کاررفته، دنبال کردن کار هر ساز و شکل بخشی به احساس کلی را نسبتا آسان می کند. هنگامی که هنرجوی تازه کار به موسیقی گروه های بزرگ گوش می دهد، در ازدحام صداها غرق و گیج می شود.
چرا نوازندگان باید زمانی را صرف شنیدن کنند، در حالی که می توانند آن را هم به ساززدن بگذرانند؟ دلیل نخست آنکه با شنیدن فعالانه موسیقی، هنرجو از آنچه در اثر موسیقایی اتفاق می افتد، آگاه می شود؛ به خصوص در موسیقی مجلسی که هر بخش توسط یک ساز نواخته می شود و گروه سازها باید یک کل متعادل را تشکیل دهند. دومین فایده مهم شنیدن موسیقی این است که به شخص کمک می کند تا میان صداها تمایز قائل شود.
سوم اینکه هنرجویان به طور طبیعی با تقلید، حداقل در نقطه مشخصی از مسیر رشدشان، نوعی یادگیری طبیعی را تجربه می کنند. همچنین باید در نظر داشت که تقلید خصوصا در آموختن سبک های موسیقی، اهمیت دارد. هر فرد می تواند انبوهی از مطالب را درباره تفسیر و سبک های موسیقی مطالعه کند؛ اما در تحلیل نهایی، بهره گیری از اجراهای فراوان توسط هنرمندان مختلف بهترین کمک را به صورت بندی درک شخصی از یک قطعه و بیان ویژگی های سبکی آن می کند.
برای کسی که می خواهد بیشترین سود را از شنیدن و نواختن ببرد، باید این دو نقش مکمل را برای هم داشته باشند که نوازندگی در گروه شیوه خوبی برای ترویج امتزاج این دو است. البته هدف نهایی از گوره نواز رسیدن به درجه ای از هماهنگی در تمپو، ریتم، جمله بندی، دینامیک و اموری از این قبیل است و تنها پس از رسیدن به این مرحله است که فرد می تواند به ساختن موسیقی امیدوار باشد.
در گروه نوازی تنها پیش بینی زمان حرکت بعدی شخص همنواز یا آکورد بعدی کافی نیست، بلکه قطعا نواختن در گروه چیزی بیش از این را می طلبد. نه فقط شنیدن آنچه که همنواز اجرا می کند، بلکه چگونگی نواختن جزییات اثر توسط او نیز اهمیت دارد. این امر نیازمند درک کاملی از نت و علاوه بر آن، حساسیت نسبت به موسیقی و سبک های موسیقایی است.
همنوازانی که مدت طولانی با هم کار می کنند، درک متقابل از منطق خلاقانه همدیگر را می آموزند. در این نقطه است که می توانند آزادانه بنوازند و تمام فرایند به کار گروهی تبدیل می شود؛ کلّی یکپارچه، فراتر از تجمع بخش های مربوط به هر ساز. این یعنی گروه، نقطه ای که در آن برداشت آزادانه از موسیقی آغاز می شود، جایی که نت ها موسیقی می شود.
- یوهانس تال: استاد موسیقی کالج لیک لند در ویسکونسین آمریکا
- مترجم: بابک ولی پور: نوازنده و مدرس گیتار کلاسیک
- منبع: ژورنال آموزگاران موسیقی، بخش ۵۹، شماره ۶. (فوریه ۱۹۷۳)
ارسال نظر