درباره فیلم دراماتیک و خانوادگی جدید دیوید فرانکل
«زیبایی موازی»؛ این بار برای ویل اسمیت گریه کنید
«زیبایی موازی Collateral Beauty» کار جدید دیوید فرانکل، کارگردان امریکایی که اثری دراماتیک و خانوادگی و البته گریهآور است، در فاصله بسیار کمی از فیلم اسکاری و تحسین شده «منچستر کنار دریا» ساخته کنت لونرگان اکران شد و شباهتهایی ساختاری با آن دارد.
ویل اسمیت در این فیلم ایفاگر نقش هاوارد است که در امر تبلیغات و بازاریابی چنان مهارتی دارد که وی را جادوگر این حرفه مینامند. او را در شرایطی میبینیم که مشغول صحبت با همکارانش و سایر اعضای ارشد شرکت تبلیغاتی متعلق به خویش است و بحثهای آنها پیرامون سال بسیار موفقی است که پشت سر نهادهاند و میخواهند سال بعدی را نیز به همان شکل رقم بزنند. با این حال، فیلم «زیبایی موازی» به ما میگوید که هاوارد هر چقدر در حرفهاش دقیق و قاطع است، در مسائل اجتماعی و زندگی خصوصی مردی رقیقالقلب است و پیوسته به مقولههای زندگی و مرگ و رستگاری میاندیشد و مایل نیست که زندگیاش به شکلی تهی بگذرد. در همین راستا متوجه میشویم که سه شریک اصلی هاوارد در این کمپانی نیز همپای او حرکت و به نبوغ وی تکیه میکنند و آنها ویت (ادوارد نورتون)، کلیر (کیت وینسلت) و سایمون (مایکل پنا) هستند.
سفر به سه سال بعد
اینجا است که سناریوی لوب و فیلمی که فرانکل براساس آن ساخته، ما را به سه سال بعد از وقایعی که برشمردیم، منتقل میکند و از این طریق است که درمییابیم هاوارد از مرد به غایت موفق سه سال پیش به یک مرد مردد و اندوهگین که در دقایق بسیاری در توهم غرق است، تغییر ماهیت داده و دلیل این امر این است که او طی زمان مورد بحث و به واقع دو سال پیش دختر بچهاش را که ۶ سال بیشتر نداشت، به شکلی دلخراش از دست داده است و دائماً غم او را میخورد. درست است که او بعد از مدتی دوری از شغلش به شرکت خود بازگشته اما بر اثر مشغول بودن ذهنش به غم و حرمان دختر از دست رفتهاش، فقط جسمش در محل حاضر است و حواس او جای دیگری است.
شرکایی نه چندان بهتر
حسن «زیبایی موازی» این است که به دقت نشان میدهد که این سه شریک نیز چندان بینقص نیستند و به واقع ویت، کلیر و سایمون نیز اسیر شرایط نامساعد خویشند و در دام کوتهفکریهای خود افتادهاند. طبق قصه، ویت آنقدر بیمسئولیتی و بیتعهدی از خود نشان داده که زندگی زناشوییاش از هم پاشیده و دخترش (کایلی راجرز) نسبت به او احساس بیگانگی میکند. کلیر آنقدر روی کارش و وضعیت کمپانی متمرکز بوده و اتلاف وقت کرده که چشم باز میکند و میبیند 40 سال سن را هم رد کرده و حتی اگر همین حالا ازدواج کند، بچهدار شدن برایش نزدیک به غیرممکن خواهد بود. در این میان سایمون نیز که از دیگران خوشبختتر است و به تازگی پدر شده و فرزند دلبندش را بسیار دوست میدارد، راز یک بیماری شدید خود را از اعضای خانوادهاش پنهان نگه داشته و اینجا است که مشخص میشود بیصلاحیتی این سه نفر برای گرداندن امور شرکت اگر بیشتر از هاوارد نباشد، کمتر هم نیست.
چشمهای لبریز از اشک
شاید موسیقی متن تئودور شاپیرو پیش از نشستن کامل بر هر صحنه و گذاشتن تأثیر لازم به سرعت به سوی حادثه بعدی پر بکشد اما بازی قوی ویل اسمیت و آن چشمهای سرشار از اشکهای پنهان و پیشانی درهم پیچیده و موهای خاکستری شده دو طرف سر که خبر از گذر ایام میدهند، کاملاً حاکی از دست رفتن یک عزیز و غیرقابل جبران بودن این خسران نزد این مرد محزون است.
نظر کاربران
عالی بود.خیلی عمیق و خاص بود