زمانی که برای اولینبار کمدیهای «این را تحلیل کن» و «آن را تحلیل کن» را دیدیم به سختی میتوانستیم تصور ساختن چنین اثر اندوهناکی را از نویسنده این آثار داشته باشیم.
روزنامه صبا - ترجمه از آرش واحدی: زمانی که برای اولینبار کمدیهای «این را تحلیل کن» و «آن را تحلیل کن» را دیدیم به سختی میتوانستیم تصور ساختن چنین اثر اندوهناکی را از نویسنده این آثار داشته باشیم.
زمانی که برای اولینبار کمدیهای «این را تحلیل کن» و «آن را تحلیل کن» را دیدیم به سختی می توانستیم تصور ساختن چنین اثر اندوهناکی را از نویسنده این آثار داشته باشیم. بیشک کنت لانرگان یکی از نابغههای فیلمنامه و نمایشنامه نویسی در این دوران است. او در سال ۲۰۰۰ با نگارش و کارگردانی «میتونی روی من حساب کنی» هم مورد توجه علاقه مندان سینما در فستیوال های مستقلی چون ساندنس قرار گرفت و هم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اورجینال شد.
درحال حاضر فیلم «منچستر کنار دریا» برنده دو جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگری مرد شده است و این نشان میدهد؛ اشخاصی که در همان ابتدا به لانرگان اطمینان کردهاند به درستی استعدادی ناب را شناسایی کرده و در ذهن سپرده اند. به عبارتی دیگر عنوان فیلم «میتونی روی من حساب کنی» را میتوان پیام پنهانی لانرگان به علاقهمندان و کارشناسانی دانست که با دقت آثار این فیلمساز و فیلمنامه نویس گزیده کار را دنبال میکردند.
فیلم «منچستر کنار دریا» یکی از شگفتیهای سال گذشته را رقم زد، فیلم تمام جوایز معتبر بازیگری در فصل جوایز را برای کیسی افلک به ارمغان آورد و نیمی از جوایز فیلمنامهنویسی را در دستان قدرتمند کنت لانرگان قرار داد. اما مدت زیادی از زمانی که فیلمهای اندوهگین مورد توجه علاقه مندان سینما قرار میگرفت گذشته است و دلیل این استقبال را میتوان در تبدیل صحیح تراژدی به دنیای مدرن در نظر گرفت. فیلم بهگونه ای تارهای مرگبارش را به دور شخصیت اصلیاش میپیچد که شما در یک سوم انتهایی اثر بهشدت با او همذات پنداری می کنید و خواستار شکسته شدن بغضش هستید. اتفاقی که هرگز رخ نم یدهد و اندوه، بخش اصلی دنیای قهرمان اثر را تشکیل داده است.
کیسی افلک در «منچستر کنار دریا» نقش لی چندلر را ایفا میکند، شخصی که در بوستون به کار سرایداری و تعمیرکاری مشغول است و بهصورت بیوقفه کار میکند. لی از صبح مشغول برطرف کردن مشکلات ساکنان یک ساختمان است و برای جلب رضایت آنها از کوچکترین تا بزرگترین مشکلات پیش آمده را برطرف میکند. این درحالی است که تمام خواستهاش از مسئول این ساختمان اتاقی کوچک بدون هیچ امکاناتی است که برای ادامه دادن یک زندگی بسیار معمولی نیز بسیار اندک و کم به نظر میرسد.
لی شبها پس از اتمام ساعات کاریاش به نوشکدهها رفته و منتظر موقعیتی می ماند تا با دیگران درگیری فیزیکی راه بیندازد. از سویی به اندازهای با جان و دل برای ساکنان ساختمانی که در آن تعمیرکار است کار می کند که حتی وقتی به یکی از ساکنان توهین میکند، رئیس ساختمان حاضر به اخراج وی نیست و با تذکری ساده قضیه را به پایان می رساند.
این زندگی پریشان لی با مرگ تنها شخص زندگیاش؛ یعنی برادر بزرگش دچار دگرگونی می شود. او به زادگاه و خانه اصلیاش، منچستر، بازگشته تا شرایط کفن و دفن را برای برادرش آماده کند. در همین هنگام متوجه می شود برادرش سرپرستی تنها پسرش را به لی سپرده است. لی با وضعیت زندگی که دارد در هیچ شرایطی خواستار قبول کردن این مسئولیت نیست ولی برخورد با برادرزاده یتیمشدهاش باعث می شود تا مدتی را برای پیدا کردن حامی مناسبی برای وی در منچستر بماند.
جایی که مشخص میشود، لی سالهای نهچندان دور در آن زندگی خوبی را می گذرانده و با توجه به قرار داشتن این شهر در کنار دریا وضعیت مالی مناسبی داشته است. او ازدواج موفقی داشته و حاصل این ازدواج سه فرزند کوچک و بسیار زیبا بوده است. تمام حساب و کتاب لی بههمراه بردارش جویی (کایل چندلر) زمانی برهم میریزد که لی بر اثر سانحه آتشسوزی هر سه فرزندش را از دست میدهد. اتفاقی که شاید او مقصر اصلی آن باشد و...
فیلم از عذاب وجدانی مرگآور سخن میگوید، نمیتوان به راحتی نقش خطای انسانی را در روایتی که پیش رو داریم نادیده بگیریم ، هر کدام از ما میتوانیم لی چندلرهای آینده باشیم و تنها با یک اشتباه ساده مانند نبستن در شومینه تمام داشتههای خود را در حدفاصل رفتن تا سوپرمارکت از دست بدهیم. تراژدی مدرن این بار در مورد لحظه یا سادگی از دست دادن زندگی آرام یک انسان نیست بلکه به عذاب همیشگی وی پس از پشت سر گذاشتن این فاجعه می پردازد. لی چندلر با انتخاب شیوه زندگی بسیار سخت درحال شکنجهکردن خود است و جالب اینجاست که حتی این شیوه زندگی نیز او را راضی نمی کند و در اولین فرصت و موقعیتی که پیش میآید شروع به دعوا کرده و خود را در شرایطی قرار می دهد که مورد ضرب و شتم قرار بگیرد. او کم حرف می زند و از قبول هرگونه مسئولیتی خودداری می کند.
در برابر او پاتریک (با نقشآفرینی لوکاس هج) قرار دارد، پسر نوجوانی که آینده ای کامل در برابر خود دارد و به انواع شیطنت دست میزند. رویارویی این دو شخصیت متضاد بخش اعظم جذابیت های فیلم را رقم میزند. همسر لی با نام رندی (با نقشآفرینی میشل ویلیامز) نیز نقش پررنگی در رسیدن وی به جایگاه امروز بازی میکند. او پس از گذراندن دوران شوک حاصل شده از فاجعه، زندگی آرامی را در کنار همسر تازهاش آغاز کرده و حال صاحب فرزندی دیگر شده است و از قرار معلوم بخش زیادی از عذاب وجدان لی به برخورد تند همسرش در شب آتشسوزی با وی بازمی گردد (اتفاقی که با هوشمندی ما آن را نمی بینیم) جایی که رندی تمام بار گناه این اتفاق را بر دوش همسر حواس پرتش میگذارد و او را مبدل به غمگینترین مرد جهان می کند. در زمان حال، برخوردی اتفاقی میان لی و رندی بهوجود می آید، رندی با فرزند جدیدش در برابر چشم های لی ظاهر شده و از عملکرد تند گذشته اش پشیمان است. رندی به او می گوید که نباید خودش را اینگونه مجازات کند و این مرگ تدریجی را که لی برای خود انتخاب کرده است از هر مجازاتی بدتر میداند.
کیسی افلک برنده اصلی «منچستر کنار دریا» محسوب میشود، او به اندازهای نقش لی چندلر را به درستی ایفا کرده است که نمی توان ما به ازای دیگری برای این شخصیت در نظر گرفت. نقش آفرینی افلک حساب شده، تامل برانگیز و شوکه کننده است. او از سکوت های میان دیالوگ های کوتاه و اندکش بهترین استفاده را کرده است و بدون جاری شدن کلامی مخاطب متوجه میزان عذابی میشود که شخصیت تحمل میکند. کیسی افلک در حالی اسکار بهترین نقش اصلی سال را به خانه برد که میراثی قابل توجه از خود در تاریخ سینما به یادگار گذاشته و به بهترین شکل ممکن ابعاد مختلف شخصیت لی چندلر را به تصویر کشیده است.
در مبحث فیلمنامهنویسی باید قدرت کنت لانرگان را در ایجاد فضاهای حسی سنگین و استفاده صحیح از نشانهگذاری ها ستود. فیلمنامه در حقیقت بخشی از تکامل یافتن شخصیتی را که پیش رو داریم ایفا میکند. ما در ابتدای فیلم با اتفاقهایی مواجه میشویم که در زمان بازگویی روایت متوجه اهمیت آنها میشویم. وحشت لی از هم کلام شدن با دیگران و یا قبول مسئولیت در همان ابتدای فیلم به شکلی هوشمندانهای در معرض دید مخاطبان قرار گرفته است و با دقت توسط لانرگان در ساختار فیلمنامهاش بهکار گرفته شده است.
عملکرد موفقیتآور تیم بازیگری را نیز میتوان جزو دستاوردهای فیلمسازی چون کنت لانرگان در نظر گرفت. او با ممارست خواستار بیان شدن تمام کلمه های دیالوگهایی است که نوشته و مانند شخصیت اصلی اثرش از سکوت های میان دیالوگ ها به خوبی در جهت پیشرفت داستان استفاده م یکند. میشل ویلیامز، لوکاس هج، گرچن مول و کایل چندلر هر کدام در به تکامل رسیدن شخصیت و نمایان کردن وجوه مختلف عذابی که او متحمل است نقش پررنگی را ایفا می کنند.
در پایان باید ذکر شود که فیلم ضرب اهنگ کندی دارد و شاید در ابتدا مخاطب علاقه مند به آثار روز هالیوود را ناامید کند ولی این ضرب اهنگ کند نیز در راستای بازگویی روایت عجیب فیلم قرار میگیرد و در نیمه دوم فیلم مخاطب را با دنیای اثر همراه می کند. تماشای فیلم «منچستر کنار دریا» باتوجه به پیام هایی که در ساختار کلی فیلم دارد و به نمایش گذاشتن وجوهی تاریک از زندگی انسان مدرن که درنهایت با صبر و شکیبایی التیام خواهد یافت به تمام دوستداران جدی سینما توصیه میشود.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
مرسی که فیلمو کاملا اسپویل کردین!