فرهنگ و هنر در سالی که گذشت
فرهنگ و هنر در سالی که گذشت مثل تمام سال ها فراز و نشیب داشت و مثل تمام سال ها افرادی بودند که بیشتر از دیگران نامشان شنیده می شد. در این جا فهرستی از گل درشت های عرصه های مختلف فرهنگ و هنر را آورده ایم، باشد که مقبول افتد.
در سالی که کنسرت ها بی امان لغو شدند، حداقل در این زمینه عدالت برقرار بود. از کیهان کلهر تا مازیار فلاحی و محسن یگانه، پاپ و سنتی و تلفیقی، تهران و رشت و خرم آباد همه جا و همه کس از لغو کنسرت ها بهره مند شدند. موسیقی خیلی حالش خوش نبود، سینما اما به طور کلی حال و روز خوبی داشت. هم تجاری ها خوب فروختند و هم فیلم هایی مثل فروشنده، تنوع فیلم های اکران شده به نسبت خوب بود؛ سیانور بود و سلام بمبئی هم! سینما غیر از جشنواره ی سردرگم فجر باقی روزهایش در مجموع خوب بود و مردم دوباره عادت کرده اند به سینما رفتن.
وضع ادبیات داستانی اما بدک نبود، جوان هایی می آیند که سعی می کنند از ادبیات به اصطلاح آپارتمانی فاصله بگیرند اما همچنان خواندنی تر ها کارهای ترجمه شده است. تئاتر و نمایش هم عرصه ای برای جولان ستاره های سینما شد، کار خوب کم بود و اما فروش و گردش مالی در مجموع امیدوار کننده. باقی عرصه ها را هم من آشنایی ندارم، طبیعتا جایی برای اظهار نظر نیست. گل درشت های فرهنگ و هنر در سال ۹۵ را مرور می کنیم، لازم به ذکر است اولویت اصلی در انتخاب این ها میزان رسانه ای شدن آن ها در بازه ی زمانی زیاد از سالی که گذشت بوده است.
مسعود فراستی؛ چهره ی منتقد همیشه شاکی
تصور عامه ی مردم از سینما بیشتر مقوله ای سرگرم کننده و تفریحی است. سینما در میان لایه های مختلف جامعه جایگاه امری تخصصی و با جزئیات هنرمندانه را ندارد. در بهترین نگاه مردم به داستان فیلم ها توجه می کنند و بر مبنای روایت قضاوت می کنند. از همین رو نگاه به جزئیات یک فیلم سینمایی اتفاقی جا افتاده برای همه نیست. با این اوصاف منتقد سینمایی تعریف مبهم و ناشناخته ای است.
حیف که این پرچمدار با غلبه ی لحن و بیان تند موقعیت و تعریف منتقد سینمایی را دچار اشکال می کند فراستی را نمی شود به همین راحتی ها رد کرد اگر آثار مکتوبش را خوانده باشید بهتر متوجه خواهید شد که او چه تسلطی بر سینما دارد. این که چرا تصمیم گرفته این تسلط قابل احترام را با ادبیات خصمانه زیر سوال ببرد، نمی دانیم!
یک سال گذشته فرازهای مهمی برای فراستی داشت؛ از جدل با اکبر عبدی و بحثی که کاملا شخصی شد، تا اظهار نظر در مورد جشنواره کن و در افتادن با طرفداران پاشایی و زیر سوال بردن فروشنده ی فرهادی و البته این آخری ها و حضور در مجلس علیه گشت ، فراستی در یک سال گذشته تقریبا هیچ فیلمی را تایید نکرد به استثنای ویلایی ها که در جشنواره اکران شد. خیلی ها با او در افتادند از محمرضا گلزار تا کارگردانی چون نعیمی، اما در برای او و افخمی بر همان پاشنه می چرخد. او موجودیت از ژست مخالفت می گیرد. چیزی که او را کوچکتر از خودِ واقعی اش نشان می دهد. این کوچک سازی هویت یک منتقد افسوسی است که از سمت سینما دوستان برای فراستی می ماند.
مهران مدیری؛ بازگشت استادِ پلاتوهای کنایه آمیز
پس از چند مجموعه ناموفق در شبکه نمایش خانگی و تلویزیون مثل «ویلای من» و «در حاشیه»، «دورهمی» برای مدیری حکایت یک رستاخیز را داشت. مدیری با تکیه بر نقطه قوت کلیدی اش «دورهمی» را راه انداخت و اتفاقا کارش گرفت. از همان ابتدای شروع به کار مدیری با مجموعه هایی نظیر ساعت خوش، جنگ 77 و ببخشید شما و... آن چه مدل طنز مدیری را متفاوت جلوه می داد توانایی او در بیانی کنایه آمیز و در عین حال شیرین بود.
«دورهمی» بر همین اساس طراحی شده و البته با انتخاب موضوع محوری تکلیفش را از ابتدا با مخاطب روشن می کند. متن های قدرتمند خشایار الوند و آیتم نمایشی که در جهت موضوع برنامه و تیپ سازی های نمایشی موفقی مثل «قیمت» دارد و همچنین گفت و گوهای کوتاه و البته چالشی همه و همه «دورهمی» را موفق جلوه می دهد.
اصغر فرهادی؛ تنهایی پر هیاهو
بحث در مورد اصغر فرهادی و فیلم هایش تا حد زیادی دیگر سینمایی نیست. صحبت کردن در مورد ضعف و قوت آثار او محدود به چند مجله تخصصی مثل فیلم و 24 شده. باقی جراید و محافل فرهادی را در سطوحی دیگر قضاوت می کنند. تکلیف عامه ی مردم که روشن است گروهی گمان می کنند تایید فیلم های فرهادی در هر صورت نوعی ژست روشنفکری با خودش دارد و اصلا اگر فرهادی را تایید کنید معنای منورالفکری می دهد، گروه دیگری هم در آن سوی کارزار ایستاده اند و فرهادی را خائن و وطن فروش می دانند.
حالا حتی آن ها که طرفدار رادیکال او هستند در واقع در زمین افرادی مثل افخمی و رسانه ای چون کیهان قدم می زنند، چون خودِ هنر فرهادی را نمی بینند و مشغول کری خوانی اند. این ها اندازه ی همان ها که او را خائن می دانند در خیانت نسبت به فرهادیِ کارگردانند. همو که تاثیر گذاری اش در ده سال اخیر سینمای ایران غیر قابل انکار است. این همه اجتماعی سازهای موفق و ناموفق از کنار موج فرهادی بلند شده اند. خوب و بد این همه کپی کاری را این جا نمی شود نقد کرد اما مقصود این است که فرهادی را می شود دوست نداشت، اما نمی شود قبول نداشت.
به هر حال ۹۵ هم اکران موفق فروشنده را داشت و فیلم موضوع ملتهبی داشت و گرچه در اجرا بهترین اثر فرهادی نبود، اما از کیفیتی خاص هم پایین تر نبود. فروشنده اکران شد و یکی از نشریات مثلث جنسی ساخت و آن مقاله معروف آلبالوهای جنسی در آمد. فرهادی سکوت کرد، فراستی فیلم را ماقبل بد خواند او همچنان سکوت کرد و بعد در کن درخشید. این آخری ها هم اسکار را برای دومین بار گرفت که در تاریخ سینمای ایران دردانه شود. این دو اسکار قطعا همه اش از هنردانی نیست و میکسی از موقعیت سیاسی و...این هاست. اما فرهادی کوچه ی خودش را در تاریخ سینمای ایران دارد و این انکار شدنی نیست.
محمدرضا شجریان؛ وجودی فراتر از صدا
در میانه ی تعطیلات نوروزی بودیم که خبر بیماری شجریان آمد و فضا جور دیگری شد . پس از آن هر کنشی از سمت خانواده شجریان و مقامات رسمی از وزیر ارشاد تا سخنگوی وزارتخانه، منفذی بود که یک مردم از سنتی خوان دردانه شان بیشتر بدانند. موج نگرانی برای محمدرضا شجریان خواننده سنتی بیشتر از تصور بود و بار دیگر ثابت کرد که در تمامی این سال ها در جایگزین سازی برای چهره های درجه یک هنری تقریبا کاری نکرده ایم. هر کدامشان که از این دنیا برود احتمالا بدون جانشین خواهد بود و نکته ی قابل توجه دیگر که خاص شجریان است، شمایل اوست که اصلا فراتر از موسیقی و خوانندگی قرارش داده.
هاله ای که از او خواننده ای مردمی و حتی آزادی خواه ساخته، مردم و خیلی هایی که عکس های او را به اشتراک می گذارند در ادبیات مجازی لایک و قلب برایش می فرستند، شاید اصلا شنونده هنر او نبوده اند و نمی دانند تاریخ موسیقی اصیل ایران با و بدون او چگونه خواهد بود. سیل جمعیتی که دل نگران شجریان شده و می شود. در واقع پیوند عاطفی با یک شمایل سیاسی -اجتماعی بر قرار کرده اند و به او امید بسته اند که او با توجه به مقبولیت اش صدای آن ها باشد. مردم نگران خودشان هستند و اسم شجریان را می آورند با تمام این اوصاف درسالی که گذشت دیدن چهره ی دیگر محمدرضا شجریان یادمان آورد که می شود روزی باشد که نسل او تمام شده باشند. آن وقت ما چه تعریفی از الگوی هنری باید داشته باشیم. روزگار دائما زوال است انگار.
رامبد جوان؛ لبخند بدون جناب خان
خندوانه در یک سال گذشته ادامه داد و همچنان پر بیننده ماند، اما باید قبول کنیم آن درخشش سابق را نداشت. از همان روزهایی که مالکیت جناب خان مساله ساز شد و سعید سالارزهی جناب خان را از دل خندوانه بیرون کشید، انگار روح برنامه هم رفت. در مجموع تمام تحولات این برنامه انگار به سمت سقوط خنده های دسته جمعی بود؛ از کمرنگ شدن موسیقی بگیرید تا مصاحبه هایی که دیگر جذاب نیست.
حالا خندوانه هیچ کدام این ها را ندارد تا حد زیادی به نیما شعبان نژاد متکی شده. البته کیفیت کار او قابل توجه است اما برای نجات خندوانه ایده و متن نیاز است. نمی شود با تماس تلفنی و حمایت از چاوشی برنامه را زنده کرد! شاید این ها موقتا برنامه را تیتر یک کند، اما موفقیت نمی آورد. با تمام این ها خندوانه رامبد جوان جزو موفق های امسال بودند و مهم تر از هر چیز در زندگی مردم جریان دارند که جدایی یک عروسک مدت ها در رسانه ها تیتر می شود، رامبد با تمام ضعف ها فعلا یکی از برگ برنده های تلویزیون است، مثل مهران مدیری.
محمد رضا ورزی؛ معمایی آن طرف خط قرمزها
مجموعه ی «معمای شاه» در تمام طول سال خبر ساز بود. مجموعه ای تاریخی که جزو پروژه های الف صدا وسیما به شمار می رفت با تبلیغات و پروداکت عظیم شروع به تولید کرد، در سال ۹۵ ابتدا هفتگی بعدتر هر شب پخش شد. اما معمای شاه خیلی بیشتر از یک سریال تلویزیونی دیده شد و بحث بر انگیز شد. دلایل گوناگون و متعددی دارد، اولین و مهم ترینش شاید روایتی است که از تاریخ معاصر داشت و مورد نقد های بسیاری قرار گرفت.
به هر حال عده ای از مردم با احساسات زدگی و فراموشی تاریخی معایب رژیم طاغوتی را فراموش کرده اند و از گذشته ها چیزی در تضاد با واقعیت ساخته اند. این گذشته انتزاعی و ذهنی با روایت معمای شاه از دوران پهلوی نمی خواند. سریال معمای شاه البته که انصافا روایتی کمتر بی طرف داشت و حتی در نشان دادن معایب آن دوران راه غلطی در پیش گرفت و دائما روایت در بازنمایی سیاهی های البته پر شمار آن دوران، شخصی می شد. البته گاف های تاریخی هم اوضاع را بغرنج تر کرده بود به هر آن دوران خیلی دور نیست، خیلی ها خاطراتی دارند که در تضاد با روایت معمای شاه قرار گرفت.
از رویه تاریخی سریال که بگذریم، سریال در مباحث فنی فقط در زمینه گریم و بازسازی چهره ها موفق بود چهره هایی که به ذات جذاب بودند و مردم را پای تلویزیون می نشاندند، یا آن ها را ترغیب می کرد بریده ای از سریال را در فضای مجازی ببینند؛ از آیت الله رفسنجانی، مقام معظم رهبری تا خواننده های پاپ نظیر ستار و ابی.
عباس کیارستمی؛ یک جای خالی تفسیر برانگیز
عباس کیارستمی رفت و این رفتن و این غیبت مثل بودنش، مثل زندگی اش تفسیر برانگیز ترین بود. ماجراهای او در بیمارستان های فرانسه و تهران حدیث صد مثنوی است که هر ورقش غم انگیز تر از قبلی بود. مرگ او عرصه کشمکش های فراوانی شد؛ مقامات مسئول دائما اظهار نظر می کردند و از آن طرف نزدیکان و بستگان و علاقه مندانش مرگ او را نتیجه اهمال کاری می دانستند، گزینه ای که البته به واقعیت نزدیک تر است. شاید آن هایی که مسئول حفظ او بودند نمی دانستند چه چیزی را در دست داشتند و افسوس که این مرگ مجموعه ی فرهنگ و هنر ایران را متضرر می کند، وگرنه مرگ بریا خودِ عین سعادت بود.
مرگی که اندازه ی حیات هنری اش و فیلم های تفسیر برانگیز و چند لایه شد. او دائما یاد می شود و انگار قرار نیست از تیتر بیفتد، البته روحیه کیارستمی، روحیه رسانه طلب نبود اما حکایت در تیتر بودن بعد از مرگ چیز دیگریست هنوز هم عده ای دلیل رفتن او را لای واژه های بهمن کیارستمی جست و جو می کنند، هنوز هم عده ای از وزین ترین منتقدان سینمایی نویس از او می گویند و می نویسند. البته که ما این غیبت را بعدها بهتر درک خواهیم کرد. سینمای ایران کیارستمی ندارد و این ویژه ترین اتفاق فرهنگی امسال بود.
حبیب محبیان؛ آوازه خوانِ همیشه تنها
این از آن داستان هایی است که مختص ماست. خوانندگانی که پس از وقوع انقلاب رفتن را به ماندن ترجیح دادند و انگار همگی صدای یک شکاف طولانی شدند؛ عده ای آن طرف آب و عده ای این طرف. دلیل برای امتداد این شکاف کافی نبود. در سال های اصلاحات صحبت هایی شد که برگردند و اما...بازگشت حبیب در بلبشوی تصمیمات مشایی، اتفاق خوبی بود .
بعد التحریر: اسم «شهاب حسینی» را هم در این لیست بود و اصلا تصور کنید هست. او جایزه ی کن را به سینمای ایران اضافه کرد و رنسانسی در بازیگری نسخه ایرانی است و غیر شهاب خان حسینی که در شهرزاد هم موفق بود، خواستم از حسن فتجی بنویسم با سریال موفق «شهرزاد» اما بخش زیادی از شهرزاد در سال گذشته توزیع شد و بیشتر مربوط به سال قبل است.
می شد تمام مرگ ها را هم سوژه کرد و حس کردم کار تازه ای نیست آن های که رفتند و جای خالی شان خیلی به چشم خواهد آمد، کیارستمی هم از لحاظ ابعاد رسانه ای خیلی ویژه بود باقی درگذشتگان؛ داود رشیدی، دنیا فنی زاده، توران میرهادی، ثریا حکمت، منوچهر ستوده، فرهنگ شریف، پرویز کلانتری، حسن جوهرچی و جعفر والی...امیدوارم سال بعد آن قدر حالمان بهتر شود که استانداردها و توقعاتمان از فرهنگ و هنر چند پله بالاتر برود. «امیدواری» واجب عینی است!
نظر کاربران
ممنونم نقد جالبی بود اگه یه خورده گسترده تر بود بهترم میشد
خیلی خوب بود.
آقای عبدلی ادبیات لحن نوشتاریتون خیلی خوب شده استفاده ی به جایی از جملات سنگین میکنید چند تا جمله ی ساده و بعد یه جمله ی متفاوت خیلی خوبه... قبلنا فقط میخاستید فلسفی و قلمبه سلمبه بنویسید که به دل نمینشست...
امیدواری واجب عینی است...
این جمله عالی بود...
آقای عبدلی ادبیات لحن نوشتاریتون خیلی خوب شده استفاده ی به جایی از جملات سنگین میکنید چند تا جمله ی ساده و بعد یه جمله ی متفاوت خیلی خوبه... قبلنا فقط میخاستید فلسفی و قلمبه سلمبه بنویسید که به دل نمینشست...
امیدواری واجب عینی است...
این جمله عالی بود...
خیلی خوب بود خیلی . واقعا نقد بود بخصوص در مورد آقای فرهادی .