راه و رسم نویسنده شدن: انتخاب اسم داستان
درونمایه ترانه «النور ریگبی» بیتلز چیست؟ گروه بیتلز این ترانه را جمعی می خوانند و درونمایه این است که دنیا پر از آدم های تنهایی است که دنبال کسی می گردند تا دوستش بدارند و دوستشان بدارد.
کنار بگذارید
همه اسناد و مدارک هم ارزش نیستند. اگر بتوانید ضعیف ترین آن ها را شناسایی کنید، چیزی که باقی می ماند- قوی ترین مواد و مصالحتان- می تواند از یک کانون تمرکز دقیق پشتیبانی کند. وقتی آت و آشغال ها را دور می ریزید، شما می مانید و مواد و مصالحی که موجز، متناسب، قانع کننده و مهم است.
کدامشان از همه مهم تر است؟
درونمایه «هملت» چیست؟ یا «موبی دیک»؟ یا «ناتوردشت»؟ من وقتی هجده سالم بود، می توانستم جواب های کم و بیش خوبی به سوال هایی از این دست بدهم. وقتی بیست و شش سالم بود و هنوز جوهر مدرک دکترایم خشک نشده بود، با اطمینان کامل می توانستم جواب های خیلی زیبا و حتی ظریف به این سوال ها بدهم. حالا در شصت و سه سالگی، آن قدرها مطمئن نیستم. دیگر به این نتیجه رسیده ام که در قبال درونمایه های ادبی زیادی اغراق می شود. یک منتقد ادبی در هر کاری، با هر طول و حجمی، می تواند مدارک و شواهدی برای نیم دوجین درونمایه پیدا کند.
ریچارد لوین شکسپیرشناس به من یاد داد که برای تجربه و تحلیل های درونمایه ای بی ربط ارزشی قائل نباشم و درونمایه های به اصطلاح متعالی را به گزاره های مستقیم و سرراست تبدیل کنم. درونمایه ترانه «النور ریگبی» بیتلز چیست؟ گروه بیتلز این ترانه را جمعی می خواند و درونمایه، به بیانی، این است: دنیا پر از آدم های تنهایی است که دنبال کسی می گردند تا دوستش بدارند و دوستشان بدارد.
حالا به این نتیجه رسیده ام که آثار ادبی گزاره های زیادی را درون خود دارند؛ و این واقعیتی است که من را به جای یک ایده مشخص واحد به درونمایه ها یچندگانه می رساند. ناتوردشت درباره از دست دادن معصومیت در خلال بلوغ است، یا درباره قلابی بودن جامعه بزرگسال فرهیخته، یا درباره نیویورک سیتی به عنوان یک خِرد جهان روان نژندی شهری، یا درباره همه این ها؛ و خیلی چیزهای دیگر.
اگر هنوز نمی توانید بگویید داستانتان درباره چیست، فهرستی از چیزهایی تهیه کنید که داستانتان می تواند درباره آن ها باشد. در فهرستتان کدام مورد از همه متقاعدکننده تر است؟ این نوع فکرکردن استراتژیک می تواند شما را در عمل به تمرکز برساند.
می خواهم چه احساسی در خواننده به وجود بیاورم؟
شما نمی توانید اختیار احساس خواننده تان را به دست بگیرید، اما می توانید با انتخاب هایتان روی آن تاثیر بگذارید. مطلوب ترین تاثیر ممکن روی خواننده را در نظر بگیرید و داستانتان را برای رسیدن به آن بنویسید. اخیرا در یک دورهمی ناهار، من و تعدادی از نویسنده ها درباره قوی ترین احساساتمان بعد از خواندن رمان تقدیر شده «بگذار جهان بزرگ بچرخد» اثر نویسنده ایرلندی، کالوم مک کان، گفت و گو کردیم.
مثل همیشه، قرائت ما از کتاب تحت تاثیر زندگی و تجربه های زیسته مان قرار داشت. به نظر می رسید مهم است که ۱. اهل نیویورک باشی یا نه (من هستم)، ۲. ترس از ارتفاع داشته باشی یا نه (من دارم)، ۳. کاتولیک بزرگ شده باشی یا نه (باید بررسی شود)، ۴. قبل یا بعد یازدهم سپتامبر دور و بربرج های دوقلو بوده باشی یا نه (باید بررسی دقیق شود).
همه مان این احساس را هم داشتیم که این کتاب مثل یک نامه عاشقانه پراساس درباره شهر نیویورک است. به رغم وجود هزاران مشکل و مسئله در شهر، نویسنده نشان می دهد که شخصیت های داستانی از شبکه قدرتمندی از روابط شخصی و اجتماعی برخوردارند که هر کسی برای زندگی کردن و زنده ماندن در هر کلان شهری به آن نیاز دارد. به نظر می رسد مک کان می خواهد می گوید هیچ سوپرمن و بَت منی برای نجات ما نخواهدبود.
درباره اسم های مختلف برای کارتان فکر کنید
ویراستارهای اخبار وقتی نمی توانند برای یک ماجرای مشخص تیتر یا عنوان خوبی بنویسند، از این شگرد فوق العاده استفاده می کنند: توپ را به زمین خود نویسنده می اندازند. نویسنده به اعتراض می گوید: «کار من اینه که شرح ماجرا رو بنویسم، و وظیفه شمام اینه که تیترش رو.»
«من دارم از سر احترام این کار رو می کنم. دارم ازتون خواهش می کنم سعی کنین اون عنوانی رو بنویسین که خودتون فکر میکنین کانون تمرکز نوشته تونه.» در بسیاری موارد، خود نویسنده هم نمی تواند عنوان یا تیتر خوبی بنویسند. یا نویسنده تیتر خوبی می نویسد، اما [ایرادش این است که] فقط بخشی از ماجرا را بازتاب می دهد. به عبارت دیگر، یک نوشته فاقد کانون تمرکز، اسم گذاری را کم و بیش غیرممکن می کند.
فکرکردن درباره اسم می تواند به کشف این که داستان دقیقا درباره چیست، کمک کند؛ و این کشفی است که معمولا به حذف و بازنویسی های به درد بخور منجر می شود. نویسنده ها همیشه باید به عنوان فکر کنند. اصلا مهم نیست که این کار ازشان خواسته شده یا نه، یا حق اظهارنظر یا تاثیرگذاری روی انتخاب اسم را دارند یا نه. به عبارت ساده، اگر نویسنده نتواند اسم مناسبی پیشنهاد کند، [معنایش این است که] کار پیدا کردن کانون تمرکز هنوز تکمیل نشده است.
به قدرتی که اسم ترانه ها دارند، فکر کنید. «حرمت»، «اینو از تاک شنیدم»، «پرچم ستاره»، «بیا با هم برقصیم»، «تو خورشید منی»؛ فقط خود عنوان، بیشتر آن چیزی را که شما می خواهید درباره ترانه بدانید، به ذهنتان راه می دهد: آهنگ، ریت»، متن، شعر، درونمایه، نگرش و خیلی چیزهای دیگر.
روی پیتر کلارک، ترجمه کاوه فولادی نسب، مریم کهنسال نودهی
نظر کاربران
خوب بود