«۳ درصد»، سریالی خلاقانه در باب تبعیض، قدرت و ایدئولوژی
داستان این مجموعه ۸ قسمتی در ژانر پادآرمان شهر/تریلر در نگاه اول سری فیلمهای سینمایی «بازیهای عطش» را یادآوری میکند.

داستان این مجموعه ۸ قسمتی در ژانر پادآرمان شهر/تریلر در نگاه اول سری فیلمهای سینمایی «بازیهای عطش» را یادآوری میکند. اینلند، شهری عقب مانده و رو به ویرانی در آیندهای نه چندان دور، محل زندگی مردمی است که با سختی و فلاکت روزگار میگذرانند. هر کدام از شهروندان وقتی به سن ۲۰ سالگی میرسد یک فرصت دارد تا به آفشور برود. بهشت موعودی که از بیماری، غم، درد، فقر و تبعیض در آن خبری نیست و تا آخر عمر میتوان به خوبی و خوشی در آن زندگی کرد.
در ابتدا بد نیست نکات نه چندان جذب کننده اثر را بررسی کنیم. با وجود تلاش آشکاری که انجام شده ۳% سر و شکل پر زرق و برق مجموعههای هالیوودی را در زمینه فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و این دست موضوعات فنی را ندارد. به جز دو سه استثنا، خبری از بازیگران خوشقیافه یا ستارهها نیست. زبان پرتغالی هم برای کسانی که به شنیدن زبان انگلیسی/ لهجه آمریکایی، عادت دارند مقداری دافعهبرانگیز است و اکشن چندانی در سرتاسر این ۸ قسمت به چشم نمیخورد. اما می توان نتیجه گرفت باید خیلی راحت بی خیال تماشای این اثر شد؟

جواب صددرصد خیر است. شاید ۳% مانند مجموعههای آمریکایی خوش و آب رنگ نیست ولی موفق میشود جهان خود را کاملا برای بینندهها باورپذیر کند. خبری از تینایجرهای مکش مرگ ما نیست ولی بازیگران جوان و یکی دو بازیگر سن وسال دار مجموعه با ظرافت و درک درست نقش خود را ایفا میکنند. از طرف دیگر وقتی قرار است پای تماشای مجموعهای بنشینیم که خلاقیت و تفکر از جای جای آن موج می زند چه اهمیتی دارد که زبان اثر انگلیسی نیست؟ و همین طور چه کسی گفته عدم به تصویر کشیدن صحنههای اکشن و انفجار و زد و خورد به معنی نبود هیجا ن و تعلیق است؟
۳% تجربهای عمیق تر از آن چیزی است که نشان می دهد. اگر در مسابقات عطش ما با گروهی کودک و نوجوان مواجه بودیم که برای سرگرمی اهالی کاپیتول می جنگند و همدیگر را میکشند تا در نهایت یک نفر برنده مسابقه شود در اینجا با انسانهایی همراه میشویم که در تمنای رها شدن از جهنمی که در آن زندگی میکنند و پذیرفته شدن در بهشت تلاش میکنند و با مسائل، سوالات و انتخاب هایی مواجه میشوند که کشته شدن در برابرش گزینهای نه چندان مهم محسوب میشود!

این تم آشنابه نظر نمی رسد؟ تلاشی دسته جمعی برای بهبود زندگی و رسیدن به بهشت موعود؟ سالیان دراز فلاسفه، سیاسمتداران و ایدئولوژیهای مختلف، از هر سبک و سیاق و اعتقادی که به فکر انسان ها می رسد برای ساختن چنین بهشتی تلاش خود را کرده اند. به طور مثال سوسیالیسم اتحاد جماهیر شوروی که قرار بود عدالت را برای همگان برقرار سازد یا لیبرال دموکراسی که هنوز هم قرار است رفاه، آزادی و ارزشهایی از این دست را برای مردم به ارمغان بیاورد؟ نتیجه این تلاش ها چه بوده است؟
در این سریال اقلیتی ۳ درصدی از مردم جهان موفق شده اند به این هدف دست یابند اما واقعا چنین چیزی امکان دارد؟ این پرسشی است که با تماشای هر قسمت و روندی که نماینده اهالی آفشور، ازکوئیل به عنوان سرپرست فرآیند برای دست چین کردن شرکت کنندگان طی میکند، بیشتر و بیشتر از خود میپرسیم. به عنوان نمونه، مرحله ابتدایی فرآیند مصاحبهای شفاهی است. داوطلبان تک به تک با عوامل فرآیند وارد گفتگو میشوند و از قصد و نیت خود برای رفتن به آفشور میگویند. هر دو طرف لبخند بر چهره دارند.
اما این پایان مصاحبه نیست. بعد نوبت اثبات التزام به فرآیند میرسد. تک تک دواطلبان باید ثابت کنند حاضر به کنار گذاشتن تمامی علائق و پیوندهای خود به زندگی سابق و قربانی کردن احساساتی همچون عشق و علاقه به خانواده و عزیزان برای ورود به بهشت موعود هستند. سوال بعدی کم کم پدیدار میشود. این چگونه خیری است که چنین مقدمات شری برای رسیدن به آن لازم است؟ این راه و روش ماکیاولیستی چطور قرار است تسهیل کننده راه رسیدن به هدفی همچون زندگی در بهشت موعود باشد؟

برانگیزانندگی ادامه مییابد و قسمت به قسمت با دیدن آزمونهایی که یکی بعد از دیگری از راه میرسند بر ابهامات افزوده میشود. گویی هدف نه اثبات لیاقت زندگی در آفشور که برنده شدن به هر قیمتی است. در این راه درست یا غلط بودن شیوه پیروزی هیچ اهمیتی ندارد.مهم داشتن لیاقت کافی برای برنده شدن است.
خالقان سریال به درستی تمرکزشان را فقط روی شرکت کنندگان جوان نگاه نمی دارند و به سراغ ازکوئیل و سایر عوامل فرآیند نیز میروند. بازرسی از سوی آفشور برای نظارت بر فرآیند فرستاده شده که متوجه می شویم با تحت نظر گرفتن ازکوئیل برای یافتن یک نقطه ضعف، قصد سرنگون کردن او را دارد. همان طور که خود از کوئیل از مسئول قبلی آتو گرفته و جایگزیناش شده است. میل به قدرت و استفاده از کثیفترین روشهای ممکن برای رسیدن به پست و مقام. زد و بند و حقه بازی برای بالا رفتن در سلسله مراتب سیاسی آفشور.
این فقط قسمتی از پرسشهایی است که موقع دیدن ۳% ذهن را به خود مشغول می کند. پرسشهایی که در صورت مطرح شدن خطر لو دادن داستان این مجموعه و کمرنگ کردن لذت تماشای آن را به وجود میآورند. ظاهرا نتفلیکس هم مثل استودیوی مارول به این زودیها قصد پائین آمدن از برج بلند بالایی که بر روی پایههای خلاقیت و جرات ریسک خود ساخته ندارد. بنابراین تماشای این اثر تفکر برانگیز را از دست ندهید.
ارسال نظر