«کابوس حضرت اشرف» یا وقتی که عبرت نمی گیریم
کابوس حضرت اشرف به نویسندگی و کارگردانی حسین پاکدل، نمایشی است مستند و تاریخی که به روش تئاتر در تئاتر یا بهتر بگوییم تئاتردرمانی اجرا میشود. حسین پاکدل در نمایش خود یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ معاصر کشور یعنی احمد قوام یا قوامالسلطنه را دستمایه اصلی داستان قرار داده و درواقع مخاطب با برشهایی از زندگی این شخصیت مواجه است.
فکر میکنم به لحاظ تکنیکی و شیوه نوشتاری و اجرائی نسبت به کارهای دیگرتان در اجرا و نوشتار کابوس حضرت اشرف تغییر کردهاید اما سیر در تاریخ همچنان مسئله شماست، آیا غیر از این است؟
نه، همینطور است. متأسفانه وضعِ امروزمان ما را به گذشته میبرد. انگار ما با حالمان تعارف داریم. نمیتوانیم در اکنون زیست کنیم. داریم خودمان را گول میزنیم و ادای زندگی در حال را درمیآوریم؛ وقتی برای حال برنامه نداشته باشیم، بالطبع به گذشتهِ خیالی و خاطرههای خودساخته پناه میبریم؛ عمده دلیلش هم این است که به تاریخمان بیتوجه هستیم.
از آنجا که تئاتر به لحاظ کمی هنر محدودی است، آیا میتواند این تلنگر را به جامعه وارد کند که همه متوجه تاریخ و عبرت از آن شوند؟
نه، طبعا اینطور نیست و چون هنر نمایشی گران و محدود است، نمیتواند به شکل گسترده تأثیر بگذارد. اما تئاتر هنر نخبگان و قشر مرجع است. در همه دنیا، تئاتر جدی روی قشری تأثیر میگذارد که انسانهای مرجع هستند و خودشان خلق اندیشه و فکر میکنند. برای همین تئاتر محدودیت دارد، از لحاظ اثرگذاری و تعداد مخاطب، اما هر کدام از این مخاطبان خودشان هزاران نفر هستند و میتوانند این نگرش را در آثار خود تکثیر کنند. اینها معلم، پزشک، استاد، دانشجو، هنرمند، روزنامهنگار و... هستند.
فکر میکنم یکسری افراد هستند که به دلیل نزدیکیشان به قدرت میتوانند مؤثرتر باشند، آنهایی که وزیر، وکیل و مانند اینها هستند که میتوانند در تصمیمات کلان و اجرای آنها مؤثر باشند، آیا اینها هم به تئاتر میآیند که متوجه تاریخ و بازنگری در آن باشند؟
واقعیت این است که متأسفانه و با هزار دریغ و درد، از موارد استثنا که بگذریم، نمایندههای مجلس و وزرای ما غالبا با فرهنگ و هنرشان زیست نمیکنند. یا تلقیشان از مقوله فرهنگ و هنر با آنچه در بستر جامعه جاری است، فرسنگها فاصله دارد. شما به من بگویید نمایندگان مجلس یا وزرا یا سیاستمردان ما چه میزان خود را در معرض تنفس هوای فرهنگ و هنر قرار میدهند. اصلا چقدر حاضرند برای خرید اثر هنری برای دفتر، خانه و زندگیشان هزینه کنند. یا چقدر حاضرند بروند در صف بایستند، بلیت بخرند و فیلم و تئاتر یا کنسرت ببینند. بهعنوان عادت و نیاز مطلقا تئاتر نمیبینند. چه بشود که عده معدودی از آنها دعوت شوند و بروند برای دیدن اثری سفارشی. همین است که در آغاز کار این مجلس، ما داوطلب برای کمیسیون فرهنگی نداشتیم.
چرا در دو نمایش عشق و عالیجناب و نمایش کابوس حضرت اشرف با آنکه میدانیم درام درباره چه کسانی است اما فقط با اشاره به نام مستعار این مردان تاریخ بسنده میشود. درحالیکه در اولی شاهد حضور مردی هستیم که به واسطه مبارزهاش با استعمار پیر و ملیشدن صنعت نفت حضورشان نهتنها برای ایران که برای همه جهان مؤثر بوده است... چرا از آوردن نام اصلی پرهیز میکنید؟
اذهان جامعه اگر توسعه پیدا کند آنوقت ظرفیتها و سعهصدر نیز بالاتر میرود و درنتیجه بهسادگی و فارغ از حب و بغض با شخصیتهای مؤثر در تاریخمان مواجه میشویم. کمکم یاد میگیریم نسبت تقریبی نزدیکی با اشخاص و حوادث از منظر رسمی و مردمی داشته باشیم. آن نمایش عشق و عالیجناب بهخاطر اینکه قصهای عاشقانه در بستر حوادث کودتای ٢٨ مرداد بود دچار بغض و حسادت شد و الا اسم دکتر مصدق و مرحوم فاطمی و دیگران بهانه بود. ما در نمایش کابوس حضرت اشرف اسم نبردیم و تعمد هم داشتهایم چون نمیخواستیم ذهنها را محدود به یک فرد مشخص کنیم.
یکجورهایی در این ماجرای ٠٣تیر مقصر است؟
به قول علی حاتمی، وقتی میآیی وسط باران، خیس میشوی. آدمی که وارد سیاست میشود، تبعاتش را هم باید بپذیرد. ضمن آنکه آدمهای بزرگ، تبعات بزرگتری برایشان متصور است. بهخصوص آدمهایی که اقتدار دارند. باج به کسی نمیدهند و اینها زمینه با سر به زمینخوردن، بیشتر برایشان ایجاد میشود. به همان میزان که دوست و همراه دارند، دشمن و بدخواه خواهند داشت. اصلا سیاست همینگونه است؛ یک روز در اوجی، روز دیگر در حضیض ذلت. یک روز در بندی و روز دیگر در قصر. در همین نمایش چند بار میرود زندان، چندین بار تبعید میشود؛ وا میدهد و دوباره میرود بالا، اول کار، رادیوی نمایش همه را میگوید. برای اینکه همین در ذات سیاست هست. نمیشود کاریش کرد، ممکن است کارهایی را نکنی اما به نامت تمام میشود. نمیتوانی از مسئولیتش هم فرار کنی.
بنا بر تعریف توسعهیافتگی، آیا در کشورهای توسعهیافته نیز اینها وجود دارد؟
بله، برای آنها هم به شکلهای دیگری هست. تاریخ صدساله اروپا را مرور کنید. شما الان وقایع بعد از انتخابات آمریکا را دنبال میکنید. در جامعه آمریکا و به نسبت آنچه در تاریخ این کشور هست، چنین فاجعهای که الان با آن درگیر است، کمتر پیدا میشود. به نسبت توسعهیافتگی جامعه آمریکا؛ زمانی برمیگردد به ماجرای استقلال آمریکا، به ماجرای نژاپرستیهای اولیهاش و نقشش در جنگ جهانی دوم و فجایعی که برای جهان به بار آورد، آن وقایع واقعا فرق میکرد. من به نسبت آغاز دوران جمهوریاش میگویم و دوران بربریتش را نمیگویم. به همین نسبت، خجالتزدهترین جامعه سیاسی الان، جامعه آمریکاست.
افکار عمومی و افکار حزبی است که منجر به یک اشتباه پاکنشدنی شده است؟
بله... حالا این قصه سر دراز دارد. تازه شروع شده است.
دوست نداریم زیاد وارد سیاست شویم اما... به ناچار؟
چون سیاست به زور بر ما وارد شده است. مردم بیخبر و بیگناهی که به تبع فرامین او در اقصا نقاط عالم دچار مشکل شدند و میشوند اصلا روحشان خبر ندارد این موجود متحجر کیست.
این نمایش هم از سر تا تهش سیاست خواهد بود؟
بله.
تکنیک خواب یا خوابگردی چقدر میتواند دلالت بکند که ته این ماجراها مستنداتی هم وجود دارد؟
خب، بههرحال، نمیشود روی هوا حرکت کرد. ما تقریبا آنچه در واقعیت بوده، گرفتهایم به آن برش داده، مونتاژ زمانی کرده و ضمن دستکاری به یک درام مدرن تبدیلش کردهایم. شما بهتر از من میدانی، انبوه بینهایتِ قصهها مثل آب برای ماهی، کنار ما وجود دارد. مثل هوا. ما داریم در اقیانوسی از قصه شنا میکنیم. کافی است چشموگوشمان را باز کنیم و هضم کنیم این حجم قصههایی را که جاری است در هستی. در اتمسفری که داریم باید این قصه را بگیریم و اجازه بدهیم که بر ما داخل بشود. ما بهعنوان کسی که درام مینویسیم میتوانیم این قصهها را بگیریم رنگ و لعابش بدهیم و با پیراستن آنها در شکل درام تحویل مخاطبانمان بدهیم. اما دیگر شکلش برمیگردد به سلیقه فرد. در نمایش «یک صبح ناگهان»، نیز همین فضای سیال بود و البته سیری دیگرگون داشت. آن بچه که میآید عین یک پیرزن قصه برای ما تعریف میکند. پدری که لب حوض خون نشسته است.
یعنی برایتان خوابگردی مسئله میشود؟
بله، دیدیم یک آدمی دچار هذیان است گفتیم درمانش کنیم و به زبان علمی میشود هیپنوتیزم؛ که یک طور روش خوابدرمانی است.
دراماتورژ کار، آقای ایمان افشاریان چقدر در شکلگرفتن اجرا مؤثر بوده است؟
من از ابتدا میدانستم به آدم باهوشی چون ایمان احتیاج دارم که در کنار هم بتوانیم کار را پالایش کنیم. برسانیم به این چیزی که الان داریم اجرایش میکنیم. ایده بگیرم از ایمان و بچههایی که هستند، بههرصورت تئاتر محصول همفکری و همگرایی یک گروه است، قطعا محصول یک فرد نیست. من هر چقدر هم زحمت بکشم باز این گروه بازیگران هستند که باید روی صحنه حق مطلب را ادا کنند.
ارسال نظر