آلخاندور آمنابار؛ لاتین تبار سینما بلد
آلخاندور آمنابار در سال ۱۹۷۲ در شیلی متولد شده است. او با فیلم «چشم هایت را باز کن» به شهرت رسید و بعد از آن به هالیوود رفت و در سال ۲۰۰۱ فیلم «دیگران» را با همکاری آمریکایی ها ساخت.
اولین فیلم او «چشم هایت را باز کن» که بازیگر اصلی آن پنه لوپه کروز بود، ساختار داستانی بدیع و تدوینی بی مثال که بر جذابیت های آن افزوده بود داشت و درواقع شاید بتوان گرفت نقطه قوت این فیلم همان کارگردانی و تدوین آن بود.
داستان و فیلمنامه آن در آن زمان خیلی ارزشمند جلوه کرد و بعدتر نسخه هالیوودی نیز از آن ساخته شده که همان «آسمان وانیلی» کامرون کرو بود که هرگز نتوانست به اندازه نسخه اصل یموفق باشد و بعد هم که سوژه آن تبدیل به کلیشه شد و چندین بار تکرار شد.
چشم هایت را باز کن
«چشم هایت را باز کن» داستان مردی جذاب است که سینما و به ویژه مقوله بازیگری آن را دروغ بزرگی می پندارد و در این میان با دختری که عشق بازیگری دارد آشنا می شود و دوست قبلی خود را رها می کند. بعد از تصادفی که برایش پیش می آید به علت شرم از جراحات وارده در چهره زیبایش در محافل عمومی و دیدار با دوستان نقاب بر چهره می زند و تمام تمایلات و خواسته هایش از زندگی وارد مرحله ای می شود که از آن فراری بود. در این حین با موسسه ای آشنا می شود و ترجیح می دهد مرگ را تجربه کند و تا ابد با رویای زندگی از دست رفته اش بخوابد.
و درواقع بعد از تحمل نکردن چهره واقعی اطرافیانش و اینکه او را طرد کرده اند و کسی حاضر به ادامه ارتباط با او نیست، ترجیح می دهد در رویا زندگی کند (که البته همان تمثیلی از سینماست) و از واقعیت فرار کند. رویایی مانند سینما که بسیاری از ناملایمت ها و آرزوهای از دست رفته اش را جبران کند.
این فیلم جدا از قابلیت های فیلمنامه و نماهای درهم تنیده و پیچیده اش بین رویا و واقعیت از نظر کارگردانی بسیار شگفت آور و حائز اهمیت بود. فضاسازی ها و نماهایی که تلاطمات درونی شخصیت اصلی را نشان می داد و چیدمان خاص و ویژه آن از عملکردهای ویژه و ارزشمند کار آمنابار است که بعدتر در فیلم های دیگر او نیز دیده شد.
آمنابار از فرصت پیش آمده در هالیوود استفاده کرد و با فیلمنامه ای بدی اثری ساخت که او را تا حد زیادی استعداد جدید سینمای جهان مطرح کرد.
دیگران
«دیگران» فیلم بعدی او فیلم مورد علاقه بسیاری از منتقدان جهان در سال 2001 بود که به واسطه حضور نیکول کیدمن در ان پخش جهانی مناسبی داشت. فیلمی که مانند دیگر آثار آمنابار خوش ساخت و با کارگردانی بی عیب و نقص و درجه یک صورت گرفته بود. فیلمی که می توان در زمره خوش ساخت ترین فیلم ها در ژانر سینمای وحشت امروزی قرار گیرد. هرچند در این فیلم کمتر از مولفه های ترس مانند هیولا و شخصیت های ویژه و ترسناک استفاده شده بود ولی فیلمی بود که با تلنگر فکری و معنوی به مخاطبش باعث رعب و وحشت در او می گردید و این سوال را برای او مطرح می رکد که چه کسی «دیگران» است؟
دریای درون
هر اندازه این فیلم به واسطه عوامل و دست اندرکارانش هالیوودی به شمار می رفت، «دریای درون» اثر بعدی آمنابار فیلمی اسپانیایی بود و حتی خاویر باردم که نقش رامون سامپاردو را ایفا می کرد نیز از بازیگران اسپانیا بود. او بازی فوق العاده ای ارائه داد و حتی در جشنواره ونیز جایزه بهترین بازیگر مرد را نیز دریافت کرد.
فیلمنامه توسط خود آمنابار با همکار همیشگی اش ماتئو گیل به نگارش درآمده بود و حتی موسیقی اش نیزکار خود آمنابار بود. داستان براساس حوادث واقعی روایت شده بود و درباره رومن سامپاردو، مردی که از نخاع فلج شده است بود که ۲۸ سال برای به دست آوردن حق مرگ، تلاش و مبارزه کرد.
آمنابار این داستان واقعی را با اضافه کردن درون مایه های مورد علاقه اش در مورد دیدگاه های گوناگون درباره مرگ و زندگی و آفریدن فضاهای داخلی که در فیلم «چشم هایت را باز کن» هم به نوعی استفاده کرده بود دوباره نویسی کرد.
شروع فیلم بر این اساس است که رامون سال های سال افلیج روی تختی در خانه برادرش زندگی می کند و تحت سرپرستی آنهاست و با کمک چند وکیل می خواهد یک حق مرگ شرافتمندانه برای خودش فراهم کند. در همین اثنا با زنی آشنا می شود که وکالت او را به عهده می گیرد و دختری نیز با دیدن تصاویر او در تلویزیون عاشقش می شود و تمام تلاشش را می کند تا او را به زندگی امیدوار کند.
رامون که تصمیم جدی را برای مردن گرفته تنها با کسانی معاشرت می کند که زمینه ای برای مرگش فراهم کنند. کارگردان و فیلمنامه نویس هرچند نمادهای عشق را در روابط رامون با اطرافیانش نشان می دهند ولی خود را در دام کلیشه هایی این گونه نمی اندازند و نشان می دهند که مرگ با چنان قدرتی اراده رامون را در بر گرفته است که توجه و عشق اطرافیانش لحظه ای از عزم و تصمیم او نمی کاهد.
روابط درهم پیچیده ای از عشق و مرگ که در تمام تراژدی های امروزه مشهود است و زندگی هر لحظه سوق و جهتی رو به مرگ دارد. به طوری که انسان همیشه به علت ترس از مرگ هرگز نتوانسته و نمی تواند به معنای واقعی کلمه خوشبختی را تجربه کند. زیرا در لذت بخش ترین و بهترین لحظاتش همواره ترس از مرگی نابهنگام در او وجود داشته است.
فیلمساز نیز این پیچیدگی مرگ و زندگی را همراه با رویایی آمیخته به واقعیت (سبک همیشگی کارها آمنابار) در تنظیم صحنه ها و نماهایش رعایت می کند و مخاطب را با ضرب آهنگی مناسب با لحظات تلخ رامون هماهنگ می کند.
فیلم پر از دیالوگ های فلسفی و ارزشمند است که یکی از مشخصه های ویژه و بارز آن است. گفت و گوهای پرتنشی که رامون با کشیش بر سر زندگی و مرگ دارد، از جمله قسمت های فراموش نشدنی فیلم هستند.
حالا آمنابار در زمره مطرح ترین و معتبرترین فیلمسازان جهان قرار گرفته است و به خاطر «دریای درون»، جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین بازیگر را از جشنواره فیلم اروپا دریافت کرده و نامزد دریافت جایزه بهترنی فیلم از منتقدان فیلم واشنگتن و جایزه روح مستقل و بالاخره نامزدی در دو رشته بهترین فیلم خارجی و بهترین بازیگر فیلم های درام گردیده است.
آگورا
آمنابار در کار بعدیش، «اگورا»»، به یک عاشقانه تاریخی می پردازد که از پرهزینه ترین فیلم های سال های اخیر به شمار می رود. داستان این فیلم در مورد هیپاتیا (راشل وایس)، زنی ستاره شناس و فیلسوف است که در اسکندریه در دوران حکومت روم در قرن چهارم میلادی با دو رقیب عشقی اش که یکی از آنها برده اش با بازی ماکس مینکلا و دیگری نجیب زاده ای با بازی اسکار ایزاک است رابطه برقرار می کند.
برده از سویی عاشق مالک خود شده است و از سویی دیگر با پیوستن به شورش مسیحیان می خواهد به آزادی و رستگاری برسد. در کنار روایت رمانتیک فیلم این داستان تاریخی نیز به محور آن پیش می رود. روایتی از قدرت طلبی مسیحیان و تسلط و تعصب و جهل مذهبی که برای کسب دانش دارند و این به صورت تصویری نمادین، کشمکش های دوره معاصر را تداعی می کند.
بازگشت
آخرین فیلم او «بازگشت» در مورد دختر جوانی (اما واتسون) است که توسط پدرش مورد آزار واذیت جنسی قرار گرفته است و برای حل این اختلاف کارآگاهی حرفه ای با بازی اتان هاوک پرونده آن را به عهده می گیرد.
این فیلم به اندازه فیلم های قبلی او ویژگی بازر و قابل توجهی ندارد و داستانی بسیار ساده و تکراری دارد که از دیدی جدید ولی کلیشه ای وار روایت شده است.
بازگشت (ساخته آلخاندور آمنابار)
بعد از آن درخشش ها، یک جنایی پوچ
اتان هاوک از بازیگرانی است که امروزه روی صحنه نمایش تصویری بسیار قابل قبول و طبیعی از خود ارائه می دهد. ولی در فیلم «بازگشت» او بدترین عملکرد خود را دارد و شاید بهتر بگوییم در اجرایش شکست تمام خورده است.
شاید قابل باور نباشد ولی «بازگشت» جنایی پوچی است که توسط آلخاندور آمنابار، کارگردان سرشناس اسپانایی کارگردانی شده است و هاوک در نقش کارآگاهی به نام بروس کنر در مینه سوتا که مکان شیوع مشکوک شیطان پرستی است این پرونده را مورد تحقیق و بررسی قرار می دهد.
در این فیلم از نماهای تیره و مات استفاده شده است به طوری که دهه90 را تداعی می کند. نماهایی از پالایشگاه های نفت که تداعی کننده سریال «کارآگاهان واقعی»است و مشخصا از آن الهام گرفته است. با این تفاوت که قربانی در اینجا هنوز زنده است. او آنجلا با بازی اما واستون که نوجوان ضعیف و مشکل دار است و اعتراف می کند که از طریق پدرش با بازی دیوید کنیک مورد آزاد جنسی قرار گرفته است. پدر او که حتی حافظه و خاطره ای از وقوع این جرم ندارم، تحت بازجویی قرار می گیرد. اتان هاوک به عنوان مامور این پورنده و دکتر رینر روانشناس (دیوید تولی)، خارج از چارچوب قانون به طور خصوصی پدر او را هیپنوتیزم می کنند تا از او اعتراف بگیرند.
آنجلا در طی بازجویی های بعدی فاش می کند که از ناظران مراسم شیطانی بوده است و اظهارات برادر فراری او و همچنین رفتار غیرمتعارف مادربزرگش، پلیس و روانشناس را وارد حیطه جدیدی از جنایت می نماید. شک و تردید به سراغ افسر پرونده، هاوک، می آید که شاید قربانی بعدی این مراسم باشد و این ترس او را در راه بررسی پرونده متزلزل می کند.
کارگردان فیلم هایی چون «چشم هایت را باز کن» و «دیگران»، با این نوع ژانر و لایه های حساسیت زای او غریبه نیست، اما این فیلم متاسفانه مانند یک کار سطحی و سرسری ارائه شده است.
چند برداشت خاطره انگیز مانند نمای نزدیک از چهره های مغشوش که فلش فریم هایی بسیار استفاده شده در فلیلم های گذشته با این مضمون است و جلوه های بصری نامتناسب آمیخته شده با جلوه های صوتی، ترکیبی نه چندان جذاب هستند. و این که آنجلا با بازی اما واتسون که باید نقش محوری و دلسردکننده فیلم باشد بیشتر عملکردی رومانتیک وار دارد تا این که نمایانگر دختری باشد مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته و به نظر می رسد اما واتسون انتخابی اشتباه برای ایفای این نقش بوده است.
فیلم های بسیاری با این جهت درباره شیطان پرستی و تاثیرات آن در جامعه امروزی آمریکا ساخته شده است و برخی از آنها شاید به این موضوع بهتر و عمیق تر پرداخته اند ولی فیلم «بازگشت» در این مقوله بسیار ضعیف است و شکست خروده می نماید و مهمترین نکته نادیه گرفتن این داستان است که انسان نمی تواند همزمان احساس شک و ترس را در وجود خود داشته باشد.
بازگشت
- نویسنده و کارگردان: آلخاندرو آمنابار
- موسیقی: روکو بائوس
- فیلمبردار: دانیل آرانیو
- بازیگران: اتان هاوگ، اما واتسون، دیوید تولیس، دیوید دنیک
- محصول کشورهای آمریکا، کانادا، اسپانیا، 2015
- مدت زمان نمایش: 108 دقیقه
با آلخاندور آمنابار درباره آخرین فیلمش «بازگشت»
ذهن ما بسیار شکننده تر و تزلزل پذیرتر از آن است که فکر می کنیم
در جشنواره سان سباستیان مجالی به دست آمد که بعد از میزگردی که آلخاندور آمنابار درباره فیلم جدیدش «بازگشت» داشت، با این فیلمساز اسپانیایی شیلیایی درباره رابطه خودش با دین و مذهب و ژانر وحشت که موضوع آخرین فیلم اوست به بحث و گفت و گو بنشینیم.
چه چیزی شما را علاقمند به ساخت فیلم در مورد یک نسخه روان شناختی نمود؟
به نظرم این علاقه از زمانی خیلی قبل تر از ساخت این فیلم در من وجود داشت. زمانی که مطالعات بسیاری در این مورد انجام می دادم. در ابتدا می خواستم، فیلم ترسناکی برای سرگرمی بسازم ولی این مربوط به زمان قبل از ساختن «آگورا» بود.
با دیدن فیلم های بزرگی چون «بچه رزماری»، «جن گیر» و «طالع نحس» به این فکر افتادم که باید چیزی در مورد شیطان بسازم ولی نمی توانستم رویکرد مناسبی پیدا کنم و شاید نتوانستم سوژه ای به اندازه کافی واقعی پیدا کنم. چیزی که اجازه بدهد معنای آن بیشتر بیان بشود. سپس به مطالعه و بررسی بیشتر در موردبدی ها و سوء مراسم شیطانی پرداختم و موضوعات بسیار واقعی کشف کردم.
آیا طی تحقیقات خود اکتشافات قابل توجهی داشتید؟
چند سال پیش به خاطر دارم فیلم مستندی درباره خاطرات سرکوب شده و شخصیت های متعدد دیدم که بسیار تاثیرگذار بود. این چیزی بود که این فیلم سعی کرد به نحوی توضیح بدهد. موردی بود که فراموش شده بود و هیچ کس در مورد آن صحبت نمی کرد. فکر کردم سوژه قابل توجهی است که جامعه ما با آن تا به حال از این دید مواجه نبوده است.
در فیلم «آگورا» رویارویی بین علم و ایمان وجودداشت ولی در «بازگشت» ایمان و علم در کنار هم تلاشی برای حل همان معما یا پازل می کردند که از راه های مختلف صورت می گرفت. درس هایی که هر کسی فرا می گیرد ممکن است او را به اشتباه بیاندازد و این فیلم بیشتر در مورد همان اشتباه ها بود.
چرا اینقدر بحث باورکردن برای شما مهم است؟ آیا با خودتان چالش بسیاری برای ایمان آوردن داشتید؟
خب، خانواده من کاتولیک هستند و من در مدرسه ای کاتولیک بزرگ شدم، اما مومنان کاتولیک خیلی قوی نیستند. در موقعیتی که شما یک راز دارید من مایلم با مقابله با شخصیتم و راه های مقابله ای که شما انجام می دهید اجازه دهم با تفکر منطقی از عهده آن بربیایید. چه شگفتی های زیادی در مورد خودمان وجود دارد که ناباوریمان آنها را به ما دروغ می گوید.
آیا شما خودتان را منتقد مذهبی به شمار می آورید؟
نمی خواهم از لفظ منتقد استفاده کنم چون خودم هم دوست ندارم نقدش بشوم، اما بدیهی است چیزهایی وجود دارند که با افکار سیستماتیک شما تناسب ندارند. اغلب کسانی امثال من توضیحات پیچیده ای برای آن قائل می شویم. گاهی ما به سرزنش کردن شیطان پایان می دهیم و بعدی پی می بریم خیلی ساده تر از آنچه بوده که فکر می کردیم و ماف رامشو کرده بودیم او را در ابتدای معادله مان قرار بدهیم.
من سعی می کنم مشخصات کوتاهی از تمام چیزهایی که در مورد مذهب و کلیساست بدهم. این ایده از شیطان بسیار واقع گرایانه تر از فیلم هایی مانند «جن گیر» و امثال آن است که ذکر کردم. روانپزشکان و پلیس متوجه شدند که گاهی اوقات خطر از خارج وارد نمی شود بلکه از درون خانواده است. من سعی کردم کمی مسئولیت کلیسا را بی اهمیت تر جلوه بدهم چون چیزی که برای من جالب و حائز اهمیت بود تعهد و مسئولیت جهان علم است.
این فیلم در دهه نود طراحی شده است. آیا فکر می کنید امروزه این نوع داستان ها هنوز هم جایگاهی دارند؟
نمی دانم. بله، فکر می کنم می تواند اتفاق بیفتد. اگر شما کلیساهای انجیلی را امروزه بازدید کنید موعظه ای در مورد پایان جهان و ظهور دوباره مسیح وجود دارد، چیزی که ما آن را شعف و خلسه روحانی می دانیم. وقتی من به مینه سوتا رفتم آن را کشف کردم. ترس همیشه آنجا وجودداشت. گاهی به نظر می رسید که به وسیله وهمی ترسناک تعقیب می شویم. این وسواس مدام همراه ما بود.
بیشتر صحنه های کابوس ها در فیلم «بازگشت» از لحاظ نورپردازی و حالت اجرا بسیار تاثیرگذار بودند. آیا می توانید کمی در مورد نحوه فیلمبرداری این صحنه ها توضیح بدهید؟
من می خواستم فیلم عطر و بوی دهه ۷۰ را داشته باشد نه تنها ترس و وحشت بلکه هیجانی از نوع آمریکایی. مانند «همه مردان رییس جمهور» یا «ماراتن من». مورد جدی و حائز اهمیتی که در این فیلم وجود داشت این بود که براساس حوادث واقعی شکل گرفته بود و من می خواستم جنبه واقع گرایانه آن اجرا شود.
مدیر فیلمبرداری ما دنیل آرانیو و من تصمیم گرفتیم صحنه ها و میزانسن های محدود و تعریف شده ای داشته باشیم. سپس ما تغییر نور که حالتی گاه به گاه داشت و کمک بسیاری به تعلیق می کرد را در صحنه ها جا دادیم. به این ترتیب که تمام نورها در داخل صحنه نمایش توجیهی برای انتقال حالت بود تا نوری خارج از صحنه نمایش نداشته باشیم. گاهی آن کابوس ها را براساس موقعیت نور فیلمبرداری می کردیم؛ مانند فیلم های قدیمی که انجام می دادیم. می دانم امروزه این کار کمی مخاطره آمیز است. به ویژه مواردی که با تعلیق و وحشت همراه است.
خیلی از مخاطبان جوان ما عادت به جلوه های ویژه و سبک خاصی از تدوین دارند. این کاری که ما انجام دادیم یک چالش بزرگ بود.
شما در بازگشت با استفاده از چندین نمای نقطه دید، ارتباط خاصی میان مخاطب و بازیگر برقرار نمودید، آیا این موارد قبل از فیلمبرداری در ذهن شما بود؟
هر چیزی که بیننده به نوعی در خیالش با صحنه های بازگشت تصور می کرد را به گونه ای از قبل تجسم کرده بودم. نه تنها تصویر بلکه صدا و موزیک به شما در چینش مجموعه کمک می کنند تا وقت مخاطب با نماهای اضافی تلف نشود. من زیاد به نماهای نقطه دید کاراکتر معتقد نیستم. من بیشتر مایلم نمایی که از پشت کاراکتر یا از بالای شانه آن دیده می شود داشته باشم. اما گاهی نماهای نقطه دید اجتناب ناپذیر هستند.
می توانی کمی در مورد انتخاب بازیگرانت به ما توضیح بدهی؟
یکی از موارد مهم در این رابطه این است که من می خواستم با اتان هاوک کار کنم. مدت ها بود که کارهای او را زیر نظر داشتم. او فردی ساده، بی آلایش و ی آمریکایی تمام عیار است. او کارهای زیادی را به نگارش درآورده است و یک روشنفکر تمام عیار است. فکر می کنم همانطور که از قبل حدس زده بودم، این فیلم را درک کرد و همکاری بسیار خوبی با من داشت.
خوشبختانه در اولین ملاقات او جواب مثبت را به من داد. او تمام تلاشش را کرد کاراکترش را با حداقل عناصر بسازد. در مورد اما واتسون خیلی خوشحال بودیم که او را در فیلم داشتیم. گاهی مواقع شما تمام عناصر خوب را داری اما جواب منفی می گیری ولی من خوش شانس آوردم و تیم خوب و قابل توجهی در مجموع داشتم.
در مورد فیلم های ترسناک معاصر چه نظری داری؟
با گذشت زمان مولفه ها و زبان سینمای وحشت به شکل های مختلف تغییر می کند. امروزه ترفندهای آن ساده تر و تلطیف تر شده است. جالب است توجه کنید که چگونه طول عمر فیلم های ژانر وحشت با زانر درام و کمدی سنجیده می شود. طول عمر ژانر درام و کمدی سنجیده می شود. طول عمر ژانر وحشت سریع و کوتاه است و ماندگاری آنها کم است. شاید به علت گذشت زمان مخاطب از حقه های آنها آگاه می شود. اما ترساندن مردم برای یک فیلمساز از خنداندن آنها آسانتر است ولی همواره باید توجه داشت اگر روی بخش های ترسناک تکیه کنی، به گونه ای که مخاطب از جا بپرد درواقع آنچه را که برای گفتن داشتی از دست داده ای.
آخرین فیلم ترسناکی که از آن لذت بردم «ملاقات» به کارگردانی ام نایت شیامالان بود که این نکته ای که ذکر کردم را رعایت می کرد.
به نظر می رسد شما در انتخاب پروژه ها برای کار محتاط هستید. آیا در تدارک کار جدیدی هستید؟
خیلی زود است که بخواهم الان در موردش صحبت کنم. اگر شش سال پیش از من پرسیده بودید می گفتم می خواهم فیلمی در مورد شیطان بسازم که موفق شدم.
فیلم شناسی الخاندرو آمنابار
• پایان نامه (۱۹۹۶)
• چشم هایت را باز کن (1997)
• دیگران (۲۰۰۱)
• دریای درون (2004)
• آگورا (۲۰۰۹)
• بازگشت (2015)
ارسال نظر