داستان یک فیلم اولی محبوب شبیه «ابد و یک روز»
محسن قرايي در دومين فيلم سينمايي خود با سعيد روستايي به عنوان فيلمنامهنويس همكاري كرده است. «سد معبر» اگرچه پيش از ابد و يك روز نوشته شده اما نتوانست به جشنواره سي و چهارم فيلم فجر برسد. اين فيلم در آغاز توليد متوقف شد و در نهايت با تهيهكننده ديگري به ثمر رسيد.
شما در سال ٩١ فيلم «خسته نباشيد» را ساختيد. از ٩١ تا ٩٥ كه «سد معبر» به نتيجه رسيد، علت توقف شما در حوزه فيلمسازي چه بوده است؟
حساسيتهاي فراواني در موردِ فيلمنامه داشتم و معتقد بودم فيلمنامه بايد به نقطهاي برسد كه براي ساختش مُجاب شوم. بر روي ايدهها و طرحهاي مختلفي كار كردم. حتي فيلمنامهاي را براي دريافتِ پروانه ساخت ارائه دادم كه متاسفانه شرايط ساختش مهيا نشد. در ادامه زمانِ زيادي صرفِ تحقيق و ايدهپردازي فيلمنامه سدمعبر شد تا اينكه ايده فيلمنامه را در اسفند ٩٣ به سعيد روستايي پيشنهاد دادم. نقاط مشترك فراواني بر روي طرح داشتيم و سعيد نيز ايدههاي فراواني برايش داشت. حدودن شش ماه پس از شروعِ نگارش، سعيد فيلمنامه را به پايان رساند.
در اين مدت روي چند فيلمنامه كار كرديد و چند طرح داشتيد كه نتيجهاش «سد معبر» شد؟
ايدههاي فراواني داشتم كه پس از بسط داده شدن و رسيدن به طرح كنار گذاشته شد. چند ايده را نيز براي فيلمهاي بعد كنار گذاشتهام ولي فقط يك فيلمنامه بود كه بسيار علاقمند بودم بسازمش. آن هم فيلمنامه «مقصد» آقاي بهرام بيضايي بود. حتي اجازه ساختش را از آقاي بيضايي گرفته بودم تمامي صحبتها هم مبني بر ساخت اين فيلم با ايشان انجام شد و براي دريافتِ پروانه ساخت اقدام كرديم و پيشتوليد را تا حدودي جلو برديم ولي مشكلاتي در مسيرِ دريافتِ پروانه ساخت بوجود آمد و پس از آن به اين نتيجه رسيديم كه نميشود اين فيلم را آنگونه كه بايد و بر روي كاغذ آمده، ساخت.
چرا نمي شود؟ بخاطر بحث مميزي و...
بله. آقاي بيضايي و طبيعتن من اصرار داشتيم كه كلمهاي از اين فيلمنامه كم نشود چون در غير از اينصورت خودِ آقاي بيضايي بيست سال پيشتر اين فيلمنامه را ميساختند؛ بخاطر همين شرايط ساختش فعلن فراهم نشده است. تصميم گرفتيم فيلمنامه را به زماني ديگر موكول كنيم و پس از آن، روي يكسري ايدهها و طرح هاي كه از قبل داشتم شروع به كار كردم كه در انتها تبديل به «سد معبر» شد.
در اين ميان با سعيد روستايي آشنا شديد. كسي كه عمده فعاليتش در آن زمان در حوزه فيلم كوتاه بود. كمي در مورد نحوه آشناييتان بگوييد.
بين نويسندگان و فيلمسازان جواني كه در عرصه فيلم كوتاه حضور داشتند، خيلي جستجو كردم و فيلم ديدم. تقريبن ميتوان گفت يك دوره پنج شش ماهه بدنبال فيلمنامهنويس بودم تا ايدهام را با او در ميان بگذارم و مطمئن شوم كه به ايده من اضافه خواهد شد. در اين حين دو فيلم از فيلمهاي كوتاهِ سعيد روستايي را ديدم؛ «خيابانهاي آرام» و «مراسم». از نظرم فيلمهاي بسيار خوبي بودند و كاملن مشخص بود كه نويسندهاش توانمند است و قلمِ بسيار خوبي دارد. فكر كردم بهترين كسي كه ميتواند ايدهام را به نگارش درآورد و تبديل به فيلمنامه كند، سعيد روستايي است. ايده را مطرح كردم، بار اول به نتيجهاي نرسيديم؛ يعني سلائق ما در اين ايده، نزديك به هم نبود.
وارد مرحله فيلمبرداري شده بوديد؟
خير. در پيشتوليد بوديم. بازيگران انتخاب و لوكيشنها ديده شده بود.
بازيگران همين تركيب فعلي بودند؟
بله. همين بودند. اما بازيگران فرعي هنوز انتخاب نشده بودند، انتخاب و طراحي لباس و حتي تست گريم هم به نتيجه رسيده بود. تقريبن بيست روز به كليد خوردن فيلم مانده بود كه متوجه شديم سرمايه فيلم آن گونه كه بايد فراهم نشده است. فارابي كه قول وام را داده بود، به خاطرِ قرار گرفتن در وضعيت مالي نامناسب، نتوانست ما را حمايت كند. تامين سرمايه ما وارد پروسهاي شد كه نزديك جشنواره بود، و احساس كرديم كه فيلم ديگر به جشنواره نخواهد رسيد.
تصميم داشتيد كه فيلم را در جشنواره سال گذشته ارائه بدهيد؟
بله. آقاي كوثري خيلي تلاش كرد، ولي يكسري حمايتها اتفاق نيفتاد. در هر حال ما ديماه ٩٤ توليدِ فيلم را رها كرديم. البته براي جذب سرمايه، تلاشها همچنان ادامه داشت. زمستان ٩٤ ما همه تلاشمان را كرديم ولي به نقطه اي نرسيد كه توليد فيلم ميسر بشود. اواخر فروردين سال ٩٥ ، خانم سپيده عبدالوهاب درگير مونتاژ فيلم «مرداد» آقاي بهمن كاميار بود و پيشنهاد داد كه فيلمنامه «سد معبر» را به آقاي كاميار بدهيم تا آن را مطالعه كند و نظرش را در ارتباط با تهيه و توليد اين فيلم اعلام كند. آقاي كاميار هم فيلمنامه را مطالعه كرد و نظرش مساعد بود. البته نظراتي راجع به متن داشت، ولي براي توليد فيلم نظرش مساعد بود.
خير. به هرحال من سعيد روستايي را از قبلترها ميشناختم. ميدانستم كه به زودي فيلم درخشاني خواهد ساخت. پيش از اينكه ابد و يك روز ساخته شود مطمئن بودم كه دير يا زود اين اتفاق ميافتد. در حقيقت ابد و يك روز ممكن است خيليها را سورپرايز كرده باشد ولي من را نه. چون اين توانايي را كاملن در سعيد ديده بودم و سراغ داشتم. اولين اتفاقي كه براي من افتاد، پيش از اينكه نگران باشم، خوشحال شدم كه فيلمساز جواني وارد عرصه سينما شده است و اين اولين چيزي بود كه در ابتدا به آن فكر مي كردم. بخش ديگر اين بود كه فيلمنامه ابد و يك روز كاملن متفاوت بود. گذشته از اينكه فيلمنامه خوبي داشت، فيلم بسيار خوبي هم بود.
سعيد روستايي به حوزه كارگرداني هم وارد ميشد كه بخواهد نظر بدهد؟
خير. آقاي روستايي در طول فيلم اصلن سر صحنه حضور نداشتند.
موضوع فيلم يك مساله اي اجتماعي است و همه هم راجع به آن نوشتهاند. من نميخواهم بگويم كه فيلم «خسته نباشيد» فيلمي اجتماعي نيست، خيلي چيزها ميتواند در دستهبندي مسائل اجتماعي قرار بگيرد، ولي اينقدر صريح به سراغ زخم يا درد جامعه نميرود. اما در سد معبر اين اتفاق افتاده است.
در مورد بخشي از اين مساله ميتوانم صحبت كنم. خيلي به اين اعتقاد ندارم كه همه فيلمهاي يك فيلمساز بايد در امتداد يكديگر و در يك ژانر و يك گونه باشد يا اينكه شباهت مستقيم اينچنيني با يكديگر داشته باشد. تصور من اينگونه است كه من بعنوان فيلم ساز بايد داستاني را روايت كنم كه مخاطب آن را دوست داشته باشد و بتوانم مخاطب خود را راضي كنم؛ در اصطلاح عامه، فيلم خوبي بسازم. بيشترين بخشي كه روي آن تمركز دارم همين است. حقيقتن به اين بخش فكر نكردم كه اين فيلم چه نسبتي با «خسته نباشيد» ميكند يا بايد برقرار كند. خسته نباشيد فيلمي بود كه تماشاگرش را راضي نگه ميداشت و اغلب مخاطبان بسيار فيلم را دوست داشتند.
قصه مطرح شده در سد معبر دغدغهتان بود يا فقط به اين فكر ميكرديد كه تنوع ژانر و تنوع فيلم در كارنامه كاريتان داشته باشيد؟
بحث راجع به دغدغه كمي لوس شده است ولي فكر ميكنم كه اساسن دغدغه جزئي از كار يك فيلمساز است. اگر دغدغه نباشد، نبايد وارد اين حرفه بشويم. اولين عكسالعملِ ما به اتفاقاتي كه در اطرافمان ميافتد توليدِ دغدغه در درونمان است. ولي داشتن دغدغه اصلن نبايد تبديل به مزيتي براي فيلم يا فيلمسازي شود. نحوه بيانِ دغدغهست كه هر فيلمسازي را از ديگري متمايز ميكند. كمااينكه در «خسته نباشيد» هم به نوعي ديگر اين دغدغه وجود داشت.
خسته نباشيد چون خارج از تهران است فيلم لطيفتري است و ما در كنار آن طبيعت را هم داريم. اما فيلم سد معبر فيلمي ماشيني در تهران تيره و دودي است. اين مساله را حتي مي شود در نورپردازي و رنگهاي فيلم هم ديد. فكر ميكنيد چه شده كه در سالهاي اخير مخاطب با فيلمهاي اجتماعي بيش از ديگر ژانرها همراه ميشود؟ اصلا اين همراهي خوب است؟
يكي از اتفاقات مثبتي كه در عرصه اكرانِ فيلمها افتاده تمايل و توجهِ مردم به فيلمهاي اجتماعيست كه اين كاملن در ميزان فروشِ فيلمها مشهود است. اين توجه و دقتِ نظر مردم كه بخشي از آن به دليل گسترش يافتن فضاهاي مجازي ست كارِ فيلمساز را بسيار پيچيده و دشوارتر ميكند. چون با مخاطبِ مسلطتري روبروست كه موشكافانه تر فيلم را ميبيند و حتي در بسياري از مسائل ممكن است از فيلم جلوتر باشد. بر همين اساس بيشترين تاثير را در فروشِ اين روزهاي سينما مردم دارند كه با نظراتشان در فضاهاي مجازي ديگران را به ديدن فيلم ترغيب ميكنند.
بد نيست كمي هم درباره بازيگري «سد معبر» صحبت كنيم. حامد بهداد بازيگر نقش اصلي اين فيلم، پتانسيل و انرژي زيادي دارد كه بايد درست آزاد شود. معمولن اين اتفاق در يكسري از فيلمها نمي افتد اما در اينجا ما ميبينيم كاراكتري كه براي اين بازيگر نوشته شده است، با شخصيت حامد بهداد همخواني دارد. نگران نبوديد در مقام كارگردان نتوانيد او را كنترل كنيد؟ انتخاب محسن كيايي هم يك نوع هوشمندي ميخواست هرچند كه هرچه بازي مي كند چندان ديده نميشود.
محسن كه خيلي ديده شده است و فيلمهايي كه بازي مي كند خيلي مي فروشد.
منظورم از ديده نشدن موفقيت در گيشه نيست.
حامد بهداد، بازيگر بسيار توانمندي است و به نظر من الهامبخش بسياري از بازيگرانِ نسل بعد از خودش است. او در بازيگري يك مسيري را باز كرده است و طبيعتن وقتي شما اولين نفر هستيد نوك پيكان انتقادات هم در خيلي اوقات به سينه شما اصابت ميكند. حامد جسارت و شهامتي را به بازيگران نسل بعد از خودش داده كه ميتوانند تجربه كنند، يكسري كارها را انجام بدهند و نترسند. به نظر من ويژگياي كه در بازيگري حامد وجود دارد اين است كه تجربه و ريسك كرده است. خيلي وقتها ممكن است اين تجربيات جواب نداده باشد. ولي لازم بوده. بايد كسي اين مسير را ميرفته.
اجازه ميداد او را هدايت كنيد؟
حامد صددرصد خواستههاي من را اجرا ميكرد.
معمولا برخي فيلمسازان جوان خيلي قدرت مانور مقابل بازيگران را ندارند.
وقتِ زيادي صرف فيلمنامه شده بود و تصور ميكردم كه به فيلمنامه درستي رسيدهام. اعتقاد داشتيم شخصيتي را كه حامد آن را بازي كرد تمام وجوه منطقياش درست رعايت شده است. اگر من بازيگري ميداشتم كه با استعداد است و پتانسيل در آوردن وجوه شخصيتي اين كاراكتر را دارد، آنوقت مطمئن مي شدم كه اين نقش در ميآيد. حامد اين وجوه و تواناييها را دارد و نقش را به بهترين شكل اجرا كرده است. در جلسات دورخواني به نتايج خيلي خوبي رسيديم. حامد كاملن متوجه شد كه من دقيقن از اين كاراكتر چه مي خواهم. چه اندازهاي از بازي، جنس صدا، جنس راه رفتن، جنس نگاه كردن، مد نظر من هست.
نقش مهدي هم نقش خيلي سختي بود. اين نقش بسيار پرديالوگ بود و نياز به بازيگري داشت كه خيلي خوش ريتم ديالوگ بگويد. اين شخصيت در واقع يك ميزان طنزي هم دارد و بايد مراقبت ميشد كه لوده نشود. به نظر من نقش بسيار پيچيدهاي بود كه شخصيت اصلي را هم قضاوت مي كند. در واقع اين شخصيت چندوجهي بود. براي اين نقش خيلي جستجو كردم و تقريبن آخرين بازيگري را كه به جمع ما اضافه شد، محسن كيايي بود. به دليل اينكه فكر ميكردم اين نقشي كه بازيگر آن را ايفا ميكند، خيلي مهم است و بايد بتواند آن را به اندازه بازي كند. در اين جستجوها فكر كردم كه محسن كيايي بهترين گزينه است.
چطور به نادر فلاح رسيديد؟
اولين بازيگري كه براي اين فيلم انتخاب كردم، نادر فلاح بود. زماني كه ايده اين فيلم يعني داستان مامور سد معبر و يك دست فروش را در ذهن داشتم، دستفروش از همان ابتدا نادر فلاح بود.
ميدانم كه جشنواره فجر براي شما مهم است. اين اهميت تا چه ميزاني است؟ با توجه به اتفاقاتي كه اخيراً در سينماي ما مي افتد، آيا فكر مي كنيد جشنواره ملاك هست؟
من فكر مي كنم جشنواره به ديده شدن فيلم خيلي كمك مي كند، و اساسن من فيلم را براي مخاطب ميسازم و دوست دارم كه فيلم ديده بشود. اين ويژگي جشنواره مهمترين بخش آن است. بنابراين جشنواره به بهتر ديده شدن فيلم كمك مي كند. البته منظور من صرفن فروش نيست بلكه بيشتر منظورم اين است كه خيلي ها فيلم را مي بينند. در واقع جشنواره مردمي شده است. در كنار منتقدان مردم عادي هم فيلم را ميبينند كه اين موضوع در اكران عمومي كمك خواهد كرد و به گونهاي براي فيلم تبليغ ميشود. اين مهمترين وجه جشنواره فجر است. اين مهمترين مسئله براي خود من است و اگر به اين اندازه برسم، به نظر خودم كار را صحيح انجام دادم و موفق عمل كردم.
فيلم خسته نباشيد بعد از حضور در جشنواره فجر و اكران، انتظارات شما را برآورده كرد؟
آن زمان فضاي تبليغي كه براي فيلم ايجاد شد، خيلي اندك بود. فيلم بازيگر شناخته شدهاي نداشت. فيلم اول كارگردانهايش هم بود. ولي تقريبن اكثر مخاطباني كه در سينما با آن مواجه شدند، راضي بيرون آمدند. اين اتفاق خيلي خوبي بود و در خانه سينما جايزه بهترين كارگرداني و فيلم را گرفت. به هر حال حمايت چنداني از فيلم نشد ولي با شرايطي كه وجود داشت به چيزي كه مي خواستيم رسيديم.
خسته نباشيد اولين تجربه كارگرداني دو نفره شما با همراهي افشين هاشمي بود. باز هم سراغ كارگرداني دو نفره ميرويد؟
تجربه كار دو نفره، تجربه خيلي خوبي است. من از اين تجربه خاطره خوش دارم و به نظرم به كيفيت آن فيلم خيلي كمك كرد. فعلن تصميمي ندارم كه ديگر كارگرداني دو نفره انجام ندهم.
كار سختي است.
بله بسيار. دو نفر بايد با هم بسيار همنظر باشند. يا دستِكم سياستهاي كلي نظامِ فكريشان به هم نزديك باشد. اگر اينطور نباشند، قطعن فيلم به نتيجه دلخواه منجر نميشود. به نظرم فيلمسازي دو نفره نيازمند يك پيشتوليد طولاني و سخت است تا دو كارگردان به يك حرف برسند.
ارسال نظر