همه انسان ها با هم برابرند، اما بعضی ها برابرترند
آقای ف. الف نویسنده ای به نام جورج اورول را از وقتی می شناسد که مشتری سمج و پولداری برای شماره تلفن همراهش پیدا شده است؛ شماره ای که یادآور یکی از مهم ترین رمان های این نویسنده سوسیالیست متولد هند است. کاملا درست حدس زده اید. نام کتاب «۱۹۸۴» است و حدود هفتاد سال از زمان نگارشش می گذرد.
همین علاقه هم باعث شده تا بعد از مدتی توی اینترنت به دنبال عکس هایی از او بگردد؛ عکس هایی که به نظرش بی شباهت به تصاویر کارمندان منضبط ادارات قدیم (مثلا ثبت احوال) ایران نیست. دلیلش به احتمال زیاد به پوشش، آرایش موها و جدیت چهره او مربوط است، اما در اکثر این عکس ها روی لب های جورج اورول تبسمی ملیح دیده می شود که شباهتی به لبخند دیگران ندارد وانگار نه انگار صاحبش جنگ های خانمان براندازی را با گوش و پوست خودش تجربه کرده است. و در یکی از آن ها (جنگ های داخلی اسپانیا) زخم هم برداشته است.
توی یکی از عکس ها هم پشت میکروفونی نشسته و انگار دارد برای شنوندگان رادیو بی بی سی برنامه اجرا می کند. تاریخ عکس ها باید حوالی سال های چهل تا پنجاه میلادی باشد؛ سال هایی که تکلیفش با خودش روشن شده و فهمیده باید در هر خطی از نوشته هاش به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم علیه نظام توتالیتر بنویسد؛ فهمی که اگر به دنبال ریشه اش باشیم، باید به سال های 1936 و 1937 برگردیم؛ سال هایی که اریک آرتور بلر سی و سه ساله برای از بین بردن استبداد و استقرار جمهوری در کشور اسپانیا دوشادوش مبارزان اسپانیایی با سربازان فرانکو می جنگید. آن زمان هنوز نام مستعارش (جورج اورول) عالمگیر نشده بود و از آثارش فقط آس و پاس ها در لندن و پاریس (1933)، روزهای برمه (1934) و دختر کشیش(1935) را به چاپ رسانده بود؛ کتاب هایی که هر کدامشان بیانگر بخشی از تجربه های شخصی او بودند.
تجربه هایی از وقایع پرتلاطم زندگی اش که در آن ها می توانیم آدم ها و اتفاقاتی را پیدا کنیم که کودک چهار ساله علاقه مند به شاعری را مبدل به نویسنده ای متعهد کرده است. روزهای برمه ریشه در دیده های جوان نزوده ساله ای دارد که از سال 1922 (به روایتی 1920) به مدت پنج سال (به روایتی هفت و به روایتی دیگر شش سال) در پلیس سلطنتی هند که در برمه مستقر بود، خدمت می کند؛ سال هایی که در آن از تکالیفی که به عنوان یک پلیس بر عهده اش بود، عمیقا را می آشفت.
مالکوم ماگریج نامی معتقد است نظرات سیاسی آیندهاش تا حدودی نتیجه احساس انزجار عمیقی بود که در آن سال ها نصیب استعمارگری به نام انگلیس می کرد. بیراه هم نمی گوید و اگر نوشته های ارورول را هم مرور کنیم، در می یابیم او نیز معتقد بود عصر و زمانه ای که برای او با عمر کوتاه چهل و هفت ساله اش (۱۹۰۳ تا ۱۹۵۰) سرشار از وقایعی مهم بود. از انقلاب اکتبر روسیه در چهارده سالگی اش بگیر تا جنگ های جهانی اول و دوم که در نوجوانی و میانسالی شاهد آن ها بود.
دلیلش هرچه هست، آن قدر قدرتمند است که آقای ف. الف پس از مطالعه ۱۹۸۴ و قلعه حیوانات حاضر به فروش شماره تلفن همراهش به مبلغ پنج میلیون تومان نمی شود. البته ناگفته نماند که آقای ف. الف کمی هم شیفته سیاست است؛ نه به اندازه جورج اورول که معتقد بود آن جا که نوشته اش فاقد هدف سیاسی بود، بی چون و چرا کتاب هایی بی روح نوشته است؛ کتاب هایی که در آن ها به سمت جملات و عبارات رنگین کشیده می شود؛ جملاتی که از نظر جورج اورول و طرفداران داستان های سیاسی مشتی لاف و گزاف است و در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ از آن ها خبری نیست. البته نبود چنین جملاتی باعث ماندگاری این دو اثر نشده و دلیل آن را باید در رمز و رازی دانست که از نسبت آن دو به زمان و مکانی خاص جلوگیری می کند.
در چنین حالتی دیگر مهم نیست منظور جورج اورول از کشورها و مکان های خیالی اش، اتحاد جماهیر شوروی است یا کشور دیگری را در ذهن داشته است. البته در این که وی هنگام نگارش این داستان ها گوشه چشمی هم به کشوری خاص، در زمانی مشخص داشته، نباید شک کرد، اما نماد و نشانه هایی که از ذهن او بر کاغذ آمده، به گونه ای است که از اختصاص داستان ها به زمان و مکانی خاص جلوگیری می کند.
حالا دیگر برای خوانندگان رمان های جورج اورول، کشور اقیانوسیا و مزرعه حیوانات تمام کشورهایی است که در آن ها انسان فاقد اراده فردی است و ناگزیر به زندگی در شرایطی است که دیگران برایش مشخص کرده اند؛ دیگرانی که لحظه لحظه زندگی او را زیر نظر دارند و فردیت و خلوت وی برایشان معنایی ندارد.
از نظر آن ها آدم ها برای خدمت به باورهای حزب حاکم آفریده شده اند و لذت های زندگی و ارتباط آدم ها با یکدیگر در خدمت تجلی خواسته های حزب و قدرت حاکم است؛ حریم شخصی و عشق معنایی ندارد و واژه ها مفهومی دیگر پیدا کرده اند. شاید به همین دلیل است که حتی اقتباس سینمایی موفق مایکل رادفورد از رمان ۱۹۸۴ به قدرت کتاب نیست، چرا که رادفورد به آدم ها، مکان ها و روباط قطعیتی بیشتر بخشیده است؛ قطعیتی که در انیمیشن اقتباسی از قلعه حیوانات هم باعث عقب ماندن فیلم نسبت به قدرت کتاب شده است؛ کتابی که جورج اورول برای اولین بار در زندگی ادبی اش اهداف سیاسی و هنری اش را در آن با هم درآمیخت تا هنر اکسیری برای جاودانگی سیاست شود.
کلامی که سرلوحه اداره مزرعه حیوانات جورج اورول و جوامعی با نگرش من خوبم دیگران بد، شده است. باوری که از دل داستان قلعه حیوانات به دل آقای ف. الف نشسته و باعث شده تا او هر جا بی عدالتی یا حق خوری را ببیند فریاد بزند: «همه انسان ها با هم برابرند، اما بعضی ها برابرترند.»
ارسال نظر