مهاتما گاندی؛ کودک گیج، قهرمان جهانی
گفت و گو با غلامعلی کشانی درباره کتاب «گاندی: گونه ای زندگی» نوشته کریشنا کری پالانی که روایتی است از زندگی و شیوه فکری و رفتاری مهاتما گاندی.
نگاه کردن به جزییات زندگی شخصی و خصوصی قهرمانان برای مردم عادی لذتبخش است تا جایی که اگر این جزییات در شکل واقعی اش در دسترس نباشد، خودشان دست به کار می شوند و با عجیب ترین قصه ها آن را می سازند. اما تفاوت قهرمانان عصر ما با گذشته در این است که در اکثر مواقع جزییات واقعی زندگی آن ها ثبت و ضبط می شود و دسترسی به آن برای هیچ کس دور از ذهن نیست. گاندی هم قهرمانی است از جمله قهرمانان طول تاریخ که در دوره زندگی خودش جهان آشفته آن روزگار را تحت تاثیر قرار داد و نه تنها از لحاظ سیاسی، بلکه از لحاظ اجتماعی و فردی هم شیوه ای از سلوک انسانی را معرفی کرد که هنوز قابل توجه و حائز اهمیت است.
کتاب «گاندی: گونه ای زندگی» نوشته کریشنا کری پالانی که به تازگی با ترجمه غلامعلی کشانی از سوی نشر قطره منتشر شده است، به زندگی و شیوه فکری و رفتاری این مرد بزرگ می پردازد و تلاش شده است در آن خصوصی ترین و جزیی ترین نکات زندگی این مهاتما هندی بیان شود.
غلامعلی کشانی پیش از این آثار دیگری درباره گاندی ترجمه کرده است از جمله: رزمنده مقدس (ماندلا و گاندی) نوشتن نلسون ماندلا، گاندی و فلسطین (مقابله بلند)، گاندی و استالین، سارودایا (رفاه برای همه). علاوه بر این وی کتاب های متعددی در موضوعات دیگر نیز ترجمه و منتشر کرده است.
برای شروع لطفا درباره کتاب کمی توضیح دهید.
کتاب «گاندی: گونه ای زندگی»، ظاهرا یک کتاب بیوگرافی است. از بدو تولد گاندی شروع می کند، وضعیت سیاسی و اجتماعی هند را در زمان تولد گاندی توصیف می کند و در فصل های کوتاه کوتاه به اتفاقات مهم زندگی او اشاره می کند. ولی باطن امر این است که این کتاب می خواهد زندگی گاندی را به عنوان یک نوع متفاوت از زندگی معرفی کرد.
این تحول چطور اتفاق می افتد و در این کتاب سیر این تحول چگونه نشان داده شده؟
خب کتاب از سنین کودکی و از بدو تولد گاندی شروع می شود و نشان می دهد که او در خردسالی کودک گیج و خنگی است (در نگاه دیگران). نشان داده می شود که به شدت وابسته به مادر و عاشق اوست. بعد خیلی زود در سیزده سالگی ازدواج می کند. در دامن خانواده زندگی مشترکش ادامه پیدا می کند و در هجده سالگی پدر می شود. بعد چند خطای کوچکی انجام می دهد که در چارچوب فکری تربیتی او گناه محسوب می شود و به همین خاطر دچار عذاب وجدان شدید می شود.
این شخصیت معمولی گاندی با ضریب هوشی ظاهرا زیر متوسط آیا در کتاب های دیگر هم دیده می شود؟
در اکثر کتاب هایی که درباره گاندی منتشر شده چنین شخصیتی دیده نمی شود، برای این که مربوط به دوران شهرت گاندی هستند. در حالی که این کودنی ظاهری در چشم عامه، بیشتر در دوران اولیه زندگی او و پیش از تحول دیده می شود. ولی در زندگینامه خودنوشت گاندی تا سال ۱۹۲۴، با عنوان «تجربیات من با راستی» این ویژگی او به روایت خودش به خوبی دیده می شود.
یعنی منبع این کتاب همان اتوبیوگرافی است؟ چون در پایان این کتاب فهرست منابعی درج نشده. آیا مطالب این کتاب قابل استناد هستند؟
من در منابع بیوگرافیک دیگر که درباره گاندی به صورت خلاصه و به زبان انگلیسی منتشر شده، تاکید بر ساده لوحی و به نوعی عقب افتادگی اجتماعی گاندی را به کرات دیده ام. حتی در سایت های معتبر اینترنتی که اندیشه های گاندی را تبلیغ می کنند، این مطالب تکرار شده است. مهم تر از همه همان کتاب زندگینامه خودنوشت گاندی است که خودش به این شخصیت دوران پیش از شهرتش تاکید کرده است. به معنی دیگر، این ویژگی جزو روایت های متواتر و موثق است.
نقطه اوج این تحول را می توان دقیقا مشخص کرد؟ همان آشنایی با انجمن گیاهخواران است؟
خیر. همان طور که گفته شد آشنایی با آن انجمن او را فقط یک پله بالاتر برد، اما تحول عظیم گاندی سال ها بعد رخ داد. اولین جرقه های این تحول در همان انگلیس زده شد، آن هم با مقایسه فرهنگ هندی خودش با فرهنگ غربی و زندگی مدرن و متوجه شد فرهنگ خودش هم حرف هایی عمیق برای گفتن دارد. مخصوصا این که در آن جا با انجیل آشنا می شود و عاشق آن خطابه مشهور کوه می شود که در بخشی از آن گفته می شود اگر شخصی به صورتت سیلی زد طرف دیگر صورتت را هم جلو ببرد. البته این خطابه فقط همین یک جمله نیست و طولانی است و گاندی تحت تاثیر همه آن قرار می گیرد.
این نوع نگاه انجیل برایش تازگی داشته یا شباهت هایی با گیتا و کتب مقدس هندو در آن دیده می شود؟
کاملا متفاوت بوده. البته می توان شباهت هایی پیدا کرد. گیتا به عمل بدون چشمداشت خیلی تاکید کرده است. عمل درستی که بدون هیچ منفعتی انجام شود. این مفهوم در انجیل هم هست، ولی برخی مفاهیم انجیل مثل تجسد خدا در یک انسان خاص و امثال آن در گیتا نیست. گیتا یک داستان اسطوره ای است مثل داستان رستم و سهراب یا رستم و اسفندیار که تراژدی هستند، ولی در میانه داستان، پیام های واحدی مثل موتیف مدام تکرار می شود، مثل اکراه مکرر قهرمان از کشتار و جنگ.
درباره نقطه اوج تحول روحی گاندی می گفتید...
بله، گاندی وقتی به هندوستان بر می گردد، در اولین جلسه دادگاه که قرار بوده از موکلش دفاع کند، زبانش می گیرد. گاندی وقتی برای سخنرانی بر می خاسته، زبانش می گرفته. حتی در لندن یک خطابه ساده خداحافظی را هم نتوانسته بخواند و کسی دیگر آن را به جایش خوانده. به هر حال نمی تواند از موکلش دفاع کند و در پایان جلسه دادگاه، پیش پرداخت موکل را به او باز می گرداند و از بمبئی به شهر کوچکش باز می گردد و آن جا می شود میزا بنویس بیرون یک دادگاه.
در همین زمان دو تن از هندیان در آفریقای جنوبی دچار اختلاف مالی می شوند. گاندی به تشویق برادرش و پیشنهاد یکی از طرف های دعوا به عنوان مشاور حقوقی وکیل اصلی به آفریقای جنوبی می رود. تحول اصلی در هیمن جا، درست چند روز بعد از ورود اتفاق می افتد. گاندی را به خاطر این که رنگ پوستش تیره بوده، از قطار به بیرون پرت می کنند و این خیلی تاثیر داشته در به دست آوردن جسارتی که پیش از این نداشته. چند تحقیر این چنینی دیگر برایش پیش می آید و در کل او را به این جا می کشاند که باید در برابر زور بایستد و حرف بزند تا بتواند از حق و حرمت خودش دفاع کند و این شروع تحول عظیم روحی در گاندی است.
این سومین متنی است که شما درباره گاندی ترجمه کرده اید. دلیل آن چیست؟ در این که گاندی شخصیت بی نظیری داشته تردیدی نیست، ولی دانستن جزییات زندگی او در روزگار ما و برای مردم ما چه فایده و کارکردی می تواند داشته باشد؟
انسان همیشه نیاز دارد که قهرمان زدایی کند یا فاصله خودش را با قهرمان اهورایی و کیهانی کم کند و عمق ماجرای قهرمان شدن یک انسام معمولی را ببیند.این نیاز جامعهای است که همیشه منتشر است دستی از غیب برون آید و مثلا جوی آب محله شان را تمیز کند. این انتظار باعث می شود یک درماندگی نهادینه در فرد ایجاد شود.
آن گونه که در این کتاب اشاره می شود ،خود گاندی هم دوست نداشته از او با عنوان قدیس یاد شود.
بله، این چیزی است که گاندی مرتب به زبان می آورده، ولی در این کتاب نویسنده عملا این را نشان می دهد که او یک قدیس بالذات نبوده. گاندی را در موقعیت های گوناگون نشان می دهد که در آستانه یک انتخاب اجباری قرار می گیرد. مثلا زمانی که در آفریقای جنوبی بوده یک بار در یک دلیجان، رییس او را با اهانت مجبور می کند در کنار درشکه ران بنشیند. دوباره به سراغش می آید و دستور می دهد روی پله بنشیند.
گاندی پیش از این لحظه تصمیم گرفته که نگذارد واقعه قطار تکرار شود و این یک انتخاب است. کسی نمی داند که این انتخاب قبلا در نهاد او قرار داده شده یا نه، ولی ما می دانیم صدها هزار عامل بر یک تصمیم یا انتخاب ما تاثیر می گذارند. ما اگر وارد این جزییات نشویم، نمی توانیم ببینیم که یک شخصیت مظلوم و گوشه گیر و گیج دوران مدرسه چطور به یک قهرمان تبدیل می شود.
نکته دومی هم در پاسخ آن سوالتان که پرسیدید این کتاب چه فایده ای برای مروز ما دارد، باید بگویم شیوه شخصی زندگی گاندی هم برای امروز ما قابل تامل و الگوبرداری است. این شیوه کاملا از هر گونه خشونت خالی است. این «گونه زندگی» هم چند جلوه و عرصه فعلیت دارد: عرصه های فردی، خانوادگی و اجتماعی.
بله ولی در این کتاب می بینیم که زندگی خانوادگی اش چندان خالی از خشونت نبوده.
در هر سه بخش گاندی تلاش می کرده بی خشونت باشد، اما اگر دست خودش بود با عزیزترین افراد زندگی اش ممکن بود با سختگیری های شدید و از روی عشق مفرط برخورد کند. مثلا نوه اش را در بحران سال 1946 تنها می فرستد به چند روستا آن طرف تر. تمام این روستاها مسلمان بودند و با هندوها در جنگ و مخاصمه شدید بودند و امکان بالایی داشت به این دختر جوان حمله شود. وقتی هم که این دختر بر می گردد، گاندی برایش توضیح می دهد که چقدر او را دوست دارد و او را فرستاده تا سالک پایدار حقیقت بودن خود را شخصا بیازماید.
ولی آرمان و راهبرد عدم خشونت همیشه جواب نمی دهد. در همین کتاب هم می بینیم که گاندی در همه موارد نمی تواند مشکلات را بدون خشونت حل کند و بسیاری از مشکلات هندی ها حل ناشده باقی می ماند.
کتاب منکر این مسئله نیست. در این کتاب می بینیم که بعد از دعوای مسلمانان و هندوها گاندی دچار افسردگی می شود. این دعوا برایش خیلی سنگین تمام می شود، چون حیثیت خود را قبلا فدای مسلمانان کرده بود. خیلی کارها انجام داده بود دل مسلمانان را به دست بیاورد تا در هند آینده صلح برقرار باشد. بعد می بیند مه این ها هدر رفت و هیچ کسی دیگر صدای او را در میانه کشتار نمی شنود.
علاوه بر این سیاست بازی های سیاستمداران هم، چه هندو و چه مسلمان، میدان عمل را در دست گرفته بود. شما می گویید روش گاندی جناب نداده، ولی حقیقت این است که الزامی ندارد یک نوع رفتار در یک دوره کوتاه مدت که بیشترش هم با شور و هیجان همراه بوده، یک ملت را آن چنان تربیت کند که اسیر دست پوپولیست ها و بازیگران و فرصت طلبان سیاسی نشود.
مسلم است که عوامل گوناگونی در رفتار یک ملت تاثیرگذار است و گاندی یکی از این عوامل بوده؛ فقط یکی. ولی روش گاندی در سطح فردی همیشه جواب می دهد. یعنی فرد با سبک بدون خشونت همیشه رضایتش از زندگی تامین می شود. این اولین مسئله است.
در خانواده هم این روش می تواند تاثیرگذار باشد، اگر از پس عوامل مخرب بیرونی برآییم. در سطح اجتماعی هم فرد تلاشش را می کند و بسته به میزان آمادگی جامعه پاسخ آن را دریافت می کند. در هر صورت این زندگی برای هر کسی در هر زمانی می تواند الگو باشد. گاندی در پایان زندگی خیلی افسرده شد، طوری که خودش را یک گلوله شلیک شده می دانست و این که هیچ فایده ای نداشته (به این معنی که سیاست بازارن او را شلیک کرده اند و به هدف هم نخورده و روی خاک نشسته)، ولی باز هم دست از روش عاری از خشونتش برنداشت.
هند او مجمع الجزایری از روستاهای بی خشونت مستقل و سرافراز با مدیت نامتمرکز داوطلبانه بود که دزد شهری ( چه از نوع سفیدش و چه از نوعی هندی تش) نتواند بر آن فرمان براند، تا به این ترتیب خود شهر بزرگ متمرکز هم سامانی تازه پیدا کند. آن هند عاری از خشونت و سرافراز به دست نیامد، ولی این باعث نیم شود که روش او الگوی مناسبی برای زندگی نباشد. رفتار گاندی یک زندگی کیفی است و نمی توان با معیارهای کمی آن را سنجید.
اجازه بدهید دربره بخش دوم کتاب هم مختصری صحبت کنیم. مقالات پایانی کتاب جزو نسخه اصلی بوده یا خودتان اضافه کردید؟
همه را خودم انتخاب و اضافه کردم. باید بین متن اصلی کتاب و این مقالات (از مقاله اورول به بعد)، یکی، دو صفحه فاصله گذاشته می شد تا به عنوان بخش ضمیمه کتاب معرفی شود. برخی از این مقالات قبلا به فارسی تجرمه شده اند مثلا مقاله جورج اورول را سی سال پیش با ترجمه فارسی خوانده بودم و قصد داشتم با ذکر نام مترجم بزرگوار و منبع، همان ترجمه را در پایان این کتاب بیاورم، ولی زمان تایپ متوجه شدم متن اشکالات عدیده ای دارد. بنابراین دوباره ترجمه اش کردم.
گفت و گوی رومن رولان و تاگور کوچک را هم با اجازه مترجم بزرگوارش در پایان کتاب گذاشتم. دلیل اضافه کردن این ضمیمه و همچنین زیرنویس های متعدد کتاب این است که دوست دارم کتابی که ترجمه می کنم تقریبا بتیدل شود به یک دایره المعارف که خواننده را در فضای کلی اثر قرار دهد. در مقدمه هم نوشته ام که همشه درباره گاندی تحسین شینده ایم، حال بگذار صداهایی هر چند کوچک، نه فقط در مدح او، بلکه در نقد او هم در این کتاب وجود داشته باشیم.
برای پایان این گفت و گو اگر نکته ای هست، بفرمایید.
نکته خاصی نیست، فقط این که امیدوارم افراد بیشتری با این کتاب ارتباط برقرار کنند و کتاب را به عنوان منبعی از دان صرف تلقی کنند، بلکه منبعی برای «عمل به خیر» و «عمل به آنچه که درست است» بدانند.
ارسال نظر