كار بلدهای خنده؛ از «غفوریان» تا «مدیری»
خاطرات شیرین سینما، تلویزیون و تئاتر همیشه در یادها می ماند؛ خاطراتی همراه با خندهها و قهقهههای دور همی، ادامه شوخیهای پس از فیلم و سریال ، به كاربردن تكه كلامهای بانمك بازیگران و خلاصه كلی چیزهای دیگری كه همیشه یادشان برای ما دوست داشتنی بودهاست...
مهران غفوریان
نه راه پس نه راه پیش!
استاد خنده و شوخی و بذله گویی و هنرمندی كه سالهاست ما را میخنداند و باید به واقع دكترای افتخاری طنز به او بدهیم. برای خیلیها كه عاشق بازیهای با نمك او در زیر آسمان شهر، زن بابا، دختر میلیونر، كلاهی برای باران و... هستند شنیدن حرفهایش از سینما و نقش آفرینیهایش در آن میتواند جذاب باشد. با غفوریان كه حالا در تدارك ساخت زیر آسمان شهر است، از خنده، شوخی و طنز گفتیم و همچنین از كمدینهایی كه دوست دارد. خب! در این میان بدمان نیامد با او شوخی هم بكنیم. پس این گفتوگو را از دست ندهید.
ایرانیها وقتی دور هم مینشینند برای بیشتر خوش گذشتن جوك میگویند. با خنداندن و خندیدن سرگرم و شاد میشوند. البته خیلیها در دنیا این طوری هستند،اما ما ایرانیها یك خُرده بیشتر اهل جوكگویی هستیم.
چرا طنز كلامیدر ایران رواج بیشتری نسبت به طنزهای موقعیت دارد؟
فرقی ندارد؛ از گونههای طنز هر چه ساخته شود مردم به آن گرایش نشان میدهند. خود من كمدیهای موقعیت را دوست دارم؛ یعنی موقعیت خنده داری باشد كه آدمها در آن گیر بیفتند به طوری كه نه راه پس داشته باشند و نه راه پیش. در ایران كمدی كلامیمحبوبیت زیادی دارد؛ چون ایرانیها حاضر جوابی را دوست دارند.
در زندگی روزمره هم جوكهایتان طرفدار دارد؟
من كه هر چه گفتهام همه روده بر شدهاند،اما تعریف از خود نباشد، خیلی از هنرپیشههای كمدی به من میگویند بازی كردن روبهروی تو خیلی سخت است چون از بس از دست تو خندهمان میگیرد و نمیدانیم چطور خودمان را كنترل كنیم!
شوخیها و كارهایتان را چطور نو به نو میكنید؟
دوست دارم كارهای قبلیام با كارهای بعدیام تفاوت داشتهباشند. وقتی مینویسم و كارگردانی میكنم خیلی پایبند این مسیر هستم،اما وقتی بازی میكنم این حركت دیگر باید به اقتضای نقش باشد.
در این سالها چقدر سعی كردید در كارهایتان خلاقیت به خرج دهید؟
اگر یادتان باشد در ایران برای اولین بار با سریال زیر آسمان شهر، كار آیتمیهر شبی را به برنامه مجموعهای تبدیل كردم؛ یعنی شخصیتها ثابت شدند و قصهها مختلف بودند.
اگر زیر آسمان شهر را پشت سر هم ادامه میدادید الان داشتید بیستمین قسمتش را میساختید،نه؟
آره ! همین طوره.حالا میخواهیم برای زمستان چهارمین مجموعهاش را بسازیم.
بدون حضور كیومرث ملك مطیعی سخت نیست؟
او همكار عزیزم بود. خب! تعدادی از نقشها مثل بهروز خالی بند، خشایار مستوفی، فولاد و زن غلام كه خانم ملكه رنجبر آن را بازی میكند از قسمت قبل باقی ماندهاند، ولی برخی افراد مثل آقای ملك مطیعی را از دست دادهایم و در سریال هم قرار است بگوییم كه به طورطبیعی فوت كرده است.
اگر برای زیر آسمان شهر بخواهید یك بازیگر خارجی انتخاب كنید كدام كمدین را ترجیح میدهید؟
مستر بین را انتخاب میكردم.رابین ویلیامز هم جزو انتخابهایم بود كه متاسفانه درگذشتهاست.
سینمای هند یكی از سرگرم كنندهترین جریانات سینمایی در دنیاست، سینمایی كه از نظر تاریخی با فاصله كمیاز ما شروع كرد،اما حالا با گذشت بیش از صد سال سرگرم سازی تماشاچیان، فرسنگها از ما جلو افتاده است. به نظر شما چرا در این زمینه از آنها عقب افتادیم؟
مردم هند عاشق فیلم دیدن هستند. هنرپیشههایشان را میپرستند. متاسفانه هند نرفتهام،اما برادرم تعریف میكرد كه هندیها در خیابان آویزان من میشدند با آه و ناله میگفتند پول بده و به محض این كه پول را میگرفتند میرفتند در صف سینما میایستادند.
به عنوان بازیگر خیلی وابسته به متن عمل میكنید؟
خب! دوست دارم متنهایم خیلی پرو پیمان و خوب باشند.بخشی را هم با نمك خودم به آن اضافه كنم. نه این كه كار آن قدر بی نمك باشد كه مجبور شوم همه آن را بداهه پردازی كنم. ما كمدینها هم تا حدی میتوانیم از خودمان بداهه بگوییم. بعد از آنامكان به هجو افتادن زیاد است. برای همین ابتدا باید متن درست و حسابی داشت.
به نظر شما خطر كهنگی چه مقدار از بازیهای تیپیكال را تهدید میكند؟
تیپ هر چقدر به شخصیت نزدیكتر باشد ماندگاری آن بیشتر است.ماندگاری تیپ به خودی خود بستگی به ظرافتهایش دارد.
چرا گرایش به طنز حتی در بین كارگردانانی كه كار جدی هم انجام دادهاند زیاد است؟
این را باید از خودشان پرسید. به نظرم برخی بیشتر با انگیزه مالی سراغ ساخت كار طنز میآیند،اما كار طنز را كسی باید انجام دهد كه خودش طناز است. كمدی را باید رضا عطاران، سعید آقا خانی، مهران مدیری و... بسازند و البته كسانی هم مثل آقای مهرجویی هستند كه طنز شناس هستند و كارهایشان موفق و ماندگار است.
شما و دوستانتان در طنز كارهای موفقی در عرصه سرگرمیسازی در ایران داشتهاید. كار تیمیچقدر به پیشرفت و غنای این مسیر كمك كرده است؟
در هر كاری كه پشت صحنه خوبی باشد، همه با هم خوب و دوست خواهند بود. كسی زیرآب كسی را نمیزند و همه دستمزدهایشان را سر وقت میگیرند خب! طبیعی است كه چنین كاری جلوی دوربین خوب خواهد شد.
با علاقه زیادی كه مردم به شما دارند میتوانید راحت بیرون بروید و مثلا از میوه فروشی در بازار خرید كنید؟
میشود خرید كرد،اما اگر برای شما یك ربع طول بكشد بروید یك كیلو گوجه فرنگی بخرید و برگردید خانه، برای من ٢٤ ساعت طول میكشد!
شما در استندآپ كمدیهایتان برخلاف روشهای جهانی بیشتر به روش خاطره گویی عمل كردید. این برمیگردد به این كه مردم ایران خاطره گویی را دوست دارند؟
نه! این روش را دوست دارم، ولی اگر مردم هم خاطره شنیدن دوست دارند، خب! این از خوش شانسی من است.
این مدل خندهای كه دارید جزو كارهای خلاقانه تان است یا واقعا همین طوری میخندید؟
خنده طبیعی خودم خیلی شبیه به همین است،اما یك مقدار این خنده را غلوآمیز كردم. اگر یادتان باشد از برنامه درحاشیه اجرایش كردم.
به نظرتان كدام حیوان از بقیه خنده دارتر میخندد؟
شنیدم كرم خیلی خوب میخندد، ولی چون زیر خاك است خندهاش معلوم نیست.
از بین شخصیتهای حیوان كارتونی چطور؛ خنده كدامشان را بیشتر دوست دارید؟
خنده خرس پاندا را دوست دارم. بامزه است چون اگر اخم هم بكند خندهدار است.
داریوش اسد زاده
سرمایه ما همین است
با ۹۳سال سن، دانشنامه زنده سینماست؛ كسی كه اولین بار در ۱۲ سالگی با پدرش برای دیدن دختر لر؛ اولین فیلم ناطق فارسی به سینما مایاك میرود، همینامسال بازیگر فیلم پر تماشاچی پنجاه كیلو آلبالو بود و میگوید دارد سه چهارتا فیلمنامه برای كار بعدیاش میخواند تا یكی از آنها را انتخاب كند. اسدزاده از اولین هنرپیشگانی است كه در هنرستان هنرپیشگی درس خواند و فارغالتحصیل شد و با وجود مخالفت پدر راه هنر و سینما را در پیش گرفت. با آرزوی عمر طولانی تر برای استاد گفت و گو با او را میخوانیم.
اولین فیلم ایرانی كه در سینما دیدید كدام فیلم بود؟
12 سالم كه بود پدرم مرا برای دیدن فیلم دختر لر به سینما برد. یادم است جلوی در سینما مایاك دو كیلومتر صف بسته بودند و چند نفر داد میزدند «سینما، سینما». این فیلم چند ماه روی پرده بود و مردم از دیدن ماجرا و تصاویرش حیرت میكردند. به جز سینما مایاك، سینما سپه هم آن را نشان میداد.
با پخش همان فیلمها بود كه كم كم مردم به سینما علاقه پیدا كردند؟
بله! آن زمان به تدریج هنرستان هنرپیشگی راه افتاد و خیلیها وارد این عرصه شدند.
آن زمان سینمای داستانی را كه كمكم داشت شكل میگرفت از نزدیك دنبال میكردید؟
خب! تئاتر سرچشمه همه هنرهای نمایشی است. هنرپیشههای سینمای ما اول هنرپیشههای تئاتر بودند. چند نفری هم بودند كه در فرانسه تئاترآموزش دیده بودند و با تاسیس سالنهای تئاتر فعالیتهایشان را آغاز كردند مثل: محقق الدوله كه تئاتر ملی را بنا نهاد یا سید علی خان نصر كه در سال ١٣٠٠ تئاتر كمدی را در ایران پایه گذاری كرد. مردم در این سالها بیشتر با نمایش آشنا شدند.سالهای بعد كه وارد تئاتر شدم با دوستانمان توانستیم با آواز، اپرت و پیسهای خندهدار مولیر مردم را برای دیدن تئاتر به سالن دعوت كنیم.
میتوان گفت آبی و رابی اولین فیلم سینمای ایران است كه با دید سرگرمكنندگی برای مردم تولید شده است؟
سال ١٣٠٨ آوانسیان آبی و رابی را كه یك فیلم سرگرم كننده بود، ساخت. او به سینما علاقه داشت. مردم آن زمان خیلی به این پدیده آشنا نبودند. كم كم بود كه با ساخت آثار بعدی مقداری با این چیزها آشنا شدند. خود آوانسیان از كسانی بود كه كلاسهای هنرپیشگی راهانداخت.
شما یكی از بازیگرانی هستید كه وجه سرگرمیساز سینما برایتان از اهمیت بالایی برخوردار است.این وجه را چقدر برای سینمای كشورمان مهم میدانید؟
ببینید! وقتی از سرگرمیحرف میزنیم باید در نظر داشتهباشیم كه در طول این سالها سینما ابزاری برای انتقال و آموزش ارزشهای اخلاقی و فرهنگی از خلال سرگرمیبه مردم بودهاست.درواقع؛ درصد كمیاز آثار سینمایی را در ایران میتوان نام برد كه اختصاصا برای طبقه روشنفكر تولید شدهاند. باقی فیلمها كارهای مورد توجه مردم بوده است.
ارتباط مردم با هنرپیشهها در سالهای اولیه تاسیس چطور بود؟
مردم ما را دوست داشتند. از ١٣٢٠كه وارد كار تئاتر شدم، همه واژه تماشاخانه را به كار میبردند. مردم از تماشاخانهها استقبال و كم كم هنرپیشهها محبوبیت پیدا كردند. مردم عاشق كارهای كمدی شدند. یادم است نمایش پروفسور سوسول را كه بازی میكردم، عدهای چهار، پنج باربرای دیدن آن به سالن آمدند. در جامعه آن زمان موضوعاتی چون افراد خسیس، نزول خوار، معتاد یا شخصیتهای تاریخی و... در قالب طنز جالب بود. ما این نقشها را اغراقآمیز میكردیم و چون نقد روزگار بود مردم میپسندیدند و از خنده روده بر میشدند. آن زمان دو تماشاخانه را اداره میكردم؛ یكی تماشاخانه تهران كه بعدا به تئاتر نصر تغییر نام داد و دیگر؛ تئاتر دهقان كه سالن تابستانی داشت. تئاتر دهقان تئاترهای كمدی و عامه پسند تری از تئاتر دهقان داشت.
سرگرم كردن تماشاچی از تئاتر وارد سینما شد؟
تماشاچی دنبال سرگرم شدن بود، مثلا آبی و رابی ماجرای دو آدم بلند قد و كوتاه قد بود. خب! این برای مردم آن زمان خنده دار بود. البته هر موضوعی در زمان و شرایط خودش باعث سرگرمیشدهاست.
جوان كه بودید بیشتر از حالا كمدی بازی میكردید؟
بله!اما سنم كه بالا رفت نقش پدر بزرگ را بیشتر بازی كردم كه جست و خیز كمتری میخواهد.
از چه زمانی به سینما علاقهمند شدید؟
از بچگی كتابهایامیر ارسلان نامدار و حسین كرد شبستری را میخواندم. آن زمان رمان خیلی كم بود، ولی خواندن را خیلی دوست داشتم. همان خواندنها باعث شد تا بتوانم بنویسم. الان هم زندگیام با خواندن كتاب میگذرد.
كدام كمدین آن زمان را دوست داشتید؟
زنده یاد اصغر تفكری را خیلی دوست داشتم. 170 كیلو وزن داشت. خیلی چاق بود. دیالوگ نگفته مردم میخندیدند. با نمك و بذله گو بود و دستمزدش هم از همه بیشتر.
در فیلم مهمان ویژه ساخته جواد رضویان هم بازی كردهاید. رضویان چگونه كارگردانی است؟
رضویان كارگردان خوبی است، هم خودش و هم كارش را دوست دارم. بچه مبتكر و گرمیاست.با موفقیت جوانها دلگرم میشوم.با او هم سر كار زیاد شوخی میكردم.
امسال از شما پنجاه كیلو آلبالو را دیدیم. با این سن و سال حضور در سر صحنه برایتان مفرح است؟
خوشحال میشوم بتوانم كمكی به اعتلای سینمای ایران بكنم. مانی حقیقی دوست داشت در آن فیلم نقش محضردار را بازی كنم. وقتی بازی میكردم خودش همین طور پشت دوربین از كارهایم ریسه میرفت.
به نظرتان چه داستانهایی را مردم دوست دارند؟
مردم سراغ داستانهایی میروند كه ضدشان نباشد. متن باید خوب و نیكو باشد.
یكی از بازیهای دوست داشتنی شما در سریال خانه سبز بود. چرا و چگونه در آن سریال به آن اندازه بانمك و خوب بودید؟
اگر بازیگر بیان، احساس و صورت خوبی داشته باشد مردم او را میپسندند. اینها ابزارهای هنرپیشه است. سرمایه ما همین است.
یوسف تیموری
پسر بابام!
از آن خوش برخوردها و خوش تعریفهای سینماست؛ یك بازیگر حرفهای كه وقتی جلوی دوربین قرار میگیرد پشت صحنه را به ریسه و قهقهه میاندازد. خودش البته خیلی دوست دارد در كنار كمدیها- كه حجم عمده كارنامه و كارهای هنریاش را شكل میدهند- فیلمهایی را در گونههای دیگر تجربه كند تا ادای دین بیشتری به بازیگری داشته باشد. با او در رستورانی در سعادت آباد دیدار كردیم؛ جایی كه همیشه پذیرای او به عنوان هنرمندی محبوب هستند و به نوعی پاتوقش هم هست.
معمولا چطور حس و حالتان را برای بازی تنظیم میكنید؟
خب! هم پشت صحنه و هم جلوی دوربین سعی میكنم دو دو تا چهارتای كار و روابط را حفظ كنم. حس و حالم را برای نقشهای طنز و جدی تنظیم میكنم چون به نظرم هر كدام مناسبات خاص خودشان را دارند؛ مثل فیلم غافل كه اولین بازی جدی من پس از سالها بازی در فیلمها و سریالهای طنز بود و برخلاف آن فیلمها مناسبات خودش را میطلبید.
چه سرگرمیهایی باعث تغییر حس و حالتان میشوند ؟
به آسیای شرقی و كیش زیاد سفر میكنم؛ زیرا به تفریحات آبی خیلی علاقه دارم؛ مثل جت اسكی و....
با بداهه گویی در سینما و تلویزیون موافقید ؟
این شیوه به تئاتر اختصاص دارد. در سینما و تلویزیون اگر من بازیگر چیزی اضافه كنم، واكنش طرف مقابلم مهم است. اگر آن واكنش را نداشته باشیم خنده پدید نمیآید. تمام لحظات طنز از واكنش بازیگر روبرو بوجود میآید. این در تئاترامكان پذیر است.
شما فیلمها و سریالها طنز زیادی بازی كردهاید. چقدر بازی تان را روی حس و حال مردم تاثیرگذار میدانید؟
تاثیر من روی عامه مردم است و اطمینان دارم كه بازیام صد در صد روی آنها تاثیر داشته است. البته درصد كمیاز مردم كه به همه پدیدهها تخصصی نگاه میكنند، طبیعی است كه با نگاه خاص تری به نوع بازی ما توجه كنند. از مردم در همه این سالها تعریف شنیدهام. مردم مرا با انرژی مثبتی كه درجنس بازیام وجود دارد میشناسند. آقای سمندریان میگفت نقشهای منفی هم اگر جذاب و شیرین بازی شوند، مردم دوست دارند. حالا تصور كنید این بازی در عالم طنز رخ بدهد.مطمئنا شدیدتر خواهد بود.
شما بازیگر آثار عامه پسند هستید. بازی كدام بازیگران فیلمهای عامهپسند دنیا را دنبال میكنید؟
هر كسی یك سكانس خوب داشتهاما كارهای بازیگرانی مثل: آدم سندلر، بن استیلر، تام هنكس، رابرت دنیرو، مارلون براندو و آل پاچینو را دنبال كردهام و جنس بازی شان را دوست دارم. البته بازیهای مربوط به كمدی تیپ را دوست ندارم، مثل سبكی كه جیم كری در این سالها داشته است.
جزییات رفتاریای كه در بازی تان به كار میگیرید شخصیت تصویری شما را جذاب كرده است. آیا روی رفتار مردم هم دقت میكنید و این جزئیات را از آنها میگیرید ؟
در برخی از نقشهایم از مردم میگیرم البته این را هم در نظر بگیرید كهامثال من و حمید لولایی با همان تیپ مسخرهای كه داشتیم، در جاهایی هم گریه مردم را در آوردیم؛ یعنی كار را به تراژدی كشاندیم.
زمانهایی هم كه بازی نمیكنید ،شوخی میكنید؟
وقتی از جلوی دوربین كنار میروم، میشوم پسر بابام و با مردم مثل خودشان میشوم؛ یعنی زندگی عادیام را میكنم و البته به هیچ وجه نمیخواهم صمیمیت ام با مردم از دست برود.
این ریزه كاریها را از كجا میگیرید، در متن فیلمنامه كه نمیآید؟
بعضی از رفتارها را از عوامل صحنه، حین زندگی چند ماهه ای كه با هم جلو و پشت دوربین داریم میگیرم، بخصوص در سریالهای هر شبی این تجربه خیلی به كار میآمد، مثلا در سریال یك وجب خاك افه پشت مو را از آقای كیان ارثی گرفتم. در زندگی به شرط خنده یكی از بچهها اصطلاح «چه جلب» را به كار برد و ما استفاده كردیم. این دیگر هنر بازیگر است كه چطور اصطلاحی را به كار ببرد كه مردم خوششان بیاید.
چطور باید به كار برود؟
هر اصطلاح باید جای خودش به كار برود؛ آن قدر باید دو پهلو و سر ضرب گفته شود و به گونهای به كار برود كه بازی بازیگر طرف مقابل را به هم نریزد. این را هم در نظر داشته باشید كه همه این اصطلاحات جمع میشوند و زیر نظر كارگردان و در چارچوب كار استفاده میشوند.
علاقه دارید فیلمها و سریالهایی را بازی كنید كه باعث غم واندوه تماشاچی بشوند؟
از آنجایی كه عاشقانه به كمدی علاقه دارم و میخواهم حرفم را با كمدی به مردم بزنم، سعی میكنم هفتاد درصد كارهایم كمدی باشند. فقط بخشی از كارهایم مثل همین باران تابستانی، بیرون از فضای كمدی هستند.
با ذائقه مخاطب آشنایی دارید؟
فضای مجازی به این كار كمك میكند،اما چون زیاد بین مردم هستم، این را درك میكنم.
برای خنده دارتر شدن یك صحنه چگونه تلاش میكنید؟
امروزه به واسطه تكنولوژیهای ارتباطی تمام دنیا با هم ارتباط دارند. خندیدن خیلی سخت است. زمانی كمدیهای بزن بكوب با كنار هم قراردادن آدمهای متضاد از نظر شمایل ظاهری یا قومیو... خنده دار به نظر میآمدند،اما الان با ساده ترین شكل یعنی با یك دیالوگ هم میشود خنداند. اگر فیلمنامه خوب نوشته شود با پرداختی جزیی میشود آن را تكمیل كرد.
دوست دارم با بچههایی كه قبلا كار میكردم، كار كنم یا گزیده كار كنم. بحث اعتماد مهم است. آنقدر در كار حساس هستم كه سرانجام خودم دست بالا زدم و فیلم كارگردانی كردم. هر كسی حق دارد كه وارد سینما شود و هیچ كس جای كسی را تنگ نكرده است. هر كسی جایگاه خودش را دارد،اما به نظرم امروزه سینما خیلی شلوغ شده است. با این حال، به این وضعیت معترض نیستم.ماندن در سینما مهم است.
خودتان را به كدام سبك كمدی نزدیكتر میدانید؟
كمدی موقعیت.
از كارهای كمدی قدیم كدامها را دوست دارید؟
خواستگار، هی جو، جیب برها به بهشت نمیروند، اجاره نشینها، دونفر و نصفی كارهای درخشانی بودند؛ كمدیهایی كه طعنههای سیاسی نداشتند و سینمایی بودند. طعنه سیاسی برای فیلم كمدی خوب نیست. مگر این كه از ابتدا قرار باشد كمدی سیاسی بسازیم.
مریمامیر جلالی
چلوكباب نمكگیر!
از آن خوش شانسهای سینماست؛ از آنهایی كه با وجود دیر پیوستن به سینما ، بعدها تلافی این تاخیر را در آورد. آنهایی كه عاشق سریالهای خانه به دوش، متهم گریخت، چارخونه و ترش و شیرین هستند، به خوبی میدانند كه كسی به زیبایی مریمامیر جلالی نمیتوانست این نقشهای- به قول خودش؛ گدا گودول- را خوب در بیاورد.امیر جلالی پیش از بازیگری، مدیر مالی وزارت بازرگانی بود و خیلی اتفاقی و به قول خودش؛ با یك چلوكباب نمك گیر، راهی پرده سینما و قاب تلویزیون شد.
ورودتان به سینما چطور اتفاق افتاد؟
پیش از ورود به سینما از مدیران مالی وزارت بازرگانی بودم و 14،15 كارمند زیر دستم بودند. تمام كارمندانم از من راضی بودند و من هم همیشه حامیآنها بودم. ماجرا از آنجا شروع شد كه وقتی داشتند سریال زیر گنبد كبود را در طبقه بالای خانه ما فیلمبرداری میكردند، میرفتم میایستادم و نگاه میكردم. گهگاهی چیزهایی میگفتم و گروه تولید همگی میخندیدند. یك روز آقای علی نصیریان به من گفتند خانم شما شغلتان چیست؟ گفتم مدیر مالی وزارت بازرگانی بودم و الان مدیر مالی انتشارات خوارزمیهستم. گفتند دوست دارید بازیگر شوید؟ گفتم؛ دوست دارم روزی خواننده بسیار خوبی بشوم،اما بازیگر نه! یك روز دیگر از طرف مسئولان سریال با من تماس گرفتهشد و من را به عنوان مهمان به صرف چلوكباب دعوت كردند. من هم رفتم ولی چلوكباب خوردن همان و گریم شدن برای بازی همان!
زمان مدرسه شیطنت میكردید؟
یك مدرسه از دست من عاصی بود! طوری كه زنگهای تفریح مرا در دفتر مینشاندند كه بچهها را اذیت نكنم. البته معلمها دوستم داشتند و شیطنتهایم از نوع انرژی مثبت بود. به همین دلیل معدلم همیشه 20 بود.
شما در فیلم نصف مال من نصف مال تو نقش یك زن فضول را بازی كردید. چرا وقتی نقشتان را میبینیم بیشتر از این كه از شما كه دارید یك نقش منفی بازی میكنید بدمان بیاید، خوشمان میآید؟
خب! این انرژی مثبتی است كه خداوند به من داده و مردم با آن ارتباط صمیمیپیدا میكنند.
چرا نقشهای منفی طنز با مزهاند؟
خب! چون به دل مینشیند. نقش در قالب طنز تلخ هم داریم كه بیننده خوشش نمیآید و برای همین به دل نمینشیند.
در فیلم مهمان نقش مادر سمجی را كه دنبال سر در آوردن از كارهای داماد آیندهاش است بازی كردید. فكر میكنید چرا باید سماجت به خرج میدادید؟
بالاخره در آن فیلم من نگران دخترم بودم و نمیخواستم زندگیاش به هم بخورد. البته ما ایرانیها معمولا قبل از این كه واقعیت ماجرا را بدانیم شمشیر را از رو میبندیم و نمیدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. توجه داشته باشید كه این گونه رفتارها در این فیلمها آموزنده است و مردم نباید این فیلمها را سطحی ببینند. بالاخره باید ایده مثبتی از فیلم گرفت. درست است كه این گونه فیلمها سرگرم كننده هستند،اما برای اصلاح جامعه ساخته میشوند وآموزندهاند. درواقع؛ زود قضاوت نكردن را به ماآموزش میدهند.
شما كه نقش زنان سنتی را خوب بازی میكنید، شناختتان از زنهای سنتی ایرانی چهاندازه است؟
بر اساس متن در نقش فرو میروم و براساس شناخت عمیقی كه از آن پیدا میكنم، كار میكنم.خودم چیزهایی را طراحی میكنم مثلا در خانه به دوش، متهم گریخت و ترش و شیرین خیلی از دیالوگهایم بداهه بوده است؛ مثلا در خانه به دوش آنجایی كه دخترم برای مهمانی مانده چه بپوشد، میگویم: شدی عین هند جگرخوار نشستی جگر منو میخوری. خب! بیا اینو بپوش یا دفعه دومیكه میپرسد، چی بپوشم میگویم: بیا برو پیژامه باباتو بپوش، آقای عطاران هم دوست داشتند و خوشحال میشدند و میگفتند چه خوب من فكر نمیكردم تو اینجا را این طوری بگویی.
به نظر میرسد كه علاقه زیادی به بازی كردن نقش زن مقتدر دارید؛ از آن زنهایی كه مردها در فیلمها از آنها میترسند و حساب میبرند.
ببینید! همین باعث شده كه همه عالم و آدم از من میترسند،! شما را به خدا بنویسید كه این طوری نیستم.چه كنم كه متاسفانه نقشهای این چنینی به من دادهشده. اكثر آقایان هم كه كارهای من را میبینند، لابد پیش خودشان میگویند واه واه واه خدا این گونه زنها را نصیب ما نكند! وقتی متن را به من میدهند، میگویم آقای كارگردان اجازه بدهید اینجا دیگر داد نكشم. میگویند؛ خانمامیر جلالی مردم این داد زدنهای شما را دوست دارند. یادم است در شیراز روز اول گریمور زنمان نیامد تا مرا گریم كند. گفتند از شما میترسد. گفتم مگر من شاخ و دم دارم؟! بالاخره بعد از مدتی گریمور جوان با ترس و لرزآمد. آنقدر بگو بخند تا آخر گریم كردیم كه آخرش گفت خانمامیر جلالی طوری شما را معرفی كردند كه من فكر نمیكردم ایناندازه مهربان و خوش اخلاق باشید.
نظر خانوادهتان چیست؟
در زندگی شخصی خودم هرگز اتفاق نیفتاده كه آن طور با قدرت سر شوهرم داد بزنم همیشه آدم انعطاف پذیری در زندگی بودهام.
بچهها در واكنش به نقشهایتان چه میگویند؟
نوه و دخترم میگویند:«مریم جون تو كه این قدر مهربونی چطوری در نقشهایت داد میزنی؟!» میگویم مادر جان آنها فیلم است. واقعی كه نیست.
ازكمدینها چه كسانی را دوست دارید؟
از خارجیها جری لوییس ونورمن ویزدوم و لویی دوفونس را خیلی دوست دارم، ازایرانیها هم بازی یوسف تیموری، شفیعی جم، یوسف صیادی ،فتحعلی اویسی، حمید لولایی و سیروس گرجستانی را.
با این محبوبیت و شناختی كه مردم از شما دارند میتوانید راحت برای خرید به میدان تجریش بروید؟
اتفاقا چند وقت پیش مهمانی از كانادا داشتم كه دوست داشت از میدان تجریش خرید كند. چشمتان روز بد نبیند! مهمان ما همین طور گوشهای ایستاده بود و گله به گله با مردم عكس میانداختم. تمامینداشت. سر فیلم زیر هشت سیروس مقدم قیامت شد به طوری كه مجبور شدند دوربین را بالای یكی از مغازهها بگذارند و من با چادر رو گرفته رد شدم.
مردها كمدی سه نفره دارند.شما خانمها چرا كمدی سه نفره ندارید؟
خب! فیلمنامهاش را بنویسند تا بازی كنیم. اتفاقا دوست دارم با مرجانه گلچین و فلامك جنیدی یك كار سه نفره داشته باشم.
شما در طنزها و آثار سرگرم كننده فقط نقش زنهای فقیر را بازی كرده اید. چرا نقش زنهای پولدار و اعیان را بازی نمیكنید؟
نقش من جا افتاده است.از خانه به دوش كه نقش گدا را بازی كردم، مرتب نقشهای گدا به من میدهند.
نقش فقیر بهتر از مرفه در میآید؟
مثل این كه این طوری است. فقیرها راحت و بی پرده صحبت میكنند؛ مثلا در همان سریال هندوانه را پرت میكردم و میگفتم:«الهی درد بی درمان نگیری،» یا به بچه میگفتم: مرده شور ریختت را ببرد خب! این نوع حرف زدن معمولا مربوط به خانمهای طبقه سه جامعه است.
حمید لولایی
یك كتاب شیرین
وقتی سر دیگران داد و فریاد میكشد، همه ماستهایشان را كیسه میكنند و وقتی شاد و سر حال و كیفور است و شانه بالا میاندازد، اطرافیان را از سر خوشیاش به تحرك وا میدارد. حمید لولاییاین هنرمند با استعداد كه همه ما با نقشهای خاطره انگیزش در چند میگیری گریه كنی، خانه به دوش، خوش نشینها، زیر آسمان شهر، بزنگاه، مسافران، ترش و شیرین، خوشنشینها، ساعت خوش، اگه میتونی منو بگیر، دزد و پلیس، قاعده بازی و... خاطرات خوشی داریم، امروز مهمان ما در ٦ و ٧ است. لولایی هنرمند ازاواخر دهه 50با تئاتر ، فعالیتش را شروع كرد و با بیش از سه دهه و نیم فعالیت پی در پی حالا جایگاه شایستهای در هنر طنزایران دارد. گفتوگو با او را كه ما را به عمق خاطرات، دلبستگیها و تجربیات او از سالهای دور و نزدیكش برد با هم میخوانیم.
سالهاست كه شما را میشناسند. چقدر از مردم به عنوان الهام بخش نقش آفرینیهایتان بهره میگیرید؟
این حرف شما به آگاهی بازیگر نسبت به اجتماعش بر میگردد. ارتباط با مردم برای هنرمند ضروری است؛ چون هنرمند برداشتهایی از كارش دارد و دادههایی از دوروبرش میگیرد كه انكار نشدنی است. بااین روند نقش مورد نظر هنرمند در یك روند طولانی مدت تكمیل میشود؛ چون دائم با آنها در تماس است و از آنها الهام میگیرد. از همین رو است كه به نظرم هنرمند همیشه مدیون مردم است.
شما از جمله هنرمندانی هستید كه در طول سالها تلاش، بیش از آنچه در متن وجود دارد به كار اضافه میكنید. چگونه به نقش جان میدهید؟
برای ما بازیگران بعضی اتفاقات سر صحنه بهترین فرصت برای هنر آفرینی است. البته اتفاقات سر صحنه به خیلی چیزها بستگی دارد تا به آنچه كه در نهایت مورد نظر عوامل صحنه است، منتهی شود. یكی ازاین اتفاقات نقش بازیگر روبرویی است. بازیگر روبهرویی هر چقدر بتواند بیشترایجاد كمدی كند در همكاری با نقش مقابلش محصول خوبی تولید خواهد شد.این اتفاق به معنایاین نیست كه بیرون از روال فیلمنامه عمل كنیم. به عكس فیلمنامه اگر خوب باشد بازیگر بنایش را در همان مسیر قرار میدهد و كارش هم راحت تر میشود. من ازاین به بداهه پردازی یاد میكنم.این بداهه پردازیها به متن اصلی بیش از هر چیزی كمك میكند.
در طول سالها كار مداوم اصطلاحات جذاب و بامزهای را وارد فرهنگ نقشهای سینمایی و تلویزیونی كردید.اینها چگونه و از كجا میآیند؟
اینها همان بداههها هستند. همان اصطلاحاتی كه اگر به جا و در جای خود استفاده شوند در خاطرهها میمانند و اثر گذار میشوند؛ برای مثال وقتی نقش سرایدار را بازی میكردم اصطلاحاتی مانند «نه غلام»! یا «میزنم تو مختا»! و... را به كار بردم كه در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت و در بین عامه مردم دهان به دهان شد. آنهایی كه نقش سرایدار را به خاطر دارند میدانند كه خشایار در ابتدا قرار بود مردی شصت ساله، قبراق و سر حال باشد. او در عین حال باید مقداری فضول، رك و بی رودربایستی رفتار میكرد، اما آن زمان پس از هشت قسمت شروع به تغییر در نقش كردیم و بهاین نتیجه رسیدیم كه هر چهاین آدم فرسوده تر و درب و داغان تر باشد كمدی بیشتریایجاد میكند.
سن بالا جلوی حركت را نمیگیرد؟
به نظرم یك پدر بزرگ ۹۰ ساله، شیرینتر از یك پدر بزرگ۶۰ ساله است. گفتار، راه رفتن و حرف زدنهای هر دواین ردههای سنی فرق میكند. برای همین خشایار در زیر آسمان شهر با لرزش دست، افتادگی صورت و... پیرتر شد.این ویژگی نتیجه بخش بود.این همان نكتهای بود كه از مردم گرفته بودم و برای همین هم مردم از آن خوششان آمد . بازخوردهایی كه من از مردم میگرفتم نشان میداد كه چقدر به روحیات و خلق و خوی آنها نزدیك است؛ مثلا یكی میگفت دایی من كپی خشایار بود یا دیگری میگفت، پدرم مانند خشایار با من دعوا میكند یا یك فرد دیگری هندوانه خوردن خشایار را شبیه هندوانهخوردن یكی از اقوامش میدانست.
شما در نقش آفرینی به نكات ریزی توجه میكنید. یكی ازاین نكات بازی خوب شما در نقش آدم حریص است. یادم است در سریال مسافران یا در فیلم«چند میگیری گریه كنی» با تسلط بسیار توانستید آدمهای طماعی را به تماشاچی نشان دهید كه خیلی تلاش میكنند از راههای نامتعارف به پول برسد. البتهاین شخصیتها در تاریخ نمایش و تصویر كم نیستند بااین حال به نظرم شما درایران جزو معدود بازیگرانی هستید كهاین نقش را با جزئیات در آوردهاید.آن قدر خوب كه برای همین فیلم سیمرغ بلورین گرفتید.این نقشها را چطور نزدیك به واقعیت و باور پذیر میكنید؟
این نظر لطف شماست. اگر هر بازیگر دیگری بود بهتر از من میتوانست بهاین نقشها جان دهد. بازیگر هر چقدر در طول زمان با نقش همراه باشد موفق تر است. در سریالهای شبانه نقش در درازمدت به قوام و به سمت پختگی میرود. در حالی كه در سینما به همین راحتیها نیست. در آنجا بازیگر باید تمام تلاش خود را به كار بگیرد تا بتواند به نقشی در مدت زمان ۱۰ دقیقه جان ببخشد.
چرا تلاش میكنید خود را به نقش نزدیك كنید؟
یادم است بعضیها بعد از تماشای بازیهایم به من میگفتند؛ آقای لولایی در آن سكانس وقتی دعوا میكردی و عصبانی میشدی، احساس میكردیم واقعا عصبانی شدهای. جالباینجاست كه به من توصیه میكردند مواظب خودم باشم و یك وقت سكته نكنم!
ساده و بی تكلف و دور از اغراقهای عجیب و غریب بازی میكنید.این ویژگیها حاصل چیست؟
هیچگاه جلوی دوربین نقش بازی نكردم؛ بلكه به معنای دقیق كلمه زندگی كردم. در بازیهایم ادا در نیاورده ام یا تصنعی عصبانی نشده ام. بازی یك امر ذاتی است و هر كسی جنس بازی خودش را دارد. به عنوان بازیگر نه از دانشگاه چیزی یاد گرفتم و نه كسی به من در زمینه بازیگری چیزی یاد داد،.فقط و فقط از مردم آموختم واین اندوخته كمینیست.
به نظر شما چرا فیلمهای كمدی در جشنواره فجر جدی گرفته نمیشوند و برخی داورها فكر میكنند فقط باید به فیلمهای جدی و بازیهای عبوس و خشك جایزه بدهند. در حالی كه خیلی از بهترین قصهها، روابط، بازیها، كنش و واكنشها درسینمای كمدی اتفاق میافتد و برخی از بازیگرها سالها باید بگذرد تا به جایگاه بازیگران طنز برسند. بااین شرایط گرفتن سیمرغ برای شما غافلگیر كننده بود؟
الاناین وضعیت نسبت به گذشته بهتر شده و خوشبختانه در جشن حافظ هم اختصاصا به بازیگر طنز جایزه میدهند.این اتفاق خیلی خوبی است
زوج لولایی - امیر جلالی در سریالهای سعید آقاخانی و رضا عطاران خیلی گل كرد. چطور هر دو نفر نقش دو آدم عصبانی، جیغ جیغو و حراف را بازی میكردید؟ فكر نمیكردید به خاطر عدمایجاد تضاد و كم رنگ بودن كنتراست، امكان شكست وجود داشتهباشد؟
آنها دو آدم متفاوت بودند؛ زن لج باز، جیغ جیغو، پرخاشگر و عصبانی و مرد عصبی و تند خو. هر دو روی طنز مسلط بودیم. نقش كارگردان هم در خوب شدناین موقعیتها انكار ناپذیر است.رضا عطاران بازیها را كنترل میكرد، تا حدی كه میدانست تا كجا باید پیش برویم. اگر بازی ما از محدودهای كه میخواست بیرون میزد به سرعت آن را كنترل میكرد.
بازیهای شما حاصل قصههای خوب و جذاب است. شما كه متنها را میدیدید به نظرتان كدام یك از نویسندههای طنز، جذاب تر از دیگران مینوشتند؟
آقای سروش صحت، پیمان قاسم خانی، اصغر فرهادی، رضا عطاران و ... خوب مینوشتند . نوشتههای آنها تاثیر مستقیمیروی دیده شدن كار ما داشت.
شما سالها با كارگردانهای گوناگونی كار كردید. به نظر خودتان، دلیل علاقه آنها به كار با شما چه بود؟
آقای عطاران هر وقت میخواست كار كند، میگفت اول لولایی. بعد علی صادقی و مریم امیر جلالی را میآورد و كم كم تیم ما كامل میشد. علت موفقیت ما كار گروهی بود.الان برای من كار در نقش طنز بدون دیگر اضلاع و شاخهها كه یك گروه را شكل میدهند، خیلی سخت است. البته یكبار بدون آنها امتحان كردم كه باب میلم نبود.
موقع بازی گاهی در اوج عصبانیت و جوش آوردن، ناگهان متوجه موقعیت وسوسه انگیز طرف مقابل میشوید. از همین جاست كه حرص و طمعتان گل میكند و خوش مشرب میشوید و بلافاصله به التماس و زاریهایِ ساختگی میافتید، درست مثل خوانندهها كه صدایشان را به اوج میرسانند و ناگهان از اوج به پایینترین نقطه میآورند.
این موقعیتها شیرین هستند و كمتر در زندگی واقعی رخ میدهند.این كنتراستها برای تماشاچی خنده آور است. در سریال خانه به دوش بدوناین كه فشاری برای خنداندن تماشاچی بیاوریم همین رفتاهای عادی باعث خنده میشد. یادم است در سكانسی با رضا عطاران روی پشت بام خوابیده بودیم. پسرم علی- كه علی صادقی آن نقش را بازی میكرد- از طریق باجناقم میفهمد كه مالزی نرفتم. او با كنجكاوی جلوی مغازه كفاشی میآید و اتفاقی از بالای بام او رامیبینم. وقتی در آن لحظه لب بام آمدم، صدایم را خیلی نازك كردم و به عطاران كه نیمه خواب بود چند باراین جمله را تكرار كردم «بابااین علیه» آن قدر حالتم بامزه بود كه عطاران نتوانست خودش را كنترل كند و زد زیر خنده. خودم هم خندهام گرفت. جالب است كه اصلا فكرش را هم نكردم كه باید صدایم رااین طوری كنم و دیالوگ را با آن لحن و حالت بگویم. طبیعی بازی كردم.خب!این حالتها برگرفته از زندگی واقعی و روزمره هستند.
نگرانی و اضطراب شخصیتها را هم خیلی خوب در میآورید، دستها و بدنتان ناگهان میلرزد و انگار دنیا روی سرتان خراب شدهاست. اطرافیان چه احساسی ازاین نوع بازی شما دارند؟ خودتان آدم خونسردی هستید؟
خیلی خونسردم. دنیا را زیاد جدی نمیگیرم، اما گاهی اوقات آدم به نقطه جوش میرسد. اگر عصبی بشوم در زندگی واقعی هم دچار همان حالتها میشوم؛ یعنی دست و پایم میلرزد و همه دوروبریها میترسند و میگویند الان سكته میكند! اتفاقا همین رفتار كمك میكند كه بازیام طبیعی تر جلوه كند. البته در نظر داشته باشید كه اثراتاین نوع رفتار روی بازیگر میماند.
همین هم باعث شده كه برخی از رفتارهایتان در بازی واقعی باشد؛ مثلا پس گردنیهایی كه به یوسف تیموری میزدید واقعی بود، نه؟
خود یوسف تیموری استقبال میكرد. میگفت؛ حمید محكم بزن چون اگر آرام بزنی لو میرود و همه میفهمند آرام زدی، ولی جوری میزدم كه دردش نیاید. او چراغ سبز به من نشان میداد و من هم چنان میزدم پس گردنش كه همه دوروبریها میترسیدند. در یكی از قسمتهای زیر آسمان شهر كه پولاد میخواست بازیگر شود، آن قدر محكم به سرش زدم كه تا صبح دست خودم درد میكرد و با ژلهای تسكین دهنده خوبش كردیم. حالا خودش چی شد بماند!این را هم بگویم كه یوسف تیموری خیلی بامزه و دوست داشتنی است. او و علی صادقی از جمله بهترین همبازیهای من بودند . خیلی هماهنگ بودیم و كارهای یكدیگر را خوب تكمیل میكردیم؛به اصطلاح برای هم خیلی خوب میآمدیم.
دراین سالها سایه كدام نقش روی شما سنگینی كرده و كدام یك از آنها را بیشتر دوست دارید؟
در تلویزیون همه نقشهایم را به جز یكی، دو تا دوست دارم؛ چون برای همه سریالهایی كه بازی میكردم خیلی مایه گذاشتم. در سینما هم فیلمهای قاعده بازی و چند میگیری گریه كنی را خیلی دوست دارم.
واكنش مردم در طولاین سالها به نقش آفرینیهای جذاب شما چگونه بودهاست؟
خاطرات شیرین زیادی با مردم دارم. خوداین خاطرات یك كتاب سیصد، چهارصد صفحهای شیرین میشود. سریال زیر آسمان شهر ازاین نظر خیلی تاثیرگذار بود .پس از آن هنوز خیلیها مرا با نام خشایار مستوفی میشناسند. آن سریال را در خیابان امیر آباد كوچه هجدهم فیلمبرداری میكردیم. از ساعت ٢ ظهر سر صحنه میرفتیم و تا ٤ صبح كار میكردیم. ساعت٢ كه سر صحنه میرفتیم تا ٥ غروب لباس پوشیدن و گریم مان طول میكشید. اگر یادتان باشد در حیاط خانه خیلی شلوغ كاری و دعوا میكردیم. بیشتر آن دعواها بین ساعتهای ١١شب تا ٤ صبح فیلمبرداری میشد. جالباینجاست كه همسایهها بهاین شلوغیها و سر و صداها اعتراض نمیكردند. همه با اشتیاق به بازی ما از پنجرهها نگاه میكردند. دراین هفت، هشت ماهی كه آنجا كار میكردیم، یك بار ندیدم كسی بیاید و بگوید؛ آقا آخهاین چه مسخره بازی است، مردم خواباند ، یواش تر و .... مردم فقط و فقط حمایت میكردند و به ما كه از جنس خودشان بودیم انرژی میدادند. بعضی وقتها كه یك روز استراحت داشتیم و سر صحنه نمیرفتیم، فردای آن روز میآمدند و میگفتند چرا دیروز نبودید؟ ما با شوخی میگفتیم؛ نیامدیم كه شما یك خواب راحت و سیر كنید.
از وسایل همسایهها هم استفاده میكردید؟
باورتان نمیشود ،تمام اشیای صحنه زیر آسمان شهر از قابلمه، ریسمان، گوشت كوب، كلاه، پارچ آب، صندلی، رادیو و... را همسایهها میدادند. فقط كافی بود بدانند چیزی كم داریم، آن وقت ممكن نبود نیاورند.
بچههایشان را میآوردند تا شما و دیگر بازیگران را ببینند؟
سریال آسمان زیر شهر از قسمت ٢٣ به بعد بین مردم طرفدار پیدا كرد. یادم است مغازههای روبروی خانهای كه در آن بازی میكردیم خیلی رونق گرفته بودند و محل تجمع مردم شدهبودند. از همان قسمت ٢٣ به بعد، دسته دسته مردم میآمدند، میایستادند. یكی چایی میفروخت، بساط لبو فروش و باقالی فروشی برپا شده بود . خودمان هر چیزی كه میخواستیم همانجا لا به لای مردم میخریدیم و بر میگشتیم. باورتان نمیشود؛ هر روز نزدیك به ۴۰۰، ۵۰۰ نفر از سر همان ساعتی كه از خودروهایمان پیاده میشویم، جمع میشدند تا ما را ببینند.
از ارتباط با مردم خاطرهای دارید؟
نامههایی كه مردم به روابط عمومیتلویزیون میدادند، سر صحنه به دست ما میرساندند. گاهی انبوهی نامه گوشهای از صحنه میگذاشتند. گاهی وقت خوردن غذا تا جایی كه وقت میكردم، نامهها را باز میكردم و میخواندم. مضمون اغلب آنهااین بود كه از دیدن بازی شما خوشمان میآید یا گاهی وقتها میپرسیدند داستان امشب چیست یا فلانی با فلانی ازدواج میكند. بسیاری هم مینوشتند كه مثلااین دهمین نامه ماست، تو را به خدا بگویید كجا هستید تا بیاییم با شما عكس بگیریم. در میاناین نامهها، نامههای زیادی از جوانهای١٥ تا ١٨ ساله پیدا میشد كه در آنها نوشتهبودند كه مثلا افسردگی داشتم، پدر و مادرم را از دست دادهام، در زندگی شكست عاطفی خوردهام، زندگی برای من به انتها رسیده بود و میخواستم خودكشی كنم، امااین سریال باعث شد كه آدم شادی بشوم و ازاین رو به آن رویم كرد. به همین خاطر نویسندگاناین نامهها خیلی تشكر میكردند. باور نمیكنید كه از بین صد تا نامه ٥ یا ٦ نامه مربوط بهاین قبیل موضوعات بود. گاهی با خواندناین نامهها اشك دور چشمانمان جمع میشد. درواقع؛ آنها بااین سریال میخندیدند و لذت میبردند و از آن پیام میگرفتند.
بعد ازاین همه سال كار پی در پی، چه چیزی بیش از هر چیزی حالتان را خوب میكند؟
من بازیگر مردمیهستم واین نقشها را برای دلخوش شدن و سرگرم كردن مردم بازی كردم. اگر حال مردم خوب باشد، حال من هم خوب میشود. بعد از سالها بازی هنوز مردم مرا دوست دارند واین را نمیشود با هیچ چیز عوض كرد؛ نه با پول، نه با شهرت و نه با هیچ چیز دیگری.
نظر کاربران
براتون متاسفم که به لوده ای مثل غفوریان میگید کمدین،یعنی عطاران هیچ جایی تو لیستتون نداشت؟ آهان فهمیدم،شما لودهارو اسم بردين.یه متنی هم درباره اساتید کمدی مثل عطاران، رضا شفيعي جم،سعید اقاخانی و..... کار کنید. فک میکنم خیلی از خاطره های خوب طنزمون رو مدیون اينا باشیم نه اون لوده ها