«لطف بخشش»، از معروفترین عباراتِ شكسپیر عنوان كتابی است نوشته پیتر بروك با ترجمه حمید احیاء، كتاب از نُه مقاله، هر یك با عنوان و ایدهای جدا، شكل گرفته است كه روایت پیتر بروك، كارگردان مطرح قرن بیستم و بعد از آن است از اجراها و تجربیات و دركل مواجهه خود با آثار شكسپیر.
روزنامه شرق - پارسا شهری:
در یگانهبودن شكسپیر
«لطف بخشش»، از معروفترین عباراتِ شكسپیر عنوان كتابی است نوشته پیتر بروك با ترجمه حمید احیاء، كتاب از نُه مقاله، هر یك با عنوان و ایدهای جدا، شكل گرفته است كه روایت پیتر بروك، كارگردان مطرح قرن بیستم و بعد از آن است از اجراها و تجربیات و دركل مواجهه خود با آثار شكسپیر. خودِ بروك مینویسد كه این كتاب نه پژوهشی آكادمیك است و نه خطابهخوانی درباره شكسپیر. او «لطف بخشش» را مجموعهای از دریافتها و تجربیات و نتیجهگیریهای كنونی خود از شكسپیر میداند. تاكید او بر كلمه «كنونی» نشان میدهد كه بروك بهسیاق دیگرانی چون یان كات، مولفِ كتاب «شكسپیر معاصر ما»، آثار این درامنویس بزرگ را معاصر و دارای توانهای نهفتهای میداند كه شاید بعدها كشف و آشكار شوند.
در نظر بروك «هر اجرا ناگزیر است شكل و شمایلی درخور متن داشته باشد، اما یگانهبودن شكسپیر در این است كه واژههایش از آنِ گذشته نیستند، بلكه چشمه فوران شكلهای هنری تازهاند.» بروك حدومرزی برای آنچه در شكسپیر یافتنی است نمیشناسد. اما مقالات كتاب جز اینكه جملگی درباره شكسپیر هستند، خصیصه مشترك دیگری نیز دارند: بروك هر مقاله را با پیشكشیدن خاطره یا روایتی همراه میكند و بهاینترتیب مقالات او دیگر تنها مقاله نیستند و بهخاطر شیوه رواییشان به قصه نیز تنه میزنند.
«آه یوریك بینوا یا چه میشد اگر تمثال شكسپیر از دیوار فرو میافتاد؟» عنوان مقاله نخستِ كتاب است. او از سخنرانی خود درباره چخوف در مسكو آغاز میكند تا این مسئله تكراری و كلیشهای را پیش بكشد كه بهواقع چه كسی آثار شكسپیر را نوشته است. «چندین سال پیش یكی از معتبرترین نشریههای روشنفكری از گروهی استاد فاضل خواسته بود پاسخی برای این سوال بزرگ بیابند و روشن كنند كه آثار شكسپیر را كی نوشته است؟ به دلایلی به سراغ من نیز آمدند و من هم طنزی نوشتم و با برهان خلف به بررسی نظراتی از این دست پرداختم. سردبیر آن نشریه نوشته مرا بههمراه یادداشتی خشك و رسمی پس فرستاد. او نوشته بود گرچه آن مطلب به سفارش خودشان نوشته شده ولی نشرِ آن غیرممكن است، چراكه با معیارهای دانشگاهی و سطحِبالایی كه ایشان از نویسندگان خود انتظار دارند جور درنمیآید.»
خلاصه بروك به این نتیجه میرسد كه همه دستكم در یك مورد همنظرند اینكه «شكسپیر یگانه بود و یگانه است. او فراتر از همه نمایشنامهنویسان دیگر ایستاده است... شكسپیر به تمامی زیر و بم هستی بشری دست مینهد. در یكایك نمایشنامههای او پستی - گند و نكبت و بیچارگی زندگی انسانها- با تعالی و لطف و پاكیزگی در هم میآمیزد.» از مقاله دوم، با عنوانِ «من آنجا بودم» و زیرعنوانِ «مركوشیو چگونه خنده میگرفت» بروك بهطور مشخص به تجربیات خود از اجرای آثار شكسپیر میپردازد، همچنین از مواجهات خود با اجراهای دیگر و متنهای شكسپیر سخن میگوید و از خلال اینهمه، وضعیت تئاتر را در انگلستان و دیگر جاهای اروپا به تصویر میكشد و جریانها و انگارههای متفاوت و متضاد هریك از آنها را درباره شكسپیر و تئاتر روز نشان میدهد. در این میانه او بسیاری از جاها در مقالاتش پای ادبیات را نیز به میان میكشد و آثار ادبی بزرگ و نویسندگانشان را شاهد میگیرد بر ادعایی درباره شكسپیر.
او نشان میدهد كه این درامنویس انگلیسی تا چه حد به داستایفسكی یا تولستوی نزدیك است یا چه فاصلهای از دیگر نویسندگان دارد. بكت، استانیسلاوسكی تا دیگر هنرها، نقاشی و سبكهای آن همچون كوبیسم نیز از مقالات بروك سر درمیآورند. اینچنین تسلط او به تئاتر و ادبیات نمایشی و فراتر از آن ادبیات داستانی معلوم میشود. در فصلی با عنوان «و نه اینهمه عمر خواهیم كرد» بروك در مقالهای درباره «شاهلیر» شكسپیر آرا و نظراتی نیز درباره قدرت و خودكامگی و نسبت آن با وضعیت معاصر ارائه میدهد. نگرههای روانشناختی و عصبشناسی را نیز برای بسط افكارش به كار میگیرد و البته به تراژدیهای قدیم و آرای فلاسفه دربارهشان نیز اشاراتی میكند. در همین مقاله است كه بروك اثر مهم شكسپیر «شاهلیر» را تنها با «برادران كارامازوف» همسنگ میداند و درباره عظمت آن چنین مینویسد: «اگر شاهلیر نقطه اوجی در ادبیات اروپاییست، اثری كه تنها برادران كارامازوف با آن برابری میكند، بهدلیل درآمیختن كامل هر بخش از آن در كلیتیست كه تقریبا همه لایه اجتماعی و خانوادگی و سیاسی و شخصی و درونی زندگی را دربر میگیرد. بروك همچنین به یكی از مصائب عام و مبتلا به
اهالی تئاتر از دیرباز تاكنون در مواجهه با آثاری چون شكسپیر اشاره میكند.
اینكه «كلام منظوم در نقطه مقابل گفتوگوی روزمره است.» بعد سعی میكند تا با كاویدن آرای مختلف دراینباره به «زبانی تآتری» برسد. «فقط معنی. كلام منظوم تنها همین است.» او از لحظهای سخن میگوید كه فكر و احساس بر هم منطبق شده، یكی میشوند و این لحظه همان است كه باید باشد، ورای تمام آرا و ایدههایی كه جایی دور از صحنهها و تمرینها و تمرینها شكل میگیرد. بروك بر شكلگیری تئاتر در تمرینهای مدام تاكید دارد و همین را نشانهای میداند برای واقعیبودن شكسپیر و ردِ نظراتی كه او را مستعار میخوانند. در نظر او نمایشنامه نیز روی صحنه شكل نهایی خود را بازمییابد پس شكسپیر نمیتوانسته در نهان بنویسد و از نظرها پنهان بماند.
سرانجامِ خوشِ یک بدگمانی
مانی سپهری: بین نمایشنامههای شکسپیر، نام «حکایت زمستانی» شاید کمتر از نمایشنامههایی چون «هملت»، «مکبث»، «شاهلیر» و «اتللو» به گوشمان خورده باشد. گرچه این نمایشنامه پیشازاین سهبار به فارسی ترجمه شده است؛ یکبار با عنوان قصه زمستان و در کتاب «پنج حکایت» به ترجمه و اقتباس علیاصغر حکمت، بار دیگر با عنوان قصه زمستانی، به ترجمه ابوالفتح اوژن بختیاری و سومینبار با عنوان داستان زمستان در «مجموعه آثار نمایشی ویلیام شکسپیر» به ترجمه دکتر علاءالدین پازارگادی. اکنون ترجمه دیگری از این نمایشنامه منتشر شده که مترجم آن فؤاد نظیری است. بعد از «رومئو و ژولیت» و «تیمون آتنی»، نمایشنامه «حکایت زمستانی» سومین نمایشنامه ویلیام شکسپیر است که با ترجمه فؤاد نظیری در نشر ثالث به چاپ رسیده است. این نمایشنامه، چنانکه در مقدمه مترجم آمده، جزو کمدیهای شکسپیر است و در سال ١٦١١ نوشته شده. بخش اول نمایشنامه که به شک بیپایه و اساس پادشاه سیسیل به همسر خود اختصاص دارد با تراژدیهای شکسپیر و بهویژه، همانطور که فؤاد نظیری بهدرستی اشاره کرده، نمایشنامه اتللو پهلو میزند.
ماجرا این است که هرمیونه، شاه بانوی سیسیل، به پولیکسنس، شاه بوهمیا، که مدتی مهمان آنهاست و حالا میخواهد به کشورش بازگردد، اصرار میکند که قدری بیشتر نزد آنها بماند. این اصرار سوءظنی را در دلِ شاه سیسیل برمیانگیزد. سوءظنی که در عین مضحک و بیاساسبودن عواقب هولناکی به بار میآورد. شاه، ملکه را بهخاطر این سوءظن به زندان میافکند و به یکی از درباریان به نام کامیلو دستور میدهد که پادشاه بوهمیا را بکشد. کامیلو دستور را اجرا نمیکند و درعوض شاه بوهمیا را فراری میدهد. سالها میگذرد و همهچیز جوری پیش میرود که دستآخر ماجرا ختم به خیر میشود و آن تراژدی نیمه اول به پایانی شاد و غیرمنتظره میانجامد. شکسپیر در «حکایت زمستانی» نیز همچون دیگر آثارش به زوایای تاریک و دیریاب روح بشر نقب زده است. این اثر، نمایشنامهای در پنج پرده است. ازجمله شخصیتهای جذاب و البته حاشیهای این نمایش که در عین حاشیهایبودن، در جایی از نمایش حضوری پررنگ دارد، باید به اتولیکوس شیاد و دغلباز اشاره کرد.
ترجمه فؤاد نظیری از «حکایت زمستانی» مؤخرهای هم دارد، برگرفته از کتاب «راز شکسپیر» نوشته مارتین لینگز و ترجمه سودابه فضائلی. این مؤخره از آن بخش از کتاب لینگز انتخاب شده که به تفسیر «حکایت زمستانی» اختصاص دارد. لینگز در بخشی از تفسیر خود، «حکایت زمستانی» را با «کمدی الهی» دانته مقایسه کرده و نوشته است: «در میان تمام نمایشنامههای شکسپیر شاید حکایت زمستانی نزدیکترین آنها به کمدی الهی باشد؛ البته لازم به یادآوری است که حتی این نمایشنامه هم در حد نمایشنامه دانته پیش نمیرود. هرچند که مانند حماسه او به سه بخش مجزا تقسیم میشود.»
فؤاد نظیری در آغاز مقدمه خود بر ترجمه «حکایت زمستانی» با اشاره به نظر مفسران و شارحان این نمایشنامه و همچنین ارجاع به «یکی دو جای متن نمایش»، درباره این اثر شکسپیر مینویسد: «حکایت زمستانی، قصهای برای پای روشنا و گرمای آتش در شبهای دراز و تاریک و سرد زمستان است. این را تقریباً همه مفسران و شارحان نمایشنامه پذیرفته و به آن اشاره داشتهاند. برداشتی که خود برگرفته از یکی دو جای متن نمایش است.»
آنچه در پی میآید آن قسمت از ترجمه فؤاد نظیری از این نمایشنامه است که «زمان» وارد میشود و در هیئت همسرایان سخن میگوید: «من پسندِ اندکی [مردم]، آزمایم لیک، جمله [آدمها]. لذت و وحشت، نثارِ هرکه نیک و بد، کو بسازم یا گشایم رازِ هر لغزش، - حالیا، نامِ زمان بر خود نهادم، تا گشایم بالهایِ خویش. رسمِ کژ کردار، بر من یا گذارِ تندِ من ننهید، چون بلغزم نرم، از ورایِ شانزده سال و، ننگرم بر رشد و رویِش، در فراخِ دوره هجران؛ که مرا نیروست، هم در ساعتی ساقط کنم قانون و، هرچه سنتِ کهنه، هم برآرَم رسم و راهِ نو، بدان ساعت. پس بِهِل تا راهِ خود گیرم، چونکه بودم قبلِ هر قانون و، نَک هستم به هر کردار. شاهدم من بر عهودی کان همه آداب را بنهاد. نیز خواهم بود، ناظرِ هر کِرد و کارِ تازه بر صدر، - کو زند زنگار، بر هر آن رخشنده حاضر، همچُنان افسانه من، کو نُماید کهنه در بخشایش اکنون. صبرتان پیشه، مرا رخصت، تا کنم وارون، ساعتِ شن، پیش رانم صحنه قصه، گر شما را خواب با خود بُرد، در میانپرده بازی. ما لئونتس را به حالِ خود رها سازیم، کو اسیرِ رنجِ جانسوزش، حاصلِ آن رشگورزیهایِ نابخرد، دَم فروبسته است. و شما نظارگانِ پاکگوهر،
در خیالِ خود مرا در سرزمینِ بوهِم انگارید. و به یاد آرید اشارتها که پورِ شاه را بردم...»
سيلاب استعارهها
نسیم آصف: تری ایگلتون در پیشگفتار کتابی که درباره شکسپیر نوشته است، درباره شیوه مواجههاش با نمایشنامههای او میگوید: «یکبار گروه مونتی پایتون مسابقهای برگزار کرد بهنام پروست را خلاصه کن که در آن به حریفان بیست ثانیه وقت داده میشد تا پیرنگ رمان پروست را خلاصه کنند، اول با لباس شنا و بعد در لباس شب. تهور و بیپروایی کتاب حاضر فقط اندکی از مسابقه بالا کمتر است». ایگلتون در کتابش به کل آثار شکسپیر نپرداخته اما درباره بیشتر آثاری که به باور همگان آثار اصلی شکسپیرند حرفهایی هرچند بهاختصار زده است. او در این کتاب به ترتیب تاریخی و تقسیمبندیهای ژانری که «درباره اهمیت آنها اغراق کردهاند» توجه چندانی نکرده است. «در کل درباره نمایشنامههایی نوشتهام که برایم جذاباند و هدفم مطرحکردن و پروراندن نکتهای خاص درباره درام شکسپیری است که به روابط متقابل زبان، میل، پول و بدن میپردازد، البته هرکس که علاقهمند باشد میتواند این نکته را در آثار شکسپیر دنبال کند.» ایگلتون در ادامه میگوید این کتاب بههیچوجه مستقیما به مطالعه تاریخی موضوعش نمیپردازد اما بااینحال تمرینی است در «نشانهشناسی» سیاسی که میکوشد تاریخ
مربوطه را در نص خود متن جای دهد.
ایگلتون در بخشی دیگر از پیشگفتارش نوشته: «آنهایی که بهربط داشتن نظریه انتقادی معاصر به آثار «قوی ایون» شک دارند باید بهخاطر داشته باشند که نابههنگامی در نمایشهای شکسپیر به ساعت موجود در ژولیوس سزار خلاصه نمیشود. دشوار بتوان آثار شکسپیر را مطالعه کرد و احساس نکرد که او به احتمال فراوان با نوشتههای هگل، مارکس، نیچه، فروید، ویتگنشتاین و دریدا آشنا بوده است؛ هرچند دراینباره نمیتوان به مدارک کافی دست یافت. شاید این بدان معناست که هرچند خوشبختانه این پدرسالار محافظهکار را از جهات بسیاری پشتسر گذاشتهایم، از برخی جهات دیگر باید تلاش کنیم تا به او برسیم.» بهتازگی کتاب «ویلیام شکسپیر» تری ایگلتون با ترجمه محسن ملکی و مهدی امیرخانلو توسط نشر مرکز منتشر شده است.
این کتاب ایگلتون دراصل یکی از کتابهای مجموعه «بازخوانی ادبیات» است که سرپرستی آن را تری ایگلتون برعهده دارد. آنطور که مترجمان توضیح دادهاند، در این مجموعه آثاری درباره الکساندر پوپ، چارلز دیکنز، امیلی برونته و دیگران توسط برخی اساتید زبان و ادبیات انگلیسی و منتقدان ادبی نوشته شده است. در مقدمه مترجمان به این نکته اشاره شده که چندلایهبودن زبان و پیچیدگیهای کلامی شکسپیر در نوشتار ایگلتون نیز رسوب کرده است. ایگلتون در کتابش نقلقولهای فراوانی از نمایشنامههای شکسپیر آورده و پرسشهای نظری و سیاسی خود را با خوانشی دقیق از آثار شکسپیر همراه کرده است. عناوین فصلهای کتاب ایگلتون عبارتند از: «زبان: مکبث، ریچارد دوم، هنری چهارم»، «میل: رویا در شب نیمه تابستان، شب دوازدهم»، «قانون: تاجر ونیزی، حکم در برابر حکم، ترویلوس و کرسیدا»، «هیچ: اتللو، هملت، کوریولانوس»، «ارزش: لیرشاه، تیمون آتنی، آنتونی و کلئوپاترا» و «طبیعت: هرطور شما بخواهید، حکایت زمستانی، طوفانی». مترجمان کتاب در ترجمه نقلقولهایی که از آثار شکسپیر شده است، در وهله اول به ترجمههای فارسی موجود مراجعه کردهاند اما به این دلیل که ایگلتون در خوانش
خود به ریزهکاریهای زبانیای اشاره کرده، در نتیجه مترجمان این کتاب نیز مجبور به اعمال برخی تغییرات در منابع فارسیشان شدهاند.
در آغاز بخش اول كتاب كه موضوع زبان در آثار شكسپير، با نگاهي به «مكبث»، «ريچارد دوم» و «هنري چهارم» بررسي شده، ايگلتون نوشته است: «حتي آنهايي كه آشنايي بسيار اندكي با كارهاي شكسپير دارند كموبيش ميدانند كه در نمايشنامههاي او ثبات و نظم اجتماعي اموري باارزشند؛ و نيز ميدانند كه نمايشنامههاي او با فصاحت و بلاغتي فوقالعاده نوشته شدهاند و در تمام آنها در دل هر استعاره نطفه استعارهاي ديگر بسته ميشود و بدينسان سيلابي بهظاهر توقفناپذير به راه ميافتد كه نظريهپردازان امروزي ممكن است آن را باروري متني بنامند. مسئله اين است كه اين دو جنبه از كار شكسپير تعارضي بالقوه با يكديگر دارند. چراكه ثبات نشانهها- اينكه هر كلمهاي استوار سر جايش بنشيند، و هر دال (خواه علامت، خواه صدا) با مدلول (يا معناي) خود مطابقت داشته باشد- بخش ضروري هر نظم اجتماعي است: معاني ثابت، تعاريف مشترك و قاعدهمندبودن دستور زبان يك وضعيت سياسي بسامان را منعكس و درعينحال به ساختنش كمك ميكند. اما نكته اين است كه زبان سرشار از ايهام، مجاز و رمزوراز شكسپير همين وضعيت سياسي منظم را در معرض ترديد قرار ميدهد. خود زباني كه ايمان شكسپير به
ثبات اجتماعي در قالب آن ريخته ميشود، همين باور را به خطر مياندازد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر