فیلم «تونی اردمان»؛ جستوجویی میان مرز افسردگی و شادابی
در درون همگی ما خصیصههایی وجود حضور دارد که گاهی خودخواسته و گاهی بدون هیچگونه کنترلی آن را بروز میدهیم. لحظاتی که ما فردی بیرحم میشویم، لحظاتی که بسیار ناامید هستیم یا لحظاتی که بهشدت احساس شرم میکنیم.
روزنامه صبا - آرش واحدی: در درون همگی ما خصیصههایی وجود حضور دارد که گاهی خودخواسته و گاهی بدون هیچگونه کنترلی آن را بروز میدهیم. لحظاتی که ما فردی بیرحم میشویم، لحظاتی که بسیار ناامید هستیم یا لحظاتی که بهشدت احساس شرم میکنیم. شاید مدتها از آخرین باری که احساس بیکفایتی کردهایم میگذرد و شاید با رخدادن هر اتفاق تلخی احساس ناامنی وجودمان را فرا بگیرد، اینها تمام خصوصیاتی هستند که هیچگاه از وجود آدمی دور نمیشود ولی در هیچ شرایطی علاقه ندارد والدینش شاهد این لحظات باشند، مخصوصا در دوران بزرگسالی. بهعبارتی دیگر ما با وجود اینکه با دیدن جنبههای ناقص شخصیتی والدین خود بزرگ میشویم ولی پس از رسیدن به مرز بزرگسالی هیچ علاقهای برای روکردن این جنبههای مشکلدار برای آنها نداریم. این تبادل عجیب هسته مرکزی اثر هوشمندانه مارن آده را تشکیل میدهد.
آده، فیلمساز خوشفکر آلمانی، موفق شده است با درنظر گرفتن همین واقعیت نهچندان کوچک اثری بهغایت پیچیده در مورد شرایط انسانی نگارش و بهتصویر بکشد. «تونی اردمان» از این حیث، اثری بهشدت غنی و حائز طنزی فوقالعاده و در لحظاتی غیرمنتظره است. فیلم در ۱۶۲ دقیقه با دقت جزئیات ساختمان رابطه یک پدر و دختر را بررسی میکند. لحظاتی که شاید در نگاه اول کمی طولانی بهنظر رسد ولی برای مطالعه ساختمان افسردگی جامعه مدرن نیازی به ممارستی بیش از سه ساعت امری دور از ذهن نیست. فیلم میکوشد با بررسی رابطه یک پدر حاشیهنشین و دختر تاجر و مستبدش راز افسردگی انسان معاصر را برملا کند. اتفاقی که باید اذعان داشت بهدرستی تصویر شده است و شجاعت آده در روایتش باعث میشود مخاطب شناخت بهتری نسبت به کاراکترها پیدا کند. بازیهای فوقالعاده درخشان ساندرا هولر و پیتر سیمونچک کاراکترهای بعضا عجیب ماجرا را بهاندازه زیادی ملموس جلوه داده است. اما نکتهای که باید هنگام بررسی «تونی اردمان» در نظر داشت اشارات ضمنی آن به مسائل مهم انسان مدرن است.
مارن آده با ظرافتی خاص مسائل فمینیستی را مطرح میکند و آداب و رسوم انسان معاصر در دنیای پول محور را زیر سوال میبرد. این اشارات در جهت پیشبرد قصه به سوی کانسپت اصلی چیده شده است و هیچگاه جز اشاراتی ضمنی و کوتاه باعث منحرفشدن مخاطب به مقولهای دیگر نمیشود. این رویکرد کمتر در سینمای امروز دیده میشود، زیرا فیلمسازان معاصر برخلاف گذشتگان یا تلاش میکنند چند پیام را بهصورت فشرده در اختیار مخاطب قرار دهند یا با تمرکز بر وجوه یک پیام از وارد شدن و حتی نیم نگاهی به دیگر معضلات خودداری میکنند. فیلمنامه آده روابط انسانی را مانند برزخی پر از افسردگی و کمدی در نظر میگیرد که آگاهانه یا غیرآگاهانه در انتظار معجزهای برای تغییر حالت است. تغییر حالت از افسردگی به مرزهای طنز و کمدی یا تغییر حالت از اتفاقی طنز به فاجعهای غیرقابل جبران.
مارن آده هفت سال پیش با فیلم «هرکس دیگر» ذرهای تواناییهای بالقوه خود در این باب را بهنمایش گذاشته بودو «هرکس دیگر» کمدیای اجتماعی بود که در لحظهای بدل به واقعهای تلخ میشد و حتی گاهی خود را جدی نمیگرفت. آده به مدت پنج سال روی فیلمنامه «تونی اردمان» وقت گذاشته است و نتیجهاش را میتوان در یکی از بهترین فیلمهای سال مشاهده کرد. نام «تونی اردمان» از جایی در فیلم شنیده میشود که ما با شخصیت دوم پدر آشنا میشویم. پدر در روستایی زندگی مسکوت خود را میگذراند. او در مدرسهای ابتدایی با لباسهای خندهدار و گریمهای شادیآور برای کودکان هنرنمایی میکند.
پیرمردی در حومه شهر که هیچگاه جدی بودن را امری لازم برای ادامه حیات ندانسته است. این درحالی است که دخترش اینس (هولر) به تاجری مبدل شده است که به پایتختهای مهم جهان سفر کرده و قراردادهای آنچنانی با شرکتهای سرمایهدار امضا میکند. در حقیقت اینس در آستانه تبدیل شدن به یک لیبرال سرمایهدار است. در چنین موقعیتی همهچیز بیش از حد جدی بهنظر میرسد. دیالوگهای ردوبدل شده میان رییسهای شرکتهای مختلف از سلام و احوالپرسی گرفته تا ابراز طرحهای چند ساله، پیشتر برنامهریزی و تمرین شده است. نمیتوان بهراحتی خواسته رئیسی را نادیده گرفت یا تماس تلفنیاش را بیپاسخ گذاشت. دنیای پدر پر است از شوخیهای بیحد و مرز و دنیای دختر گرفتار مرزهای از پیش تعیین شده است. زمانی که پدر پس از سالها تصمیم میگیرد وارد زندگی دخترش شود با حصارهای محکم و بسته او مواجه شده و زندگی پایتختنشینی را بیش از حد جدی میبیند. چند روز از اقامت پدر در خانه دخترش میگذرد که مشاجرهای راه آنها را جدا میکند.
پدر بهظاهر سوار تاکسی شده و به خانه بازمیگردد. دختر که سعی در پیشرفت شغلی دارد متوجه حضور دوباره پدر میشود، پدر اینبار کلاه گیسی مسخره به سر گذاشته و دندان مصنوعی عجیبی در دهان دارد و خود را «تونی اردمان» معرفی میکند. نکته قابل توجه در میان نکات مهم فیلم راهیابی این شخصیت به تمام جلسات مهم اداری است. پدر در قالب تونی اردمان، تمام مدت دروغ میگوید و خود را بهعنوان همکار رئیس معرفی میکند و بهراحتی در تمام سطوح مختلف تجارت جهانی رفتوآمد میکند. اینس درحالیکه شرایط کاری روزبهروز برایش سختتر میشود، شاهد آزادی عمل مردی است که درحقیقت هیچ تصوری از تجارت جهانی و تاثیرات آن ندارد. تونی اردمان بیوقفه درحال شوخی کردن با انسانهای اتو کشیده اطرافش است، نیازی به رعایت آداب اجتماعی ندارد (چون شخصیتش دروغین است) و علاقه عجیبی به سرکار گذاشتن دیگران دارد.
نکته اینجاست که با تمام این تفاسیر هنگام خداحافظی با هر شخص، کارت ویزیت طرف مقابل را بدون اینکه درخواست کند در دستان خود میبیند. رفتار اینس که همواره خشک و تند است با دیدن چنین شرایطی دچار بحران میشود. او با تمام قوا برای رسیدن بهجایگاه امروزش تلاش کرده است و هنوز عضوی جدی برای بدنه اصلی شرکتش محسوب نمیشود، با زیر دستانش بسیار جدی برخورد میکند و هنگامی که متوجه شود طرف مقابل حق را به او میدهد بدون درنگ از موقعیتش سوءاستفاده میکند. کار بهجایی میرسد که پدر (پیش از تونی اردمان شدنش) از او میپرسد: «تو واقعا انسانی!؟»
در حقیقت آده داستانی را روایت میکند که در آن متوجه میشویم شکاف میان والدین و فرزندان بههیچعنوان با گفتوگو حل نمیشود، عنصر تجربه میتواند بهترین راهحل در چنین شرایطی باشد. چنین شکافی با سرعت قابل التیام نیست و شاید دلیل اصلی طولانی بودن فیلم آده نیز در گرو همین واقعیت باشد. برای التیام روابط نسل امروز و نسل گذشته نیاز به زمانی مفید است. زمانی که تجربه زندگی دیگری باعث اشراف بر وقایع دنیاهای همدیگر باشد. ما در فیلم شاهد لحظاتی هستیم که اینس با زبان بسیار قدرتمندش طرف مقابل را آزار میدهد، زبانی که نشات گرفته از دل دنیای معاصر است؛ بهعبارتی دیگر اینس انسانی است که با اشراف بر بخشهایی از فلسفه، روانشناسی و منطق میتواند جواب سادهترین سوالها مانند «تو اینجا خوشبختی!؟» را به پیچیدهترین حالت ندهد. این درحالی است که رفتارگرایی پدر در هیچیک از علوم مذکور جایی ندارد. او نماینده نسلی است که بهصورت غریزی زندگی را محلی برای گذر میبینند.
نکته قابلتوجهی که فیلم «تونی اردمان» را به اثری تماشایی مبدل میکند، قابل پیشبینی نبودن حوادثی است که مشاهده میکنیم. اتفاقات مخاطرهانگیز و کمیک با سرعت جای همدیگر را پر میکنند و مخاطب نمیتواند بهدرستی ده دقیقه بعد را پیشبینی کند. چرخش صحیح نقطه عطفهای فیلمنامه جزو نکاتی است که ارزش این اثر را دوچندان میکند. فیلم واجد دیالوگهای بسیار هوشمندانه است.
دیالوگهایی که بهدرستی بار درام را یدک میکشند و گاهی زخم زننده هستند، برای مثال اینس در دیالوگی وخامت اوضاع اقتصادی اروپا را به بهترین شکل ابراز میکند: «توی بخارست بزرگترین مرکز خرید اروپا وجود داره و همه فقط دارن توش میگردن، چون هیچکس پول برای خرید کردن نداره.» درحالی که اکثر فیلمسازان نسل جدید اروپا در حال وارسی موقعیت انسان در دنیایی که ساخته است هستند، مارن آده تمرکز خود را بر جایگاه روابط خانوادگی گذاشته و در کنار آن موقعیت بغرنج اقتصادی اروپا را هدف قرار داده است. دو مقولهای که به زیبایی در کنار هم قرار میگیرد و میتواند برای مخاطب دارای پیامهایی ارزشمند باشد.
«تونی اردمان» هیچگاه در دام شعارهای امروزی نمیافتد، کلیت اثر به اندازهای بر مرز افسردگی و شادابی درحال رفت و آمد است که اجازه چنین امری را به سازندگان نمیدهد، فیلم بهخوبی میزان انرژیای که انسان مدرن برای رسیدن به اهدافش خرج میکند را نقد میکند و بهشکلی زیرکانه هدف اصلی زندگی را تعادل در وجوه مختلف عنوان میکند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
به نظرم فیلمی زیباست ببینید