فیلمسازی را از «دارن آرنوفسکی» یاد بگیرید!
کارنامهی دارن آرونوفسکی با انبوهی از داستانهای منحصربهفرد، شخصی و اغلب بهتانگیز و تکاندهنده پر شده است، اما همان طور که او در قالب این چهارده درس فیلمسازی توضیح داده، کار و تلاش پیوسته در کنار یک عمر پیروی از کشفوشهودهای خلاقهاش بود که در نهایت او را به هدفش رساند.
۱- کمبود بودجه بهانه نمیشود
صادقانه میگویم اگر در این دوره و زمانه مجبور میشدم با کمترین بودجه فیلمی بسازم، میرفتم سراغ دوربین موبایلم. وقتی ما «پی» (۱۹۹۸) را ساختیم، فیلمبرداری ویدئویی هرگز از کیفیت امروزیاش برخوردار نبود. اما حالا دیگر هیچ بهانهای وجود ندارد. حالا قدرت در دستان شماست و تنها سؤالی که باقی میماند این است: «حالا که فناوری و قدرت را در اختیار دارید، با آن چه کار میکنید؟»
۲- روی داستانهایی تمرکز کنید که فقط شما میتوانید روایتشان کنید
ما فیلم میسازیم تا داستان بگوییم. میتوانید راه هالیوود را بروید و داستانهای بزرگ احمقانه بگویید یا اینکه به خاطر داشته باشید در گوشهای از جهان قرار گرفتهاید که داستانهای خاص خودش را دارد و شما میتوانید داستانی را پیدا کنید که کاملاً شخصی است و از روح و قلب شما برمیآید. فقط باید به این موضوع پی ببرید که چهطور میشود مردم را با داستانی سرگرم کرد؛ داستانی که میتواند درباره کوچکترین چیزها باشد. فیلمسازی میتواند شما را به درون ذهن دختر ششسالهای در ایران یا مردی ۷۵ساله در کانادا ببرد، و این زیبایی فوقالعادهی کاری است که ما انجام میدهیم.
۳- …و البته آماده باشید چون ممکن است درآمدی کسب نکنید
واقعیت این است که اگر داستانهای شخصی را روایت کنید پول زیادی به دست نخواهید آورد، مگر اینکه خیلی خیلی خیلی خوششانس باشید و اتفاقاً صاحب ذوق و سلیقهای باشید که میتواند با اغلب آدمها ارتباط برقرار کند.
۴- شخصیتها باید از قلمروی تجربههای شخصی برآمده باشند
هر داستانی شخصی است و هر شخصیتی بازتابهایی از من را در خودش دارد؛ اما به همان گونهای که هر شخصیتی بازتابهایی از هر فرد دیگری را هم در خود دارد. یک شخصیت زمانی قابلدرک میشود که انسانی باشد و درگیر همان احساسهایی که همهِی ما احساس میکنیم، در سراسر این کرهی خاکی و فارغ از اینکه اهل کدام سرزمین هستیم.
هدف باید یافتن آدمهای عادیای باشد که شما فکر میکنید معمولی هستند؛ و بعد با مشاهدهی دقیق زندگیشان به این موضوع پی ببرید که آنها واقعاً آدمهای فوقالعادهای هستند. داستان هر کسی فوقالعاده است، فقط باید لنزی را به سمت آن نشانه بروید و رویش تمرکز کنید. فکر میکنم فیلمسازی یعنی یافتن آدمهایی که کارهای منحصربهفردی انجام میدهند و سپس پی بردن به این موضوع که دلیل این امر چیست.
۶- خیلی مهم است که شخصیتهای شما نقلکردنی باشند
هر کسی اهمیت «تعریف شدن» برای دیگران را در خود دارد. من تلاش کردم این موضوع را با انتخاب دو شخصیت خیلی عجیبوغریب - یک کشتیگیر در «کشتیگیر» (۲۰۰۸) و یک بالرین در «قوی سیاه» (۲۰۱۰) - اثبات کنم. کشتی کج ورزش عجیبوغریبی است و در آمریکا به عنوان پستترین هنر جهان شناخته میشود؛ یا به عبارت دیگر، اغلب آدمها اصلاً آن را هنر به حساب نمیآورند.
۷- وقتی برای فیلمّبرداری دوربین انتخاب میکنید، به کل فیلم و محصول نهایی بیندیشید
باید درباره شمایل محصول نهاییتان فکر کنید و اینکه چهطور به بخشی از داستان بدل میشود. ما فقط داستانگو نیستیم، ما داستانگوهای بصری هستیم. بنابراین باید به شمایل بصری فیلمتان فکر کنید و اینکه چهطور در خدمت روایت داستانتان قرار میگیرد.
۸- منابع الهامبخشتان را محدود نکنید
از هر چیزی که الهامبخش شماست باید استفاده کنید؛ یعنی بجز فیلمسازان، سایر هنرمندان مثلاً موسیقیدانها و عکاسان هم میتوانند الهامبخش شما باشند. به عنوان یک داستانگو باید با هر هنری که میتوانید محشور شوید. کار ما همین است، تجربه کردن تا جای ممکن، و سپس رسیدن به راهی برای استفاده و سازگاری آن با داستانی که میخواهید بازگو کنید.
۹- در مقام کارگردان به اندازه خود بازیگر مسئول بازی او هستید
مهمترین مقوله بین بازیگر و کارگردان، اعتماد است؛ و علاوه بر آن، کارگردان باید رابطهی راحتی با بازیگر داشته باشد و هر دو متوجه این موضوع باشند که تلاشهایشان برای رسیدن به بهترین نتیجهی ممکن است. فیلمسازی یعنی بارها خواندن فیلمنامه و درک لحظهبهلحظه و صحنهبهصحنهی فیلم با تمام وجود؛ چون این کار نهفقط به شما در کنترل بازیگران کمک میکند بلکه به شما میگوید که دوربین را باید کجا قرار دهید.
۱۰- برای یافتن گرامر و زبان فیلمتان وقت صرف کنید
هر فیلم خوشساختی، گرامر سینمایی خودش را دارد. شما باید به زبانی برسید که به بهترین شیوهی ممکن، داستان شما را روایت میکند. البته در این راه، بودجه یکی از محدودیتهای شماست. پس باید از همهی ابزارهایی که دارید استفاده کنید و به بهترین زبان برای فیلمتان برسید.
۱۱- فیلمسازی مثل تعریف کردن جوک است
کتاب کریستوفر ووگلر با نام «سفر نویسنده» بهترین کتاب فیلمنامهنویسی است. او از ساختار داستانگویی غربی گفته است و اینکه چهقدر شبیه جک گفتن است؛ و این موضوعی است که فکر میکنم جهانی است. معمولاً در جکها شما ابتدا مقدمهچینی میکنید، بعد دوباره آن را پرداخت میکنید و سومین بار یک پیچش داستانی را به آن میافزایید. فکر میکنم این در همهی زبانها و فرهنگهای سراسر جهان جواب میدهد. همین فرایند درباره داستانها هم صدق میکند. یک راهش این است که قهرمانی را تعریف کنید، او را به دردسر بیندازید و سپس محکش بزنید تا به جای خاصی برسد. این یک ساختار خیلی قدیمی و باستانی است.
۱۲- تا جایی که میتوانید فیلم کوتاه بسازید
فیلمهای کوتاه قالب هنری متفاوتی هستند و ساختن یک فیلم کوتاه عالی با ساختن یک فیلم بلند بسیار تفاوت دارد؛ اما شما خیلی چیزها میآموزید. هر بار که سر صحنه میروید چیزی یاد میگیرید و فیلمهای کوتاه راه خوبی برای تمرین کردن و شروع به کار هستند. میتوانید با همین گوشیهای همراهتان فیلم کوتاه بسازید و ببینید چه چیزی با تماشاگران ارتباط برقرار میکند و چه چیزی مورد توجه آنها قرار نمیگیرد.
۱۳- عزیزانتان را بکشید!
کار یک فیلم تا زمانی که شما نمای محبوبتان را از آن درنیاورید، به پایان نمیرسد. معمولاً دلیل اشتباهی پشت نمای محبوب شما وجود دارد؛ یا اینکه بهمراتب زیباتر از دیگر نماهای فیلم است که در این صورت سایر تصاویر را خراب میکند و ارزششان را پایین میآورد، یا اینکه شما را به یاد مشقت و دشواریهای گرفتن آن میاندازد. شما در اتاق تدوین باید آمادهی از دست دادن هر چیزی باشید و دائم به تماشاگرانتان فکر کنید.
۱۴- بزرگترین اشتباه شما به عنوان کارگردان، احتمالاً ساختن خود فیلم است
برای رسیدن به موفقیت باید اشتباه کنید. اگر حاضرید ریسک کنید و فیلمی بسازید، احتمالاً مرتکب یک اشتباه میشوید. به نظرم ساختن هر فیلمی بهنوعی یک اشتباه است. وقتی با ایدهای کارتان را آغاز میکنید، آن قدر هیجانزدهاید که ساده و احمق میشوید و با خودتان فکر میکنید که میتوانید از پس آن بربیایید. اما پس از پایان تولید و زمانی که به عقب نگاه میکنید، میبینید که با چه حجم بیپایانی از مشکلها و مسائل دستوپنجه نرم کردید.
ارسال نظر