معرفی کتاب
«شكاريم يك سر همه پيش مرگ» اثر شاهرخ مسكوب
شاهرخ مسكوب يكي از چهرههاي فرهنگي و ادبي زمانه ماست كه گويي تاثيرگذاري اش با مرگش خاتمه نيافته و به عبارتي بهتر همچنان زنده است.
او كه هميشه دغدغه زبان، ادبيات و فرهنگ اين مرز و بوم را با خود داشت ميكوشيد تا با قلم خاص خودش و شيوه متفاوتش در تحليل مسائل، راه روشنگري و اعتلاي فرهنگي را براي نسل خود و پس از خود باز كند.
بهار سال ۸۴ مسكوب پس از عمري نگارش و تحقيق، در غربت، ازدنيا رفت و در اين هفت سال كه از مرگش ميگذرد گويي به نبودنش و نديدن كتاب جديدي از او عادت كردهايم اما حدود يك هفته پيش خبري درباره كتاب تازهاي از او منتشر شد: مقالههايي چاپ نشده و خوانده نشده به قلم آشناي مسكوب.
كتاب«شكاريم يكسر همه پيش مرگ» با ۲۹۴ صفحه از سوي نشر ني منتشر شد و در برگيرنده جستارها و مقالههايي است كه بعضي از آنها يك اثر جداگانه و مفصل ميشد اگر نويسنده شكار مرگ نميشد.
اين كتاب شامل ۱۰ فصل مجزاست كه بعضي از آنها مفصل است. مهمترين عناوين آن عبارتند از: منشا عقل در انديشه ناصر خسرو، معناي عقل در انديشه ناصر خسرو، نگاهي ناتمام به شعر متعهد فارسي در دهه سي و چهل، شكاريم يكسر همه پيش مرگ.
از اين ميان، دو فصل نخست يادآور مقالههاي ادبي مسكوب است اما فصل آخر بيشتر جستارهاي پراكنده و خاطرات روزنوشت هستند. آنچنان كه در مقدمه كتاب آمده است بعضي از نوشتههاي اين فصل مثل فصل«جلال الدين خوارزمشاه» و «شكاريم يكسر همه پيش مرگ» قرار بوده تبديل به داستانهاي بلندي شوند.
دو فصل نخست كتاب ۶۶ صفحه از آن را به خود اختصاص داده و درباره انديشههاي ناصرخسرو قبادياني، شاعر و نويسنده قرن پنجم قمري است. ناصر خسرو از آن دست نويسندگاني است كه گرچه از شهرت بسيار زيادي برخوردار است اما كمتر كسي درباره او و آثارش نوشته است شايد بيشتر به دليل خشكي كلام و سختي انديشههايش باشد كه يادآور خشكي و سختي دره يمنگان (تبعيدگاه ناصرخسرو) است.
اينكه مسكوب كلام شاعرانه و نرم خودش را چگونه قالبي كرده براي مفاهيم فقهي و فلسفي و عقلي، سوالي است كه براي رسيدن به پاسخش بايد كتاب را خواند اما درباره محتوايشان ميتوان به اختصار گفت كه در فصل اول ابتدا نويسنده درباره «عقل در قرآن»،«عقل كلامي»، «معتزليان و اسماعيليان» و عقايد آنها و توافقات فكري آنها و همچنين پارهاي ازانديشههايي كه پايه فكري ناصر خسرو را ميساختند، مقدمهاي مفصل آورده و سپس در فصل دوم به تحليل انديشهها و آثار او پرداخته است.
در بخشي از فصل دوم چنين آمده: «خدا انسان را به خود ميخواند و عقل آدمي را به سوي خدا ميراند، زيرا عقل پاينده داننده ايست كه هرچه بيشتر بداند، از ملك ظاهر دورتر و به ملك باطن نزديكتر ميشود.»(ص ۴۹)
در ميان فصول كوتاهتر كتاب، بعضي جالبتر و خواندني ترند. يكي، فصل «ذات مكان به سفر به ناكجا آباد» كه شامل مصاحبهاي مفصل است و آنچنان كه از نامش برميآيد بيشتر حول مفاهيم فلسفي ميگردد. و ديگري، فصل «ملاحظاتي درباره خاطرات مبارزان حزب توده ايران» است.
در اين فصل مسكوب با نگاهي به گذشته خود و دوستانش به نقد كتابهاي مطرح خاطرات حزب توده پرداخته است و كوشيده تا به وسيله تحليلي محتوايي، چيستي اين حزب و تفكرات پشت آن را مورد تامل قرار دهد. در بخشي از اين فصل چنين آمده: «در بيشتر خاطراتي كه نام بردم فقر فكري ناشي از اسارت ايدئولوژيك و پر مدعايي كسي كه در جمع كوران راه را از چاه تميز ميدهد و ترفندهاي امپرياليسم را ميشناسد ديده ميشود.»(ص ۱۸۲)
نتيجه اين فصل هرچه كه باشد مسلما به مذاق بسياري از دوستان قديمي مسكوب خوشايند نخواهد بود اما براي نسل جوان عبرت آموز است. در اين فصل مسكوب به جنگ همان ايدئولوژي ميرود كه زماني(پس از كودتاي ۲۸ مرداد) به خاطرش به زندان افتاد. از چند جمله صفحات پاياني ميتوان حتي پشيماني مسكوب را از بخشي از گذشتهاش دريافت: «چگونه به نام هدفي انساني، ندانسته و دانسته، هر وسيله ضدانساني را به كار گرفتيم و چرا خدمت بدل به خيانت شد؟»
(ص ۱۹۸) خواننده به اين فصل كه ميرسد خود را در حسرتهاي نويسنده سهيم ميكند و ميانديشد اي كاش كساني مثل مسكوب آن انرژي و تواني را كه براي كارهاي بينتيجه سياسي صرف كرده بودند نيز براي كارهاي فرهنگي ميگذاشتند شايد كتابهايي در حد و اندازه «سوگ سياوش» بيشتر خلق ميشدند، و مسلما اين بهتر و مفيدتر ميبود.
جملهاي از شاهرخ مسكوب كه بر پشت جلد كتاب نقش بسته، بهترين پايان براي اين نوشته است: «من در يادداشتهايم آرزوي زباني را ميكنم كه وقتي از كوه صحبت ميكند به سختي كوه باشد و وقتي از جان يا روح... از سبكي به دست نتواند آمد.»
ارسال نظر