سارا بهرامی: بالاخره باید گریه می کردم...
جلیل سامان، کارگردانی سریال «پروانه» وقتی تصمیم گرفته بود او را نقش اول سریال کند، دویست سوال برای او ای میل کرده بود و گفته بود به همه آنها از زاویه دید پروانه جواب بدهد.
تجربه بازی در سریال «پرده نشین» بهروز شعیبی و «من دیه گو مارادونا هستم» بهرام توکلی، اسم او را سر زبان ها انداخت. او پارسال هم با «گیتا» و «خانه ای در خیابان چهل و یکم» به جنشواره فیلم فجر آمد و بیشتر از قبل دیده شد.
سارا بهرامی در ۳۴ سالگی ترجیح می دهد قدم به قدم پیش برود و عجله ای برای شهرت ندارد و حالا بازی اش بین ستاره هایی مانند علی مصفا و مهناز افشار به چشم می آید و تحسین برانگیز است. سارا بهرامی در این گفت و گو از مسیر پیشرفت و چشم اندازش از بازیگری می گوید.
شما بازیگر کم کاری هستید، ترجیح نمی دهید نقش های بیشتری بازی کنید تا بیشتر دیده شوید؟
من نه می توانم پرکار باشم، نه معتقدم که باید پرکار بود؛ چون مگر چند فیلمنامه در سال نوشته می شود که نقش دختری داشته باشد که برای من نوشته شده باشد و به من پیشنهاد شود؟ اما به هر حال کارهایی انجام داده ام که دوستشان دارم. کارهایی که می دانستم می توانم در آنها با نقشم به چالش برسم.
چطور به این نتیجه می رسید که کدام نقش و فیلم مال شماست و همان نقشی است که شما را به چالش می کشد؟
بعضی از نقش ها هستند که فقط نوشته شده اند تایک زن به موازات شخصیت مردم قصه وجود داشته باشد. این طور نقش ها هیچ کنشی ایجاد نمی کند، فقط در وقصه وجود دارد. حتی به عنوان نقش اول فیلم! اما بعضی نقش ها را وقتی می خوانی، می بینی چالش قصه دست نقش است. ممکن است نقش کوتاه باشد اما تاثیر مشخصی روی داستان دارد.
من درباره طول و اندازه نقش حرف نمی زنم یا این که دوست دارم نقش یک بازی کنم یا نه، درباره تاثیر نقش در جریان قصه حرف می زنم. مثلا در فیلم «گیتا»، نقش نسترن فقط پنج- شش سکانس در قصه حضور دارد، اما این حضور موثر است و نمی توانی از قصه حذفش کنی. این حضور موثر باعث می شود که تو بتوانی به نقش فکر کنی و بپرسی این نقش از کجا آمده و به اینجا رسیده؟ کجا می خواهد برود؟ برای من این طوری است که فیلمنامه ها و نمایشنامه ها خودشان حرف می زنند و نقش را نشانم می دهند.
فقط با خواندن متن ها متوجه تاثیرگذاری نقش می شوید؟
من در دانشگاه ادبیات نمایشی خوانده ام و بخش تئوری ماجرا را می شناسم. شاید به رمان خواندن هم ربط دارد. من زیاد رمان می خوانم و رمان خواندن یکی از لذت بخش ترین تفریحات زندگی ام است.
با این سخت گیری تان در انتخاب نقش، شهرت شاید دیر سراغتان بیاید؛ وسوسه اش را ندارید؟
نه واقعا. به نظرم کارنامه ام هم این حرفم را تایید می کند. من بعداز بازی در سریال های «پروانه» و «پرده نشین»، پیشنهادهای زیادی برای بازی در سریال داشتم اما بازی نکردم، نه به این دلیل که بازی کردم در سریال را دوست نداشتم؛ دلیلش این بود که نقش ها تکراری بودند یا نقش هایی نبودند که توجه من را جلب کنند.
سال 94 که فیلم «خانه ای در خیابان چهل و یکم» را بازی کردم، بعد در چهار فیلم کوتاه بازی کردم، در حالی که هم پیشنهاد سریال داشتم، هم پیشنهاد کار سینمایی. راستش را بخواهید، گرچه اواخر سال های دهه دوم زندگی ام در مورد بازیگری تصمیم را گرفتم و دیده شدم، اما از سال های قبل، تلاشم را شروع کرده بودم و انگار کمی دیر به نتیجه رسیدن یک چیزهایی را در من ته نشین کرد و صبوری بیشتری برای کاری که می خواهم انجامش بدهم و عاشقش هستم به من داد.
حالا که در نقش دوم و نقش کوتاه خوب و تاثیرگذار بازی کرده اید، این دغدغه را ندارید که یک نقش اول به کارنامه تان اضافه شود؟
نه واقعا، برای من بازیگری اصلا این شکلی نیست که برایش سیاست گذاری کنم. من کاملا دلی جلو می روم و باید نقش را دوست داشته باشم و کارگردان هم برایم خیلی مهم است، چون کارگردان کسی است که تو را راهنمایی و هدایت می کند. بیشتر از آن که برایم مهم باشد نقش های بیشتری بازی کنم که دیده شوم، برایم مهم است که چه کارگردانی قرار است من را در چه نقشی هدایت کند. برای من مهم است که ه کاری کنم، چون حس می کنم زمان را پیش رو دارم و آن اتفاق مورد نیاز، در زمان خودش می افتد.
قصد دارید همین طور آرام در سینما پیش بروید؟
بله، الان دقیقا در همین وضعیت هستم. در ماه های اخیر که ریتم کارهای سینمایی تند شده است به خاطر نقشی در یکی از فیلم ها، پیشنهادهای کاری موجود را رد کردم تا بتوانم این نقش را که کمی سخت تر است و تمرین بیشتری نیاز دارد، دربیاورم. واقعا با آرامش همه پیشنهادها را رد کردم تا بتوانم این نقش را که کمی سخت تر است و تمرین بیشتری نیاز دارد، دربیاورم.
واقعا با آرامش همه پیشنهادها را رد کردم. فکر کردم نیاز دارم این نقش را که منتظرش هستم، تمرین کنم و فعلا کار دیگری انجام ندهم. بازیگری کار سختی اس. مخزنت خالی می شود و باید زمانی صرف کنی تا این مخزن دوباره پر شود و انرژی دوباره برگردد. من وقتی چهارماه سر اجرای یک تئاتر هستم، نمی توانم بلافاصله بعدش کار دیگری انجام بدهم.
تجربه بازی در خانه ای در خیابان چهل و یکم چطور پیش آمد؟
وقتی حمیدرضا قربانی فیلمنامه را برایم فرستاد، یک ساعته فیلمنامه را خواندم و نمی توانستم از جایم بلند شوم. بعد از خواندن فیلمنامه به او هم گفتم که به نظر من بهترین نقشی که در این فیلمنامه برایم وجود دارد، همین نقش حمیده است. این کاراکتر در این قصه در موقعیت های سختی قرار می گیرد. موقعیت هایی که همه چالش برانگیز هستند.
این شکل بازی درونی و پرسکون را چطور پیدا کردید؟ بعد از خواندن فیلمنامه حس نکردید باید این نقش را با بروز احساسات بیشتری بازی کنید؟
روز اولی که با حمیدرضا قربانی حرف زدیم او تاکید کرد این فیلمنامه به اندازه کافی ملودرام است و قرار نیست تماشاگر از اول تا آخر فیلم را گریه کند، پس این موضوع که لحن فیلم، لحن کنترل شده ای باشد تصمیم کارگردان بود. موتیفی که اگر نگاه کنید در همه نقش ها و در همه صحنه های فیلم در نظر گرفته شده و رعایت شده است.
جز نگاه کارگردان، چطور سبک رفتار حمیده با اتفاقات را در خودتان پیدا کردید؟
من به این دلیل به این درونی بازی کردن رسیدم که حمیده برایم زن محجوبی بود. ما هیچ وقت در فیلمنامه و فیلم، حمیده را در خلوتش می بینیم. شاید اگر من یک بار حمیده را در خلوت خودش می دیدم، مثلا شبی که دخترش را می خواباند و در خانه تنهاست، حتما به این نتیجه می رسیدم که حمیده باید در این خلوت گریه کند. اما حمیده هیچ وقت در قصه تنها نیست؛ یا همراه دخترش است یا در تقابل با فروغ، مادرشوهرش یا شوهرش.
کاراکتر حمیده هنوز چیزهایی برای از دست ندادن دارد. هنوز شوهری دارد که حضورش مهم است. یک دختر دارد که از همه چیز برایش مهم تر است. حتی از شوهرش هم می خواهد که به دخترشان فکر کند. حمیده انتخاب کرده که خودش را فعلا کنار بگذارد و فقط به بچه اش فکر کند، بنابراین به خودش اجازه گریه کردن نمی دهد و این خیلی کار سختی بود.
هیچ صحنه ای پیش نیامد که بخواهید حمیده در آن احساسات پررنگ تری نشان دهد؟
در سکانسی که من، مهناز افشار و خانم رضوی سه نفره رو به روی هم نشستیم تا تصمیم نهایی گرفته شود، این قدر به من سخت گذشت که وقتی کات دادند، از صحنه بیرون رفتم و حدود یک ساعت بی وقفه گریه کردم، چون موقع بازی کردن آن صحنه فشار زیادی را تحمل کرده بودم.
هر کدام از ما برای هر صحنه خودمان را به یک جایگاه حسی می رساندیم که مثلا الان حمیده در این شرایط و درگیر چنین احساساتی است؛ اما حمیدرضا قربانی اجازه نمی داد که آن حجم احساسات را بروز دهیم. باید همه احساساتمان را کنترل می کردیم، البته در طول کار، من یک بار به حمیدرضا قربانی گفتم که باید اجزاه بدهی بالاخره یک جایی گریه کنم و حمیدرضا قربانی برای یک سکانس این اجازه را به من داد؛ سکانسی که من دخترم را می برم تا پدرش را بعد از مدت ها ببیند.
حمید قربانی اجازه داد وقتی در را می بندم و خودم مقابل دوربین تنها هستم، گریه کنم، اما نتوانستم. در آن سکاسن ماندم و این شخصیت این قدر برایم واقعی شده بود که حس کردم حمیده در این سکانس هم گریه نمی کند. یعنی هنوز هم آدم های دور و برش برایش مهم هستند و احساسات خودش را به بعدا موکول می کند. در حالی که من خود خیلی برون ریز هستم اما حمیده این شخصیت را داشت.
برای رسیدن به حس و حال نقش ها تمرین خارج از لوکیش هم داشتید؟
ما یک ماه قبل از فیلمبرداری، مثل تمرین تئاتر به یک پلاتو می رفتیم و هر شب دو- سه ساعت در پلاتو درباره گذشته شخصیت ها حرف می زدیم. درباره لحظه های قصه حرف می زدیم و بعد مقابل دوربین، پلان ها را تمرین می کردیم. حمیدرضا قربانی فیلم ها را می دید و روز بعد درباره شان نظر می داد تا آرام آرام آدم ها را پیدا کنیم. اول از همه او به این نتیجه رسید که شخصیت های این قصه باید احساساتشان را کنترل کنند و کمتر بروز بدهند. بعد همه مادر طول تمرین ها، حرف زدن ها و شناختی که از شخصیت ها پیدا کردیم به این نتیجه رسیدیم که چطور احساسات شخصیت هایمان را کنترل کنیم.
فیلم «خانه ای در خیابان چهل و یکم» اولین نقش جدی و مستقل من در یک فیلم سینمایی بود. البته بعد از «من دیه گو مارادونا هستم» که خب تعداد نقش ها زیاد بود و فضای فیلم به طور کلی فرق می کرد و در «گیتا» هم نقش کوتاهی داشتم. بنابراین «خانه ای در خیابان چهل و یکم» اولین فیلمی بود که می توانستم اندازه متفاوتی در آن داشته باشم. روی این نقش و این فیلم تا جایی که توان داشتم تمرکز کردم. خیلی خوشحالم که برای این نقش دیپلم افتخار از انجمن منتقدان گرفتم.
در «خانه ای در خیابان چهل و یکم» با جمعی از بازیگران هم بازی بودید که سبک بازی شان با هم تفاوت دارد. با بازیگرانی مثل افشار و مصفا چطور به هماهنگی رسیدید؟
ما قبل از اجرا خیلی درباره شخصیت هایمان با هم حرف زده بودیم. برای من بازی کردن مقابل بازیگران دیگر این شکلی است که ترکیب خود بازیگر و نقش یک شمایل به من می دهد که من با آن شمایل ارتباط برقرار می کنم. درواقع شمایلی که از ترکیب من و شخصیتم به دست آورده ام، با آن شمایل ارتباط برقرار می کند.
درباره آقای مصفا ماجرا فرق می کرد. آشنایی قبلی من با آقای مصفا کمتر بود. گرچه با هم تمرین می کردیم اما فاصله ای که بین ما وجود داشت و این که من برایشان خیلی احترام قایلم و دورتر می ایستادم، به نظرم روی بازی ما مقابل هم تاثیر خوبی گذاشت. چون شخصیت حمیده و همسرش این فاصله را به دلیل اتفاقی که بینشان می افتد نیا دارند.
بعد از موفقیت نسبی ای که با بازی در این فیلم پیدا کردید، برنامه تان برای ادامه مسیر کاری تان چیست؟
مهم ترین هدفم بعد از جشنواره سال گذشته، این است که «خب سارا، دیگر نقشی شبیه نقش حمیده بازی نمی کنی». الان مشخص ترین تصمیم در ادامه کارم همین است که نقش دختر غمگین یا دختری که ماجرای تراژیک دارد، بازی نکنم. این شانس را هم داشتم که در فیلم «ایتالیا ایتالیا» نقش یک دختر شلوغ و متفاوت را بازی کردم. بیشتر هدفم این است که بگویم من می توانم بازیگر خوبی باشم، نه این که می توانم نقش یک دختر غمگین با مشکلات را خوب بازی کنم.
در این مسیر منتظر و مشتاق همکاری کردن با کارگردان خاصی هم هستید؟
دلم می خواهد با آقای فرهادی کار کنم. این علاقه ام به موفقیت های امروز فیلم های آقای فرهادی ربطی ندراد. هنوز برای من «چهارشنبه سوری» دوست داشتنی ترین فیلم آقای فرهادی است (برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم تست دادم).
درباره بهرام توکلی هم حس مشابهی داشتم. «اینجا بدون من» را بارها دیده بودم و دوست داشتم این سینما را تجربه کنم. مسلما من قبل از همکاری با این فیلمسازها نمی دانم این کارگردان ها با بازیگرانشان چطور کار می کنند، اما سینمایی که دارند، سینمای مورد علاقه من است. سینمای آقای کاهانی را هم دوست دارم و دلم می خواهد تجربه اش کنم.
ارسال نظر