«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا
سریال خانه پوشالی علی رغم سرگرم کننده بودن و حتی اعتیاد آور بودن، به طرزی واضح رویکرد بسیار نادرستی نسبت به سیاست آمریکا دارد. شاید این اثر یک کمدی است، شاید فیلمنامه نویس آن یک سیاست دان بدطینت است که کاملا به سیستم سیاسی این کشور آشناست اما می خواهد به طرزی مستقیم سایر سیاست دانان را بازی دهد!
قطعا بخش بزرگی از این مشکل بر می گردد به رابطه بسیار نزدیک من با موضوع سریال؛ درست مانند اشتباهی که پیش تر مرتکب شدم و با همراهی یک پزشک به تماشای سریال پزشکی ER نشستم. معمولا در این گونه سریال ها، نکات بسیار معمولی و روزمره به مسائل دراماتیک تبدیل می شوند تا احساسات مخاطبان را هر چه بیشتر درگیر خود کنند.
اما به طور قطع تماشای این نمایش برای یک پزشک آزار دهنده خواهد بود، چرا که بسیار دور از واقعیت است. علی رغم علم به این نکته، باز هم تکنیک استفاده شده در سریال خانه پوشالی را بسیار فراتر از یک اغراق ساده در اصول و روزمرگی های سیاسی می دانم و معتقدم این سریال به طرز واضحی حقایق را وارونه نشان می دهد. در ذیل برخی نکات سیاسی که در این سریال به بینندگان آموزش داده می شود را با هم مرور می کنیم.
در سرتاسر واشنگتن فقط یکی دو آدم باهوش پیدا می شود!
فرانک آندروود و همسرش کلیر، بازیگران نقش اول سریال در ابتدای فصل اول به عنوان حامیان حزب دموکرات و مدیریت یک موسسه غیر انتفاعی کوچک و فعال در زمینه محیط زیست ظاهر می شوند؛ اما تنها در عرض دو سال و بدون برگزاری هیچ مراسم انتخاباتی، می شوند رییس جمهور و بانوی شماره یک کشور! جالب است بدانید که تنها دلیل این امر، توانایی آنها در بازی با احساس و رفتار مردم است؛ کاری که ظاهرا هیچ کس دیگر بلد نیست!
بخش بیشتر جمعیت واشنگتن از یک مشت آدم ناجور تشکیل شده که می خواهند به هر قیمتی در پست خود باقی بمانند و از خبرگزاری ها و افشاگری ها سخت پرهیز می کنند. در این میان، فرانک و کلیر تنها کسانی هستند که می توانند این اشخاص را هر وقت و هر طور می خواهند به بازی بگیرند.
در طول تاریخ سیاسی آمریکا، جناح چپ در موقعیت های بسیاری دریافته بود که می تواند خود را حق به جانب و جانماز آب بکش نشان دهد اما این را هم می دانست که بسیاری از مردم واشنگتن از هوش سرشاری برخوردارند و تمام تلاش خود را برای تخریب و به زیر کشیدن یکدیگر به کار می گیرند.
رهبران کنگره، نامزدهای انتخاباتی را گلچین می کنند!
در اوایل فصل سوم این نمایش، رهبران دموکرات کنگره ملی طی دیداری با پرزیدنت آندروود، از وی می خواهند برای کاندیداتوری مجدد در انتخابات پیش رو اقدام نکند؛ چرا که آنان قصد دارند شخص دیگری را برای این منظور انتخاب و معرفی کنند. این در حالی است که نوع سازوکار انتخاباتی از دهه ۱۸۲۰ منقرض شده است!
شاید تصمیم و نظر کنگره در این زمینه تاثیرگذار باشد (درست مانند اسناد و شواهدی که نشان می دهد سناتور هری ریدر (Harry Reid) و تد کندی (Ted Kennedy) مشوقان اصلی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ بوده اند و حمایت آنان باعث تصمیم قطعی اوباما برای شرکت در انتخابات شده بود) اما آنها فقط بخشی جانبی از صدها یا هزاران شخص تاثیرگذار در این زمینه هستند.
رهبران دو جناح، فهرستی پنهانی از اسامی رییس جمهور آن بالقوه دارند!
آندروود به این نتیجه رسیده است که رهبران حزب دموکرات، فهرستی پنهانی از افراد دارای پتانسل ریاست جمهوری در اختیار دارند و حاضر است برای به دست آوردن این فهرست دست به هر کاری بزند! هر کس هر چقدر هم سطحی با مسائل سیاسی آمریکا آشنا باشد می داند که هیچ فهرستی در کار نیست.
آخرین باری که یکی از احزاب اصلی، شخصی را برای ریاست جمهوری پیشنهاد داد، بر می گردد به سال ۱۹۵۲ و آن شخص کسی نبود جز دوایت آیزن هاور. بنابراین اگر بخواهیم واقع نگر باشیم، حتی بر فرض وجود داشتن چنین فهرستی، جز اسامی بلندبالای سناتورها، دولتی ها و معاونان، نام دیگری در آن دیده نمی شود.
یک مشاور حقوقی دولتی می تواند یک نامزد تمام عیار بسازد!
آیا می توانید مشاور حقوقی ارشد حال حاضر آمریکا را نام ببرید؟ خیر؟ من هم نمی توانم و اتفاقا منظورم همین است. اگر بخواهیم واقع بین باشیم، مشاور حقوقی که در خانه پوشالی می بینیم تمام زیر و بم زندگی رییس جمهور سابق را بیرون کشیده؛ بنابراین چنین شخصی باید ترکیبی از النا کاگان (Elena Kagaan)، قاضی دیوان عالی و (Kenneth Starr) سیاستمدار معروف باشد.
جناح های مختلف، معمولا چنین روشی را در انتخاب و معرفی کاندیداهای ریاست جمهوری اتخاذ نمی کنند. حتی روش مورد استفاده آنان به این روش نزدیک هم نیست! دلیل اصلی اش هم این است که در کل، نامزد کردن شخصی برای انتخابات اقدامی پر ریسک است. آیا نامزد مورد نظر می تواند در این نقش عملکرد خوبی داشته باشد و آرای کافی را اخذ کند؟ آیا می تواند سیاست های مد نظر را پیاده کرده و موجب تشویش اذهان عمومی نشود؟ اینها دلایلی است که باعث می شوند تمامی جناح ها، معرف کاندیداهایی باشند که پیشینه سیاسی دارند و به دلیل حضور در عرصه های سیاسی مختلف، برای مردم شناخته شده اند.
برخی نمایندگان این قابلیت را دارند که رأی گروه های مختلفی از مردم مانند سیاه پوست ها، طبقه کارگر، مسیحیان، پروتستان، جنوبی ها و ... را اخذ کنند که این امر خود، کار احزاب را در راستای تلاش برای پای صندوق آوردن نیمی از مردم راحت تر می کند اما یک مشاور حقوقی یک رأی هم با خود به صندوق نخواهد آورد! احزاب به هیچ وجه نمی توانند در ظرف کمتر از یک سال، یک فرد کاملا ناشناس را تا مرحله ریاست جمهوری بالا ببرند؛ و حتی اگر بتوانند، مایل به انجام چنین کاری نیستند.
مردم حاضرند سود تأمین اجتماعی خود را صرف کمک به افراد بیکار کنند
به شخصه هنوز در تلاشم از منطقی که پشت برنامه شغلی مد نظر آندروود با نام America Work وجود دارد، سر در بیاورم. پیش از هر چیز همان طور که دن درنزر (Dan Drezner) گفته است، این که عده ای را فدای دیگری کنیم، از هیچ منطقی پیروی نمی کند. قطع حقوق بازنشستگان و صرف هزینه جمع آوری شده برای دست و پا کردن شغلی برای جوانان فقیر و بیکار اصلا عقلانی به نظر نمی رسد؛ چرا که بازنشستگان بخش عظیمی از درآمد خود را در ازای هیچ از دست خواهند داد. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که گمان کنیم این دورنمای کاری، مورد تایید و تحسین مردم خواهد بود.
لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه تحت عنوان Obamacare هم چندان مورد تایید مردم نیست؛ چرا که هزینه بسیار زیادی صرف اقلیتی از مردم که تا سال ۲۰۱۰ بیمه سلامت نداشته اند شده است؛ در حالی که با صرف هزینه ای بسیار کمتر از این می شد برای جماعت بیکار آمریکا ایجاد شغل کرد.
رییس جمهور می تواند بانوی اول را مسئول یکی از مناصب مهم کند
اقدام کلینتون برای انتخاب هیلاری به عنوان مدیر غیر رسمی طرح اصلاح تامین سلامت در کاخ سفید، انتقاد شدید عموم مردم را به دنبال داشت. مردم به میشل اوباما نیز تهمت مارکسیست بودن زدند؛ تنها به این دلیل که آنان را به گیاه خواری و فعالیت بدنی تشویق کرده بود.
ایده قرار دادن همسر رییس جمهور در مناصب مهم دولتی همچون سفیر یا چنین چیزی، آن هم بدون شایستگی کامل و مناسب برای چنین مناصبی سرتاسر ایراد و مشکل است و هیچ کس از این تصمیم حمایت نخواهد کرد، چرا که علاوه بر غیر عقلانی بودن غیر قانونی نیز هست.
افراد جاه طلب الزاما از اختلالات اجتماعی مانند روان آزاری رنج می برند
فرانک آندروود قادر است فقط و فقط از طریق بازی دادن مردم و گاها حتی کشتن آنان در واشنگتن به هر چه می خواهد برسد. هیچ احداالناس دیگری این کار را نمی کند چرا که نه تنها تا این اندازه جاه طلب نیستند، بلکه به اصول اخلاقی پایبندند. این تصویری است بسیار غم انگیز از اوضاع سیاسی آمریکا. حال آن که اصول و قواعد سیاسی به ما یاد داده است که جاه طلبی، اتفاقا خصوصیت پسندیده ای است.
سیاستمداران سعی می کنند با وعده و وعید توجه مردم و البته آرای آنان را اخذ کنند و پس از رسیدن به قدرت در راستای عمل به آن وعده ها تلاش می کنند. قسم می خورم که چندی پیش در کتابی به نام «یادداشت های یک فدرالیست» یا چنین چیزی خواندم که جاه طلبی می تواند بدون کمک گرفتن از سایر خصیصه های اخلاقی منفی، شخصی را در رقابت با دیگران جلو بیندازد. جاه طلبی یک بیماری نیست و اتفاقا ما در حکومت به افراد جاه طلب نیاز داریم.
شما می توانید با واداشتن یک نویسنده به نوشتن کتابی در مورد شما، قانون را بفروشید!
هیچ سر در نمی آورم که طرح اصلی این سریال می خواهد چه چیزی را ثابت کند و فکر می کنم حتی خود سازندگان آن نیز هنوز نمی دانند! تصور کنید پرزید نت اوباما در سال 2009 و در سایه حمایت جان گریشام (John Grisham) وکیل، سیاستمدار و نویسنده آمریکایی سعی می کرد لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه Obamacare را بفروشد. هدف از این کار چه می توانست باشد؟ چه کسی حاضر بود نظرش را صرفا به دلیل یک کتاب (حتی اگر پیش از مطرح شدن لایحه به بازار می آمد) عوض کند؟
آیا واقعا می شود نویسنده ای را صرفا به دلیل تحلیلی که از یک بازی کامپیوتری در یک سایت نوشته است، برای انجام این مهم انتخاب کرد؟ در نهایت باید گفت که خانه پوشالی، مقاصد و عملکرد افراد پست فطرت را به شکل خوبی نشان می دهد اما اگر بیننده ای علاقه دارد واقعا در مورد سیاست آمریکا اطلاعات کسب کند، بهتر است دنبال چیزهای دیگری بگردد!
منبع: www.washingtonpost.com
نظر کاربران
این سریال هر چه که بود برای صدا و سیما خیلی جذاب بود چون مکر و نیرنگ امریکاییها را با غلظت بالا نشون میداد، ولی همونطور که نویسنده بالا نوشته همه چیز اغراق آمیز بود و اینو میشد حس کرد .انگار این فیلم به سفارش ایران ساخته شده بود.
پاسخ ها
اشتباه منفی دادم
به نظر من که چاقو دسته ی خودشو نمیبره با اینکه فیلم اینطور نشون میده که ضد سیاست امریکاییه ولی توو جزئیاتش خیلی از سیاست های امریکا رو هم نمایش میده
متن این مقاله هم بگونه ای است که انگار یک آمریکایی اصیل آن را نوشته است! اتفاقاً باید عرض کنم بسیاری از موارد بالا که نویسنده تحت عنوان برچسب هایی اغراق آمیز ذکر کرده کاملا× حقیقت دارند و حتی در ایران و در جامعه سیاستمداران ایرانی نیز نمونه های آن یافت می شود...
سياست يعني همين! اوباما هم تاييد كرده بود بيشتر اتفاقات اين سريال واقعيه لابد به اونم پولي دادن كه اينطوري براي سريال تبليغ كنه يا شايد هم سودش در اين بوده كه مردم رو اينجوري فريب بده
اگه راست میگن یه سریال مثل این واسهمملکت خودمون بسازین ببینیم چقدر به واقعیت میسازین
گرچه فک کنم مثل معمای شاه بسازین، همتون مثل همین والا
ببین چقد کشورشون ازادیه که میتونن همچین فیلمی بسازن
در ضمن بهترین سریالی بود که تو عمرم دیدم
به نظرتون وضع سیاسی ما بدتره یا اونا؟
فساد اقتصادی ما بدتره یا اونا؟
مشکلات اقتصادی ما بیشتره یا اونا؟
امید توی جامعه ما بیشتره یا اونا؟
...