روزنامه شهروند - امین فرج پور: سکوت نام جدیدترین فیلم مارتین اسکورسیزی بزرگ است. فیلمی تاریخی با بودجه ٥١میلیون دلار به زبان انگلیسی و ژاپنی؛ با سناریویی از جی کاکز براساس رمانی به همین نام که در سال ١٩٦٦ به قلم شوساکو اندو منتشر شده بود، جلوی دوربین رفته است. در «سکوت» اندرو گارفیلد، آدام درایور، لیام نیسون، تادانوبو آسانو و سیاران هیندز ایفای نقش کردهاند. داستان سکوت در قرن هفدهم میلادی رخ میدهد و درباره دو کشیش پرتغالی است که در راه سفر به ژاپن برای یافتن مرادشان (کشیشی که به شک دینی دچار شده) با خشونت و دشواریهای فراوانی مواجه میشوند. درباره سکوت باید گفت که این فیلم دومین اقتباسی است که از رمان شوساکو اندو به انجام رسیده است.
نخستین اقتباس سینمایی از رمان سکوت را یک فیلمساز ژاپنی به نام ماساهیرو شینودو در سال ١٩٧١ در فیلمی به همین نام انجام داده بود... سکوت را میتوان پروژه رویایی مارتین اسکورسیزی قلمداد کرد که از سال ١٩٩٠ به این سو یکسر در پی ساختن آن بوده است. این اسطوره دنیای سینما وقتی با پرسشی مبنی بر اینکه چگونه در بیستواندیسال گذشته توانسته همچنان علاقه و اشتیاقش را متمرکز به این رمان نگه دارد، بیان داشت که هر چه زمان میگذرد و آدم پیرتر میشود، ایدهها میآیند و میروند. سوالات، جوابها، بیپاسخی در برخی موارد و نیز سوالات جدید و جدیدتر دور کاملی را در گذر زمان شکل میدهند و این چیزی است که من واقعا بهش علاقه و اشتیاق دارم.
بله؛ سینما، آدمهای زندگی و البته خانوادهام برای من بیشترین اهمیت را دارند؛ اما همچنان که آدم پیرتر میشود، چیزهای دیگری نیز برای او مهم میشوند. ذات دینداری و البته سکولاریسم درحالحاضر برای من جذابترین بحث است، اما در عین حال اینکه برای غنیترکردن زندگی، هر شخصی نیاز به قواعدی روحانی و درونی نیز دارد، اهمیت کمتری نسبت به آن ندارد. این یکی از دلایلی است که باعث شد مستند جورج هریسون را بسازم. سکوت و ساختهشدنش را نیز بر پایه همین نیاز میتوانم توضیح دهم. این فیلم درواقع یک نوع وسواس فکری بود که ناچار بودم بسازمش؛ تا از زیر فشارش بیرون آیم. از نظر دراماتیک یا سینمایی نیز باید بگویم سکوت یک داستان قدرتمند واقعی و جذاب است. یک تریلر جذاب در نوع خودش که در عین حال با سوالات ذهنی من درباره روحانیت و مذهب نیز تلاقی دارد...
از سکوت تا نمایش سکوت
در سال ٢٠٠٩ پروژه سکوت وارد مرحله جدی ساخت شد. آن زمان قرار بود دانیل دی لوییس، بنیچیو دل تورو و گائل گارسیا برنال در آن ایفای نقش کنند. اما در ادامه با شلشدن قضیه و نیز درگیری مارتین اسکورسیزی با پروژه جزیره شاتر و سپس هوگو، سکوت تا حدی از کانون تمرکز مارتین بزرگ دور شد. در سال ٢٠١٠ دل تورو به خاطر بازی در فیلم مرد گرگنما جداییاش را از پروژه سکوت اعلام کرد: کارکردن با اسکورسیزی رویایی بود که داشت به واقعیت میپیوست. سکوت اما ساختش به تعویق افتاد و این شانس را از من گرفت. اما چنین پروژهای چیزی است که همه عمر در طلبش بودهام و هنوز هم در رویای من حضور دارد...
در دسامبر ٢٠١١ اسکورسیزی اعلام داشت که سکوت قطعا فیلم بعدیاش خواهد بود. او همچنین این بار در ذکر نام بازیگرانش نام دی لوییس، دل تورو و برنال را با احتیاط بیشتری ذکر کرد. در ژانویه ٢٠١٢ اسکورسیزی اظهار داشت روی ساخت سهبعدی سکوت و نیز زندگینامه فرانک سیناترا (که همزمان داشت روی آن نیز کار میکرد) فکر میکند. در ماه مارس اما اسکورسیزی باوجود اینکه چند ماه پیش اعلام کرده بود سکوت فیلم بعدیاش خواهد بود، قرارداد ساخت فیلم گرگ وال استریت را امضا کرد. در ماه می همان سال نام تهیهکننده فیلم سکوت اعلام شد. طبق اعلام اسکورسیزی در ماه می کمپانی چکی گوری پیکچرز قرار بود بهعنوان تهیهکننده، کارهای پیشتولید سکوت را پیگیری کند؛ اما الان که فیلم ساخته شده و در آستانه نمایش است، نام این کمپانی به هیچ سمت و شراکتی ذکر نشده است.
به هر حال در سال ٢٠١٣ اعلام شد اسکورسیزی سکوت را در سال آتی پس از ٢٤سال انتظار خواهد ساخت. در همان زمان نام اروین وینکلر، رندال امت و جورج فورلا بهعنوان تهیهکنندگان سکوت اعلام شد. همزمان با اعلام نام تهیهکنندگان اعلام شد که این فیلم در تایوان فیلمبرداری خواهد شد و اروین وینکلر دلیل آن را هزینههای مناسب کار در این کشور اعلام داشت: سکوت فیلم بسیار گرانی است و دلیل آن نیز وقوع داستان در قرن هفدهم در ژاپن است که نیاز به ساختوساز فراوانی را ایجاب میکند. اما خوششانسی که آوردیم در تایوان لوکیشنهای درجه یکی پیدا کردیم که میتوانند کارمان را بسیار راحتتر کنند. بههرحال در فوریه ٢٠١٤ بازدید لوکیشنها در تایوان آغاز شد. تهیهکننده در گفتوگوی دیگری گفت که سکوت در شرایط دشواری ساخته میشود و به دلیل بودجه اندک فیلم، تمام بازیگران و عوامل دیگر باید با حداقل دستمزد کار کنند...
انتخاب بازیگران
در ماه می سال ٢٠١٣ اندرو گارفیلد و کن واتانابه بهعنوان بازیگران این فیلم قرارداد بستند. گارفیلد بهعنوان یکی از دو کشیش پرتغالی و واتانابه در نقش مترجم کشیشها انتخاب شدند. در ژانویه ٢٠١٤ آدام درایور و لیام نیسون به فیلم پیوستند؛ درایور در نقش کشیش پرتغالی دوم و نیسون نیز در نقش کشیش دچار بیایمانی. در ژانویه ٢٠١٥ واتانابه به دلیل مسائلی درباره زمان فیلمبرداری سکوت از پروژه کنار رفته و تادانوبو آسانو به جای او انتخاب شد.
فیلمبرداری سکوت بهطور رسمی از پایان ژانویه تا نیمه می ٢٠١٥ در تایوان به انجام رسید. از نکات دشوار و حاشیهساز این فیلم در زمان فیلمبرداری مصدوم شدن دو نفر و مرگ یکی از کارگران صحنه فیلم بود که به دلیل ریزش بخشی از دکورها رخ داد و چند روز پروژه را با تعطیلی مواجه کرد.
اسکورسیزی در دادگاه
در آگوست ٢٠١٢ کمپانی چکی گوری پیکچرز از مارتین اسکورسیزی به دلیل زیر پا گذاشتن قرارداد و توافقات درباره فیلم سکوت شکایت کرد. به ادعای این کمپانی مارتین اسکورسیزی در سال ١٩٩٠ قرارداد کارگردانی فیلم سکوت را امضا کرد. آن زمان قرار بر این بود که اسکورسیزی سکوت را پس از فیلم کوندون (که در سال ١٩٩٧ ساخته شد) جلوی دوربین ببرد و چکی گوری نیز در آن سال برای تحقق این هدف ٧٥٠هزار دلار سرمایهگذاری کرد. بههرحال اسکورسیزی بدون اینکه سراغ سکوت برود، زندهکردن مردگان، دارودستههای نیویورکی و هوانورد را ساخت. سپس در سال ٢٠٠٤ تازه اسکورسیزی یاد این پروژه افتاد و به ادعای کنایهگون سخنگوی کمپانی: آن هم به این دلیل که ساخت این فیلم را به تعویق انداخته و موکول کند به پس از ساختهشدن مردگان و جزیره شاتر.
در سال ٢٠٠١ اسکورسیزی قرارداد تعویق دیگری امضا کرد و سکوت باز موکول شد به پایان کار فیلم هوگو. کمپانی تهیهکننده ادعا میکند که اسکورسیزی در زمان این قراردادها پذیرفته که از برخی مزایا و سودهای کارگردانی فیلمهای جلو افتادهاش به نفع کمپانی چشمپوشی کند، در ازای ضرر و زیانی که تعویق سکوت متوجه این کمپانی کرده است. چکی گوری پیکچرز این سودها و مزایا را یک تا یکونیممیلیون دلار برای هر کدام از فیلمهای دارودستههای نیویورکی، هوانورد، مردگان، جزیره شاتر و هوگو به اضافه ٢٠درصد غرامت برای اسکورسیزی اعلام کرد. اما اسکورسیزی نهتنها پرداخت این غرامتها را قبول نکرد، بلکه بیهیچ توافق تازهای گرگ وال استریت را نیز در دستور کار قرار داد و سکوت را دوباره با تعویق مواجه کرد. اسکورسیزی در بیانیهای ادعای کمپانی را غیرواقعی و بیاخلاقی نامید که تحتشرایطی خاص و ناآگاهانه او را مجبور به امضای آن کردهاند. این کارگردان اظهارنامه قانونیاش را نیز در ژانویه ٢٠١٤ با همین دفاعیه تقدیم دادگاه کرد...
در انتظار سکوت
اسکورسیزی در روزهایی که برای شرکت در فستیوال کن سال ٢٠١٣ در این شهر سینمایی به سر میبرد، قراردادهایی برای پخش فیلم سکوت با پخشکنندگان متعددی به امضا رساند. در جولای ٢٠١٤ پارامونت حق پخش فیلم در آمریکا را به دست آورده و اظهار داشت چشم به نمایش سکوت در اواخر سال ٢٠١٥ در آمریکا دارد. این زمان گذشت و چند ماه پس از این موعد مقرر، در ابتدای سال جاری یا به عبارت دقیقتر در ماه مارس ٢٠١٦ وینکلر، یکی از تهیهکنندگان فیلم اظهار داشت که فیلم هنوز در مرحله تدوین قرار دارد. او اواخر ٢٠١٦ را بهعنوان زمان مناسب برای اکران سکوت اعلام کرد. در آگوست، اسکورسیزی اکتبر را زمان قطعی کامل و آماده شدن سکوت اعلام کرد و افزود که زمان نمایش فیلم به تصمیم کمپان پارامونت بستگی دارد.
پارامونت نیز ژانویه سال آتی را بهعنوان آغاز اکران وسیع جدیدترین فیلم مارتین اسکورسیزی برگزید. درحالی که هنوز یک ماهونیم به زمان اکران وسیع این فیلم مانده؛ اما گمانهزنی منتقدان سینمایی از شانسهای فراوان این فلیم در مراسم اسکار امسال حکایت دارد. ذکر این توضیح نیز لازم است که برای اینکه سکوت اسکورسیزی شرایط لازم برای حضور در رقابت اسکار امسال را داشته باشد، پخشکننده این فیلم را در ماه دسامبر امسال در یک سینما به مدت یک هفته اکران کرد تا از این بابت نیز مشکلی پیش پای اسکورسیزی و فیلم پر دردسرش وجود نداشته باشد. فراموش نکنیم که در سالهای اخیر پنج فیلم از ٦فیلم آخر او نامزد اسکار بهترین فیلم شدهاند و در این میان فقط سر جزیره شاتر بیکلاه مانده. مردگان در این بین موفقترین فیلم استاد بوده که در شب مراسم با جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردان، تدوین و فیلمنامه اقتباسی اسکارباران شد.
مصاحبه گاردین با مارتین اسکورسیزی
سنگینی صلیب بر شانههای یک قربانی به نام مارتین اسکورسیزی...
یادم نمیآید هیچگاه مارتین اسکورسیزی را راضی و قانع دیده باشم. جالب این است که خودش نیز در گفتوگویی اظهار کرده که در زندگیاش معنای رضایت، قناعت و البته شادکامی را تجربه نکرده است. او دور از دنیای واقعی پیرامون، عمری است در هوای سینما نفس کشیده؛ یا درحال ساخت فیلم بوده یا درحال فیلم دیدن و به گفته خودش بقیه اوقات را نیز درحال کسب آمادگی برای این دو کار مهم زندگیاش...
جدیدترین فیلم مارتین اسکورسیزی بزرگ سکوت نام دارد؛ درباره چند کشیش در ژاپن ٤٠سال پیش. او در این فیلمش از هنرپیشگان همیشگیاش استفاده نکرده و ظاهرا چنان که موضوع فیلمش با دیگر آثارش تفاوتی بنیادین دارد، خواسته این تفاوت در ظاهر سکوت نیز وجود داشته باشد. مارتین اسکورسیزی درباره این پرسش که آیا نارضایتی از دی کاپریو باعث شده در این فیلمش بازیگر دیگری نقش اصلی را عهدهدار شود یا دلیل دیگری در این تصمیم دخیل بوده، با زدن فلشبک به فیلم قبلیاش گرگ وال استریت پاسخ این پرسش را میدهد: در گرگ وال استریت لئو دوست داشت آن نقش را بازی کند. نقش نیز البته کاملا مناسب او بود و خواسته لئو چیز عجیبی نبود. درباره او نکته مهمی که وجود دارد این است که خیلی چیزها را با نگاهی مشابه نگاه من مینگرد. نگاهمان یکی است. در پروژههایی که انتخاب میکنیم، حساسیتهایمان یکی است و هر دو میخواهیم روی یک نکته خاص تأکید کنیم...
در کارنامه مارتین اسکورسیزی مضمون قهرمانانی با احساس دمبهدم فزاینده گناه که در پس اعمالشان دنبال رستگاری میگردند، جایگاه رفیعی دارد. هاروی کایتل خیابانهای جنوب شهر، رابرت دنیروی بوکسور گاو خشمگین و لئوناردو دیکاپریوی مارشال ایالتی در جزیره شاتر آشناترین شمایلهای اسکورسیزی هستند که چنین زیستی دارند. همه اینها کاراکترهایی هستند که میتوان گفت بزرگترین دشمنشان خودشان هستند. اسکورسیزی همواره این موضوع را به پرورش کاتولیکیش در خیابانهای ایتالیای کوچک یا همان منهتن خودمان در دهه ٥٠ مربوط دانسته و این کاراکترها را شخصیتهای داستانی تناسخیافته در وجود خودش عنوان کرده است: من چنین شخصیتهایی را خوب میشناسم و البته خیلیها نیز مرا با چنین کاراکترهایی میشناسند؛ بهخصوص در فیلمهای خیابانهای جنوب شهر و گاو خشمگین.
در گاو خشمگین جیک لاموتا بهنظر میرسد که درنهایت رستگاری را به دست آورده. نمیدانم چگونه؛ اما قطعا به اینجا رسیده است. سکانسی هست که جیک در کنار برادرش نشسته؛ در اینجا مهمترین چیز این است که او به آینه نگاه میکند، بدون اینکه از دیدن خودش احساس نفرت و انزجار سراغش بیاید. این جای خوبی است که آدمی چون او میتواند به آن برسد. فکر میکنم در تمام داستانها صحنهای از این نوع که رستگاری را در خود مستتر دارد، وجود دارد....
آیا این نکته در سکوت نیز وجود دارد؟ اسکورسیزی پاسخی سرراست نمیدهد: نمیدانم. نمیخواهم پیش از نمایش وسیع فیلم دربارهاش حرف بزنم و تماشاگران را دچار پیشداوری کنم. در پاسخ شما هم باید بگویم واقعا نمیدانم. این فیلم جدید، فیلمی یکسره متفاوت است، بنابراین هنوز قادر به حرف زدن دربارهاش نیستم.
اما آیا الان که اسکورسیزی بیش از ٧٠سال دارد، خودش توانسته آن رهایی و رستگاری از نوع قهرمانانش را تجربه و کسب کند؛ خودش این را نیز به دوران کودکیاش ربط میدهد: دنیرو تنها کسی است که میداند و میفهمد من از کجا آمدهام. ما داستان زندگی همدیگر را بهتر از همه میفهمیم. او آن دنیا و فشارهایش را میشناسد و درک میکند. آن دنیا، که اکنون دنیایی سپریشده است، در قلب من، اما، هنوز زنده و برجاست. کسی این روزها آن دنیا و معیارهایش را نمیشناسد و قبول ندارد و این تنها دنیرو است که باور دارم هنوز به آن دنیا باور دارد و خوب و بدهایش را میتواند ارزیابی کند...
وقتی ازش میخواهم از معیارهای آن زمان گذر کرده و درباره معیارهای امروز صحبت کند، تلخ میگوید: مردم امروز در جستوجوی شادمانی و خوشبختی روزگار میگذرانند. تأکید میکنم در جستوجوی خوشبختی، نه خود خوشبختی. جستوجو یعنی که چیزی وجود ندارد و شما میخواهید آن را پیدا کنید. اما متاسفانه نمیشود. نمیتوانید. او که در نوجوانی به کالج کاتولیک پیوسته بود تا کشیش شود، شاید به دلیل ناتوانی در رسیدن به این هدف باشد که تا این حد احساس گناه دارد. او زمانی که درباره کاراکتر دی کاپریو در جزیره شاتر حرف میزند، آه عمیقی میکشد: آن کاراکتر رسما داشت سنگینی صلیب را بر شانههایش تحمل میکرد. گناهی که حس میکرد، اعمالش، تجاربش در زندگی و... برای ما بهعنوان اشخاصی بدون آن تجارب قابلدرک نیستند. سنگنی بار روی دوش او بیشتر ریشه در ذهنش داشت، اما نه آن احساس گناه. آن واقعیواقعی بود و همین هم برای من جذابش میکرد.
سکوت ازجمله فیلمهایی است که شخصیت زن مهمی ندارد. این دیگر دلیل نزدیکی او به فیلمهایش است. اغلب کاراکترهای او با زنان مشکل دارند. خودش نیز. او تاکنون پنج بار ازدواج کرده و هر بار رابطهشان به طلاق ختم شده است. نخستین ازدواج اسکورسیزی با همدانشگاهیاش در سال ١٩٦٥ بود که ٦سال دوام آورد. یک دختر به نام کاترین حاصل آن ازدواج است. او سپس با روزنامهنگاری به نام جولیا کمرون ازدواج کرد؛ که دختر دیگری به نام دومنیکا الیزابت کمرون- اسکورسیزی حاصل این ازدواج دوساله است. ازدواج سوم مارتین با ایزابلا روسلینی دختر کارگردان بزرگ ایتالیایی بود که سهسال دوام آورد.
مارتین در سال ١٩٨٥ با باربارا دفینا ازدواج کرد که تهیهکننده بود و از او نیز ٦سال بعد جدا شد. هلن موریس نویسنده پنجمین همسر اسکورسیزی است که از او نیز یک دختر دارد که درسال ٢٠٠٠ به دنیا آمده است. مارتین اسکورسیزی بزرگ دراینباره میگوید: زندگی یک فیلمساز، زندگی خاصی است که در آن برای موفقیت باید هزینه بدهید. شمای فیلمساز میخواهید فیلمی بسازید و برای این کار بسیار هزینهها باید داد. قربانیشدن روابطتان کمترین هزینه است.
فیلمسازی یعنی تعهدی که به هر قیمتی باید بهش وفادار ماند. هیچچیز نباید شما را از راهتان بازدارد. شما باید کمی دیوانه باشید تا بتوانید در این راه پیش بروید. این دیوانگی تا حدی خطرناک نیز هست، زیرا تمام آدمهای زندگیتان را درگیر میکند. فیلمساز نمیتواند زندگیای مثل یک کارمند داشته باشد. قدرتی که سینما میدهد، قربانی نیز میخواهد و تنها کسانی موفق میشوند که بهتر از عهده قربانیدادن برآیند... وقتی میخواهم دلیل ناامیدیاش نسبت به اوضاع امروز را بدانم، مثل بیشتر کاراکترهایش نقبی میزند به گذشته: من در سال ١٩٤٢ به دنیا آمدهام. پس از جنگ. آمریکای دهه ٥٠ را یادم هست.
هنوز معصوم بود، پر از بایدها و نبایدها، بیکمترین شکی به مفاهیم و قواعد، جامعهای تا حد زیادی فرهنگی و باز هم تکرار میکنم معصوم. یادم نمیآید درسهای تاریخ آن موقع را؛ فقط این یادم است که در مدارس، درباره تاریخ پیدایش آمریکا به ما نمیگفتند که این کشور به این دلیل به وجود آمده که یک عدهای به هر قیمتی بتوانند ثروتمند شوند. نه، قطعا این را نمیگفتند. اما عدهای از نسل ما اینگونه زندگی را فهمیدهاند انگار. امروز نیز اگر چنین چیزی را نگویند، حس میکنم هر بچهمدرسهای از دیدن جامعه به چنین نتیجهای درباره دلیل پیدایش آمریکا میرسد و این غمانگیز است...
اسکورسیزی با اشاره به انبوه بیخانمانهای امروز که در خیابانها سرگردانند، با اشاره به انجمنهای نیکوکاری که به آنها غذا و بهداشت میرسانند، میگوید: به اوضاع کشور نگاه کنید و به شیوهای که با فقر رفتار میشود. درواقع اوضاع هر کشوری را با دیدن شیوه مواجهه مردم و سازمانهای آن کشور با فقر میتوان متوجه شد. نمیگویم دوران جوانی ما همه چیز بهتر بود یا مثلا من بهتر میتوانم دوای این درد را بدانم. نه؛ اما این را میگویم ما نیز نسبت به این پدیده فقر آگاه بودیم، اما مثل امروز کمکهای غذایی ناچیز را در بوق و کرنا نمیکردند.
آن چیزی که بهش میگویند بیخانمان؛ در زمان جوانی ما نیز بود. اما بیخانمانهای آن روزگار آدمهای دیوانه و همیشه مستی بودند که بیخانمانیشان بازتاب زندگی خودشان بود. امروز اما آدمهای کاری و آبرومندی را میبینی که به این صفت نامیده میشوند و این غمبار و البته ترسناک است. من به بچههایمان حق میدهم با دیدن این شرایط ترسیده و برای جلوگیری از مبتلاشدن به چنین شرایطی حرص و آز و پولپرستی را سرمشق اعمالشان قرار دهند. این آینده ترسناکی را پیش روی تمام دنیا قرار میدهد... این یک کنجکاوی همیشگی برای من بوده تا بدانم رابطه فیلمسازان بزرگ با تلویزیون چگونه است. مارتین اسکورسیزی میگوید: من برای دیدن نمایشهای تلویزیون وقت ندارم. حتی برای دیدن مشهورترینهایشان. البته چند اپیزود از برخی کارها دیدهام.
مثلا یکی دو قسمت از سوپرانوها را نگاه کردم و نتوانستم بفهمم مردم از چه چیز آن خوششان آمده. مردم مدام ازم میپرسند چرا کاری در تلویزیون یا درحالوهوای سوپرانوها نمیکنم. اما باید بگویم همه چیز نسبت به زمانی که ما نوجوان بودیم؛ فرق میکند. ٥٠سال پیش دنیا متفاوت بود. شاید نیات آدمیان همان نیات و خواستههای نیم قرن پیش باشد، اما جزییات بسیار متفاوتند. دیدن تلویزیون فقط مرا به این باور میرساند که باید کاری کرد. کاری برای تغییر دادن شرایط... اسکورسیزی همچنین گفته که چندان اهل مطالعه نیز نیست و فقط گاهیاوقات اخبار روزنامهها را مطالعه میکند.
او در عوض ترجیح میدهد فیلم ببیند. او بهتازگی همراه با دختر کوچکش فرانسیسکا به تماشای سهگانه تریلوژی آپو ساخته ساتیا جیت رای نشستهاند. علاقه مارتین به سینما برای همگان روشن و مشخص است. نکته مهم دیگر درباره او نادیده گرفته شدنش توسط اعضای آکادمی اسکار است. او که حدود ٤٠سال است جزو بهترینهای فیلمسازی دنیا به شمار میآید، تاکنون فقط یک بار توانسته برنده جایزه اسکار شود. این اتفاق در سال ٢٠٠٦ برای فیلم مردگان رخ داد. اسکورسیزی میگوید: من تقریبا نخستین فیلم مهمم را در سال ١٩٧٣ ساختم. از آن سال تا سالی که اسکار گرفتم، زمان بسیار زیادی گذشت. البته مشکل من آن جایزه خاص نبود و نیست. مسأله من توانایی در فیلمسازی است. اینکه دهههای زیادی بتوانی کار کنی و چشمت را باز نگه داری. اما بههرحال وقتی آن مجسمه طلایی را به من دادند، برایم خیلی مهم بود.
نه اینکه از قبل انتظار چیزی را داشته باشم، نه فقط به دلایل شخصی و خانوادگی باید بگویم این جایزه در بهترین زمان ممکن به من داده شد و فشار زیادی از دوشم برداشت. همچنین آن اسکار کمکم کرد بتوانم برای دو سه فیلم بعدیام سرمایهگذار پیدا کنم که مهمترینشان به دلایل شخصی برایم همین فیلم سکوت بود. نمیشود با اسکورسیزی حرف زد و درباره دنیرو و دی کاپریو که طولانیترین همکاری را با او داشتهاند، چیزی نپرسید: اگر آنقدر جسور و گستاخ باشم که بخواهم این دو را در روزنامهها مقایسه کنم، باید بگویم که هر دو اینها غیرقابل جایگزینی هستند. ممکن است خود این بازیگران این نکته را ندانند، اما من به خوبی میدانم که چه جواهرهایی هستند...
نظر کاربران
سلام وب سایت خوبی دارید