۴۳۶۵۳۲
۵۰۱۹
۵۰۱۹
پ

الیور استون؛ مردی که زیاد می دانست

الیور استون در فیلم جدیدش «اسنودن» باز هم سیاست های آمریکا را نشانه گرفته. این فیلم چه حال و هوایی دارد و در کارنامه این کارگردان چه جایگاهی پیدا کرده؟

هفته نامه همشهری جوان: الیور استون در فیلم جدیدش «اسنودن» باز هم سیاست های آمریکا را نشانه گرفته. این فیلم چه حال و هوایی دارد و در کارنامه این کارگردان چه جایگاهی پیدا کرده؟

الیور استون- فیلمساز چپ گرای آمریکایی- که سابقه طولانی ساخت فیلم های زندگی نامه ای براساس سرگذشت چهره های مشهور سیاسی آمریکا دارد، این بار به سراغ زندگی فردی آمده که یک تنه پته کاخ سفید را روی آب ریخت و بعد هم از کشور گریخت و بعد به آغوش دشمن کلاسیک آمریکا- یعنی روسیه- پناهنده شد.

«اسنودن» ماجراهای سال 2013 را بازسازی می کند؛ جایی که ادوارد اسنودن در هتلی واقع در هنگ کنگ صدها سند محرمانه و طبقه بندی شده اسرار نظامی و امنیتی آمریکا را در اختیار روزنامه ها قرار می دهد. در عین حال صحنه هایی از زندگی او را در گذشته می بینیم: دوران تحصیل، دوران آموزش دیدنش برای کار در سازمان سیا و نهایتا تصمیمش به افشاگری. چیزی که او را به این افشاگری ترغیب می کند، شایعاتی درباره شنود مکالمات تلفنی در آمریکاست.
الیور استون؛ مردی که زیاد می دانست

فیلم براساس کتابی با عنوان «پرونده های اسنودن» ساخته شده که لوک هاردینگ نویسنده آن بوده است. جوزف گوردون لویت در نقش ادوارد اسنودن یکی از مهم ترین نقش آفرینی های کل کارنامه خود را تجربه کرده است و در کنار او بازیگرانی چون شی لین وودلی، اسکات ایستوود، ملیسا لیو و نیکلاس کیج نیز حضور داشته اند. فیلم در کشورهای آلمان و آمریکا فیلمبرداری شده و 40 میلیون دلاری صرف ساخت آن شده است. البته همان طور که از یک تریلر سیاسی- جاسوسی جدی انتظار می رود، گیشه چندان موفقی در انتظار آن نبوده و چیزی حدود 35 میلیون دلار فروش داشته است.
اسنودن

• کارگردان: الیور استون
• فیلمنامه: الیور استون/ با نگاهی به پرونده های اسنودن نوشته لوک هاردینگ
• بازیگران: جوزف گرودون لویت، شی لین وودلی، اسکات ایستوود، ملیسا لیو، تیموتی و اولیفانت، زکری کینتو، تام ویلکینسون و نیکلاس کیج
• مدیر فیلم برداری: آنتونی داد منتل
• تدوین: الکس مارکوئز
• کمپانی تولید: گود فیلمز
• محصول: 2016 آمریکا
• مدت زمان: ۱۳۴ دقیقه

برگ های برنده

اگر بخواهیم نگاهی به کلیت نظر منتقدان درباره فیلم بیندازیم و امتیازهایی را که از سایت های مختلف گرفته، بررسی کنیم، خواهیم دید که فیلم تقریبا اثر موفق و قابل قبولی بوده است. کار دشوار الیور استون این بوده که داستانی را روایت کند که همه آخرش را می دانند و در چنین وضعیتی جذاب نگه داشتن فیلم کار آسانی نیست. خصوصا وقتی سخنی از یک تریلر جاسوسی باشد. استون تقریبا فیلمش را به چند قسمت تقسیم کرده تا این جذابیت را حفظ کند: در فلاش بک ها نکاتی را در مورد گذشته اسنودن به تصویر می کشد که عموم تماشاگران از آن بی خبر هستند و به تصویر کشیدن زندگی شخصی این آدم کله شق احتمالا فیلم را جذاب تر می سازد.

بخش دیگر اختصاص دارد به پروسه سرقت و انتشار مدارک. این جا کار استون دشوار است. او سعی می کند قواعد تریلر را به کار ببندد و هیجان و استرس ایجاد کند اما چون می دانیم اسنودن نهایتا موفق به انجام این سرقت می شود، شاید تاثیر این بخش به اندازه بخش قبلی نباشد.

با این حال، ریتم و دیالوگ و باهوش بودن قهرمان فیلم به کمک آن می آید و سبب می شد این صحنه ها با وجود پایان لورفته شان قدری جذاب باشند.

برخی منتقدان بر این باورند که بهتر بود استون اصلا وارد این فاز تریلر و تعلیق نمی شد و راه دیگری برای نشان دادن پروسه سرقت اسناد پیدا می کرد؛ مثلا شاید وجوه روانی شخصیت اسنودن را پررنگ تر می کرد یا چیزی مثلا تعقیب و گریز را در داستانش می گنجاند.
الیور استون؛ مردی که زیاد می دانست

برگ برنده ای به نام گوردن

مهم ترین برگ برنده فیلم بدون شک بازی درخشان جوزف گوردون لویت در نقش اصلی است. تقریبا تمامی منتقدان نقش آفرینی او را ستوده اند و بازی واقع گرایانه او را از عوامل مهم جذابیت فیلم تلقی کرده اند. لویت در کارنامه خود بیشتر به خاطر نقشش در فیلم «500 روز سامر» مورد ستایش بوده که برایش نامزدی جایزه گلدن گلوب را به همراه داشته.

بازی او در فیلم های مهمی چون «تلقین» زیاد به چشم نیامده و در تجربه پیشین زندگی نامه ای اش- یعنی فیلم «لینکلن»- بخت چندانی نداشته که در برابر دنیل دی لوییس عرض اندام کند. نقش های متفاوتی چون «هِشر» در کنار ناتالی پورتمن هم به خاطر کیفیت متوسط فیلم زیاد مورد توجه قرار نگرفته. اما حالا لویت می تواند با خیال راحت به آینده فکر کند، چون نقش اسنودن برای او یک سکوی پرش واقعی خواهدبود.

خودش می گوید: «ابتدا وقتی الیور استون این نقش را به من داد فقط از این بابت که دارم در فیلم او بازی می کنم، هیجان زده بودم. راستش من چیز زیادی درباره ادوارد اسنودن نمی دانستم. اسمش را شنیده بودم و وقتی از خودم پرسیدم او واقعا چه کاری کرده، فهمیدم که جوابی برای این سوال ندارم و شروع کردم به تحقیق درباره او و کاری که کرده بود.

هرچه را درباره او بود، خواندم و تمام مصاحبه هایش را تماشا کردم. چیزهای زیادی درباره او پیدا می شود. نکته جالبش این است که اطلاعات موجود دورنماهای مختلفی را از شخصیت او پیش روی شما می گذارند. من سردرگم می شدم که کدام را باور کنم و راست و دروغ را چگونه از هم تشخیص دهم.»

تجربه هولناک آقای کارگردان

اگر می خواهید فیلمی درباره یکی از مشهورترین افشاگران این روزگار بسازید، باید بدانید که در هیچ جای دنیا کار آسانی پیش رو نخواهید داشت. الیور استون با این همه سابقه و تجربه در این زمینه، از فرایند ساخت این فیلم با عنوان «تجربه ای هولناک» یاد کرده است.

استون در این باره می گوید: «این فیلم سطح دشواری مضاعفی داشت، چون می خواستم اسنودن واقعی را به تصویر بکشم. اسنودن حالا شهرتی دارد در حد آل پاچینو. اما اگر همان آدم ها را هم بخواهید در یک قاب به تصویر بکشید کلا با شخصیت های دیگری طرف خواهید بود.» او به خاطر جسارتی که از جوزف گرودون لویت دید، برای این نقش انتخابش کرد.

استون درباره علت تاخیر نمایش فیلم «اسنودن» هم توضیح جالبی دارد. او به سراغ لوار پویتراس، کارگردان مستندی درباره اسنودن رفت و از او خواست اکران فیلمش را به تعویق بیندازد، چرا که اعتقاد داشت فیلم خودش واقعی تر است اما پاسخ لورا ناامیدکننده بود: «این که بروی سراغ یک فیلمساز دیگر و از او بخواهی اکران فیلمش را به تعویق بیندازد، یک جورهایی توهین آمیز است.» اما انگیزه استون از ساختن این فیلم مثل همیشه سیاسی بوده و به قصد آگاهی بخشیدن به ملت آمریکا؛ «آمریکایی ها چیزی در این باره نمی دانند، چون دولت درباره چنین ماجراهایی همواره دروغ می گوید. اتفاقی که دارد رخ می دهد، واقعا تکان دهنده است.
الیور استون؛ مردی که زیاد می دانست

این داستان فقط با سیستم جاسوسی آمریکا سر و کار ندارد، بلکه دارد درباره یک جنگ جاسوسی سایبری عظیم حرف می زند؛ چیزی که طبق گفته های خود اسنودن چیزی است غیرقابل کنترل.»

استون با دردسرهای زیادی توانست فیلمش را بسازد و اکران کند. نتیجه کارش شاید در حد بهترین آثارش نباشد اما وقتی پای تعهد و استفاده رسانه ای از سینما وسط کشیده می شود، کارگردانی چون او قطعا باید وارد میدان شود؛ «عشق به نظامی گری، عشق به خشونت. ملت ما دنبال این چیزها هستند. این حس ها مدام بیشتر و بیشتر شده اند و با ضمیر ما درآمیخته اند.» استون قصد دارد با فیلمش به ملت آمریکا در این باره هشدار بدهد.

آیا الیور استون راست می گوید؟

مثل تمام فیلم هایی که براساس رخدادهای تاریخی معاصر ساخته می شوند، پرسش بزرگی که درباره این فیلم وجود دارد، این است که آیا روایت الیور استون از زندگی اسنودن یک روایت واقعی است؟ این پرسش را رسانه ها برای بن وینزر- وکیل ادوارد اسنودن- مطرح کردند. آن هم زمانی که استون مدعی بود تا جایی که می توانسته داستانش را به حقیقت نزدیک کرده است. اما وکیل باهوش جواب زیرکانه ای به رسانه ها داد: «فیلم به آن اندازه ای که شما دستگیرتان می شود، حقیقت دارد.»

طبق داستان فیلم، یکی از رخدادهایی که اسنودن را بر می انگیزاند تا اسناد آژانس امنیت ملی آمریکا را به سرقت ببرد و منتشر کند، ادعای یکی از مدیران سازمان به نام جیمز کلپر است که اعلام می کند سازمان او هرگز اطلاعات شهروندان را ثبت و بایگانی نمی کند.

در حقیقت خود اسنودن هم مدعی شد که این رخداد یکی از عوامل برانگیختن او بوده اما کلپر در ماه مارس 2013 این سخنان را بر زبان آورد و سرقت مدارک در آوریل 2012 صورت گرفته بود. سرقت مدارک در فیلم تنها چیزی حدود چهار دقیقه طول می کشد؛ یعنی اسنودن کارت اس دی را توی کامپیوتر می گذارد و تعدادی از فولدرها را کپی می کند. در عین حال بنا بر داستان فیلم، اسنودن درست پیش از پروازش به مقصد هاوایی و به مقصد نهایی هنگ کنگ تصمیم به چنین کاری می گیرد، در حالی که می دانیم او از ماه ها قبل سودای سرقت اسناد و انتشار آن ها را در سر داشت و برایش برنامه ریزی مفصلی هم کرده بود.

اهمیت جزییات

روایت جزییات در قصه اسنودن چه اهمیتی دارد؟ اهمیتش این است که داریم یک فیلم تاریخی و زندگی نامه ای می بینیم و انگیزه های قهرمان برای چنین کاری در وجهه تاریخی او تاثیر زیادی دارد. همچنین فیلم نشان می دهد که اسنودن با روزنامه نگارانی چون گلن گرینوالد و ایون مک اسکیل در سحرگاه ژوئن ۲۰۱۳ ملاقات می کند.

در روز چهارم ژوئن تلفن اتاق اسنودن در هتل زنگ می خورد و از او پرسیده می شود که آیا پیش از این تماسی داشته یا نه و او پاسخ می دهد طی سه هفته گذشته تماسی نداشته. شاید این گاف چندان بزرگ نباشد اما خودش شاهدی است بر این که هنوز از حقیقت ماجراهایی که طی اقامت در هنگ کنگ بر سر اسنودن آمده؛ اطلاع درستی در دست نیست.

فارغ از این ها الیور استون چیزهای دیگری را هم دستکاری کرده که تطابقی با واقعیت ندارند. اسنودن در فیلم به عنوان یکی از مشاوران ارشد سیا معرفی می شود اما در حقیقت آخرین قرارداد ثبت شده او با سازمان سیا نشان می دهد که او تنها به عنوان تکنیسین کامپیوتر در این سازمان فعالیت داشته و هرگز به سمت مشاور ارشد نرسیده است.
الیور استون؛ مردی که زیاد می دانست

همچنین در یکی از سکانس های فیلم مدیران سیاه اسنودن را به هاوایی می فرستند تا ماموریت مهمی را انجام دهد. بر اساس مشکلی که درباره مرتبه اسنودن گفتیم، مدیران ارشد سیا هرگز مستقیما با کارمندان دون پایه ملاقات نمی کنند و آن ها را به ماموریت نمی فرستند.

نکته دیگر این است که استون در فیلم نشان می دهد اسنودن در اثر مصدومیتی که ممکن است در اثر تمرین های نظامی برای پایش پیش بیاید و او را تا آخر عمر فلج کند از ارتش بیرون آمده است اما در حقیقت هم اسنودن و هم خود الیور استون هر دو به خاطر شکستگی پا از خدمت نظام معاف شدند.

الیور استون همیشه معترض

علیه آمریکا

شاید در تاریخ سینما کمتر کارگردانی را بتوان یافت که مثل الیور استون علیه نظام و سیاست های کشورش این همه فیلم ساخته باشد. الیور استون یک فیلمساز کاملا سیاسی است. آدمی رادیکال و یک دنده که تمام زندگی هنری خود را وقف نقد سیاست های دوران دور و نزدیک ایالات متحده کرده است.

در طول این سال ها نظر الیور استون پیوسته به حزب دموکرات نزدیک تر بوده و معمولا جمهوری خواهان را سرزنش کرده است، هر چند طی انتخابات اخیر آمریکا وقتی از او پرسیدند آیا فیلمی علیه دونالد ترامپ خواهدساخت یا نه، پاسخ داد: «چرا فیلمی درباره افکار شیطانی کلینتون های شیاد نسازم؟»

الیور استون همیشه جدا از کار فیلمسازی خود در کمپین ها و مناظره های سیاسی نیز بسیار فعال بوده و عقاید خود درباره وضعیت و استراتژی آمریکا برای رسیدن به نظم نوین جهانی را آشکارا بیان کرده است. استون بعد از چند تجربه در عرصه فیلم های ژانر وحشت با فیلم «سالوادور» به سراغ سیاست آمد؛ فیلمی درباره یک عکاس جنگ که حالا به وضعیت فاجعه باری دچار شده است.

در «پلاتون» استون نوک پیکان انتقادی خود را به سمت جنگ ویتنام هدف گرفت و کوشید نشان دهد چگونه جنگ می تواند از انسان ها شیاطینی هولناک بسازد و روحشان را نابود کند. او در «متولد چهارم جولای» هم به سرنوشت سربازان برگشته از جنگ ویتنام توجه نشان داد و اثرش بازتابی بود از تاثیر مهیب جنگی بی فایده بر روح و جسم این افراد.

کم کم نقدهای الیور استون افشاگرانه تر و صریح تر شد: «وال استریت». این فیلم پشت پرده یک اقتصاد بیمار را به تصویر می کشید و «قاتلین بالفطره» نهادینه شدن خشونت در جامعه و ناکارآمدی پلیس را نشان می داد. اما نخستین فیلم استون مبتنی بر واقعیت های تاریخ سیاسی آمریکا «جی اف کی» بود؛ فیلمی درباره دوران ریاست جمهوری کندی که تلویحا مسئولیت ترور او را بر گردن حزب جمهوری خواه می انداخت. بعدها استون همین نظریه را به شکلی صریح تر در «نیکسون» تکرار کرد و او را در قامت هیولایی مخوف جلوه داد که برای اهداف سیاسی خود از هیچ کاری فروگذار نکرد.

«دبلیو» با همین رویکرد دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش را به تصویر می کشید و عاقبت با رویکردی مشابه مایکل مور مستند ساز، تاریخ ناگفته ایالات متحده» را ساخت تا تز خود را درباره تاریخ مملکتش به طور کامل ارائه دهند.

الیور استون طی سالیان اخیر از آن فاز هنری و تکان دهنده کارهای اولین خود قدری فاصله گرفته و سیاست به تمام فکر و ذکرش بدل شده است. او فیلم می سازد تا با سیاستمداران و تاریخ کشورش تسویه حساب کند و رسوا کردن چهره های سیاسی برایش به یک هدف تبدیل شده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج