«نفس» این روزهای سینمای ایران فقط شش سال دارد
ساره نورموسوی، بازیگر کودک نقش بهار در فیلم «نفس» این روزها یکی از پدیده های اکران سینماهاست.
مهم ترین علت جذابیت فیلم «نفس» بدون هیچ اغراقی بازی خوب و واقعی ساره است. «نفس» فیلمی به شدت وابسته به بازیگر است و اگر بازیگر نقش اصلی، یک ذره در قالبی که برایش تعریف شده بود، قرار نمی گرفت و بازی اش از چهارچوب بیرون می زد، فاتحه فیلم خوانده می شد.
وقتی قرار شد توی فیلم نفس بازی کنی چندساله بودی؟
الان 10 سالمه. اون موقع هشت سالم بود. الان دو سال از وقتی بازی کردم می گذره. هفت ماه داشتم بازی می کردم.
می دونستی بازیگر نقش اصلی این فیلم خودتی؟
بله، بهم گفته بودن.
بچه های دیگه حسادت نمی کردن که نقش تو بیشتر از اون هاست؟
چرا یه کمی.
چی شد برای نقش بهار انتخاب شدی؟
رفتیم مشهد، اولین بارم بود سوار هواپیما می شدم. یهویی یا نه تصادفی برخوردیم به خانم آبیار.
تصادفی یعنی چی؟
یعنی نمی دونستیم اون ها هم اومدن مشهد. یهویی دیدیمشون. من اون موقع نمی دونستم کار بابام چیه. اون جا با خانم آبیار آشنا شدم. بابام می گه اول ها من علاقه نداشتم بازی کنم اما کم کم خوشم اومده.
چی شد بالاخره قبول کردی؟
من نمی دونم. زیاد یادم نمی یاد. فقط یادمه خیلی خوش گذشت.
خب اول ها علاقه نداشتی بازی کنی اما کم کم علاقه مند شدی. چه چیزی توی بازیگری بود که باعث شد علاقه پیدا کنی؟
بازیگرهای مورد علاقه ام رو دیدم؛ مثل مهران احمدی که بازی اش رو قبلش خیلی دوست داشتم ولی توی آوای باران ازش بدم می اومد اما توی پایتخت خیلی دوستش داشتم. واقعا بازیش خوب بود. پانته آ پناهی ها و بچه های دیگه هم خیلی خوب بودن. روز تست با روژان دوست شدیم. محمدرضا شیر خانلو رو هم قبلا دیده بودم توی فیلم ها اما نمی دونستم اون پسری که اون جاست و با ما تست میده خودشه. بعدا فهمیدم اون همون محمدرضا شیرخانلو بوده.
چطوری ازت تست می گرفتن؟
مثلا یه بار قرار بود معلم دعوام کنه و قشنگ گریه ام دراومد.
به تو می گفتن قصه چیه و باید چه کار کنی؟
بیشتر دیالوگ ها رو بهم می گفتن. اصلا نمی دونستم قصه چی هست. می گفتن الان اینو بگو، برو اون جا، این کارو بکن. همین.
دیالوگ ها رو چطوری حفظ می کردی؟
بعضی وقت ها خودشون بهم می گفتن. بعضی وقت ها هم خودم حفظ می کردم و می گفتم. اگه خیلی کوتاه بود از روش می خوندم و حفظ می کردم.
توی فیلم تو باید کم کم بزرگ می شدی و مثلا اگر اول فیلم هفت ساله بودی آخر فیلم به ده سالگی می رسیدی. چه کاری می کردن که این تغییر سن، توی صورتت مشخص شه؟
نه، اول شش سالم بود بعد باید ده ساله می شدم. خیلی گریمم کردن. کفش های پاشنه بلند پام می کردم که قدم بیاد بالا و همه فکر کنن بزرگ شدم.
توی فیلم یه دختر نامرتب بودی که موهات همیشه به هم ریخته بود. از این که مجبورت می کردند نامرتب باشی یا موهایت رو شونه نکنی ناراحتی نمی شدی؟
نه موهام رو از پایین به بالا شونه می کردن تا نامرتب به نظر برسه. حالا فکرشو بکن یه بار قرار بود سکانس مرتب شدن موهامو بگیرن اون موقع پوستم کنده شد. صد بار مامان جونم موهامو آب و صابون زد. یه عالمه شامپو زدن اما شونه نمی شد.
بعد از این که بازی ات توی فیلم تموم شد، رفتی استودیو تا قصه داستان و کارتون های وسط فیلم را تعریف کنی. این قسمت کار سخت بود؟
اون جاش به کم سخت بود. آخه سختیش این بود که فکر کنم صد تا کلمه بود با صد تا دیالوگ که من باید می گفتم. حالا بعضی از دیالوگ ها رو باید خوشحال می گفتم بعضی هاشونو گریه ای و بضعی ها رو هم معمولی. منم که نمی دونستم باید چی کار کنم. یه بار می گفتم بعد تازه می گفتن نه مثلا باید این جارو می خندیدی. یه جای دیگه با خنده می گفتم بعد می گفتن نه باید این جارو گریه ای می گفتی. همش می گفتن چطوری حس بگیر.
من این بخش را از رو می خواندی؟
آره همشونو. چند روز طول کشید تا کامل بخونم.
توی دوره فیلمبرداری مدرسه هم می رفتی؟
چند ماه مرخصی گرفتم. بعدش معلم کلاس دومم خانم حسنی اومدم معلم خصوصیم شد، البته موقع تست گرفتن، مدرسه می رفتم. فقط بعضی وقت ها وسط های درس ها من باید می رفتم تست.
پس بچه های مدرسه فهمیده بودن بازی می کنی.
بله. فهمیده بودن اما هیچی نمی گفتن. حالا الان که مشهور شدم، پوستمو می کنن. همش می گن تو بازیگری. تو بازیگری. ولم نمی کنن. می خواستم همه موهامو بکنم از دستشون.
یکی از قشنگ ترین قسمت بازی ات جایی بود که اشک توی چشمات جمع می شد و گریه می کردی. چطوری حس می گرفتی؟
حس نمی گرفتم واقعا گریه می کردم. توی مدرسه قسمتی که معلم می زنه روی دستم، خط کش نصف می شه. خط کش ژله ای بود اما یه کم درد هم داشت.
نمی دانستی جزء بازی است و آن موقع فقط می خواهند فیلم بگیرند؟
می دونستم حتی یه بار مدیر مدرسه بهم گفت من نمی زنمت تو خودت وقتی چوب رو میارم طرفت بزن زیر گریه. بهش گفتم نه. بزنی بهتره. قبلش به دستم یه عالمه پارچه می بستن که دردم نگیره. هر وقت هم گریه می کردم به جاش اسمارتیز میوه ای بهم می دادن. خاله پانی می گفت چون خوب بازی کردی به من از همه بیشتر اسمارتیز می ده. منم دونه دونه می خوردم که زود تموم نشه. می دونی که ننه آقا کی بود؟ همون پانته آ پناهی ها بود. گریمش کرده بودن.
تعجب نکردی وقتی اولین بار با این چهره دیدیش؟
نه. آخه من کنار خود پانته آ پناهی ها گریم می شدم. اولین سکانس رو توی یزد گرفتیم. اون موقع که نمی دونستم سکانس چیه. بعدا فهمیدم.
این قسمت های کارتونی را قبل از این که فیلم را تماشا کنی، دیده بودی؟
آره قسمت سیمرغ رو از همه بیشتر دوست داشتم. اما موقعی که قصه رو تعریف می کردم، همزمان کارتون رو نمی دیدم. بعدا خانم آبیار صدای من رو گذاشت روی کارتون.
آخر فیلم رو نمی دانستی؟
عوضش کردن. اون نقاشی که آخر سر از تلویزیون خونه پخش می شه بعدا اضافه شد با اون جایی که بابام میاد سر قبرم. خودم اون نقاشی رو کشیده بودم ولی دفعه اول توی فیلم نبود.
نمی دونستی بهار آخر فیلم می میره؟
من هفت بار تا حالا فیلم رو دیدم. اون جاش که خونه خراب می شه، آخر سرش خیلی ناراحت می شم. آخر فیلم که می شه هر دفعه گریه می کنم و باید پاشم از سینما برم بیرون.
پیشنهاد هم می دادی؟ مثلا شده بود یه جا بگی که اگه این کار رو بکنم بهتره؟
من خودم یه وقت هایی کارگردانی هم می کردم. پیشنهاد می دادم.
خسته نمی شدی مدام تکرار می کردند؟
اگه خوب بازی می کردم دو بار یا یه بار بیشتر نمی گرفتن، البته اگه یکی دیگه خرابکاری می کرد، دوباره مجبور می شدیم بگیریم اما این دفعه دیگه تقصیر من نبود. خیلی سخت بود.
با خانم آبیار راحت بودی؟
آره می گفتم خسته می شم یا بلد نیستم اما می گفتن استراحت کن ما خودمان بهت می گیم چی کار کنی. توی قسمت هایی که خیلی سخت بود می گفتن چی کار کنم؛ مثلا قسمت هایی که سگ ها میان دنبالم، کمکم کردن. واقعا خوش گذشت؛ مثل یه خانواده شده بودیم. با این که با بچه ها دعوا هم می کردیم اما خیلی دوست بودیم. آخرش که فیلم تموم شد، خیلی ناراحت بودیم، خیلی گریه کردیم.
الان هنوز با بچه های فیلم در ارتباطی؟
آره توی گروه تلگرام نفس همش حرف می زدیم، توی اینستاگرام هم هستیم.
خودت دوست داری بازم بازی کنی و از این به بعد بازیگر بمونی؟
خیلی زیاد. علاقه دارم و دلم می خواد زودتر دوباره برم بازی کنم.
گفتی قبل از این که بازی کنی میونه خوبی با فیلم و سینما نداشتی.
اصلا نمی دونستم چطوری فیلم می سازند ولی فیلم دوست داشتم ببینم اما نمی دونستیم بازیگری چیه. فیلم چیه. سینما چیه. چطوری کارتون می سازن. تازه الان فهمیدم همه اش نقاشیه که حرکت می کنه، مثل فیلم هوش مصنوعی که روبات می ساختن و بعد تبدیل می شد به فیلم. الان متوجه شدم که همه این چیزها ساختگیه اما وقتی بچه بودم، فکر می کردم واقعیه. نمی دونستم ساختمون ها که توی فیلم ها خراب می شن، واقعی نیستن. الان فهیمدم این ها مجسمه های کوچیکه با نقاشی و طراحی کامپیوتری. همین مرد عنکبوتی رو وقتی نگاه می کردم می گفتم واقعا وجود داره. اما بعدا توی تلویزیون نشون داد که مرد عنکبوتی اصلا این طوری نیست. یه طناب رو گرفته و ادای راه رفتن روی دیوار رو در میاره.
از وقتی بازی کردی، علاقه ات به سینما و فیلم هم بیشتر شده؟ دوست داری فیلم ببینی؟
بله الان علاقه ام به فیلم بیشتر شده. خیلی می بینیم؛ مثلا همین فیلم هایی که درباره بچه هاست رو دوست دارم ببینم. تازه فهمیدم وقتی می خوام گریه کنم باید به چیزهایی که خیلی ناراحتم می کنه فکر کنم.
تعریف ساره نورموسوی از سخت ترین سکانس فیلم نفس
آب یخزده و سگ های سیاه
بازی در نقش اصلی یک فیلم دوساعته آن هم برای دختربچه شش ساله ای که هیچ وقت تجربه بازیگری نداشته، واقعا کار سختی بوده. پدر ساره می گوید بعضی وقت ها ساعت چهار صبح آفیش اش می کرده اند و مجبور بوده نیمه شب از خواب بیدار شود و کاری کند که صورتش اصلا حالت خواب آلودگی نداشته باشد. صحنه های کتک خوردن، گریه کردن، نشان دادن حس تحقیر، بغض، شادی و... برای ساره واقعا سنگین بوده. خودش اما می گوید که هیچ کدام از این ها به اندازه سکانس گیرافتادنش وسط برف سخت نبوده.
از سگ می ترسیدم
هیچ کدوم از اتفاق ها سخت تر از اون قسمتی نبود که می افتم توی آب یخزده و سگ ها میان دور و برم. یه دفعه شوکه شدم. قرار بود فقط یه سگ خیلی وحشی بیاد طرفم اما انگار سگ فرار کرده بود و نتونسته بودن پیداش کنن. بعد یه مرتبه هفت هشت تا سگ آوردن. یهو دیدم این همه سگ سیاه بزرگ دور و برم رو گرفتن. خیلی ترسناک بود. آخه کلا من از سگ خیلی می ترسم.
همه مواظب بودن
همه مواظب بودن که سگ ها نیان طرف من. چوب می گرفتن دم دهن سگ ها اما موقع فیلمبرداری یه کاری می کردن که توی دوربین مشخص نشه. همه آدم ها وایساده بودن، حواسشون بود. حالا سگ ها داشتن پارس می کردن و توی اون شرایط من هم باید دنبال مدادم می گشتم. بهم می گفتن یه طوری رفتار کن که انگار مدادت گم شده و نمی تونی پیداش کنی.
روایت روح الله نورموسوی، پدر ساره از چگونگی حضور دخترش در فیلم «نفس»
می ترسیدم ساره نتواند
روح الله نورموسوی، پدر ساره چند سالی است با گروه نرگس آبیار و محمدحسین قاسمی فعالیت می کند. از زمان ساخت فیلم «شیار ۱۴۳» به عنوان مسئول هماهنگی تولید و مدیر اکران فیلم در کنار گروه بوده و در «نفس» هم به عنوان دستیار تهیه حضور داشته اما ماجرای انتخاب ساره، اصلا به آشنایی او با نرگس آبیار ارتباطی نداشته. آبیار خیلی اتفاقی، ساره را می بیند و از او برای نقش بهار خوشش می آید. پدر ساره توضیحات جالبی درباره ورود دخترش به عرصه بازیگری می دهد.
اولین مواجهه آبیار با ساره
مدیر برنامه فیلم شیار 143 بودم و از همان اول که خانم آبیار تصمیم گرفت فیلم «نفس» را بسازد در جریان تولید آن بودم. وقتی فیلمنامه را خواندم به اولین چیزی که فکر کردم این بود که کدام بچه ای می خواهد این کار ساخت را انجام دهد. حتی با خودم می گفتم پدرش در می آید. ما سفر کاری زیاد می رفتیم.
انتخاب از بین دو هزار نفر
اصلا فکر نمی کردم ساره دلش بخواهد بازی کند، چون اصلا ارتباط خوبی با سینما برقرار نمی کرد، چون من خودم سینمایی بودم و کمتر برایش وقت می گذاشتم و دیر به خانه می رفتم، ساره از سینما بدش می آمد. خانم آبیار هم گفت که ساره نسبت به سینما گارد دارد و از بازیگری خوشش نمی آید. وقتی از سفر برگشتیم دو هفته بعدش پیش تولید «نفس» شروع شد. بعد از یک ماه که خانم آبیار از بچه های مختلف تست گرفت از میان دو هزار نفر بهم گفت ساره را بیاور. از همه بهتر است. ساره را آوردم تست داد و با همه بچه ها دوست شد. خیلی ها فکر می کردند به خاطر آشنا بودن من با خانم آبیار، ساره را انتخاب کرده اند اما آبیار می گفت حتی فامیل های خودم را قبول نکردم، شوخی که نیست فیلمم است، باید درست پیش برود.
اول موافق نبودم
من خودم زیاد موافق بازی ساره در نفس نبودم، چون کار خیلی سختی بود و اگر ساره از پسش بر نمی امد خواه ناخواه بچه ها مدام من را نگاه می کردند. بعد که روز به روز فیلمبرداری شروع شد و ساره بازی کرد، همه گروه متفق القول گفتند خودش است. هر روز ساعت شش صبح تا شب کار می کرد. شبکاری ها و مناطق سخت واقعا برای بچه خیلی سخت بود.
مسیر بازیگری ساره
بعد از نفس، ساره خیلی پیشنهاد برای بازی داشته. خودش هم دلش می خواهد بازی کند ولی باید درست انتخاب کرد. برعکس خیلی از دوستان، من زیاد دوست ندارم مدام بازی کند. بعضی کارگردان ها چون ساره را در نفس دیده بودند، می خواستند که بدون روسی بازی کند اما ساره الان به سن تکلیف رسیده و نه خودش و نه ما دوست نداریم بی حجاب بازی کند. باید این دوره بگذرد تا ساره کمی بزرگ تر شود و بتواند با حجاب بازی کند.
نظر کاربران
من که عاشق بهارم
خیلی بی استعداده بازیگر درستی انتخاب نشده
خیلی بی استعداده بازیگر درستی انتخاب نشده
این چیه انتخاب کردین؟؟
واقعا قشنگ بازی کرد از معدود بازیگرای کودک که قشنگ بازی کردند.