خوزه دونوسو؛ خالق «حکومت نظامی»
انقلاب کوبا و کودتای آمریکای لاتین، در کنار عوامل دیگر، هنرمندان آمریکای لاتین را ملزم کرد که به مشکلات اجتماعی کشورهایشان به منظور تبدیل تعهد اجتماعی به تعهد سوسیالیستی بپردازند.
دونوسو یک سخنگوی متعهد ادبیات اجتماعی نیست چون بیشتر عمرش از آن متنفر بوده است. زندگی مرفه و پرموهبت کودکی، او را از فشار هم سنخ هایش و محرومیت از حقوق اساسی که بسیاری از نویسندگان هم نسلش را به هم سویی با جناح چپ گرا به سمت سیاستمدارشدن سوق داد، محافظت کرد.
خوزه دونوسو در ۱۹۲۴ در خانواده ای از طبقه اشراف در سانتیاگو شیلی به دنیا آمد. پدرش پزشک و مادرش، عالیشیا یانز بود، بانویی که نام خانوادگی اش برای سال ها طبقه ای از نخبگان شیلی را به خاطر می آورد. او در موسسه آموزشی انگلیسی زبان گرنگ، یکی از جامع ترین مراکز آموزشی در سانتیاگو، تحصیل کرد.
دونوسو با جدیت از سبک نویسندگان آمریکای لاتین به عنوان فعالان و مفسران سیاسی کناره گیری کرده است. او بارها گفته است که چون سیاست تاثیر عمیقی بر وی می گذارد، علاقه ای به آن ندارد. سرانجام توانایی او در نگهداری امواج تلاطم سیاسی آمریکای لاتین بیرون از بنای داستان هایش به پایان رسید و اولویت هایش، مانند میلیون ها شیلیایی دیگر، با روی کار آمدن آگوستو پینوشه پس از سرنگونی سالوادور آلنده در سپتامبر ۱۹۷۳تغییر کرد.
آلنده با حمایت ائتلافی از چپ گراها و احزاب سوسیالیست که اکثریت ناچیز آرای او را درمقابل ژوزه الکساندر رودریگز در 1970پیروز کرد، به قدرت رسید. او اصلاحات اجتماعی را به اجرا درآورد که با مخالفت ملاکان زمین و برخی از طبقات متوسط جامعه رو به رو شد. به علاوه ارتباط دوستانه اش با فیدل کاسترو موجب اعتراضات بیشتر ایالات متحده نسبت به حکومت وی شد.
در سال سوم ریاست جمهوری، اثرات چندجانبه سیاست های اقتصادی اش، افت قیمت بین المللی مس، صادرات عمده شیلی و تلاش هماهنگ وزارتخانه نیکسون برای ضعیف کردن دولت او، منجر به یک دوره تورم شدید شد که کشور را متزلزل کرد. در ژوئن ۱۹۷۳، سرهنگی با فرماندهی یک گردان تانک، تلاش ناموفقی برای سرنگونی آلنده داشت. در سپتامبر همان سال پینوشه، کودتای موفقی طراحی کرد که اولین دولت سوسیالیستی که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود را سرنگون کرد. آلنده در زمان محاصره کاخ ریاست جمهوری جان باخت.
داستان هایی که دونوسو در رابطه با کودتا نوشت با داستان های قبل از آن از این جهت فرق دارند که امکان تفسیر سیاسی در آنها به وجود آمده است. این داستان ها خانه ای در روستا (1978)، باغ همسایه (1979) و حکومت نظامی (1986) هستند. اینها داستان های سیاسی نیستند، اما همان طور که دونوسو در مورد حکومت نظامی می گوید، آنها متعهد به موقعیت سیاسی واقعی کشور هستند. از طریق این داستان هاست که من تغییری که دونوسو با دوباره تعریف کردن مسئولیت های هنری و اجتماعی یک هنرمند، در معرض آن قرار می گیرد را دنبال می کنم. نقطه اوج این فرایند داستان حکومت نظامی است.
اولین قدم در گذر از یک تماشاچی به یک هنرمند متعهد سیاسی، به زبان آوردن خشم و غضب ایجادشده به خاطر کودتا است، بدون اینکه کیفیت زیباشناختی داستان را به خطر بیندازد. تنش حاصل از آن در «خانه ای در روستا» مشهود است. نقدی آتشین بر قدرت وحشیانه پینوشه و اولین مقاله داستانی دونوسو در مورد زندگی سیاسی شیلی. این یک داستان واقعی در مورد شرایطی است که منجر به کودتا شد.
هنر «حکومت نظامی»، ظریف، متعهد و یکپارچه است و مسیر همواری را برای هنرمند طراحی می کند که با حذف موقعیت استبدادی ثابت حزب چپ، آغاز می شود.
با این داستان، دونوسو نقش کرسی سخنرانی و انتقاد را به عهده می گیرد و مثل سایر هنرمندان آمریکایی لاتین قبل از خودش، به نفع افراد ضعیف صحبت می کند. او مفاهیم مدور و خودارجاع داستان های قبل از کودتا را کنار می گذارد و نوع جدیدی از هنرمند مسئول در مقابل اجتماع را معرفی می کند که به عنوان عاملی برای به وجود آوردن تغییرات سیاسی عمل می کند.
اولین قدم حکومت نظامی در به وجود آوردن این تغییرات سیاسی این است که به وضوح نشان دهد که شکل مخالف چپ گراها در آن زمان بی نتیجه بوده و دومین قدم، این که هرچه به عنوان مسئولیت های سیاسی و اجتماعی یک هنرمند پذیرفته شده، یعنی، مخالفت با جناح راست با تن دادن به حزب کمونیست یا یکی از احزاب مربوط به آن، ریاکارانه و غیراخلاقی بوده است.
کتاب «حکومت نظامی» عرصه جدیدی میان سوسیالیسم و ادبیات آمریکا ایجاد می کند چون اعتقاد بر این که تعهد اجتماعی باید تعهد سوسیالیستی را در بر بگیرد را رد می کند. این کتاب متعهد اجتماعی به موقعیت سیاسی واقعی در شیلی است بدون این که یک متن سوسیالیستی باشد. این، اشکال واقع گرای مرسوم در رمان های قبل از تظاهرات اجتماعی، محکومیت دولت پینوشه و نقد احزاب چپ گرا را نقض می کند و نوع جدیدی از هنرمند متعهد را به هم نسل هایش معرفی می کند.
کتاب با منونگو آغاز می شود، یک غریبه بدبین و سرخورده که به شیلی باز می گردد و در می یابد که شکل قبلی مبارزاتش، مناسب شرایط کنونی نیست. در سرتاسر رمان سعی می کند که خودش را از تجملات سیاسی گذشته اش خلاص کند و مخالف فعال و اثرگذار حکومت شود. منونگو زمانی خواننده بوده است. او مثل یک مبارز چریکی لباس می پوشد اما هیچ اسلحه ای جز گیتارش با خود حمل نمی کند.
آواز می خواند اما اقدام دیگری نمی کند. راوی تفاوت های میان مقاومت فعال و غیرفعال، میان صحبت کردن و عمل کردن را [زمانی که می گوید یک بار منونگو در یک انقلاب با کلمات پیروز شده بود بدون آن که در آن شرکت کند] به ما یادآوری می کند. اعتراضی که منونگو در آن شرکت کرده بود توسط احزاب چپ گرا سازمان دهی شده بود و بی نتیجه ماند چون پر از لفاظی و کسالت بار بود.
از جهت تشریفاتی بودن، با کسانی که با آنها همکاری می کردند مشاوره و مشورت داشتند اما قدرت این که آنها را در مورد پیام شان متقاعد کنند، نداشتند. از جهت کسالت بار بودن آنها به سرعت خودشان و همکاران شان را خسته می کردند.
دونوسو با نشان دادن حادثه ای که توسط جناح مخالف کمونیست ها سازماندهی شده بود بر این نکته تاکید می کند. حادثه ای که شرکت کنندگان زیادی داشت چون خشم مردم را تحریک کرده بود. خشم می تواند برای کوتاه مدت موثر باشد اما هیچ وقت نمی تواند جایگزین سیاست واقع گرایانه شود.
برای این که هنرمند تبدیل به صدایی فعال و رسا در جناح مخالف شود، منونگو و دونوسو باید مراقب باشند که کلام آنها با عواطف شخصی شان درهم آمیخته نشود. زمانی که دونوسو به عنوان یک هنرمند به عنوان یک هنرمند، تصمیم می گیرد که علیه جناح چپ فعالیت کند، او هم شکافی که میان هنرمندان و جناح چپ از بیست و پنج سال پیش به وجود آمده بود را دنبال می کند.
منونگو یک روشنفکر بورژوا توصیف می شود که برخلاف بسیاری از هم نسلانش که از کشیش اعتقادی، نرودا، کاسترو یا حتی گروه مارکسیستی که به او کمک کردند شغل جدیدی در شیلی آغاز کند را پیروی نمی کند.
با انتخاب نکردن هیچ حزب و جناحی تمرکز منونگو از گذشته به حال تغییر می کند و واقعیت های تلخ اطرافش را به وضوح مشاهده می کند.
درس محوری در تحول منونگو در میانه داستان، زمانی که در کنار جودیت قرار می گیرد، اتفاق می افتد. یک نظامی، جودیت را شکنجه کرده و او شب ها برای پیداکردن و کشتن او بیرون می رود اما درحقیقت به دنبال نابود کردن خودش است چون از گذشته رهایش می کند.
او برای منونگو منبع دانش و وسوسه است چون به خاطر شکنجه، آزار و اذیت، ترس دائم و ناتوانی تبدیل به انسانی مازوخیست، انتقام جو، بدبین و خودنابودگر شده است، در طی پیاده روی شبانه شان بعد از حکومت نظامی، جودیت، منونگو را نزدیک به خطر و خشونت می کند که نشانه حکومت خونتا می باشد.
آن شب از دو جهت خطرناک است؛ یکی این که هر دو ممکن است آزادی یا زندگی شان را از دست بدهند و دیگری از لحاظ روانی که ممکن است منونگو بعد از تجربه آن، مثل جودیت و بقیه، به خاطر خشم و نفرت زمین گیر شود. در نهایت آنچه منونگو از جودیت می آموزد، منجر می شود که خودش را درگیر جناح مخالف کند.
قبلا گفتم که هنر «حکومت نظامی»، ظریف، متعهد و موثر است که به وسیله آن به داستانی که روایت شد اشاره داشتم اما مهم تر از آن، شیوه ای است که این داستان روایت می شود. «حکومت نظامی» با تاریخ رو به روست، تاریخ رسمی زمان حکومت پینوشه. عناصر رسمی آن یک چهارچوب قراردادی اجتماعی، اقتصادی و واقعیت روان شناختی دارد که به کتاب شکل یک داستان واقع گرایانه (رئال) می دهد.
برخلاف رمان های واقع گرا که حقایق و اتفاقات زندگی واقعی را به خاطر گفتن یک داستان خلاصه می کنند، «حکومت نظامی» بر اعتلای معنی برای انتقال حال و هوای داستان تمرکز می کند. انتقاد دونوسو از جناح های سیاسی راست و چپ از طریق تعداد زیادی از عناصر رسمی به تصور کشیده می شود که یکدیگر را تکمیل کرده و به جای رئال بودن تلمیح آمیز هستند.
دونوسو نشان می دهد که هنر خاص او هم می تواند نقشی اجتماعی داشته و جایگزینی برای رئال اجتماعی باشد. دونوسو با ایجاد کردن هنرسی اساسی و غنی از زیباشناختی، مثل منونگو تعهد اجتماعی اش را تحقق می بخشد.
شیوه غیرمستقیمی که از طریق آن، داستان این شرایط را به خواننده منتقل می کند، درواقع پیام داستان است. اعتراض علیه بی عدالتی با شیوه ای غیر از فهرست کردن قربانیان شکنجه و شهروندان مفقودشده. روایت ظریف و هنرمندانه دونوسو ما را نسبت به چیزهایی که دیدن و احساس کردن را متوقف می سازد، حساس می کند. این همه آن چیزی است که هنر باید انجام بدهد. نشان دادن آنچه که در مقابل ماست، خواهش شوری دریا یا ظلم حکومت ها.
اول، دونوسو داستانش را حول دو چهره تاریخی جناح چپ و راست بنا می کند، بنابراین رمان را در ژانر تاریخی- سیاسی قرار می دهد. به خاطر همین دو شخصیت، پابلو نرودا و آگوستو پینوشه، است که بسیاری از لایه های سیاسی و اجتماعی داستان شکل می گیرد.
دوم، دونوسو داستان را به سه بخش تقسیم می کند که به وسیله آنها می توان واقعیت های اجتماعی- سیاسی شیلی در بسیاری از جهات را تفسیر کرد. این بخش ها، غروب، شب و صبح هستند.
نویسنده: ژوان دیوید گمز
نظر کاربران
مرسی