اصول نویسنده شدن: جمع و جور کردن ایده ها
درباره جمع و جور کردن ایده های داستانتان؛ تمثیل قیف را به یاد داشته باشید، دهانه گشاد در سرش و دهانه تنگ در تهش؛ تمام این فرایند یک جور تقطیر است.
مدتی بدون رجوع به یادداشت هایتان بنویسید
حتی اگر یادداشت هایتان خیلی خوب سازماندهی شده باشند، باز هم می توانند شما را به گل بنشانند. به خودتان زمان بدهید و درباره چیزهایی بنویسید که تا این لحظه می دانید. این نصیحت با آن برداشتی که نوشتن را فرایندی دوبخشی می داند (پژوهش و نوشتن) مخالف است. شما- اگر دلتان بخواهد- در تمام مراحل کار می توانید بخش هایی از اثرتان را پیش نویس کنید.
کنار بهترین مواد و مصالح سه ستاره (***) بگذارید
یک بار با نویسنده ای کار کردم که لا به لای مواد و مصالح پژوهشی داستانش گم شده بود و من برایش از همین روش استفاده کردم. «فهرستی از ده تا چیز مهمی که احتمال میدین توی داستانتون وارد شدن، تهیه کنین.» او این کار را کرد. «خب، مدتی روی این فهرست تمرکز کنین و کنار موضوع های مهم ستاره بزنین.» وقتی او فهرستش را بهم نشان داد- همان طور که انتظارش را داشتم- دیدم کنار تمام موارد توی فهرست یک ستاره گذاشته است.
حتی کم سوترین چراغ چلچراغ آموزش هم می تواند متوجه شود که این نوینسده در گزیش مشکل دارد. این معمولا مشکل پژوهشگرانی است که در پیدا کردن و گردآوردن اطلاعات مهارت خوبی دارند، اما تقریبا از این که انبوه اطلاعاتشان را طوری سر و سامان بدهند که واجد ارزشی ویژه شوند، ناتوانند.
کپی بگیرید و بقیه شان را بگذارید کنار
شاید به دو یا سه جعبه نیاز داشته باشید. اولی مال مواد و مصالحی است که می دانید ازشان استفاده خواهید کرد و باید نسخه ای کپی به عنوان پشتیبان ازشان تهیه کنید. جعبه دیگر مال چیزهایی است که احتمالا ازشان استفاده نخواهید کرد. سومی هم مال چیزهایی است که هنوز درباره شان مطمئن نیستید. هر کسی که یک بار کپه ای از تقاضانامه های یک برنامه یا آثار رسیده برای یک مسابقه را خوانده باشد، با این استراتژی آشناست.
اینکه چیزی را به ابعاد و اندازه منطقی برسانیم، زمان می برد. در داوری مسابقه ها، من از سه نشانه «آره»، «نه» و «شاید» برای ارزش گذاری استفاده می کنم. انتخاب ۱۰ درصد از بهترین آثار رسیده هیچ وقت کار سختی نیست، همین طور هم آن ۱۰ درصدی که ته بشکه اند. کار سخت به آن چیزهایی مربوط می شود که در وسط می مانند. این جا، جایی است که کنار گذاشتن درد دارد. وقتی دبیرستانی بودم، به من یک لباس فرم دادند تا در تیم بیس بال دانشگاه بازی کنم، اما وقتی قوانین جدید حکم کرد که تعداد بازیکن ها از بیست و شش به بیست و چهار نفر کاهش پیدا کند، من آخرین کسی بودم که کنار گذشته شد. این موضوع هنوز من را آزار می دهد.
شاید «تریاژ» [رده بندی درمانی] استعاره بهتری برای این استراتژی باشد. موقع درمان مجروحان جنگی، پزشکان معمولا مجروحان را به سه گروه تقسیم می کنند: قابل درمان، غیرقابل درمان، قابل درمان در صورت داشتن وقت. یک شکل اندوه بار و معمولا تراژیک «آره»، «نه»، و «شاید».
فهرستی بدون ترتیب از 10 موضوع مهم
وقتی به مواد و مصالح کارتان مسلط شدید، خوب فکر کنید و فهرستی از جذاب ترین و مهم ترین مطالب بنویسید. وقتی فهرست آماده شد، موارد توی فهرست را جا به جا کنید تا به نوعی ترتیب [و توالی] برسید. من همین الان نوشتن چنین فهرستی را برای روایتم از شش دهه هوراکشیدن برای [تیم بیس بال] نیویورک یانکیز تا هواداری تیم بیس بال محلی مان، تامپا بِی ریِز، شروع خواهم کرد:
- روزی که فهمیدم باید تیمم را عوض کنم.
- واکنش های اعضای خانواده که حس خیانت بهشان دست داده بود.
- چطور ریز از ته جدول به صدر رسید.
- وقتی یانکیز با ریز بازی کند، چه اتفاقی می افتد.
- اگر به ورزشگاه یانکیز بروم، آیا آن ها را تشویق خواهم کرد؟
- آیا می شود آدم علیه بازیکن هایی شعار بدهد که زمانی فکر می کرده عاشقشان بوده؟
- وقتی شروع کردم به بخشیدن وسایل یانکیزم...
- و الی آخر.
مزیت های چنین تدوینی خیلی زود روشن می شود؛ من از یک طرف موضوعاتی را کشف کرده ام که حتی فکرش را هم نمی کردم که بخواهم درباره شان بنویسم و از طرف دیگر به بعضی همنشینی های بامزه برخورده ام؛ مثل خرت و پرت ها و وسایل تیم به عنوان ابزاری برای آزمایش میزان وفاداری یک هوادار.
حالا فهرستی از پنچ چیز مهم تهیه کنید.
اگر یک فهرست ده تایی دارید، آن را کوتاه و به فهرستی پنج تایی تبدیل کنید. خودتان را به گرفتن تصمیم های سخت وادار کنید، یا [اگر نمی توانید] از رفیقی کمک بگیرید. اگر یک وقتی از من کمک بخواهید، ازتان خواهم خواست فهرستتان را سرند کنید و برسانیدش به پنج مورد و بعد از پنج به سه، از سه به یک. تمثیل قیف را به یاد داشته باشید: دهانه گشاد در سرش و دهانه تنگ در تهش. تمام این فرایند یک جور تقطیر است؛ به جوش آوردن، سرد کردن، دوباره به جوش آوردن، تا وقتی که به جوهر ایده یا بحثتان برسید.
اگر فهرستتان را خلاصه کردید و مواردش را به پنج تا رساندید؛ شاید دیگر وقتش باشد که دنبال ترتیبی برای این پنج مورد بگردید. عدد پنج عدد به درد بخوری است، چون امکان بالقوه یک شروع قدرتمند، سه مرحله میانی و پایانی را که به تمام این ها سر و سامان بدهد، در اختیار نویسنده قرار می دهد. شما می توانید بدون زحمت زیاد پنج مورد توی فهرستتان را به بخش های بالقوه داستانتان تبدیل و نه طرح جامعه پیچیده ای که نقشه ای ساده خلق کنید.
اگر تا به حال همیشه با طرح جامع و تمام آن جزییات سفت و سختش کارکرده اید، یک نقشه پنج بخشی را هم امتحان کنید؛ چیزی که می توانید روی یک برگ کاغذ یا حتی یک کاغذ یادداشت هم بنویسیدش. این کار می تواند کمی سخت آموز باشد، برای همین هم هست که خیلی از نویسنده ها چندان با آن راحت نیستند. من وقتی به نقطه ای می رسم که می توانم این مرحله را به اتمام برسانم، فکرهایم شفاف می شوند، انرژی ام زیاد می شود، کلمه های دقیق می شوند و با موضوع جفت و جورتر می شوم. درست از یک چنین جایی:
آ. شروع از زمان تبدیل شدن از یک هوادار یانکیز به یک هوادار رِیز.
ب. فلاش بک به زمان کودکی که اولین بار عاشق یانکیز شدم.
پ. به یاد آوردن خاطره ای از جشن خانوادگی یانکیز (شاید لیگ برتر ۱۹۹۶).
ت. توصیف شور و هیجان فصلی که ریز از ته جدول به صدر رسید.
ث. بازخلق شادی وصف ناپذیر در سن پترزبورگ، وقتی ریز، رد ساکز [بوستون] را شک داد و قهرمان لیگ امریکا شد.
من از همین استراتژی برای نوشتن داستان هم استفاده کرده ام، مثلا در داستان دنباله دار «هنوز ناتمام».
آ. روزنامه نگاری سرخورده به نام مکس تیملین، همکاری آزاد برای تحقیق و بررسی درباره یک فرقه مذهبی را قبول می کند.
ب. مکس از گرایش پنهان ویراستار جدیدش به این فرقه مطلع می شود.
پ. مکس با رهبر فرقه دیدار می کند؛ دیداری که نتایج شگفت آور و مصیبت باری به دنبال دارد.
ت. مکس به کمک یک متخصص کامپیوتر جوان و زیبا هویت واقعی رهبر فرقه را کشف و شروع به برنامه ریزی برای خنثی کردن نقشه های تروریستی او می کند.
در یکی از شب های هزاره جدید، در طوفانی شدید، مکس- روی پل هوایی سان شاین- با رهبر فرقه درگیر می شود و او را از بین می برد.
ارسال نظر