قهرمانانِ گرین چه شکل و شمایلی دارند؟
احتمالا هیچ وقت ترانه ای در وصف شخصیت های رمان گراهام گرین که با بدی ها مبارزه می کردند، سراییده نشده است. گرین دریافت که در جهان معاصر که ما دائما در حال تحسین کردن مشاهیر و پیشرفت های مادی هستیم، بسیاری از انسان های شجاع که با بدی مبارزه می کنند و برای عدالت می جنگند، مفبون هستند.مایلم که بر این نکته تاکید کنم که زبان داستان های گرین پاک و متعهد است.
با این وجود، در لحظه ای خاص، آنها بدهی های خاصی را برای آنچه را که درست است انجام دهند: بگذارید این را دوباره بگویم: آنها شجاع هستند. همچنین آنها انسان هایی دلسوز هستند که به سایرین اهمیت می دهند، شیفته زندگی ارزشمند هستند، به دنبال عشق در جهانی می گردند که نابودی آزادی بشر، بیگانگی، سرکوب وحشیانه و استثمار حریصانه حکمفرما است. این قهرمانان گمنام دریافته اند که بسیاری از بدی هایی که با آن رو به رو می شوند توسط دولت هایی گناهکار و مردم عادی به ظاهر بیگناه اداره و حمایت می شوند. سرتاسر داستان هایش، گرین مکررا از این اشرار، چهره برداری می کند و صورت حقیقی زشت آنها را به ما نشان می دهد.
قهرمانان گمنام گرین، همچنین، در می یابند، اما ندرتا بیان می کنند که با دوری از انبوه مردم و بی تفاوتی آنها نسبت به بدی و رنج انسانی به کمال شخصی دست خواهندیافت. در اینجا یک پیام آموزشی وجوددارد. گرین به ما، خوانندگانش، نشان می دهد که مبارزه سخت در مقابل بدی برای مردم ساده ای مثل ما امکان پذیر است. اگر تصمیم بگیریم که در چنین مبارزه ای شرکت کنیم، اغلب به کمال می رسیم. به عبارت دیگر، قهرمانان گمنام گرین این درس را به ما می دهند: چالش دشوار مبارزه با بدی و بدکارانی که هر روزه با آنها رو به رو می شویم یک مسئولیت ستودنی است و ما هم می توانیم در چنین کار ستودنی ای مشارکت کنیم.
باید فورا اضافه کنم که تصویر روشن گرین از انسان های عادی که با بدی می جنگند، مرا به سمت داستان هایش جذب می کند. برای سال های متمادی، با راه های معمولی در دسترس، من و چندین اسراییلی دیگر، سعی کردیم با برخی از نمونه های بدی که اینجا در اسراییل به وجود آمده اند، مبارزه کنیم. ما، انسان های عادی با بدی هایی مثل ظلم وحشیانه اسراییل نسبت به فلسطینی ها و تکذیب آشکار حقوق مساوی زنان در اسراییل و محدودیت نامحسوس آزادی بیان و اندیشه های حاکم و موسسات آموزشی اسراییل مبارزه کرده ایم.
برای خط سیر این کتاب، تجربیاتم من را به پذیرش تعریف بدی براساس فلسفه ژان پل سارتر رهنمون کرد که معتقدم گرین هم مشتاقانه از آن حمایت می کند: «بدی نابودی تعمدی آزادی بشر است.» این تعریف شامل : قتل، تجاوز، آزار، شکنجه، ظلم، خسارت، استثمنار و بسیاری از انواع دیگر نابودی ازادی بشر می شود. بنابراین، براساس اندیشه سارتر، آزادی بشر باید با گسترده ترین مفهوم ممکن آن- به عقیده سارتر ماهیت انسان آزادی است- در نظر گرفته شود.
تعریف سارتر دربر گیرنده نمونه هایی چون تحریکات سیاسی بدی که توسط دولت فرانسه و آمریکا و اترش و دیپلمات آنها در ویتنام و هند و چین به وقوع پیوست یا شرارت های ژنرال آلفرودو استرونسر در پاراگوئه یا رییس جمهور لوییس سوموزا در نیکاراگوئه هم می شود. همچنین ظلم وحشیانه ارتش اسراییل نسبت به فسلطینی ها هم در این دسته است. البته، این تعریف از بدی شرارت کلاه بردارانی مثل پینکی در صخره برایتون و متعصب هایی مثل رایکر در فصل بارانی را هم در بر می گیرد.
به خاطر داشته باشید که تعریف سارتر از بدی آنقدر گسترده است که شامل اعمالی مثل آلوده کردن زمین و منابع طبیعی آن هم بشود. برای مثال، بدیهی است که آلودگی وحشتناک هوا- در مکزیکوسیتی زندگانی را نابود کرده و بنابراین آزادی بسیاری از مکزیکی ها را هم. همانطور که صدها مطالعه علمی نتیجه گرفته اند، زندگی و آزادی کودکان ما به خاطر آلودگی هوا، آب و زمین که ما باعث آن هستیم در معرض خطر، آسیب و شاید نابودی قرار بگیرد.
اگرچه باید خاطرنشان کرد که بدی ای که گراهام گرین توصیف می کند نابودی مستقیم آزادی بشری به خاطر بدکارانی مثل «تون تون باکوت»، در کمدین یا مامور سیا «کوییگلی» در کاپیتان و دشمن یا وکیل در قدرت و جلال می باشد.
در انتخاب قهرمانانی گمنام و ساده به عنوان شخصیت های محوری داستان هایش، در تصمیم به درگیر کردن خواننده در زندگی افرادی چون «ایدا» در «صخره برایتون، کشیش میخواره» در «قدرت و جلال» «براون» در کمدین، توماس فاولر در آمریکایی آرام یا «د» و «رزکالن» در مامور معتمد گراهام گرین واقعا بی نظیر است.
منحصر به فرد بودن گرین دقیقا چه چیزی است؟ در ادبیات معاصر، سختی ها و چالش های مفصلی که یک فرد معمولی ممکن است در مبارزه با بدی با آنها رو به رو شود به ندرت آشکارا بیان شده است.
مارسل پروست، ویلیام فاکنر، آلبر کامو، سال بلو، ویرجینیا ولف، توماس مان، هیچ کدام از این نویسندگان سختی های روزمره مبارزه علیه رژیم ها و مردم بدی که غالبا در طول قرن بیستم پیروز شده اند را به تفصیل توضیح نداده اند.
شخصیت رابرت جوردن در کتاب «زنگ ها برای که به صدا در می آیند» از ارنست همینگوی به ذهن می آید. اما چنین استثنائاتی تنها این حقیقت را قوت می بخشد که تعداد کمی از قهرمانان گمنام مثل کشیشی میخواره در «قدرت و جلال» یا دکتر سینر در «سفر بی بازگشت» باعث محبوبیت داستان های اینها و سایر نویسندگان بزرگ می شوند.
در ادبیات قرن بیستم، به نظر می رسد که قهرمانان گمنام گراهام گرین گروه خاصی از مردم عادی هستند که به ندرت به تصویر کشیده شده اند. به تصویرکشیده نشدن آنها منجر به این حقیقت می شود که در ادبیات، چنین قهرمانان گمنامی به ندرت به شکوهی که مستحق آن هستند می رسند.
محققین آثار گراهام گرین و یا ادبیات قرن بیستم به طور کلی، به هیچ وجه مجذوب مفاهیم جنگ با پلیدی، یا زندگی و درگیری های افراد عادی که با بدی می جنگند و مکررا در داستان های گرین حضور دارند، نشده اند.
از سی و هشت کتاب چاپ شده که درباره آثار گرین هستند، هیچ کدام اظهار نکردند که ارتباط رمان های گرین و مخصوصا قهرمانان گمنامش رادر مبارزه با بدی بررسی کرده اند و حتی یک مقاله روزنامه هم درباره این موضوع پیدا نکرده ام.
متاسفانه، این محققین یک روند کلی را دنبال می کنند. بدی و نیاز به جنگ با آن تقریبا از مباحث معروف و تحقیقی حذف شده است. سیاست مداران بورژوا، ماموران اداری وفادار آنها و بسیاری از دانشمندان تحسین شده که مانند خدمتگزاران تحصیل کرده حکومت ها رفتار می کنند هیچ گاه وجود بدی را تصدیق نمی کنند.
نهایتا اعلام می کند که «در سیستم، بحران های کوچکی» وجود دارد. باید خاطرنشان کرد که حذف بدی از تقریبا تمام باحث معروف و علمی مدیون سطحی نگری روانشناسان و دانشمندان اجتماعی است، کسانی که با احساسات و اطلاعات کلی آماری سر و کار دارند، نه با رفتار و آزادی بشر.
من درباره این روند و سطحی بودن آن، پذیرش آن توسط بدکاران و سخنگوهای تحصیل کرده شان در کتاب اخیرم صحبت کرده ام. در آنجا به طور مفصل توضیح دادم که امتناع آکادمی ها، سیاست مداران، دانشمندان اجتماعی و بسیاری دیگر از گفت و گوها در مورد بدی از روی ترس و بزدلی است. چنین خودداری ای به طور ضمنی از بدکارانی که از نشان داده شدن می ترسند، حمایت می کند.
از یک چشم انداز تاریخی، امتناع مراکز آموزشی از دیدن بدی باعث به وجود آمدن یک وضعیت ناراحت کننده و متناقض شده است.
در این قرن وحشتناک بیستم که در میان سایر بدی ها شاهد هلوکاست نازی ها، کشتن میلیون ها کولاک در اتحاد شوروی، نابود کردن زندگی میلیون ها چینی در طول به اصطلاح انقلاب فرهنگی، کشتن دو میلیون ویتنامی در جنگ تهاجمی توسط آمریکا بوده است: در این قرن که در آن میلیون هاع نفر در کولاک ها فاسد می شوند و باید به بسیاری از قتل عام های کوچک اعتراف کرد، مثل ارمنی ها یا اخیرا در رواندا؛ بله در این قرن شقاوت با تداوم بیگاری ده ها میلیون از ساکنین جهان سوم، یا بدی های سیاسی انجام شده توسط SS نازی و CIA آمریکا و KGB شوروی به همراه تون تون ماکوت، بلوز قهوه ای ها، کوکولاکس کلن، ارتش سرخ و بسیاری از سازمان های رذل دیگر؛ در این قرن که در آن بدی های زیادی رخ می دهد و همچنان د رحال اتفاق افتادن است، اکثریت عمده نویسندگان و دانشمندان ترجیح می دهند که هرگز مشکل بدی را مورد خطاب قرار ندهند و از آنجایی که، برخلاف گراهام گرین آنها از دیدن بدی خودداری می کنند حرف برای چگونگی جنگیدن با بدی که در زندگی هر روزه مان به آن بر می خوریم ندارند.
استثنائات مهمی وجود دارد. نویسندگان هایندیش بول و الکساندر سولژنیتسین به خاطر می آیند و فیلسوفانی مثل نوام چامسکی و ژان پاول سارتر و گروه کوچک اما برجسته ای از دانشمندان وجود دارند که مردم بدکار و سازمان ها به خاطر رفتارهای شرم آورشان توصیف و بدنام می کنند.
با این وجود، گراهام گرین بی نظیر است، چون نه بول، نه سولژنیتسین و نه هیچ یک از نویسندگانی که من می شناسم از این تعداد قهرمانان گمنام در رمان هایشان استفاده نکرده اند؛ قهرمانانی با زمینه و طرز فکری به تنوع «ایدا ارنولد» در صخره برایتون، توماس فاولر در آمریکایی آرام. که تصمیم می گیرند با بدی به خاطر این دلیل ساده که «بد» است مبارزه کنند و این مسئولیت ماست که چهره زمین را از بدی پاک کنیم. تاسف برانگیز است که بحث من در مورد قهرمانان گمنام گراهام گرین از دانش ادبیاتی معاصر قابل یادگیری نیست.
همانطور که نشان داده شد، این زمینه گسترده در مطالعه بیشتر وجود بدی در چهان را نادیده می گیرد.
به اضافه، بسیاری از دانشمندان ادبی به نظر می رسد که عمدا پیام رمان های واقع گرایانه مثل نوشته های گرین که در آنها بدی محرز و نیاز به مبارزه با آن به خواننده گوشزد می شود را نادیده می گیرند.
توضیح و بحث در مورد موقعیت غم انگیز ادبیات معاصر فراتر از حیطه این کتاب است. با این وجود، چند مثال تکان دهنده از فقدان آینده نگری دانشمندان ادبی که در مورد رمان های گرین نوشته اند و وجود بدی را نادیده گرفته اند در فصل هایی از این کتاب پدیدار شده است.
من خشم و انزجارم را در مورد نوشته های این دانشمندان که وجود گسترده بدی در جهان را نادیده می گیرند- بدی ای که مکررا در داستان های گرین پدیدار می شود- پنهان نمی کنم. در قرن بیستم، اساس فیلسوفان اگزیستانسیالیست و خداشناسان به همراه برخی از فیلسوفان سیاسی و تاریخ نگاران بوده اند که بدی های گسترده ای که رواج پیدا کرده است را مورد خطاب قرار داده اند، تحلیل می کنند و به بحث می نشینند، اینجا و آنجا شاعرهایی می بینید (برای مثال، پابلو نرودا) یا نمایش نامه نویس هایی مثل ژان جنت رمان نویس هایی مثل کسانی که نامشان در بالا برده شد که به طور تاثیرگذاری بدی را به تصویر کشیده و نیاز به مبارزه با آن را خاطرنشان می کنند.
اما آنها بسیار کمیاب هستند. بنابراین بسیاری از مباحث این کتاب، اصولا براساس افکار و بینش نویسندگان اگزیستانسیالیست نوشته شده است مانند مارتین بوبر، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و دیگران و سیاستمداران و مورخانی مثل نوام چامسکی و هانا آرنت.
همچنین به دانش باستانی و فلاسفه جدید اعتماد می کنم. شگفت آور نخواهدبود که من مکررا به فلسفه سیاسی توماس هابز که به طور درخشانی اساس فلسفی حالت بورژواسی حیات را ارائه کرده می پردازم.
با در نظر گرفتن داستان گرین با کمک فلسفه اگزیستانسیالیست، این کتاب از نظریه ای که قسمتی از آن پذیرفته شده حمایت می کند. تقریبا تعداد کمی از دانشمندان گفته اند که نوشته های گراهام گرین مفاهیمی نزدیک به اگزیستانسیالیست های بزرگی مثل هایدگر، سارتر، کامو، سورن کیر کگارد را ارائه می کند. سایر دانشمندان فراتر رفته و گرین را صریحا اگزیستانسیالیست نامیده اند؛ یک تک نگاری علمی گرین را با یک فیلسوف اسپانیایی، میگل د اونامونو و کیر کگارد مقایسه کرده است.
قهرمانان گمنام گراهام گرین با اشکال مختلف بدی مواجه می شوند. در قسمت اول این کتاب، من این اشکال را تحت چهار دسته اصلی که معمولا با هم مطابق بوده و همدیگر را حمایت می کنند، طبقه بندی کردم: بدی فریبکارانه، حرص و طمع برای قدرت، بدی سیاسی و تعصب. دسته بندی ها به طور مجزا مورد بحث قرار خواهندگرفت و برخی از نشانه هایی که آنها چطور بر هم اثر می گذارند ارائه می شود.
بدی فریبکارانه، زمانی است که شخصی فریبکارانه، پنهانی و عمدی برای به دست آوردن منفعت شخصی آزادی اشخاص دیگر را نابود کند. این موقعیت می تواند هم در سطح روابط انسانی و هم در حوزه سیاسی اتفاق افتد. بنابراین، بدی فریبکارانه اغلب به همراه بدی سیاسی اتفاق می افتد. به آلدن پایل در کتاب آمریکایی آرام اثر گرین بیندیشید: چندین مورد از بدی فریبکارانه شبیه به خاله آگوستا در سفرهایم با خاله جان است. این هم ارتباط غیرمستقیمی با سیاست دارد. بدی فریبکارانه به همراه اشارات بسیار کم سیاسی در رفتار پینکی در صخره برایتون و رایکر در فصل بارانی یافت می شود.
بخش اول به آنچه که می توان از بدی فریبکارانه یاد گرفت، حرص و طمع برای قدرت، بدی سیاسی و تعصبی که در داستان های گرین به تصویر کشیده شده اند، پرداخته است.
یک درس سریعا آشکار می شود. گرین توضیح می دهد که چطور این بدی ها توسط بخش عظیمی از مردم و مقامات دولتی بزدل نادیده گرفته شده و حمایت می شوند.
بنابراین، داستان هایش به طور مفصل هم بخش های عمده ای که بدی در زندگی معاصر در آنها ظهور می کند و هم نحوه پاسخگویی و مقابله جوامع معاصر و افراد در مواجهه با اشکال مختلف بدی را توضیح می دهد. یکی دیگر از مفاهیم مهم بخش یک که همیشه برای خوانندگان حساس داستان های گرین واضح است- البته نه لزوما برای بسیاری از دانشمندانی که کتاب هایش را بررسی می کنند- این است که بدی، در این مکان و هم اینک وجود دارد، و هرگونه تلاش برای فرار از رویارویی با آن بزدلانه است.
درون مایه بخش دوم قهرمانان گمنامی است که با بدی ها می جنگند. چه چیزی این قهرمانان را متحد می کند؛ به احتمال زیاد، طرز فکر گراهام گرین، شاید توسط دکتر مگیوت، یکی از قهرمانان گمنام در «کمدین» به بهترین شکل بیان شده باشد که بزرگترین اشتباهی که توسط بیشتر مردم در جامعه قرن بیستم اتفاق می افتد انتخاب آنها برای متفاومت بودن و عدم تلاش و وفاداری برای ساختن جهانی بهتر است. تمام قهرمانان گمنام گرین تصمیم می گیرند که علیه این بی تفاوتی گسترده و همه گیر شورش کنند. آنها انتخاب می کنند که با بدی بجنگند. ویژگی های چنین تصمیمی چیست: این مردم که تصمیم به مبارزه می گیرند چه کسانی هستند؟
داستان های گرین پاسخ های مهمی به هر دو سوال می دهد. شجاعت، حساسیت، هوشیاری و اشتیاق به دیدن بدی در موقعیت های خاص، اشتیاق به درک ترس و پس زده شدن به وسیله آن، حس شوخ طبعی، اعتقاد به اتحاد بشر، عزم و اراده؛ این تصمیمات، طرز فکرها و شیوه ها اغلب تصمیم قهرمان هایش را برای مبارزه با بدی توصیف می کند. پاسخ های گرین، اگرچه، قواعد انتزاعی نیستند اما آنها تصمیمات، طرز فکرها و شیوه هایی هستند که در زندگی واقعی، در موقعیت های عینی و هراس آور پدید می آیند. من گمان می کنم که اگر پرسیده شود، بسیاری از دانشمندان این طرز فکرها و شیوه ها را برای زندگی بسیار مهم تلقی می کنند با این وجود، همانطور که گفته شد، آنها ندرتا در پژوهش های معاصر راجع به آن بحث می کنند؛ به جز بعضی از محققین اگزیستانسیالیست.
همین موقعیت های مغایر است که در آن مبارزه قهرمانان گمنام گرین با بدی بینش مهمی را ارائه می کند. کمال انسانی از میان شکستش در مبارزه علیه بدی می درخشد.
این نوع نگاه، «قدرت و جلال»، «انگلیس مرا ساخت»، «فصل بارانی»، «کمدین ها»، «مامور آرام»، «سفر بی بازگشت» و سایر رمان ها را شکل می دهد. این موضوع در زندگی شخصی گرین هم پدیدار می شود. اگرچه این نوع نگاه بسیاری از بحث های زیر را در بر می گیرد، من هم آن را در ابتدا مورد تاکید قرار دادم به خاطر اهمیت زیاد آن برای زندگی معاصر، رمان های گرین مکررا به ما انسان های معمول یدنیا نشان می دهد که با مبارزه با بدی حتی در موارد غیرپیچیده می توانیم به کمال برسیم.
ما می توانیم این را به رغم اعتماد روزانه پیش پاافتاده و وسوسه کننده پیش رویمان به خاطر فرهنگ سرمایه داری، انجام دهیم.
بخش سوم بر خرد حاصل از قهرمانان گمنام گرین تمرکز می کند. آیا این مردم عادی که با بدی مبارزه می کنند به دانایی می رسند؟ چه چیزی دانایی آنها را می سازد؟ آیا ما می توانیم از این قهرمانان در زندگی شخصی و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم درس بگیریم؟
از آنجایی که قهرمانان گمنام گرین معمولا شکست می خورند، آنها با غلبه بر شکست ضمن مبارزه با بدی به خرد می رسند.
همچنین از شکست هایشان درس می گیرند. از منظری دیگر، قهرمانانی سرسخت هستند؛ به سادگی تسلیم نمی شوند؛ تا آخرین نفس مبارزه می کنند. به اضافه، زمانی که شکست می خورند تقریبا هیچ تلخی و رنجش و تنفری نسبت به خوبی نشان نمی دهند. در آنها هیچ گونه تفکر ناتوان و پوچ- مثل بدبینی، جدایی از آزادی یا بی عاطفگی- که فردریک نیچه آن را به افراد ترسو و حدوسط نسبت می دهد، نمی توان پیدا کرد. این توانایی مبارزه با بدی بدون رنجش، تحمل شکست بدون تلخی و بدبینی، متعلق بودن به جامعه بدون همسان شدن با توده مردم همان چیزی است که قهرمانان گمنام گرین آن را وسیله انتقال دانش که ندرتا در ادبیات قرن بیستم یافت می شود، قرار می دهند.
به علاوه، این به میل خودشان است که به آرامی و شجاعانه از مرحله شکست پیروزی فراروند.
ذکر این نکته جالب است که بسیاری از داستان نویسان از فرانس کافکا تا سال بلو پوچی و بی روحی که وجود بشر معاصر را دربر گرفته است را نشان داده اند اما آنها مثل گرین خاطرنشان نکرده اند که مبارزه با بدی راه فررفتن از این پوچی و بی روحی است.
در حال نگارش این کتاب، دو شخصیت محوری داستان های گرین مرتبا تحسین مرا بر می انگیختند. اول، منبع اصلی بدی که قهرمانان گمنام با آنها می جنگیدند، دسته ای از حکومت های سیاسی هستند که با سیاستمداران زنده ای که جهان را با ما تقسیم کرده اند، اداره می شوند.
کتاب هایش بدی های سیاسی که رهبران معاصر در هیاتی که آمریکا، فرانسه، مکزیک، شوروی، انگلیس و چند کشور معغاصر دیگر به وجود می آورند را توصیف می کند.
متعاقبا داستان هایش یک بیانیه تاثرانگیز در مورد بدی هایی که د رحال حاضر در جهان وجود دارد ارائه می دهد- بدی هایی که غالبا براساس زبان بازی های هوشمندانه و نادرست که با جریان غالب رسانه ها گسترده می شوند، پنهان می مانند و غالبا از دولت ها با بیان نکردن اعمال بر آنها حمایت می کنند.
با مبارزه علیه این سیاست مداران، گرین اختیارات سیاسی را برای کسانی که با چنین بدی هایی مبارزه می کنند به وجود می آورد. از آنجایی که مبارزه با بدی سیاسی ندرتا جایی مورد بحث قرار می گیرد، این اختیارات برای توسعه یک فلسفه سیاسی براساس آزادی و تعقیب عدالت بسیار مورد توجه هستند. بنابراین، بینش گرین نسبت به بدی می تواند اساس رویکرد فیلسوفانه ای را که از مبارزه با حکومت های بد سیاسی در جوامع امروز حمایت می کند، ارائه دهد. از منظری دیگر، تصویر تاثرانگیز قهرمانان گمنام یک مساعدت مهم به فلسفه سیاسی به معنای دقیق کلمه، به دانایی می باشد.
دوما؛ در مقدمه اش در کاکا سیاه کشتی نارسیوس جوزف کنراد می نویسد که هنر نویسندگی تلاش برای ارائه بزرگترین نوع عدالت به جهان قابل رویت، با آوردن حقیقت به روشنی، چند برابر کردن و متضمن تمام جهات آن شدن، است.
مثل کنراد، گراهام گرین در تلاش است که حقیقت نفهته در بسیاری از جنبه های جهان مرئی را وارد روشنایی کند. او غالبا موفق می شود که از او یک هنرمند بزرگ می سازد. این کار را مثل یک قصه گو انجام می دهد و از زبانی زنده، ساده و واقعی بهره می گیرد. به نظر می رسد که گرین احساس می کند که حقیقت غالبا توسط زبانی غیرمتعهد و عمدتا مبهم، مستور می ماند؛ مخصوصا با محبوبیت رو به افزایش دانش رفتاری و اجتماعی.
ارسال نظر