روزنامه شهروند - احمد عظیمی: پس از پایان یافتن فصل اول سریال شهرزاد مخاطبان نمایش خانگی سریال جدیدی به نام آسپرین را در شبکه نمایش خانگی دیدند. آسپرین داستان یک پزشکی است که قصد دارد روی یکی از بیماران مرد خود آزمایشات عجیبیوغریبی انجام دهد. اما نتایج آزمایشات چیزی خارج از تصور پزشک روی میدهد و اوضاع بیمار از کنترلش خارج و باعث میشود سریال به شرایط پیچیده و معمایی سوق پیدا کند. فصل اول سریال آسپرین در ژانر معمایی و اکشن بهار ۹۵ آماده پخش و توزیع در بازار شبکه نمایش خانگی شد.
نقش اول این سریال را علیرام نورایی برعهده دارد که در نقش نیما ایفای نقش خواهد کرد. نیما که بیمار مورد آزمایش قرار گرفته پزشک است در ادامه سریال حافظهاش دچار اختلال میشود و داستان حولمحور بیماری نیما میچرخد. فرهاد نجفی بهعنوان تهیهکننده، نویسنده و کارگردان سریال درباره عدم پخش این سریال از تلویزیون گفته است: به دلیل ممیزیهای موجود در صداوسیما کار در تلویزیون بسیار سخت است و ترجیح میدهم مجموعه آسپرین در شبکه نمایش خانگی تولید و پخش شود. آسپرین دومین سریال فرهاد نجفی پس از سریال اکشن ماتادور محسوب میشود. با علیرام نورایی بازیگر نقش اول این سریال درباره کموکیف آسپرین به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
شبکه نمایش خانگی در تجربههای اخیرش کارنامه چندان قابل دفاعی ندارد، با این وجود «آسپرین» یکی از سریالهای پخش شده در همین شبکه است که حالا دارد جای خودش را در میان مخاطبان پیدا میکند.
بله، در قسمتهای اخیر سریال طرفداران جدیدی پیدا کرده و به نوعی دارد همهگیر میشود، مثل شهرزاد یا سریالهای دیگری که پرطرفدار شدهاند. ما از ١٥ هفته پیش شروع کردهایم و کار دارد در سراسر کشور پخش میشود، چند مورد هم پیش آمد که بهدلیل مقارنشدن پخش سریال با شهادت معصومین علیهمالسلام پخش کار به تعویق افتاد اما در مجموع در موارد دیگر پخش به خوبی صورت گرفت و کسانی که تعقیبکنندگان سریال بودند توانستند بهموقع آن را تماشا کنند.
این سریال مجموعه جدیدی است که در شبکه نمایش خانگی وارد شده و قرار است چهار فصل داشته باشد. امروز که با شما صحبت میکنم فصل اول این سریال در مراحل پایانی است. با توجه به آنچه تا امروز از زحمات دوستان مختلف دستاندرکار شاهد بودهام تصور میکنم مردم عزیز تا انتها با سریال همراه باشند.
داستان آسپرین چیست و چطور شد که این کار کلید خورد؟
پروژه آسپرین از یکسال و نیم پیش شروع شد که آقای فرهاد نجفی طرحش را در ذهنش داشت. او بهعنوان تهیهکننده، کارگردان و طراح اصلی پروژه و همچنین سرپرست نویسندگان در نظر داشت این کار را در آینده نزدیک بسازد. آقای نجفی همان یکسال و نیم پیش با من راجب طرح این سریال صحبت کرد و از آنجا که در سریال ماتادور با او همکاری و بهعنوان بازیگر در آن پروژه هم نقش ایفا میکردم، فرهاد را بهعنوان یک کارگردان خوشقریحه میشناختم.
آن زمان قرار بود این سریال به صورت دیگری کار و برای مخاطبان دنیای مجازی ساخته شود، آن هم بهصورت اپیزودهای کوتاهتر و در استانداردهای سریالهای اینترنتی که ١٠ تا ١٥ دقیقه بیشتر نیستند. ما تقریبا یکسال پیش شروع و ٦ قسمت ١٠ تا ١٥ دقیقهای آماده کردیم، دوستان دیدند و نظرشان این بود که میشود این سریال را در بستر شبکه نمایش خانگی کار کرد، گروه نیز تغییراتی را روی آن اعمال کرد و ١٥ قسمت ٤٥ دقیقهای در چهار فصل طراحی کردیم و الان فصل اول سریال دارد به پایان میرسد. این کلیت اتفاقاتی بود که من از روز اول درگیرش بودم و با آقای نجفی در مورد آن صحبت میکردیم.
فکر و طرح ابتدایی با مشورتها و صحبتها گسترش پیدا کرد و به روی کاغذ آمد و بعد تیم نویسندگان شروع کردند و قسمتها را نوشتند.
حدود ٦ ماه تولید فصل یک سریال طول کشید و فضای کلی کار نو است، سریالی با این سبک و سیاق نداشتیم و اگر هم داشتیم کم بوده است. کار فضای معماگونهای دارد که کمتر کارهایی با این فضاسازی دیدهایم. در این کار یک دفتر روانپزشکی هم وجود دارد که در کنار آن کاراکترهای دیگری هم هستند که مسائل خودشان را دارند و با شخصیت اصلی داستان مرتبطاند که نامش نیماست و من ایفاگر نقش این شخصیت هستم.
شخصیت نیما در این سریال دچار اختلال حافظه میشود که نقش را دچار پیچیدهگیهایی میکند، این ویژگی چه مسائلی را برای شما به وجود میآورد؟
من همواره نقشهایی که برایم تازگی داشته باشند را بسیار دوست دارم و خیلی از آنها استقبال میکنم، این پیچیدگی برای من یک نوع فرصت بود، اگرچه سختی دارد و به رویم فشار میآورد. نقشی که فرهاد نجفی به من پیشنهاد داد خیلی خاص بود و هر بازیگری شانس این را ندارد که چنین نقشهایی به او پیشنهاد شود. برای من در چند ماهی که درگیر این پروژه بودم بازیکردن این کاراکتر خیلی چالشبرانگیز بود.
در روزهایی که سکانسهای بیشتری داشتم و حجم کار زیاد بود، از صبح که بیدار میشدم سعی میکردم خودم را از روزمرگیهایم جدا و به کارم فکر کنم تا بتوانم تمام انرژی و تمرکزم را جلوی دوربین بگذارم و کارم را درست انجام دهم. یکی از سختیهای بازیکردن شخصیت نیما این است که خیلی کمدیالوگ است. همان ابتدا با آقای نجفی به این تفاهم رسیده بودیم که این فرد آدم حرافی نیست و بهتر است حالوهوایش را از طریق دیالوگ و کلمات منتقل نکند و خب چنین ویژگیای کار بازیگر را سختتر میکند و باعث میشود به این سمت بروم که بیماری روانی را نشان دهم که دایم دارد با او بازی میشود و تمام احساساتش بیشتر باید با عکسالعملهای حسی دیده شود تا دیالوگ.
بنابراین خیلی از جاها با وجود اینکه با این تحلیل، دیالوگها حجمشان کم شده بود، اما باز هم آنها را کمتر و به اکت تبدیلشان میکردیم، در هر موقعیتی که امکان داشت با هماهنگی کارگردان دیالوگها کمتر میشد و این خودش نکتهای چالشبرانگیز برای هر بازیگر و کارگردانی است که نقش اول یک سریال حرف نزند یا کم حرف باشد.
شما فیزیکی که دارید شاید خیلی به نقشهای اکشن بخورد اما این کاراکتر مشکل روانی دارد و چنین شخصیتهایی ویژگیهای فیزیکی متفاوتی دارند. این کاراکتر چقدر ویژگی اکشن دارد؟
یک جاهایی فیلمنامه به سمتی میرود که چنین ویژگیهایی در کار نیست اما از آنجا که این فرد دچار فراموشی حافظه شده است و به دنبال بازیابی گذشته و خاطراتش نیز هست، داستان به نوعی پیش میرود که موقعیتهای اکشن هم در آن به وجود میآید، بنابراین تمام طول سریال لزوما روی تخت بیمارستان نیست و در خمودگی به سر نمیبرد، اتفاقا یک جاهایی خیلی سرحال است و این قابلیت فیزیک اکشن من به درد کار میخورد.
در گریمی که من دیدم موهایتان تراشیده است اما در ادامه عوض میشود...
در مقطع اول ساخت این سریال که ٦٠ دقیقه از آن را ساختیم، موهای من تراشیده است اما بعد، یکسال از داستان میگذرد و از آن به بعد است که با گریمی متفاوت کار ادامه پیدا میکند...
تضادی را که میان ظاهر شما و نقش وجود دارد چگونه حل کردید؟
آرامشی که در این نقش وجود دارد به خاطر تزریق دارو است، گروهی از پزشکان تزی دارند که میگوید میتوانند افرادی که دچار اختلال حافظه شده یا آن را از دست دادهاند، حافظهشان را بازیابی کنند و با ایجاد یک حافظه جدید آنها را در جای شخصیتهای دیگری قرار دهند و روانه زندگی کنند یا برای مقاصدی خاص آن افراد را به کار بگیرند. این نظریه روانپزشکی پروژه چند دکتر روانشناس است که دارند روی آن کار میکنند.
آرامش موجود در این کاراکتر در زیرش طوفانی نهفته که به زور دارو و کنترل پزشکان به وجود آمده است اما در نقاطی این فرد طغیان میکند. این کارکتر انسان آرام و سربهزیری نیست ولی آثار دارو او را تحت کنترل قرار داده است اما یک جاهایی از قصه هم هست که از کنترل خارج میشود.
خب با این اوصاف به نظر میرسد که کار خیلی سختی را پیشرو داشتهاید!...
بله. واقعا یک جاهایی بازیای که با روح و روانم میشد برایم سخت بود و نقش اصلا ساده نبود، حسها هم چیزی نبود که در زندگی نرمال بشود آن را تجربه کرد و روانیبودن و نداشتن حافظه ویژگیهایی است که آدم باید آن را کسب کند و به آنها برسد. اینها چیزهایی نیست که دمدست باشد. فراموشی خاطرات زندگی یا تحتتأثیر داروهای روانی بودن چیزهایی است که به راحتی نمیشود درکشان کرد و باید نمودهای آنها را پیدا کرد و خب از این لحاظ نقش بسیار دشوار بود و فکر میکنم در فصلهای آتی دشوارتر هم بشود.
در زندگی عادی هم آرام هستید یا نه؟
اگر کاری به کارم نداشته باشند، بله آدم آرامی هستم، البته دیده شده در مواقعی که سربهسرم گذاشته شده خیلی آرام نبودهام...
انتخاب شما برای نقش نیما به چه صورت بود، به واسطه آشنایی بود یا تجربه کاری؟
فرهاد نجفی دوستان نزدیک و زیادی دارد که همه آنها در عرصه بازیگری برای خودشان چهره هستند و فقط طبق آشنا بودن یا دوستی با او نقش به من پیشنهاد نشده است، قطعا حضورم در سریال ماتادور که چند وقت پیش از شبکه یک پخش شد در این انتخاب تاثیرگذار بود و خب آن نقش هم نقش خاصی بود. فکر میکنم اگر از خود تعریف کردن به حساب نیاید آن نقش خوب درآمده بود و مخاطب را جذب کرده بود و من این افتخار را داشتم که در بین بازیگران همنسلم که توانا و با سابقه هم هستند این نقش را برعهده بگیرم که خوب هم دیده شد.
این تجربه کار موفق بین من و آقای نجفی بود و شناخت ایشان از بازیگری و قابلیتهای احتمالی من برای این نقش باعث شد بتوانم نقش اول این سریال را برعهده بگیرم و ایشان هم بار دیگر به من اعتماد کنند و فرصت کار دوباره با ایشان را داشته باشم، امیدوارم بتوانم از پسش بربیایم، فعلا که از مخاطبان بازخورد خوبی گرفتهام و بالای ٩٩درصد آنها از این کاراکتر راضیاند، پیرامون من هم پر شده از انرژی مثبت آنها و تشویقهایشان...
الان در مرحله تولید هستید یا کار پایان یافته است؟
فصل یک آن تولیدش به پایان رسیده است و درحال حاضر قسمتهای باقی مانده در مرحله تدویناند، از طرفی بهطور موازی گروه نویسندگان و آقای نجفی درحال نگارش فیلمنامه فصل دوم هستند.
معمولا پروژهها دچار مسائل حاشیهای میشوند که ممکن است به گروه آسیب بزند، آیا در روند کاری مشکلاتی اینچنینی در کار وجود داشته؟
نه، خدارو شکر گروه بسیار حرفهای، جوان و بیادعاست و همه دوستداشتنیاند. خوشبختانه بدون هیچ چالشی روزهای تولید را سپری کردیم و توانستیم به خوبی فصل اول را به اتمام برسانیم آن هم بدون کمک هیچ نهاد یا سازمان یا بزرگی که بخواهد این سریال را حمایت کند. همه بچهها یک دل و یک قسم شدند که این کار را به خوبی پیش ببرند و در فصلهای بعد هم کیفیتی قابل قبول را برای مخاطبان ارایه دهند.
انشاءالله مردم هم راضی باشند و ما را حمایت کنند و کار را کپی نکنند، بلکه حتما نسخه اورجینال آن را تهیه کنند، چون کار کاملا مستقل است و هیچ پشتوانه و حمایت دولتی هم ندارد. این کار با هزینههای شخص تهیهکننده به ثمر رسیده و یک گروه شرافتمندانه ساعتها در طی چندین ماه زحمت کشیدهاند. امیدوارم به آنها بیمهری نشود.
استقبال از کار چگونه بوده است؟
آمار دقیقی از این موضوع ندارم اما آنچه میدانم از فضای مجازی و نظرهای مردمی است که در کوچه و خیابان با آنها در ارتباطم و خوشبختانه بازخوردهای خیلی خوبی هم گرفتهام و روزبهروز دارد مخاطبان این کار بیشتر میشود. طبق آنچه دفتر پخش به ما گفته حتی برخی از مخاطبان این سریال تازه به سراغ آن رفتهاند و درحال تهیهاش از قسمت اول هستند تا آن را ببینند.
پیشبینی گروه برای تولید آن تا چه زمانی است؟
بستگی به حمایت مردم و استقبال عمومی دارد که چقدر بخواهند ما با قدرت و انگیزه بیشتری فصل دو را شروع کنیم، چون قطعا نفع اقتصادی فصل یک میتواند عاملی برای شروع فصل دوم سریال باشد تا ما هم بتوانیم با کیفیتی بهتر مخاطبی که فصل یک جذب شده را نگه داریم و در ادامه به تعداد آنها بیفزاییم، درواقع همه چیز بستگی به توجه مخاطبان دارد اما فکر میکنم اگر این پروسه به خوبی پیش برود هر ٦، ٧ ماه، یک فصل پخش و تمام خواهد شد.
در حال حاضر با پروژه دیگری هم همکاری میکنید؟
خیر. در ٧ ماه گذشته تمام وقتم را صرف این کار کردم. غیر از یک یا دو کار کوتاه که این بین فرصت کردم انجام بدهم، تنها پروژه تماموقت ماههای اخیر که در آن حضور داشتم همین سریال آسپرین بوده است...
حرفی با مخاطبان دارید؟
فقط میخواستم بگویم که سریالهایی که در شبکه خانگی توزیع میشوند بهطور مستقیم وابسته به حمایت مخاطب هستند، کسانی که این سریال را میبینند و علاقهمندند که ادامه آن را ببینند و این کار پیش برود با حمایتشان میتوانند ما را دلگرم کنند تا کار را ادامه بدهیم. بهترین راه آن مقابله با توزیع غیرقانونی این سریالهاست که توسط افرادی یا در اینترنت قرار میگیرند یا در مغازهها کپی غیرقانونی سریال را میفروشند.
ممکن است مردم هم دنبال کپی غیرقانونی نباشند اما بعضی از افراد سودجو برای نفع بیشتر نسخه غیراورجینال در اختیار مخاطبان قرار میدهند که برای جلوگیری از این رفتارها نیاز داریم مردم هم به ما کمک و با این پدیده برخورد کنند. خوشبختانه فرهنگ حمایت از هنرمندان درحال جا افتادن است و کسانی که کار تصویر یا موسیقی منتشر میکنند از طرف مردم حمایت میشوند و اثر اورجینال را تهیه میکنند. با توجه به اینکه هنوز قانون کپیرایت در کشورمان وجود ندارد امیدوارم خود مردم این فرهنگ را اشاعه بدهند و از کسانی که شبانهروز برای سرگرم کردن آنها زحمت میکشند، حمایت کنند.
نورایی و طالبی، زوجی خوشبخت
همین چندوقت پیش بود که «ابولقاسمطالبی» کارگردان فیلم پرحاشیه «قلادههای طلا» در برنامه سینمایی «هفت» حضور پیدا کرد و از رخدادهایی که پس از ساخت این فیلم به وجود آمد، حرفهایی به میان آورد. «علیرامنورایی» بازیگر فیلم «قلادههای طلا» که در پروژههای اخیر طالبی همراه او بوده نیز با طالبی به هفت آمد و بخشی از آنچه بر او بعد از «قلادههای طلا» گذشته را به زبان آورد.
ابولقاسم طالبی آن روز که در هفت حضور پیدا کرد گویا میخواست چارچوب فکریاش را که بیشتر حاضران در سینما و مخاطبان این «مدیوم» از آن مطلع هستند دوباره بازگو کند بهویژه اینکه تأکید کرد: «من یک فیلمساز انقلابیام. ١٦ سالم بوده که با امام(ره) بیعت کردم و تا زندهام همین خواهد بود. هیچگاه کتمان نکردم و ادا هم درنیاوردم.»
طالبی اینها را گفت اما بهنظر میرسید پس از ساخت فیلم جنجالی «قلادههای طلا»، دوران سختی را سپری کرده است، زیرا از حسادت حرف به میان آورد و از توهم اهالی سینما. توهم برخی از افراد که به قول او، گفته بودند تعدادی از سینماگران را که نگاهی ایدئولوژیک به فیلم و سینما دارند، «بایکوت» کردهاند و طالبی آنها را با الفاظی تند، «متوهم» خواند. او میگفت: «کسانی که چنین تصوراتی دارند و چنین خیالی در سر دارند، باید به روانپزشک مراجعه کنند. قطعا با خوردن قرص خوب میشوند.»
شاید جالبترین بخش این گفتوگو آنجا بود که طالبی، صحنهای به وجود آورد که مخاطب گمان میکرد در این کشور همه با او مشکل دارند. او صحبت از فیلم توقیفشده و حاشیهساز «آقای رئیسجمهور» را پیش کشید و این را هم گفت که: وقتی فیلم سینمایی «آقای رئیسجمهور» را میساختم میدانستم چنین برخوردی میشود. فیلم را توقیف کردند و هنوز هم حاضر نشدند در تلویزیون آن را پخش کنند. من زمانی به شوخی به آقای ضرغامی میگفتم نمیخواهید فیلم را پخش کنید؟ او هم میگفت عه! پخش نکردند؟! اما یک بار گفت رئیس دولت اصلاحات از فیلم بدش میآید. بعد گفتند آقای احمدینژاد بدش میآید. حالا نمیدانم آقای روحانی هم بدشان میآید یا خیر!
از اینها که بگذریم، آن روز «علیرامنورایی» هم مهمان هفت بود و حرفهایی زد که به نظر میرسید سر دلش مانده است. از حرفها و لحن گفتوگو چنین برمیآمد که خیلی وقت است چیزی مثل خوره به جانش افتاده و حرفهایی دارد که در دلش مانده است اما به نظر میرسید یا فرصت پیش نیامده یا هر چه که بوده تا حالا مخاطب عادی تلویزیون که ماهیت «عامه» هم دارد، پای صحبتش ننشسته تا این حرفها را بشنود. او هم در خود برنامه که جنبه رسمیتر داشت با ایما و اشاره و گاهی هم به صراحت درباره این موضوعات صحبت کرد اما بهطور ویژه در مصاحبهای که پشت صحنه هفت با او انجام شد، حرفهایی زد که بسیار تند بود و از دلی پر درد خبر میداد، مصاحبهای که در فضای مجازی منتشر شد.
به هر روی «در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته ميخورد و ميتراشد، اين دردها را نميشود به كسي اظهار كرد، چون عموما عادت دارند اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي ميكنند آن را با لبخند شكاك و تمسخرآميز تلقي كنند، زيرا بشر هنوز چاره و دوایي برايش پیدا نكرده و تنها داروي فراموشي توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله افيون و موادمخدره است ولي افسوس كه تاثير اينگونه داروها موقت است و پس از مدتي به جاي تسكين بر شدت درد ميافزايند...»!
«نورایی» آن شب چهرهای آرام به خود گرفت. سعی میکرد خود را بیتوجه به موضوعاتی نشان دهد که حولوحوشاش طی روزهای بعد از «قلادههای طلا» وجود داشته است. وقتی بحث از «بایکوت» شد، با لحنی که بهنظر میرسید تغییر کرده و چهرهای که شاید کمی برافروخته بود، گفت: «اول از همه باید گفت چه کسی بایکوت میکند؟ من بعد از «قلادههای طلا» همچنان مشغولم و راهم را در سینما ادامه میدهم. برخی گمان میکنند سینما ملک پدریشان است و همین آنها را دچار توهم میکند».
طالبی شاید همینجا بود که باید به کمک نورایی میآمد و آمد. بحث «توهم» اهالی سینما و شاید غیرمستقیم «توهم» اهالی رسانه (به این دلیل که گفته میشود برخی از اهالی رسانه که در حوزه سینما فعالند این گروه را بایکوت کردهاند) که به میان آمد، گویا طالبی فرصت را غنیمت شمرد و گفت: «یکی از معضلات و مشکلات سینما توهم است. امین حیایی هیچگاه بعد از «قلادههای طلا» بایکوت نشد و کسی اصلا نمیتواند کسی را بایکوت کند. بله سعی کردند این جو را ایجاد کنند که بایکوت میشوید، اما هیچکدام از بازیگران آن فیلم هیچگاه واقعا بایکوت نشدند.
مثلا آقای برایان اهل انگلیس است و خانوادهاش در انگلیس زندگی میکنند، اما در فیلمی کاملا علیه انگلیس بازی کرده است. اصلا سینما این نیست. واقعی نیست. مجاز است. برخی خیلی واقعی آن را نگاه میکنند و بچهبازی درمیآورند. باید این طرز نگاه را کنار بگذارند. آقای امین حیایی وقتی فیلمنامه را خواند و این نقش را دید، دید نقش تازهای است و قبولش کرد». حالا طالبی فیلم «یتیمخانه» ایرانی را بر پرده نقرهای دارد که «نورایی» هم در آن ایفای نقش میکند. داستان مربوط به قحطی است که در ایران حین جنگ جهانی دوم رخ داده و حدود یکسوم جمعیت ایران را به کام مرگ کشانده است. فیلمی که براساس داستانی واقعی است و جنبه تاریخی پررنگی دارد و در آن نشان میدهد که این قحطی بهصورت مصنوعی توسط انگلیس ایجاد شده است.
شاید همین نگاه طالبی باشد که فیلم قلادههای طلا را با حاشیههای بسیار مواجه کرد. نگاهی که تاریخ را بر اثر هنری سوار میکند و برخلاف اینکه میگوید سینما مجاز است و نباید با آن برخورد واقعی کرد، نگاه واقعی و جزئی به حوادث دارد. بر همین اساس است که بسیاری از اهالی هنر اعتقاد داشتهاند باید این گروه «بایکوت» رسانهای شود، میگویند: «فیلم طوری ساخته شده که نشان میدهد تمام کسانی که به نوعی معترض بودند، آلت دست بیگانه بودهاند و این نوع ساخت باعث میشود چنین نگاهی بهعنوان یک برداشت تاریخی سره بماند و برخی از ایرانیان را با انگ بیتحلیلی و بیسوادی نشان دهد که خیلی راحت آلت دست بیگانه شدهاند، در صورتی که هنگام حادثه و حین آن، بزرگان کشور قبول داشتهاند که اعتراض موضوع طبیعی بوده، زیرا عدهای تصور میکردند حق شان پایمال شده است».
آنهایی که چنین برداشتی دارند اگر به طالبی در قامت کارگردان نقد دارند یا اعتراض، نه از آن سو است که چرا فیلم ساخته بلکه به این دلیل است که چرا همه مردم که نسبت به موضوعی اعتراض داشتهاند را آلت دست بیگانه نشان داده است و اثری ساخته که هیچ بعید نیست در آینده براساس آن نسبت به مردم ایران قضاوت شود.
به هر روی صحبت درباره این موضوع بسیار زیاد است و نمیتوان انتظار داشت همه نظرها درباره آن یکسان باشد. «علیرامنورایی» هم فردی بوده که در این پروژه شرکت کرده و با همین انتقاد مواجه است اما حضور در آن پروژ، خیلی هم برایش بد نبوده، زیرا تاکنون در اغلب پروژههایی که طالبی در آن دخیل بوده جای خود را تثبیت کرده و حتی گفته میشود در سریال آسپرین هم توسط طالبی به نجفی معرفی شده است.
نظر کاربران
در تعجب ام !!!! مخالفان قلاده های طلا مگه همون اصلاح طلبان نیستند ؟ مگر شعار اصلاح طلبان گفتگو و تحمل مخالفان نبود پس چرا انقدر با این فیلم براشفته شدند ؟ تا جایی که حاضر نشدند به بازیگراش نقش تو فیلمهای دیگه بدن ، و مثل یه دشمن خارجی باهاشون برخورد کردند ؟ بهتره اول خودشون رو اصلاح کنند بعد به فکر اصلاح جامعه باشند .
چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست ؟؟؟؟؟؟؟