بالزاک؛ نویسنده ای در جست و جوی ثروت، شهرت و عشق
درباره اُنوره دو بالزاک، نویسنده ای که می خواست آنچه را ناپلئون با شمشیرش انجام داده بود با قلمش انجام دهد.
ادبیات فرانسه در قرن نوزدهم دچار تحول بزرگی شود. مکتب جدیدی به نام رمانتیسم در آن پا گرفت و به زودی در سایر کشورهای اروپایی هم رواج یافت. آنچه این مکتب را از مکتب پیشین، یعنی کلاسیسیسم، متمایز می کرد روی برگرداندن از روشی قدیمی بود؛ روشی که تا قرن هجدهم ادامه داشت و از داستان ها و اسطوره های یونان و رم قدیم نشات می گرفت و کارش پرداختن به زندگی و ویژگی های بخش عظیم از جمعیت کشور- توده ها- بود.
در نیمه اول قرن نوزدهم دو نام بلندآوازه بر تارک ادبیات فرانسه می درخشند: بالزاک و ویکتور هوگو که هر دو کم و بیش در یک تاریخ- اولی در سال 1799 و دومی در 1802- زاده شدند و خیلی زود به این فکر افتادند تحولی در داستان نویسی ایجاد کنند. آثار ویکتور هوگو در سه رشته شعر، نمایشنامه و رمان جلوه گر شده اند. این آثار بنا به ویژگی های مکتب رمانتیسم که او پرچمدارش بود، جنبه های شاعرانه و تخیلی و بیشتر وقت ها اغراق آمیز دارند.
در مجموع این آثار که می توان آن را به نحوی دایر المعارف زندگی طبقه های گوناگون ملت فرانسه دانست، بالزاک با نبوغ خیره کننده اش کاخی عظیم بنا کرد که هنوز پس از گذشت دو قرن صلابت و ماندگاری اش را حفظ کرده است.
بالزاک را مانند همه نابغه های روزگار، باید موجودی عجیب و استثنایی دانست. ماشین قدرتمندی که با قوه تخیلی بی نظیر در هز زمینه ای فعالیت می کرد. اطلاعات پردامنه ای که از زندگی اجتماعی، تاریخ، سیاست، دنیای سرمایه داری، جامعه اشرافی، توده های مردم از ورستاییان کشاورزان گرفته تا تبهکاران داشت، آن هم در مدتی چنین کوتاه، آدم را به شگفتی وا می دارد. هر قدر تخیل در آثار ویکتور هوگو وجود دارد در آثار بالزاک واقع گرایی و تجزیه و تحلیل حقیقی طبقه های گوناگون جامعه به چشم می خورد که اگرچه مستند نیستند، چنان ژرف و به حقیقت نزدیکند که خواننده دچار تردید می شود و به این فکر می افتد نکند خود بالزاک چنین زندگی هایی را گذراندهاست.
آثار این نوینسده خیلی زود، از دهه سی به هموطنان فارسی زبان معرفی شدند. اولین اثر او در سال ۱۳۲۶ به نام «دختر زرین چشم» ترجمه و منشتر شد. بی مناسبت نیست همین جا از رادمرد بزرگ و فرهیخته ای به نام «حسن معرفت» یاد کنم که دست به کاری بس سترگ زد و آن ترجمه و انتشار «صدشاهکار از صد نویسنده بزرگ دنیا» بود. هرچند تعداد این ترجمه ها از پنجاه و اندی تجاوز نکرد، اما کاری کرد کارستان و بسیاری از روح های مشتاق و تشنه ادبیات، از جمله خود من را سیراب کرد. آشنایی با نویسندگان بزرگ دنیا و شاهکارهاشان گام بلندی بود در پیشرفت و تحلو فکری جوانان آن هم در دوره ای که رسانه های همگانی وجود نداشتند و برق و رادیو هم در اختیار خانواده های توانمندی بودند که دستشان به دهانشان می رسید.
کار حسن معرفت در این زمینه به سرانجام نرسید، اما باعث شد کار ترجمه نویسندگان بزرگ از دهه چهل آغاز شود. دومین اثر از بالزاک به نام «باباگوریو» در سال 1334 ترجمه و منتشر شد و پس از آن بیش از سی اثر از این نویسنده بزرگ به دست خوانندگان مشتاق نوشته های او رسید. از ویژگی های نویسندگی بالزاک یکی هم این بود که شخصیت ها از کتابی به کتاب دیگر وارد می شدند و نقش هایی گاه بزرگ و گاه کوچک و زودگذر اجرا می کردند. در نتیجه آن پیوستگی و انسجامی که مورد نظر بالزاک بود، یعنی شرح زندگانی و ماجراهای ملت فرانسه در دوره های گوناگون، به ویژه پس از انقلاب به وجود آمد.
به طور مثال همین «باباگوریو» یکی از داستان های سه گانه ای است که دو کتاب دیگر آن به نام های «ارزوهای بربادرفته» به وسیله زنده یاد سعید نفیسی و «فراز و نشیب زندگی بدکاران» توسط خود من، ترجمه و منتشر شدند. این سه گانه سلسله رویدادهایی است که با شرکت بیشتر شخصیت ها از «باباگوریو» آغاز و به «فراز و نشیب...» پایان می یابد.
آثار بالزاک از همان دوران نوجوانی و جوانی جزو رمان های محبوب من به شمار می رفتند، آنچه بالزاک به خواننده آثارش می آموزد، چنان ارزنده چنان گسترده است که گویی همه مطالب دایره المعارف بزرگی را خوانده و با مطالب گوناگون آن آشنا شده است. بالزاک در «کمدی انسانی» بیش از دو هزار شخصیت خلق کرده است. این شخصیت ها همان گونه که اشاره کرده از داستانی به داستان دیگر نقش آفرینی می کنندو همگی به نحوی ویژگی های روحی و اخلاقی و جاه طلبی ها و بلندپروازی های خالقشان را دارند.
جمله معروفی از او نقل شده: «آنچه را ناپلئون، این مرد بزرگ با شمشیرش انجام داد، من با قلمم انجام خواهم داد.» به راستی هم همین کار را کرد و آثار این نویسنده بی نظیر برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان باقی خواهدماند و در هر زمان خواننده های خاص خودش را خواهدداشت.
بد نیست در پایان به کاری اشاره کنم که درباره بالزاک برای خواننده های فارسی زبان علاقه مند به او انجام دادم؛ دوستی از فرانسه کتابی برایم فرستاد که شامل سه زندگینامه از بالزاک، ویکتورهوگو و الکساندر دوما، نوشته آندره موروا می شد. من مشتاقانه به ترجمه زندگینامه بالزاک و ویکتور هوگو پرداختم، اما به خاطر حجم زیادشان (هر یک حدود هفتصد صفحه) یا به علت رو به انحطاط رفتن بازار کتاب، آن ها را به هر ناشری پیشنهاد کردم، پوزش خواست و شد مصداق این مصرع: «دل را به کف هرکه نهم باز پس آرد».
در این دو اثر آندره موروا موشکافانه و باقلمی استادانه زندگی پرفراز و نشیب و شگفت انگیز این دو بزرگ مرد را که خود داستان هایی جذاب و خواندنی است، به تصویر کشیده است. در پایان محض اطلاع علاقه مندان اضافه می کنم که اخیرا ناشر جوان و فرهیخته ای چاپ آن ها را به عهده گرفته است، اما این کار سترگ زمان لازم دارد، به قول مولانا، «مهلتی بایست تا خون شیر شد.»
نظر کاربران
تشکر