روزنامه وطن امروز: «نیمهشب اتفاق افتاد» که این روزها در اکران سینمایی مورد توجه مخاطبان قرار گرفته درباره مواجهه آدمها با وجوه مختلف زیستن است؛ آنگاه که رویایی شکل یافته و سپس حادثهای از پشت ابرهای تیره سرنوشت جلوی درخشش عشق را میگیرد اما باز هم زندگی، رنگی دوباره از خود را اینبار به شکلی دیگر نمایان میکند.
«نیمهشب اتفاق افتاد» براساس همین رنگهای زندگی شکل گرفته و درباره مرزهایی از روشنایی و تاریکی است. با این نگاه سراغ تینا پاکروان رفتیم و در لوکیشن فیلم «خانه کاغذی» که به تهیهکنندگی و نقشآفرینی وی ساخته میشود، گفتوگویی با کارگردان فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» رخ داد که متن آن در ادامه میآید.
از عنوان فیلم شروع کنیم که برایم یادآور فیلمی از ریچارد لینکلیتر است و دلیل انتخابش توسط شما میتواند وقوع نقاط عطفی در فیلم باشد که در نیمهشب اتفاق میافتد!
بله! بستر روایت «نیمهشب اتفاق افتاد» در تالاری اتفاق میافتد و حوادث مهم تلخ و شیرینی در نیمهشب اتفاق میافتد که من به همین دلیل این نام را انتخاب کردم. در واقع در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» علاقهمندی کاراکترهای «زیبا» و «حسین» بعد از انجام مراسم عروسی شکل میگیرد و آن حادثه تلخ و دردناکی هم که رخ میدهد در نیمهشب اتفاق میافتد و به نظرم بهترین نامی که میتوانستیم انتخاب کنیم، همین بود.
فیلم از یک وضعیت متعادل به حالتی نیمهمتعادل در روایتپردازی میرسد و سرخوشی شخصیتهای فیلم به مرحلهای از تراژدی منتهی میشود. شما چه پیوندی در ساختار درامپردازی برای این وجوه مختلف در نظر گرفتید؟
در واقع این بخشهای مختلف غم و شادی و درد و شیرینی که در فیلم وجود دارد عین زندگی است که پر از احساسات، رفتارها، موقعیتها و شرایط مختلف است. به همین دلیل فکر میکنم مخاطبان به دلیل همین نزدیکی فیلم به واقعیت از آن استقبال میکنند. در زندگی هم از تولد تا ازدواج و مرگ مراحل مختلفی را انسان پی میگیرد و علت انتخاب تالار برای لوکیشن فیلم هم این بود که جایی برای برگزاری مراسمهای شادی و غم است.
یعنی میتوان گفت فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» بر پایه سینمایی با موضوع انسانی بنا شده است؟
بله! ما در ارتباط میان شخصیتهای «زیبا» و «حسین» یک نجابت و معصومیت زیبایی را میبینیم که هیچ وقت نوع ارتباطشان از دایره اخلاقی خارج نشد و این مساله مهمی برایم بود. شما به هیچ عنوان چرکی و ناراستی در عشق عاطفی میان آنها نمییابید و همهچیز براساس روابطی پاک و سالم بنا شده است. حریمها کاملا در این ارتباط حفظ میشود و چه در ارتباط میان کاراکترها و چه در فرجام داستان شاهد وجود رویهای کاملا انسانی هستیم و از این نظر فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» را میتوان در راستای سینمایی اخلاقی دانست.
جالب است این را به شما بگویم که برخی دوستان ارشاد گفته بودند دلیل پذیرش رفتار پایانی «زیبا» که خود و فرزندش را معرفی میکند، مشخص نیست اما من گفتم این مساله با توجه به شخصیتپردازیاش شکل گرفته است. کاراکتر «زیبا» با توجه به اینکه کسی شاهد آن حادثه تلخ توسط پسرش نبود باز هم فرار نمیکند و این به نظرم در راستای نگاهی اخلاقی است. ضمن اینکه کل ارتباط میان شخصیتها براساس اخلاق بنا شده است.
مهمترین دلیلی که باعث میشود تا «زیبا» در عین نگاهی مادرانه بخواهد پسرش را تسلیم قانون کند، چیست؟
اگر من آن سکانس تسلیم شدن مادر و پسر به قانون را نشان نمیدادم این مساله در ذهن مخاطب ایجاد میشد که او حتما از کارهای خلاف شوهرش اطلاع داشته است. در صورتی که برخلاف قضاوتهای نادرست دیگران، «زیبا» واقعا نقشی در کارهای همسرش نداشت و بیگناه مورد اتهام افراد پیرامون قرار گرفت. مظلومیت و معصومیت کاراکتر «زیبا» تنها با آن انتخابی که انجام میدهد تصویب خواهد شد.
«زیبا» هیچ کسی را در این دنیا ندارد و شوهرش را هم از دست داده و تنها فرزندش برایش باقی مانده است. هیچ مادری حاضر نیست فرزندش را پای چوبه دار ببرد. اما شخصیت «زیبا» به شکلی است که پسرش؛ «امیر» را چنان تربیت میکند تا همراهش تسلیم قانون شود. این همان مسالهای بود که من دوست داشتم اتفاق بیفتد و نشان از شخصیت «زیبا»یی دارد که وقتی در زندگیاش یک تروما و یک درد بزرگ را تجربه کرده است، پا پس نکشیده و به همراه بچهاش به کلانشهری مانند تهران آمده و کم نیاورده است.
شما در فیلم «خانوم» در کنار همه مصیبتها نگاهی امیدبخش به زندگی نشان دادید. این نوع نگاه در مواجهه با موقعیتها و شخصیتهای فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» هم پابرجا ماند؟
در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» هم شاهد همین وجه امید هستیم چون وقتی کاراکترها به پذیرش اشتباه خود درآمده و سعی در جبران و رسیدن به شرایطی تازه دارند یعنی دارند امید را نشان میدهند. کسی اشتباهات زندگی را میپذیرد که به فرجام کردارش در دنیا اعتقاد داشته باشد اگر نه دلیلی نداشت که کاراکتر فیلم مسالهای را که کسی هم متوجه آن نشده گزارش کند!
پس اعتقاد به عواقب گناه دارد و به نتیجه کارها باور و امید دارد. من خودم آدمی نیستم که با ماشین به کسی بزنم و فرار کنم و پای کاری که انجام دادم میایستم و سعی بر جبرانش دارم. در فیلمهای «خانوم» و «نیمهشب اتفاق افتاد» هم این نوع وجدان بیدار را نشان دادم. البته وجه امید در هر یک از این ۲ فیلم متفاوت است و در «نیمهشب اتفاق افتاد» سعی کردم به دور از هرگونه یکجانبهگری به حقیقت زندگی پایبند باشم که میتواند در مقاطع مختلف برای آدمی همراه با اتفاقات متفاوتی از رنج تا شادی باشد.
زن در فیلمهای شما به عنوان موجودی سرخورده و مظلوم یا ظالم و مردستیز تعریف نمیشود. در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» نمایش چه وجهی از زنانه بودن «زیبا» برایتان برجسته بود؟
برای من سختکوشی و تلاش زن برای رسیدن به نقطهای روشن مهم بوده است. «زیبا» با همه دشواریها در تهران به تنهایی زندگی کرده و به شکلی سالم کار کرد و مدیر مجموعهای شد که در آن اتفاقات مختلفی مانند زندگی رخ میدهد. این زن نگذاشته بچهاش وارد فضاهای ناامن شده و راه پدرش را ادامه دهد. او از شهرستان به تهران آمده تا به قول خودش گم شود و در واقع دوباره زندگی را پیدا کند.
این شخصیت به تربیت فرزندش حساس است و نمیگذارد او به راه نامناسبی بیفتد و فرزندش را طبق یک اصول اخلاقی بزرگ میکند. اینها همه از فداکاری این زن است که بهخاطر فرزندش نمیخواهد به راحتی به کسی دل ببندد. این شخصیتپردازی فداکارانه و با وقار و با وجدان در نهایت منجر به آن رفتار «زیبا» میشود.
انگار علاقهای که میان «زیبا» و «حسین» شکل میگیرد به مانند حبابی بوده که اندکی بالا رفته و سپس ناپدید میشود و چشیدن زندگی برای این شخصیتهای حسرت به دل همچون خیالی در دل واقعیت نقش میبندد.
کاراکتر «زیبا» در میانسالی عشقی را تجربه میکند که پیش از این دریافت نکرده بود؛ درست در دورانی که بسیاری از زنها دچار بحرانهایی از حسرت خوردن میشوند. سن میانسالی زن سرشار از چرا و اما و اگرها است و «زیبا»ی قصه ما که خود را برای تربیت فرزندش کاملا نادیده گرفته بود ناگهان با اتفاقی تازه از عشق روبهرو میشود.
این زن در میانسالی با شخصیتی مواجه میشود که صادقانه و بیریا به او دلبسته است و نگاه «زیبا» به «حسین» به شکلی است که نمیدانی وجهی مادرانه دارد یا عشقی زنانه؟ و این عاطفی شدن برای هر 2 شخصیت به تعبیر شما همانند رویایی سر برآورده است.
این نوع مواجهه رویاگون با زندگی «زیبا» و «حسین» در شکل تصویربرداری و جلوه بصری فیلم خود را نشان میدهد که شخصیتها به شکلی مقطعی در باغ رویایی خود به سر میبرند!
بله! همینطور است و آنها در بهشت دوران زندگی خود به سر میبرند. آنها به اتفاقاتی ساده خوش هستند و سعی میکنند با یکسری نشانهها خود را شاد نشان دهند. چون هم حسین دچار بیماری و افسردگی بوده و هم «زیبا» به دلیل گذشتهاش دچار یک نوع تنهایی تحمیلی شده است.
در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» تا وقتی که آن فضای عاشقانه وجود دارد در ساختار فیلم شاهد رنگی دلنشین هستیم و همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه دیگران ورود میکنند و «پرویز» و «منیر» و دیگران وارد حریم شاد و بیریای «زیبا» و «حسین» میشوند و همهچیز تغییر میکند. من نمیخواستم به تکرار خیلی از آثار دیگر در انتها آنها را به وصال برسانم و بیشتر میخواستم به نتیجه قضاوتهای دیگران که منجر به حادثه میشود، بپردازم.
یعنی از نظر شما حادثه رخ داده در پایان قصه پیامدی از دخالتها و قضاوتهای دیگران در ارتباط با زندگی «زیبا» بوده است؟!
بسیاری از اتفاقات روزمره زندگی نشأت گرفته از دخالتهای دیگران است که گاهی فجایعی به بار میآورد. من از منظری میخواستم وارد این جریان شوم که به عمق علاقه و دلدادگیها برسیم و اینکه سرنوشت آدمها در فرآیند زندگی چه چرخشهایی مییابد. همه کاراکترهای فیلم در انجام حادثه نهایی نقش داشتهاند.
«انسی» اگر آن حرفها را نمیزد، «زیبا» اگر از ابتدا حقیقت را میگفت، «پرویز» اگر آن راز را نمیگفت و رفتار دیگران موجب اتفاق نهایی توسط «امیر» نمیشد. گاهی ما نادانسته با قضاوتهای خود موجب ایجاد بن بستهایی در زندگی دیگران میشویم.
در آن ارتباط شاهد بودیم که شخصیت «حسین» هم مانند «زیبا» با توجه به آرزوهای سرکوب شده وارد تجربه تازهای شده بود.
بله! «حسین» هم «مانند «زیبا» گذشته تلخی داشته که او را درونگرا کرد. ما در فرآیند فیلم متوجه میشویم که «حسین» هم مادری بالای سرش نداشته و پدرش رهایش کرده و خواهرهایش هم هر کدام به دنبال بهانهای برای دورکردنش از خود بوده یا به شکلی کودکانه با او مواجه شدند.
همه اینها باعث شد این شخصیت هیچگونه اعتماد به نفسی نداشته باشد و جدا از این بیماری صرع هم دارد و همه اینها در روابطی که با «زیبا» پی گرفته تاثیر گذاشته و اصلا نمیداند چه کاری باید انجام دهد. در واقع «حسین» به دلیل اینکه طعم خوشی و زندگی را نچشیده با نخستین مواجهه با احساس یک زن دلبسته میشود.
نقش «زیبا» در این احساس دلبستگی چیست؟ آیا اظهار مهربانی به «حسین» بر مبنای ترحمش شکل گرفت یا اینکه او هم برای رفع کمبودهای عاطفیاش شخصی مانند «حسین» را طلب داشت؟!
«زیبا» هم دلبسته است و کمبود دارد اما به دلیل تجربه و سن بیشتری که دارد این رابطه را به شکلی درست مدیریت میکند. «زیبا» همهچیز را به کنترل خود درآورده و در واقع رابطه فوق را خطکشی میکند. عاطفه «زیبا» به «حسین» به شکلی تمیز و سالم در فیلم تعریف شده و هنگامی که آن اتفاق برای «حسین» میافتد و از بین میرود، «زیبا» دیالوگ «حسین جان مادر» را میگوید.
در واقع با وجود علاقهای که در «زیبا» شکل گرفته آن احساس مادرانه را هم در قبال «حسین» لازم میداند. ما زنان وجه متفاوتی از مادر بودن و زن بودن داریم و در بهترین حالت میتوانیم هر دو بخش را بخوبی ایفا کنیم.
شما از جمله فیلمسازان زنی هستید که برخلاف برخی دیگر در آثارتان رگههایی مردستیزانه و در راستای فیلمهای فمینیستی به چشم نمیخورد و در فیلم «خانوم» هم با شخصیتهای مرد قابل احترامی مواجه هستیم. بهطور کلی دیدگاهتان درباره سینمایی مبتنی بر فمینیسمگرایی چیست و اصولا به چنین ترکیبی معتقد هستید؟
به هیچوجه این نوع تعریف از سینما را نمیپسندم و اعتقادی به سینمای فمینیستی ندارم. البته برخیها تا یک خانم فیلمساز اثری میسازد به او چنین انگی میزنند! اما من معتقد به این هستم که نگاه زن فیلمساز باید زنانه باشد نه فمینیستی.
به دلیل اینکه یک اثر هنری برگرفته از وجوه شخصیتی و جنبههای ماهیتی سازندهاش است!
دقیقا! من هم همین نظر را دارم و در فیلمهایم هم سعی میکنم وجه برجستهای از زنان ایرانی را نشان دهم. مثلا در فیلم اولم که نامش را «خانوم» گذاشتم ۳ زن قدرتمند و با اراده وجود داشت و در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» هم کاراکتری مانند «زیبا» مانند یک مدیر همه چیز را اداره میکند. من هیچ وقت نمیخواهم حالتی توسری خور، بدبخت و منزوی از زنان ایرانی نشان دهم. از این شخصیتها در سینما پیش از این داشتهایم و دیگر بس است! زنانی که در جامعه در کنار مردان بخوبی فعالیت میکنند را باید دید و نشان داد. اینها در بخشی از سینمای ما غایب است! در حالی که آن زنان همچون قهرمان دارند زندگیهایی را پیش میبرند.
در کنار این زنان من تصویر نامرتبط و نامناسبی هم از مردان نشان نمیدهم و همانطور که به درستی از احترامآمیز بودن کاراکترهای مرد در فیلم «خانوم» یاد کردید، باید عنوان کنم که همین مساله باعث شده تا زنان در آن فیلم برای نجات زندگی خود بجنگند و اگر شخصیتهای مرد در آن فیلم را انسانهایی درست معرفی نمیکردم دلیلی برای صبر و همراهی زنان قصه نبود.
در «نیمهشب اتفاق افتاد» هم زنان به دلیل اهمیت مردان خود دارند میجنگند. مضاف بر اینکه در این فیلم «حسین» مظلومی را نشان میدهیم که اتفاقا به او ظلم هم شده است؛ با این شرایط چگونه میتواند نگاهم فمینیستی باشد وقتی آنقدر به شکلی معصومانه به مردان قصهام نگاه میکنم.
در واقع زنان فیلمهای «خانوم» و «نیمهشب اتفاق افتاد» برخلاف بسیاری از آثار دیگر کاراکترهایی منفعل و مستاصل نیستند و پرداختی فعالانه به آنها داشتید. از طرفی مانند برخی از زنان فیلمساز در پی دادگاهی کردن مردان در آثارتان نبودهاید!
البته ما فیلمسازان زن موفقی در دورانهای مختلف داشتهایم که من از همدورههای خودم فیلمهای «ناهید» از آیدا پناهنده و «شیار ۱۴۳» از نرگس آبیار را خیلی دوست دارم. من هم به دور از هرگونه نگاه یکجانبهگرایانه سعی کردم در آثارم به وجه انسانی زندگی بپردازم. مثلا در فیلم «خانوم» برای زنان داستان ما مهم است که هنوز خانوم خطاب شوند یا در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» کاراکتر «زیبا» بهرغم همه مشکلاتی که داشته به نظرم زن موفقی است که در میان همه لجنزارها بچهاش را بغل گرفته و بخوبی پرورش داده است.
من خیلی راحت میگویم که اصلا فمینیسم نیستم و آن را به نوعی ظلم به زنان میدانم چرا که معتقدم جدا از تغییرات تاریخی رخ داده در این جنبش، شاهد وضعیتی کاملا متفاوت برای زنان در این دوران شدهایم و به نوعی پشت دستشان داغ شده است.
چون هم باید زن خانه باشند و هم به نقش مردان در خارج از خانه درآیند! و این مساله باعث شده بار زنان ۲ برابر شود و باری که به دوش زنان در این سالها درآمده اتفاقا سنگینتر هم شده است. ضمن اینکه من معتقدم فارغ از جنسیگرایی باید انسان به عنوان انسان مطرح شود. زن و مرد بودن برایم موقعیت متفاوتی در سینما ایجاد نمیکند و هر مردی میتواند آدم بسیار متشخص و با شعوری باشد و یک زن هم به همین شکل میتواند زنی تحصیلکرده و فعال و وارسته باشد. به این دلیل میتوانیم به دور از هرگونه جنسیگرایی به شخصیتپردازی برسیم و من هم در فیلمهایم به جای آدمهای بد سعی کردم موقعیتهای ناگوار و بد را نشان دهم.
همه آدمها خوب هستند و حتی شخصیتی مانند «انسی» در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» فکر میکند با حرفها و دخالتهایش برای «حسین» مادری میکند و بعدها به اشتباهش پی میبرد. اینها اسیر موقعیتهای بدی شدهاند و حتی بچهای که در فیلم مرتکب حادثهای تلخ میشود به عمد آن کار را انجام نمیدهد.
ارسال نظر