چرا هیچکاک و تعلیق و دلهره اش را دوست داریم؟
می گویند آدولف هیتلر درباره آلفرد هیچکاک گفته بود: «من از هیچکاک تنفر دارم. تعلیق اختراعی یهودی است که در جهت تضعیف مردم آلمان در راه مبارزه شان برای اثبات برتری نژاد آریا در دنیا به کار گرفته شده است.»
کسی چه می داند، شاید تروفو با این جمله می خواست جواب بعضی از منتقدان را ردهد. چون آن ها- چه در اعتراض به ویژه نامه ای که «کاه دو سینما» برای هیچکاک درآورد چه در ارزیابی آثار او- با یک جور تفرعن افراطی، هیچکاک را یک موجود خودپسند مال پرست م یدانستند که فیلم هایش آن قدر ارزش نداشتند که آدم بخواهد وقتش را برایشان تلف کند. البته تروفو در پایان مقدمه کتابش این جنگ را عملا پایان یافته دانست و توضیح داد: «امروز دیگر کسی نمانده که لازم باشد در مورد هیچکاک متقاعد شود. منتقدانی که در رسیدن به او و شناخت او تعلل کرده اند، عقب مانده اند. زمان به نفع او کار کرده است. هیچکاک عاقبت پیروز شده است.»
چند روز پیش که داشتم یکی از قسمت های سریال «آلفرد هیچکاک تقدیم می کند» را می دیدیم، به این فکر می کردم که تروفو درست گفته بود، هنوز که هنوز است- بعد از این همه سال و دقیقا برخلاف نظریه ولز- مردم دنیا هیچکاک را دوست دارند و فیلم هایش را تماشا می کنند، در صورتی که دنیا رسما عوض شده و سینما راه دیگری را در پیش گرفته است.
با این حال، خیال می کنم الگوی هیچکاک هیچ وقت کهنه نمی شود. کاری به فیلم هایش ندارم، لایف استایلی که او برای خودش انتخاب کرده بود، بیشتر از این که آدم را به یاد یک فیلمساز روشنفکر گنده دماغ بیندازد، تصویر ملامتیه را در ذهن آدم زنده می کرد. ملامتیه برای حرف دیگران تره خرد نمی کردند، حتی عمدا از خود چیزی نشان می دادند که با واقعیت وجودی شان فاصله داش. بنابراین نه تنها دنیا را جدی نمی گرفتند بلکه سعی می کردند با رندی از کنار کسانی که خود را بسیارجدی می گرفتند، بگذرند.
وقتی مصاحبه های هیچکاک را می خوانیم، عملا می بینیم او نیز کم و بیش همین رفتار را در پیش گرفته بود: مثلا در جواب منتقد سختگیری که با اعتراض پرسیده بود چطور جیمز استوارت فیلم «سرگیجه» بعد از آویزان شدن از دیوار توانسته بود از آن ارتفاع پایین بیاید، خیلی راحت گفته بود با نردبام و ابدا به این فکر نکرده بود که ممکن است بعدها درباره اش چه بگوند.
توی کشوری مثل اران، «فیلمی از... سازها» فیلم اول را نساخته، به فیلم دوم که می رسند، ساعت ها در تحلیل و تفسیر و تاویل ساخته های بی مخاطبشان حرف می زنند در صورتی که هیچکاک در پاسخ به خبرنگاری که با جدیت از ضامن فیلم هایش سوال پرسیده بود، رندانه و طوری که آدم حس می کرد شیطنتی در جمله اش نهفته است، گفته بود: «من فقط از راه ترساندن مردم پول در می آورم».
تا یادم نرفته بگویم این عبارت «فیلمی از... سازها» را خودم ساخته ام و منظورم کسانی هستند که توی تیتراژ به جای کارگردان می نویسند «فیلمی از...»، بعد جلوی «فیلمی از...» اسم خودشان را می آورند، با این تفاوت که تریلی هم نمی تواند اسم بعد از «فیلمی از...» را حمل کند. این یعنی آن ها خواسته و ناخواسته یک جور اعتبار هنری منحصر به فرد برای اسمشان قائل هستند که باعث شده «فیلمی از...» را جای کارگردان انتخاب کنند و گرنه خیلی راحت می توانستند بنویسند کارگردان. بگذریم.
آیا واقعا هیچکاک صرفا از راه ترساندن مردم پول در می آورد؟ مسلما نه. اما از مردی که مثل یک دلقک خیکی، مثل یک کودک پنجاه ساله، اول هر قسمت سریال «هیچکاک تقدیم می کند» روی صفحه تلیوزیون ظاهر می شد و با یک جرو شوخ طبعی همراه بی اعتنایی، مردم را به تعقیب داستان های مینیمال سریالش دعوت می کرد، چیزی جز این انتظار نمی رود.
جیمز استوارت جایی درباره فیلم سرگیجه گفته بود: «در یکی از روزهای فیلمبرداری کیم نواک سراغ هیچکاک رفت با هیجان گفت: آقای هیچکاک احساس می کنم که متن فیلمنامه با روحیات درونی مادلین جور نیست، شاید بهتر باشد فیلمنامه را کمی دستکاری کنیم و به آن وقار بیشتری بدهیم... ولی هیچکاک خیلی آرام به او پاسخ داد: کیم عزیز، این فقط یک فیلم است. خودت را خیلی درگیر این چیزها نکن. ما دایم فیلم می سازیم. فقط همین.»
ارسال نظر