درباره فیلم سینمایی «من» ساخته سهیل بیرقی
عشق فریب کار است، و یکی خیانت کار
فیلم «من»، نخستین ساخته سهیل بیرقی بیش تر ستایش شد و به عنوان یک فیلم اولی مورد توجه قرار گرفت.
با این حال در بین نوشته های نسبتا زیاد و پراکنده ای که بر روی فیلم هست، کم تر کسی است که اشاره ای قابل تامل به فیلم کرده باشد. آن چه نوشته شده بیش تر توصیف بازی لیلا حاتمی است و نوشته هایی پراکنده در این باب که فیلم واجد یک فیلم نامه مسنجم است یا اصولا فیلم نامه ندارد و صرفا تجربه ای در فرم فیلم است و بس! این میزان پراکندگی در نظرات موافق و مخالف در مورد یک فیلم البته مسبوق به سابقه هست و به این فیلم محدود نمی شود. ولی عمده ترین دلیل این ضد و نقیض نویسی ها معمولا چند چیز است که در مورد این فیلم گم شدن مضمون مرکزی و فرم روایی انتخاب شده مهم ترین دلایلی است که منتقدان و تماشاگران فیلم را گیج کرده. تقریبا در هیچ کدام از نوشته ها اشاره ای به این موضوع نشده که فیلم «من» درباره چیست و همه ترجیح داده اند تا به کلی گویی هایی درباره نام فیلم و ضرب آهنگ روایت اکتفا کنند.
ولی با درنظر گرفتن چند نکته فرم روایی فیلم و البته شکل دکوپاژ به ما کمک خواهندکرد تا مضمون فیلم را درک کنیم. این که در کل فیلم با پنج داستان مجزا مواجه هستیم؛ تولید مشروبات الکلی تقلبی در پوشش کارخانه آب معدنی، جوانی در پی گرفتن معافیت سربازی، ملکی که به گورستان تبدیل شده، جعل پاسپورت برای کارگران افغانی، جوان خواننده که می خواهد ستاره شود و در نهایت پرسش اصلی که چه کسی خیانت کار است و چه کسی نه.
از سوی دیگر فیلم به مجموعه ای از نماهای دونفره خلاصه می شود. با توجه به این که معمولا فیلم سازان اول علاقه مندند تا توانایی خود در فیلم برداری از زوایای مختلف و متنوع را آزموده و به نمایش بگذارند، فیلم ساز در این جا تمام فیلم را به مجموعه ای از نماهای دو نفر تبدیل می کند که آذر (لیلا حاتمی) را مقابل آدم های مختلف می گذارد و در مقابل این پرسش اصلی که جاسوس و خیانت کار کیست.
به این ترتیب فیلم «من» اصولا درباره مواجهه است، مواجهه آذر با دیگران و عمدتا مردان (در داستان از بین چهار شخصیت مرد، تنها با یک زن رو به رو هستیم) و در نهایت قضاوت او. در این میان دو رابط یا خبرچین هم حضور دارند (یکی را می بینیم که نقشش را مانی حقیقی بازی می کند و دیگری که فقط صداست) که پرسش های اصلی فیلم را پچیده تر می کنند. آذر اما ابوأ هم آموزش می دهد. با این که در نیمه پایانی فیلم به نظر می رسد توانایی نواختن این ساز را ندارد. سکانس های آموزش ساز تنها سکانس های یکه زن را در نمای تکی می بینیم که احتمالا تنها تاکید مشخص بر شخصیت مستقل زن است، جایی که او رودرو با کسی نیست.
بر این اساس آیاب اید این بخش ها را بیان گر بخش پنهان یا نهان شخصیت دانست؟ بخشی که او را در مقابل دیگران قرار نمی دهد؟ به احتمال زیاد این بخش ها این کارکرد را داشته اند. باید به این نکته نیز توجه کرد که تنها رابطه شخصی، ولی گنگ زن با یک مرد آوازه خوان است، مردی که در انتها معلوم می شود تنها خائن واقعی است و تا زنی که قرار است به عنوان یک کارچاق کن حرفه ای و کاربلد ظاهر شود در نهایت در تنها بخش خصوصی و غیرحرفه ای زندگی اش فریب بخورد. در نظر بگیریم که او نمی تواند ساز بزند، پس به زبان ساده او در شخصی ترین بخش از زندگی اش ضعف دارد. یعنی از نواختن عاجز است که به شکلی تمثیلی به زندگی خصوصی زن اشاره دارد.
بر این اساس «من» درباره ناتوانی زن در مواجهه با زندگی خصوصی در مقابل تبحر در زندگی حرفه ای ست. در نهایت هم زن در زندگی خصوصی فریب می خورد و نه در حرفه ای گری. با این حال فیلم به چند دلیل شکست می خورد؛ از یک طرف فیلم ساز از نمایش تفرنده ای زن در زندگی حرفه ای اش احتزاز می کند. به این ترتیب ما به جای این که با او همراه شویم تنها می شنویم که او تا چه اندازه متبحر است، بی آن که چیزی از تبحر او بدانیم. اگر درون مایه فیلم را تقابل بین زندگی حرفه ای و زندگی شخصی بدانیم، عدم نمایش ترفند شخصیت صرفا در حد حرف می ماند.
از طرف دیگر باقی قصه های فرعی، هم چون ماجرای افغانی ها چندان با این خط روایی اصلی هماهنگ نیست، در نتیجه کمکی به پایان بندی نهایی و درآمدن مضمون فیلم نمی کند. این در حالی است که ماجرای کارت معارفیت از خدمت و یا آلبوم موسیقی در راستای خط روایی اصلی پیش می روند.
«من» را می توان یک فیلم اولی موفق نامید؟ پاسخ به این سوال کاملا منوط به انتظار ما از فیبلم اول است. در هیاهوی موفقیت ناگهانی «ابد و یک روز» و «ایستاده در غبار»، «من» بخت چندانی برای خودنمایی پیدا نکرد و البته که به نسبت آن ها هم ناپخته تر است. با این حال تماشای رشد یک فیلم ساز همواره جالب است.
نظر کاربران
افغانستانی، نه افغانی
افغانی واحد پول این کشور هست.