بزرگترين نويسندگان روس
كشور روسيه به دلايل زيادي از جمله قدمت تاريخي طولاني، جغرافياي وسيع و خاصي كه دارد هميشه از ادبيات غني و منحصربهفردي برخوردار بوده است. اگر بخواهيد فهرستي از مثلا صد نويسنده بزرگ دنيا در طول همه قرون تهيه كنيد، يقين بدانيد كه در آن فهرست بيشتر از يك نويسنده روسي پيدا ميشود.
نمایشنامه داستان یک زن اشراف زاده روس و خانوادهاش است که به علت قرض رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطره انگیزشان در گرو بانک است و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود
هر كشوري داراي فرهنگ و ادبيات خاص خودش است. در واقع ادبيات اولين چيزي است كه همراه فرهنگ ميآيد. هنرهاي ديگر چون موسيقي، سينما، تئاتر يا غيره ميتوانند در فرهنگ يك كشور جاي داشته باشند يا نه؛ اما ادبيات هميشه همگام با به وجود آمدن يك فرهنگ، خود به خود پديدار ميشود.
كشور روسيه به دلايل زيادي از جمله قدمت تاريخي طولاني، جغرافياي وسيع و خاصي كه دارد هميشه از ادبيات غني و منحصربهفردي برخوردار بوده است. اگر بخواهيد فهرستي از مثلا صد نويسنده بزرگ دنيا در طول همه قرون تهيه كنيد، يقين بدانيد كه در آن فهرست بيشتر از يك نويسنده روسي پيدا ميشود.
به دليل نزديكي جغرافيايي، بخصوص ايرانيان هميشه يكي از علاقهمندان آثار ادبي روسي بودند. تقريبا همه آثار مهم ادبيات روسيه از ديرباز به فارسي ترجمه ميشدند از تولستوي و چخوف تا گوركي. به همين دليل جالب است بدانيم كه از ديدگاه سايتهاي خارجي مانند گاردين و goodreads و scaruffi بهترين نويسندگان و آثار ادبيات روسيه كدامند. به اسامي كه نگاه كنيد متوجه ميشويد بيشترشان برايتان آشنا هستند و شايد حتي از بين اين كتابهايي كه معرفي ميشود هم خيليها را خوانده باشيد.
فيودور داستايوسكي (۱۸۲۱-۱۸۸۱)
فيودور داستايوسكي رماننويس مشهور روسي با دو كتاب «جنايت و مكافات» و «برادران كارامازوف» در صدر فهرست برترين نويسندگان روسيه است. داستايوسكي در دهه ۴۰ كار نويسندگي را شروع كرد، اما شاهكارهاي ادبياش مانند اين دو كتاب ذكر شده را در اواخر سالهاي زندگياش نوشت. آثار داستايوسكي بازتاب روانشناسي جامعه، مشكلات سياسي، اجتماعي و رواني مردم در قرن نوزدهم روسيه است. در كارنامه وي، ۱۱ رمان، ۳ مقاله و ۱۷ داستان كوتاه به چشم ميخورد. بسياري از منتقدان داستايوسكي را پيشگام ادبيات روانشناسانه ميدانند و معتقدند كه او بهتر از هر نويسنده ديگري در آثارش توانسته جزئيات رواني و روحي انسانها را بازتاب دهد. آثار داستايوسكي الهامبخش تعدادي از بزرگترين نويسندگان نسلهاي مختلف شد كه شيوه نگارش متفاوتي داشتند، از آنتوان چخوف و جيمزجويس بگيريد تا ارنست همينگوي و ژان پل سارتر.
«جنايت و مكافات» داستان بدبختيهاي مرد جوان فقيري است كه شرايط بد اقتصادياش چنان به روح و روانش فشار ميآورد كه باعث ميشود پيرزن نزولخوري را بكشد. اما درد عذاب وجدان براي جوان پاكدل بيشتر از رنجهاي قبلياش است. فقر و بدبختي جامعه روسيه در قرن نوزدهم و نااميدي و سياهي فراگير را در اين رمان با تمام وجود ميتوانيد حس كنيد. «برادران كارامازوف» هم ماجرای خانواده عجیبی است و نحوه ارتباط بین فئودور کارامازوف، پیرمرد فاسدالاخلاق و متمولی را شرح ميدهد که با سه پسرش به نامهای میتیا، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکوف زندگي ميكند. برادران کارامازوف رمانی فلسفی است که بهطور عمیقی در حوزه الهیات و وجود خدا، اختیار و اخلاقیات میپردازد. از زمان انتشار این رمان توسط بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان همانند آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، کورت ونه گات، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم مورد تحسین قرار گرفته است و به عنوان یکی از بهترین اثرها در ادبیات شناخته شده است.
ميخائيل بولگاكف (۱۸۹۱-۱۹۴۰)
نويسندهاي كه آنقدر بزرگ بود كه حتي استالين را هم به زانو درآورد. او نمايشنامهنويس و رماننويس مهمي بود اما همه او را تنها براي يك اثرش به ياد ميآورند و ميستايند: «مرشد و مارگاريتا» كه آن را يكي از شاهكارهاي قرن بيستم ميخوانند. سال ۱۹۲۸ شروع به نوشتن شاهكارش كرد اما كتاب به دليل خفقان سيستم استاليني سال ۱۹۶۶ براي اولينبار با پيگيريهاي همسرش منتشر شد. داستان كتاب با ورود شيطان به مسكو در سالهاي ۱۹۳۰ آغاز ميشود كه معلوم است نشانههاي ناخوشايندي براي استالين داشت. اگر چه استالين خودش از تحسينكنندگان آثار بولگاكف بخصوص نمايشنامههايش بود اما با اين حال «مرشد و مارگريتا» آنقدر اثر تندي بود كه به هيچ وجه راضي به انتشار آن نشد. كتاب موقع انتشار هم با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نامها و مکانهای ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخههای آن یکشبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد. رمان «مرشد و مارگريتا» از سه داستان موازی تشکیل شده است که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا. «مرشد و مارگريتا» را به عنوان كتابي در سبك رئاليسم جادويي به شيوه روسي ميشناسند.
لئو تولستوي (1828-1910)
اين نويسنده روسي رمان و داستانهاي كوتاه مينوشت و در نوشتن هر دو نوع هم تبحر خارقالعادهاي داشت. او انساني اخلاقگرا و اصلاحگري اجتماعي بود و در بیشتر رمانهایش هم این مضامین به وضوح دیده میشوند. رمانهای «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» جایگاه او را در بالاترین رده ادبیات داستانی جهان تثبیت کردهاند. تولستوی بهحدی در کشورش مشهور و محبوب است که سکه طلای یادبودی بهاحترام وی ضرب شده است. تولستوی به رغم شهرت و محبوبیتی که با انتشار آثارش کسب کرد، زندگی خود را تغییر داد و به ساده زیستن روی آورد.
«آنا کارنینا» یک داستان عاشقانه اجتماعی است. داستان دارای شخصیت اول واحدی نیست. با دیدن نام آناکارنینا این تصور ایجاد میشود که این داستان فقط درباره اوست، اما در واقع اینطور نیست؛ درحالی که شاید بیش از نیمی از داستان درباره او باشد، بقیه داستان درباره فردی به نام لوین میباشد که البته این دو شخصیت در داستان رابطه دورادوری با هم دارند. آناکارنینا خواهر دوست لوین میباشد.در طول داستان این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخر داستان با هم روبهرو میشوند. در حقیقت این رمان فقط به زندگی آناکارنینا اشاره ندارد و به زندگی و افکار شخصیتهای دیگر داستان نیز پرداخته شده است و تازه در خلال دیالوگهایی که بین کاراکترهای داستان رد و بدل میشود، تولستوی تلاش میکند تا اندیشهها و افکار خودش را درباره اصلاحات اجتماعی بیان کند تا خوانندهاش را به تفکر در آنها وادارد.
«جنگ و صلح» برخلاف «آنا کارنینا» زبان خشک و جدیتری دارد. این کتاب داستان حمله فرانسه به فرماندهی ناپلئون بناپارت به روسیه است. نویسنده در حقیقت تاثیری را که حمله فرانسه روی جامعه تزاری روسیه میگذارد، بررسی و تحلیل میکند. خود تولستوی معتقد بود که «جنگ و صلح» به همان اندازه که رمان است میتواند شعر یا حتی یک کتاب تاریخی قلمداد شود. این کتاب در سال 2009 در صدر فهرست بهترین کتابهای مجله نیوزویک قرار گرفت.
نیکلای گوگول (۱۸۱۹-۱۸۹۸)
شاید گوگول در ایران به اندازه تولستوی، داستایوسکی یا حتی بولگاکف شناخته شده نباشد اما کتابهای او هم به فارسی ترجمه شدهاند. همدورهایهایش او را یکی از پیشگامان ادبیات رئالیستی روسیه میدانند. منتقدان نسلهای بعد توانستند در آثار گوگول رگههای رمانتیک با مایههای سوررئال و گروتسک هم پیدا کنند. مشهورترین رمانش «روحهای مرده» است. این کتاب سال ۱۸۴۲ منتشر شد و به عنوان یکی از آثار برجسته قرن نوزدهم ادبیات روسیه به سرعت مورد ستایش همگان قرار گرفت. خود گوگول این کتاب را شعری اسطورهای میخواند که به نثر نوشته شده است. این کتاب درباره زمینداران ثروتمند روسیه است که زارعان فقیر را به خدمت میگرفتند و با آنها درست مانند بردهها رفتار میکردند. واحد سرشماری این زارعان «روح» بود. گوگول در این کتاب به اخلاقیات، تشخص دروغین طبقه متوسط و حتی مالیات میپردازد. میخائیل بولگاکف از روی این کتاب گوگول نمایشنامهای برداشت کرد و در تئاتر مسکو روی صحنه برد که با استقبال فوقالعادهای روبهرو شد. از روی این رمان گوگول حتی یک سریال کوتاه تلویزیونی هم ساخته شده است.
آنتوان چخوف (1860-1904)
چخوف پزشک، نویسنده داستانهای کوتاه و از همه مهمتر یکی از مشهورترین نمایشنامهنویسان دنیا بود. نمایشنامههای او هنوز هم برای اهالی تئاتر از غنیترین منابع ادبی است. میگویند در نمایشنامهنویسی رتبه اول در اختیار ویلیام شکسپیر انگلیسی است و بعد از او چخوف روسی در رتبه دوم قرار دارد. چخوف در مدت زمان کوتاه عمرش رنج زیادی کشید. بیشتر اوقات بیمار بود. از همان 20 سالگی علائم بیماری سل در وی ایجاد شد. اجدادش جزو همان زارعان فقیری بودند که گوگول در کتابش آنها را «روح» خطاب کرده بود. وقتی از دنیا رفت مراسم خاکسپاری باشکوهی برایش گرفتند. مردم از سرتاسر روسیه برای خداحافظی با نویسنده محبوبشان به مسکو آمدند. ماکسیم گورکی به همراه عدهای از بزرگترین روشنفکران و نویسندگان روسی هم در مراسم خاکسپاری حضور داشتند. «دایی وانیا» در کنار «باغ آلبالو» از شاخصترین آثار چخوف هستند. «دایی وانیا» یک درام روانشناسانه است که داستانش در یکی از ولایتهای روسیه قرن نوزدهم میگذرد. جایی که یک پروفسور بازنشسته با همسرش، دختر و دامادش روابط بسیار پیچیدهای دارد. ضعف، توهم و ناامیدی مضامین اصلی داستان هستند که در نهایت با شجاعت و امید به تعادل میرسند.
نمایشنامه «باغ آلبالو»برای اولین بار در تئاتر هنر مسکو به کارگردانی استانیسلاوسکی مشهور روی صحنه رفت. اما برداشت استانیسلاوسکی از این نمایشنامه، تراژدی بود درحالی که خود چخوف آن را یک کمدی میدانست. نمایشنامه داستان یک زن اشراف زاده روس و خانوادهاش است که به علت قرض رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطرهانگیزشان در گرو بانک است و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود.
به جز نویسندگان نامبرده اسامی زیادی در ادبیات روسیه وجود دارند که باید از آنها یاد کرد: ماکسیم گورکی، ولادیمیر ناباکوف، بوریس پاسترناک، الکساندر پوشکین، ایوان تورگنیف، آنا آخماتووا و ولادیمیر مایاکوفسکی ستارههای درخشان دیگر ادبیات روسیه هستند. آسمان ادبیات روسیه ستارههای دیگری هم دارد. حیف که مجال برای پرداختن به همه آنها نیست.
نظر کاربران
شماچه درسی گرفتین؟ غیر از این که دراین دنیا هرکسی ساز خود میزند این مهم که خود فرد چه ساززنندهی هست.