هفته نامه چلچراغ - الهه حاجی زاده، سید مهدی احمد پناه: سرداری در کما به سر میبرد و راهحل رهایی او از این وضعیت جستوجو و کنکاش در گذشته و اعمال اوست. نادر برهانی مرند که در آثار گذشتهاش بیش از هر موضوعی به مسئله جنگ و پیامدهایش و همچنین خواب و ویژگیهایش پرداخته بود، اینبار در نمایش «سردار» هر دو موضوع مورد علاقهاش را دستمایه قرار داده تا درام اجتماعی خود را در دهه ۹۰ شکل دهد. با او و بازیگران نمایش سردار پیرامون مسئله جنگ و بیخوابی به گفتوگو نشستیم که چکیده آن پیش روی شماست.
جناب برهانی مرند، این چندمین اثر شماست که در آن به مقوله جنگ پرداختهاید؟
نادر برهانی مرند: من غالب نمایشهایم بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم درباره جنگ هستند. یا حداقل در آنها گوشه چشمی به مقوله جنگ دارم. من یک اجتماعینویسم در حوزه تئاتر و جنگ یک بخش عمدهای از تاریخ معاصر کشورمان را به خودش اختصاص داده و تاثیر بسزایی در فضای اجتماعی بعد از خودش گذاشته. به همین خاطر گاه ناخودآگاه، گاه آگاهانه سراغ این موضوع میروم.
با تجربه نمایشهای گوناگون آیا فکر میکنید نمایشهایی که درباره جنگ و تاثیرات آن هستند، مخاطب متفاوتی دارند؟
نسیم ادبی: مسلما میتواند جنس مخاطب متفاوت باشد، اما باز بستگی به شکل کار دارد. مثلا تجربهای که با آقای نادری داشتم، جنس کارش متفاوت بود. من در آن زمان خیلی سنی نداشتم و خیلی فضای جنگ را لمس نکردم. این فضاها خیلی من را تکان میداد.
وقتی قصهها را میشنوم، وقتی فیلمها را میبینم و روایتها را میشنوم، همیشه خودم را جای آدمهایی که در آن دوره بودند، میگذارم. همیشه فکر میکنم من اگر آن دوره بودم، چهکار میکردم. فکر میکنم اگر اثر بدون اینکه بخواهد شعاری بدهد یا چیزی را مطرح کند، مصایب و اتفاقاتی را که در آن زمان رخ داده مطرح کند، برای کسانی که از من کوچکترند و فضاها را هنوز لمس نکردهاند، خیلی جذاب باشد. یعنی میآیند و قصهها را از نزدیک میشنوند و میبینند و اگر به شکلی کار شود که جهت خاصی نداشته باشد، این فضاها خیلی هم جذاب و دلنشین خواهد بود.
ناهید مسلمی: تماشاچیهایمان فکر نمیکنم زیاد متفاوت باشند، ولی قضیه جنگ و حواشی جنگ روی بعضیها خیلی تاثیر خاصی میگذارد، به نوعی که گاهی ما صدای گریه خانوادهها را میشنویم. من خودم از خانواده جنگ نیستم، ولی بعد از این همه سال که از جنگ گذشته، هنوز هم وقتی تلویزیون جنگ و سربازها را نشان میدهد، من حالم بد میشود. اینکه مادرها بچههایشان را به این سن میرسانند و بعد او را از دست میدهند، حس عجیبی است. من همیشه خودم را میگذارم جای مادرها.
در بخشی از نمایش این سوال مطرح میشود که آیا جنگ تمام نشده است؟ پاسخ شخصی شما به این پرسش چیست؟
حسین پاکدل: تئاتر مضامین مختلفی را میتواند دستمایه قرار بدهد. ما درواقع در جامعهای زندگی میکنیم که جنگ آن را هشت سال زیرورو کرده. راجع به جنگ جهانی دوم در اروپا هنوز هم که هنوز است فیلم و تئاتر ساخته میشود. بعد از هشت سال جنگ حالا حالاها میتوان اثر هنری ایجاد کرد. هنوز کسانی که آسیب دیدهاند از جنگ، کنار ما هستند؛ دوستان ما، مجروحین و جانبازانی که هنوز در بین ما هستند و کسانی که در کما هستند.
ناهید مسلمی: نه، جنگ تمام نشده، چون هنوز حواشیاش هست و عواقبش هم هست. من خودم زمان جنگ بهطور داوطلب رفتم هلال احمر. فارغالتحصیل شده بودم و کار نداشتم و بخشی که من کار میکردم، بخش اسرا و مفقودین بود و با صلیب سرخ در ارتباط بودیم و نامههایی که اسرا میدادند. من همه خانواده شهدا و اسرا و مفقودین را میدیدم. احساسشان میکردم و پابهپایشان گریه میکردم. من پنج سال در هلال احمر کار کردم و میدانم آنها چی کشیدند. خیلی تجربه سخت و تلخی بود.
فکر میکنید مخاطب جوانتر امروز هم همچنان مانند مخاطبان نسلهای گذشته که خودشان جنگ را از نزدیک لمس کرده بودند، از اینگونه آثار استقبال میکنند؟
حسین پاکدل: ما وظیفه داریم خلق اثر هنری بکنیم و در خلال این خلق و اثربخشی بتوانیم پیامی را هم منتقل کنیم. وقتی در یک اثر هنری شعار ندهیم و بتوانیم با زبان تئاتر حرف بزنیم، هرچه روی آن تلاش و کار بیشتری بشود، روی مخاطب تاثیر بیشتری میگذارد. نمایش یکی از آثار هنری است که میتواند تاثیر شگرف داشته باشد.
نادر برهانی مرند: خوشبختانه برخلاف تصور رایج، برخلاف تصور رسانهای، نسل جدید نهتنها بیتوجه به این ماجراها نیست، بلکه نسبت به من و همنسلان من متعهدتر به این ماجراها نگاه میکند. ممکن است زاویه داشته باشد، نسبت به قبلیها و گذشتگان خودش، ولی نگاهی ملی و محترمانه نسبت به جنگ و بچههایی که شهید شدهاند، دارند.
نهتنها بیتفاوت نیستند، بلکه متعهدتر هم نگاه میکنند. پس هوشمندانه این است که ما برای این نسل که تشنه شنیدن درباره این چیزهاست، برای کسانی که سهیم نبودند، در جنگ به زبان خودشان حرف بزنیم و طرح مسئله کنیم. یک زبان آنها را بشناسیم، دو اینکه کارهای شایستهای برای آنها انجام بدهیم. جنگ از نظر من تازه شروع شده و پدیدههای پنهانش تازه خودنمایی میکند. نگذاریم نگاه رسانهای ما را به سمت کلیشههای رایج سوق بدهد.
آیا خودتان بیخوابی را تجربه کردهاید؟ در زمان بیخوابی چه میکنید؟
نادر برهانی مرند: من خیلی بیخوابی را تجربه کردم و یک بار بهخاطر بیخوابی کارم به بیمارستان کشید. بیخوابی من نتیجه افکار پریشان و مطلوب است که نتیجهاش میشود نوشتههایی که ریز و درشت هستند و روی هم انباشته شده و منتظر فرصتی هستم که در قالبهای مختلف آنها را ارائه بدهم.
نسیم ادبی: من وقتی بیخوابی سراغم میآید، خیلی سرحال میشوم و میخندم. یک حالت گیجی و مسخشده برایم اتفاق میافتد و انگار دارم روی هوا راه میروم.
حسین پاکدل: نگرانیها و دلهرههایی وجود دارد که گاهی اوقات انسان را دچار بیخوابی میکند. من عاشق این هستم که بیخواب بشوم و مطالعه کنم.
یکی از محورهای این نمایش بازگشت به گذشته و تصحیح آنچه رخ داده است. امروز دوست دارید به چه بخشی از زندگی گذشته خود برگردید و آن را اصلاح کنید؟
نادر برهانی مرند: من خیلی حسرت وقتهای ازدستداده را میخورم. دوست دارم برگردم و زمانهایی را که از دست دادم، با نوشتن و کار مفید دوباره زنده کنم. احساس میکنم خیلی زمان از دست دادم و در آستانه ۴۵ سالگی به این مسئله پی بردم. بحثم ریتم سریعتر نیست، بحثم استفاده بهینه از زمان است. شاید کمتر میخوابیدم، بیشتر مینوشتم و وقتم را صرف کارهایی میکردم که الان خیلی برایم ارزشمندند.
ناهید مسلمی: بله، من اگر به سنی برگردم که میخواستم ازدواج کنم، هرگز این کار را انجام نمیدادم. البته دوست داشتم حتما دخترم شیدا را میداشتم. بیشترین میلی که بهخاطر آن ازدواج کردم، میل به داشتن بچه بود.
نسیم ادبی: اگر فرصتش را داشته باشم نمیدانم، چون واقعیتش من روزهای سختی را گذراندم تا به اینجایی که الان هستم، برسم و خیلی تلاش زیادی کردم. مثلا به من میگویند دوست داری برگردی به سن یک دختر 27 یا 30 ساله و من میگویم نه. برای اینکه روزهایی که گذراندم، سخت بوده و من دیگر دوست ندارم برگردم به آن زمان و تمام تلاش خودم را کردم که تمام تمامیت خودم را بگذارم در کار خودم و به همین خاطر از روزهایی که گذشته، خیلی خوشحال هستم.
حسین پاکدل: همه جذابیتهای زندگی در این است که نمیتوانیم گذشته را تغییر بدهیم، فقط میتوانیم رویاپردازی کنیم. از گذشته درس بگیریم برای تکرار نشدن اشتباهات و اصلاح امور در آینده. اینکه فکر کنیم در واقعیت زندگی چنین اتفاقی میافتد، فقط تخیل و رویاست.
چرا در این نمایش شخصیت مادر، وضعیتی متفاوت از دیگر کاراکترها دارد و به نوعی آشفتگی دیگران را ندارد؟
ناهید مسلمی: یکی از نکات جالب توجه این نمایش برای خود من این است که فقط مادر میتواند روح جانباز را ببیند. مادرها واقعا زمینی نیستند، آسمانیاند. به بالا وصلاند. مادرها هستند که حدس میزنند چه اتفاقی قرار است بیفتد. برای بچههایشان و زندگیشان پیشگویی میکنند و درواقع واسطه این طرف با آن طرف هستند. مادر در این نمایش تنها شخصیت شهودی داستان است.
نادر برهانی مرند: قهرمان داستان ما مادر یک عزیز مفقودالاثراست که بهواسطه خوابی که دیده، آمده به مشهد که در سایه مجاورت حرم امام رضا(ع) یک سردار را نجات بدهد و نگاه شهودی او، ویژگی اوست. من بدون اینکه بخواهم شعار بدهم، مدیون مادرم و مادرانی هستم که عزیزانشان را برای دفاع از وطن آماده کردند. ما مدیون آنهاییم، چه بخواهیم چه نخواهیم.
ارسال نظر