مجید درخشانی : موزیسینها به خون هم تشنه هستند
مجید درخشانی مثل همیشه پر است از حرفهای تازه. پر است از درد دلها و گله مندیهایی که بیش از همه به جامعه هنر بر میگردد.
نگران موسیقی ایرانی است و غمگین است از بی اتحادی اهالی موسیقی و برجستهشدن مسائل تجاری و مادی در موسیقی. کمتر مصاحبه میکند و سعی میکند بیشتر حرفش را با هنرش بزند. مردی که جزء آخرین اساتید در قید حیات از نسل طلایی آهنگسازان و نوازندگانی است که کارهای فاخرشان هیچ وقت از یاد نمیرود. پس از یک دوره ممنوع الفعالیتی و در حالی که هنوز ممنوعالکنسرت است، به بهانه رونمایی از آلبوم «خروش» که تازه ترین اثر استاد است به سراغشان رفتیم و آنقدر گرم پذیرای سوالاتمان بودند که متوجه گذر زمان نشدیم. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتگوی ما با استاد مجید درخشانی است که در یک بعد از ظهر پر کار ما را در منزلشان پذیرفتند.
اگر موافق باشید گفتگویمان را با آلبوم «خروش» که حدود سه هفته پیش رونمایی شد آغاز کنیم، فکر میکنم اردیبهشت سال ۹۲ بود که همین کار را در پاوه اجرا کردید، چرا اصلا پاوه را برای اجرا انتخاب کردید؟
پاوه یکی از اجراها بود. آن کار یک مجموعه اجرا بود که پاوه هم یکی از آنها بود، اما به دلیل اینکه یکسری از دوستان انجمن موسیقی در پاوه هستند و خودشان نوازندهاند و از دوستان نزدیک ما هم هستند، مدتها بود که میخواستند چنین کنسرتی را در پاوه برگزار کنند که آن زمان شرایطش مهیا شد و آن را برگزار کردیم.
و چرا مجتبی عسگری؟
به این دلیل که برای صدای ایشان فکر کرده بودم.
شما با مجتبی عسگری از دورانی که جوانتر بودند کار میکنید، قطعا صدای ایشان الان پختهتر شده است. ایشان لهجه آواز خودش را پیدا کرده است؟
در تصنیف خوانی خیلی خوب است اما میتواند بهتر از این هم باشد. در آواز هم که صدایشان خیلی پختهتر شده است و لهجه خودش را پیدا کرده است. این پیدا کردن هم تازه اتفاق نیفتاده، مدت زیادی است که لهجه آوازی اش را پیدا کرده است. خاطرم هست اولین آوازی که ایشان خواندند و من دادم استاد شجریان گوش کنند، استاد گفتند خیلی خوب میخواند.
در مورد «یسنای» هم برایمان بگویید. چطور شد که با آقای بیگی همکاری کردید؟ از قبل در برنامههایتان بود؟
خیر، در برنامههایمان نبود. سه، چهار سال پیش ما مشغول ضبط آلبوم خروش بودیم که به صورت اتفاقی با آقای بیگی ملاقات کردم و دیدم که یک ساز ساخته اند که صدای فوق العاده جذابی دارد. سازی که شبیه دودوک بود، اما امکانات ویژهای داشت. ایشان آن ساز را کلید گذاری کرده بودند و میشد با آن ساز در دستگاههای مختلف نواخت. از همین ساز در همین آلبوم خروش هم استفاده کرده ایم.
همیشه آواز به عنوان جانمایه موسیقی ایرانی در کارهای شما از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. اکنون در گوشهو کنار زیاد میبینیم و میشنویم که شنوندهها زیاد حوصله شنیدن آواز ندارند. نظر شما در این زمینه چیست؟ علت این موضوع را در چه میبینید؟ آیا طبع شنوندهها فرق کرده است؟ آواز خوب کم شده است یا دلایل دیگری دارد؟
راستش را بگویم این فقط شنوندهها نیستند که حوصله شنیدن آواز ندارند؛ ما هم که در بطن موسیقی هستیم حوصله شنیدن آواز را نداریم. خود من از شنیدن آواز فراری ام. با اینکه من آواز را یکی از ارکان اصلی موسیقی ایرانی میدانم و با آوازهای استاد بنان و اساتید قدیمی تر آواز زندگی کرده ام و اتفاقا موسیقی را هم از این بزرگان یاد گرفته ام، اما حوصله شنیدن آوازهای امروزی را ندارم و نمیتوانم آنها را بیشتر از ۱۰دقیقه تحمل کنم. به همین دلیل وقتی به کنسرتی میروم تا آخر کنسرت روی صندلی ام نمینشینم و میآیم بیرون. دلیل این موضوع این است که آوازی که امروز عرضه میشود با آوازی که در گذشته عرضه میشد خیلی متفاوت است.
یعنی بد آموزش دیده اند؟
بد آموزش ندیده اند. برای مثال، میتوانم بگویم ریتمشان ضعیف است. یک ریتم ساده تصنیف را نمیتوانند بخوانند. یا وقتی میخواهند در تصنیف تحریر بزنند، نمیتوانند جایش را درک کنند. اگر این خوانندگان به تصنیفهای قدیمی و درجه یک گوش میکردند و طبق آنها عمل میکردند متوجه میشدند در تصنیف چگونه باید تحریر زد. تحریری که بجا، به موقع و تاثیرگذار باشد. بهترین نمونههای تصنیف خوانی در این دوره و کمی قبلتر را میتوان در آثار استاد بنان و استاد شجریان یافت. این دو استاد از معدود اساتید درجه یکی بودند که هم آوازخوانهای خوبی بودند و هم تصنیف خوانهای
قابل و توانایی بوده و هستند. موضوعی که وجود دارد این است که تصنیف هیچوقت آواز را نفی نمیکند، آواز هم همینطور. این دو، دو موضوع کاملا متفاوتاند. مثل این است که یک نوازنده تار نواختن آوازی را بلد باشد، اما نواختن چهارمضراب و ضربی را بلد نباشد.
الان خوانندههای ما آوازخواندن را بلدند، اما تصنیف خواندن را بلد نیستند.. یک نکتهای هم که وجود دارد این است که در گذشته تصنیف یک شور و هیجان خاصی داشت، اما من حداقل به عنوان یک شنونده موسیقی، تصنیفهای الان را درک نمیکنم.
منظور من هم همین است. باید بپذیریم که تصنیفخوانی خوب اجرا نمیشود.آوازخوان خوب داریم، اما متاسفانه کاربرد آنچنانی ندارد.
اینکه گفتید شنونده حوصله شنیدن ندارد واقعیت است. من خودم در خارج از کشور در کنسرتها شاهد بوده ام، کار از حوصله هم گذشته، شنونده گاهی اوقات فرار میکند.
شنوندهای که خارجی است یا ایرانیهایی که در خارج از کشور زندگی میکنند؟
منظورم شنوندههای ایرانی هستند که در خارج زندگی میکنند.
متاسفانه ما آواز را خوب اجرا نمیکنیم. خوانندهای که میرود روی سن و آنجا مینشیند فکر میکند تمام یک ساعتی که آنجا مینشیند را باید بخواند. در حالی که اینگونه نیست. به همین دلیل آوازها طولانی و خسته کننده شده و شنونده را فراری میدهد. یکی دیگر از دلایلش این است که مطالب تکراری و یکنواخت شده اند و این موجب میشود که شنونده حالت خمودی پیدا کند. شنونده خمود میشود، چرا که آن تحرک و پویایی را که باید در صحنه مشاهده کند، نمیبیند. یک نکته خیلی مهمی که باید در اینجا مطرح کنم این است که اجرا در صحنه خیلی مهم است. بعضی کارها صحنهای است، اما بعضی کارها صحنهای نیست.آواز ایرانی صحنهای نیست؛ موسیقی ایرانی میتواند صحنهای باشد، اما آواز ایرانی نه. آواز میتواند یک بخشی از موسیقی ایرانی را در صحنه تشکیل بدهد، اما خودش نمیتواند به تنهایی موضوعی صحنهای باشد. در همین آلبوم «در خیال»، در چهار مضراب که آقای شجریان آن صدا را داشتند، در آنجا آواز، آواز خمود و بی تحرک و یاس آور نیست؛ بلکه خیلی شورانگیز و انرژی زاست. اگر آواز به این شکل عرضه شود حتما جایگاه خودش را پیدا کرده و مخاطب هم با کمال میل آن را میپذیرد. اما در غیر اینصورت ممکن است مخاطب حتی برود و در سالن آواز بشنود اما دلش با آن نیست و زود خسته میشود. به این شیوهای که آواز پیش میرود شرایط خوبی نخواهد داشت.
میتوانم بگویم در حال حاضر آواز یکی از معضلات موسیقی ایرانی شده است. به عقیده من اگر در موسیقی ایرانی حجم آواز در کنسرتها را کم کنند و ریتمهای متنوع و خوبی که ما در موسیقیمان داریم بیشتر مورد استفاده قرار گیرد، میتوان امیدوار بود که وضعیت موسیقی ایرانی بهتر شود.
نکتهای که در مورد آواز وجود دارد این است که امثال ما که با صدای استاد شجریان بزرگ شده ایم و همیشه موسیقی شجریان در گوشمان بوده و آن را به عنوان بهترین میشناسیم، کار برایمان سخت شده، چرا که اوج را شنیده ایم، بنابراین پایین تر از آن را خیلی نمیپذیریم؛ یا اگر میپذیریم جایگاه صدای استاد شجریان را برایمان ندارد.
دقیقا. این صدا (صدای استاد شجریان) کار را برای طرفداران موسیقی هم در کوتاه مدت و هم در بلندمدت سخت کرده. به این دلیل که این صدا کیفیت و اِلمانهایی دارد که بسیار نادر است و نمیتوان نمونهاش را یافت. از سالهای۵۵ به بعد آوازهای ایشان در دل مردم جایگاه خاصی یافته به صورتی که مردم این صدا را متمایز از هر نوع صدایی میدانند و آوازهایش را بسیار دوست دارند. از آن زمان به بعد هر کسی آواز میخواند مردم فورا آن را با صدای مرجعشان که همان صدای استاد شجریان است مقایسه و قضاوت میکنند که صدای جدید چقدر با صدای اصیلی که سالهاست در ذهن و دلشان نقش بسته تفاوت دارد. البته این به آن مفهوم نیست که چون ایشان هستند، بنابراین ما خواننده خوب نداشته باشیم، اتفاقا برعکس باید خوانندههایمان آنقدر تلاش کنند که بتوانند به خوبی ایشان بخوانند.
شما به شجریان زدگی معتقد هستید، اینکه همه میخواهند شبیه استاد شجریان بخوانند و از ایشان تقلید کنند.
اصلا این موضوع را نمیپسندم. همانطور که گفتم با خوانندههای زیادی بوده ام و در داخل استودیو کار کرده ام. حاضر نیستم با آنهایی که میخواهند شبیه شجریان بخوانند کار کنم. در این بین صداهای متفاوتی از میان همین خوانندگان پیدا میشود که استقبال میکنم.
خاطرم هست زمانی که در کارگاه آواز استاد شجریان، ایشان آزمون میگرفتند و من برایشان تار میزدم، چند خواننده آمدند که صدایشان خیلی شبیه استاد بود، ایشان به آنها توصیه و حتی از آنها خواهش کردند که با صدای خودتان بخوانید و تقلید نکنید، چرا که صدایشان خوب بود و استاد میدیدند که حیف است صدای خودشان را رها کنند و به تقلید از خواننده دیگری آواز بخوانند.
درباره وضعیت آواز در دوران گذشته و در روزگار اکنون صحبت کردید. به نظر شما با توجه به تغییراتی که جامعه ایرانی در گذر زمان کرده آیا میتوان امیدوار بود که امروزه، آواز به سبک و سیاق گذشته ادامه یابد؟
به نظر من از گذشتههای دور فقط کارهای استاد بنان در آواز قابل اجراست. به این دلیل که کارها و آوازهای ایشان خیلی شسته و رفته هستند و در زمان کوتاهی حق مطلب را به بهترین شکل ممکن ادا میکند. یک نکته خیلی مهمی که وجود دارد این است که آواز بنان یکسری مشخصات و اِلمانهایی دارد که خیلی از خوانندگان امروزی به آنها واقف نیستند و آنها را نمیشناسند و درکشان نمیکنند. میتوان ادعا کرد که از نظر تلفیق شعر و موسیقی هیچکس به پای بنان نرسیده است.
جایگاه بداهه خوانی را در موسیقی ایرانی چطور ارزیابی میکنید؟ موضوع بداهه خوانی بسیار کم شده است و حتی میتوانیم بگوییم که از بداهه خوانی چیز زیادی نمیتوان مشاهده کرد.
این موضوع فقط مختص بداهه خوانی در آواز نیست. در بداهه نوازی هم همین موضوع وجود دارد. کسی که در ساز میخواهد بداهه نواز شود باید یکسری مراحل را بگذراند. درست مثل کسی است که از دکترا به پروفسوری میرسد، در نوازندگی موسیقی ایرانی هم مرحله بداهه نوازی بالاترین مرحله است.
در واقع مثل استاد تمامی است دیگر؟
بله، مثل استاد شهناز، مثل استاد مشکاتیان. بداهه نوازی مثل این است که یک سخنرانی برای صحبت کردن درباره موضوعی میرود بالای سن و برای جمعیت سخنرانی میکند بدون آنکه از روی چیزی بخواند. تمام حرفهایی هم که میزند زیبا و بجا و با مفهوم است. خیلی از جوانها فکر میکنند اگر ساز دستت بگیری و آن را بنوازی و سرعت در نوازندگی داشته باشی یعنی بداهه نوازی. باید بگویم این بداههنوازی نیست، این نمایش سرعت است. بداههنوازی باید جملهبندی و اساس و پایه داشته باشد. همان جملهبندیای که سالها پیش آقای برومند در جشن هنر شیراز راجع به آن صحبت کردند. جمله باید سر و ته داشته باشد، باید مفهوم داشته باشد، باید سکوت داشته باشد، تحرک داشته باشد، سرعت داشته باشد، بجا باشد. اصولا جمله بندی در موسیقی ایرانی نقش اول را ایفا میکند. وقتی به شما میگویند ردیف میزنی، یعنی در حال آموختن جمله بندی هستی برای اینکه ردیف به نوازنده جمله بندی یاد میدهد. سیستم ردیف خواندن و ردیف زدن به گونهای است که اگر استاد مطلع باشد و خوب انتقال بدهد شاگرد در ردیف نوازی یا در ردیف خوانی باید از یک مرحله برسد به مرحله بداهه خوانی و بداهه نوازی. اگر نرسد ردیف زدنش فایدهای ندارد؛ یعنی ما اگر ردیف را یاد بگیریم و بر آن مسلط شویم کاری نکرده ایم و چیزی نیستیم.
خیلی هم کم شده است و در حال حاضر نه بداهه خوانی میبینیم نه بداهه نوازی.
بله، بسیار کم میبینیم. متاسفانه ما ریشه مان را رها کرده ایم. یک چیز سطحی از موسیقی ایرانی برداشت کرده ایم و فکر میکنیم آن اصیل است و آن را ارائه میدهیم. اما هیچکدام ماندگار نیستند، چون اصیل نیستند و بر پایه ریشههایمان نیستند.
جایی گفته بودید که قطار موسیقی ایران از ریل خارج شده است. چرا چنین عقیدهای دارید؟
به دلیل همین حرفهایی که الان عنوان کردم. اگر ما میگوییم موسیقی ایرانی، باید بدانیم که موسیقی ایرانی یک مولفهها و مشخصاتی دارد. راستش من اصلا به بخش بندی موسیقی اصیل، موسیقی سنتی، موسیقی ملی اعتقادی ندارم. معتقدم ما یک موسیقی ایرانی بیشتر نداریم. بخش بندیهایی که میشود مربوط به نحوه اجرایی موسیقی است. موسیقی ایرانی یک مشخصاتی دارد. سیستم دستگاهی در موسیقی ایرانی نقش اساسی را بازی میکند. در موسیقی فولکلور، موسیقی مقامی است که آن هم چیزی جدا از دستگاه نیست. آنها هم باز موسیقی ایرانی هستند و جدا از آن نیستند. تمام موسیقیهایی (اعم از خراسانی و کردی و… ) که در ایران اجرا میشوند به نام موسیقی ایرانی شناخته میشوند. به همین دلیل است که موسیقی کردی که در ایران اجرا میشود به موسیقی دستگاهی ایرانی نزدیک است و موسیقی کردی که در ترکیه اجرا میشود به موسیقی دستگاهی ترکیه نزدیک است. منظور من از اینکه گفتم قطار موسیقی از ریل خارج شده این است که ما آن ریشه و اصل موسیقی را رها کرده و از دست داده ایم و موسیقی که امروز میبینیم اسیر نمایش و سرعت و این مسائل شده است.
به نظر شما چرا ما بعد از مشکاتیان، لطفی و علیزاده و امثال این بزرگان دیگر آثار فاخر دیگری ندیدیم؟ طبع مردم در این زمینه تغییر کرده یا رسانهها (اعم از رادیو و تلویزیون و…) در شکل گیری این موضوع موثر هستند؟
به نظرم رادیو و تلویزیون خیلی در این زمینه موثر هستند، چرا که با پخش هر نوع موسیقیای به مردم آموزش میدهند. صدا و سیما خیلی میتواند در این زمینه موثر باشد.
خود شما از رادیو و تلویزیون موسیقی خوبی میشنوید؟
خیلی به ندرت. نمیگویم اصلا نیست، اما خیلی به ندرت میشنوم. گاهی در رادیو موسیقیهای خوبی میشنوم، اما از سوی دیگر آنقدر کارهای مبتذل و موسیقیهای سطح پایین پخش میکنند که واقعا این موسیقیهای فاخر را خنثی میکند. این موجب میشود که سلیقه شنوندهها هم نسبت به گذشته افت کند. باید دقت داشته باشیم که موسیقی ما روی لبه تیغ راه میرود؛ از سویی میتواند یک موسیقی یکنواخت و خسته کننده باشد و از سویی دیگر میتواند یک موسیقی حماسی و نشاط آور باشد. اگر بجا و درست و روی اصول استفاده شود، میتواند نشاط آور و انرژی بخش باشد، اما اگر اصولی استفاده نشود همین وضعیتی میشود که سالهاست موسیقی ما گرفتارش شده است. متاسفانه مهره گم شده موسیقی ایرانی جمله بندی است؛ یعنی همان چیزی که از سیستم ردیف به دست میآید و نه با هیچ چیز دیگری. به این مفهوم که نوازنده و خواننده باید ردیف و آثار قدما را به عنوان یک رپرتوار اساسی موسیقی ایرانی درک کند.
جایی گفته بودید که رادیو به عنوان اولین معلم موسیقی برای شما بوده است.
ویولن استاد صبا و پیانوی استاد محجوبی و…رادیو خیلی در پیشرفت من موثر بود. خصوصا در آن دوران که ما در شهرستان هیچ ساز و نوازندهای نداشتیم، رادیو بهترین معلم بود و ما این شانس را داشتیم که برنامههای مختلف موسیقی در ساعتهای معین و مشخصی از رادیو پخش میشد که واقعا برای ما یک کلاس آموزشی بود.
و متاسفانه این برنامههایی که برای شما نقش معلم موسیقی را داشتند امروزه دیگر در اختیار جوانان نیست و موسیقی سخیف جایش را گرفته است.
کاملا درست است. واقعا آنچه امروزه به عنوان موسیقی میشنویم بسیار مشکل دارد و ما باید قبول کنیم و بدانیم این همه مشکلی که عرض میکنم را نباید به گردن دولت و سلیقه مردم و رادیو و شرایط و… بیندازیم. باید قبول کنیم که در ایجاد و ادامه یافتن این مشکلات خود موزیسینها هم دخیل هستند و نقش دارند. سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که موزیسینها در این سی سال برای موسیقی چه کرده اند؟متاسفم که این را عنوان میکنم، اما موسیقیدانها در این سی سال به جای ارائه هنر بیشتر تجارت کرده اند. شما وارد هر قسمت از حوزههای مختلف موسیقی میشوید، میبینید که دارند تجارت میکنند. از ساز گرفته تا آموزش موسیقی. البته منظورم به همه نیست، اما متاسفانه در عرصه موسیقی بیش از آنکه هنر عرضه شود دلالی هنر وجود دارد.
این مسائل در گذشتهها وجود نداشت؟
اصلا وجود نداشت. من یادم هست استاد لطفی به شاگردانی که کارشان خوب بود ساز هدیه میدادند. به خود من تار هدیه دادند. اما الان قضیه کاملا برعکس است. استاد میآید و نه تنها سازی هدیه نمیدهد که هیچ، بلکه ساز نامرغوب و درجه چندمی را به شاگردش میاندازد. این موضوع غالب کردن ساز توسط استاد برای خود من پیش آمده. یادم هست چند شاگرد داشتم که کارشان خوب نبود بعدا متوجه شدم که استاد ساز نامرغوبی را برایشان خریده و دو برابر قیمت هم از آنها پول گرفته است. شاگرد هم تقصیری ندارد، تجربه شناخت ساز خوب را ندارد و فکر میکند استادش به او لطف کرده و برایش ساز خوب خریده، در حالیکه اینگونه نیست. من همیشه به شاگردانم میگویم که وقتی چنین اتفاقاتی را مشاهده میکنید، اعتماد نکنید. سازی را که میخرید ببرید به چند نفر اهل فن نشان بدهید، ببینید چگونه سازی است بعد اگر تاییدش کردند از آن استفاده کنید.
استاد! در همه دنیا یک چرخه اقتصادی مفید و خوب در عرصه موسیقی وجود دارد که باعث میشود سرمایهگذار به سرمایهگذاری در عرصه موسیقی ترغیب شود. دیدگاهتان درباره عملکرد این چرخه در داخل کشور چیست؟
ببینید در ایران هیچ سرمایهگذاری برای یک موسیقی خوب سرمایهگذاری نکرده. هر شرکتی هم که روی موسیقی ایرانی سرمایهگذاری کرده روی موسیقیای سرمایهگذاری کرده که اصلا نیازی به سرمایهگذاری ندارد. یادم هست زمانی که آقای شجریان میخواستند آلبوم بدهند چند شرکت بزرگ پیشنهاد دادند که اسپانسر شوند، اما آقای شجریان زیربار نرفتند، چون آقای شجریان احتیاجی به اسپانسر نداشتند. اما همین سرمایهگذاران حاضر نبودند که برای یک گروه جوان که خیلی هم مستعد بودند و آینده درخشانی هم داشتند سرمایهگذاری کنند. در تمام مدتی که من در حوزه موسیقی فعالیت میکنم هیچوقت شاهد نبودم که یکی از این شرکتها به خاطر خودِ موسیقی روی آلبومی سرمایهگذاری کنند. سرمایهگذاری نمیکنند مگر اینکه مطمئن باشند سرمایهشان برمیگردد. این هم که سرمایهگذاری نیست، نوعی قرض دادن است. اما در موسیقیهای دنیا اینگونه نیست.
آنجا واقعا از جوانانی که استعداد دارند و از آینده خوبی برخوردارند پشتیبانی میکنند. حتی شرکتهایی که شاید اصلا ربطی به موسیقی هم نداشته باشند مانند سونی و کوکاکولا از هنرمندان جوان و با استعداد موسیقی حمایت میکنند.
در راستای صحبتهایتان درباره مسئول بودن خود موزیسینها در ایجاد مشکلات موسیقی، جایی خواندم که گفته بودید موزیسینها و خوانندگان موسیقی پاپ از موزیسینها و موسیقیدانانهای سنتی بهتر کار میکنند. هنوز هم به این موضوع اعتقاد دارید؟
بله، هنوز هم اعتقاد دارم. من اعتقاد دارم که عده زیادی از کسانی که در طول سالها در موسیقی سنتی فعالیت داشته اند کمکی به موسیقی سنتی نکرده اند. به عقیده من، برای خراب کردن موسیقی سنتی خیلی خوب کار کرده اند، اما برای بهبود شرایط موسیقی کاری نکرده اند. ارکسترهای سنتی که تمام سازهایشان هم ایرانی است، اما صدایشان اصلا اصالت ندارد. بعد میروی ارکسترهای قدیمی را گوش میکنی، میبینی با اینکه تمام سازهایشان اروپایی است، اما صدایشان واقعا اصیل است. مانند پیانوی محجوبی که در حال نواختن یک ساز خارجی است، اما نوایی از آن بر میآید که از صدای تار و سنتور هم بیشتر به دلت مینشیند. شما موسیقیهای قدیمی را گوش کنید.
وقتی آرشهها را میکشند کل وجود آدمی به وجد میآید.
فکر میکنم یک موضوع خیلی مهمی که در اصیل بودن و دلنشین بودن موسیقیهای زمان گذشته نقش داشته این بوده است که شاعران، نوازندگان و خوانندگان موسیقیهای اصیل گذشته بسیار با هم همنوا و هم نفس بودهاند.یعنی فقط با هم کار نمیکردند، بلکه با هم زندگی میکردند. درست است؟
کاملا درست است. در تاریخ موسیقی ایران از این نمونهها زیاد سراغ داریم. رهی معیری، محجوبی و بنان یک نمونه از این همکاریهای مشترک خیلی خوب است که آثار بی نظیری از دل آنان بیرون میآمد. الان شما در نظر بگیرید. شاعر شعر را میگوید، در به در دنبال خواننده میگردد؛ خواننده شعر را میبیند در به در دنبال نوازنده میگردد و هزار تویی عجیب. آن زمان آهنگ و شعر با هم ساخته میشده، کنار هم بودند، هم را میفهمیدند و همگی از دل میسرودند و مینواختند و میخواندند. برای همین ماندگار بوده و به دل مینشسته. حالا کجا آن دوستیها و کنار هم بودنها وجود دارد؟ در روزگار اکنون موزیسینها به خون هم تشنه اند. به این مفهوم که اگر یک اتفاقی برای من نوعی بیفتد همه خوشحال میشوند.
به نکته ظریف و در عین حال عجیبی اشاره کردید. چرا اینگونه اند؟
علتش را نمیدانم. همه به هم به چشم رقیب نگاه میکنند. خود من در طول دو سال اخیر که مشکلاتی برایم ایجاد شد، متوجه شدم که موزیسینها اصلا رابطه خوبی با هم ندارند. اگر برای هر موسیقیدانی مشکلی ایجاد شود بقیه همکارانش برای حل مشکل او عکسالعمل نشان دهند، نشان میدهد که موسیقیدانان با هم خوباند. اما چند نمونه برای شما مثال بیاورم که وقتی یک نفر از اهالی موسیقی گرفتار مشکلی میشود یک نفر صدایش در نمیآید؟ استاد لطفی و استاد شجریان نمونه اش. شما نگاه نکنید الان که استاد شجریان گرفتار بیماری شده اند تازه همه یادشان افتاده که ایشان ۷ سال است که ممنوع الفعالیتاند و مدام میگویند به ایشان مجوز بدهید. چرا در طول این هفت سال کسی صدایش در نمیآمد؟ ایشان الان مجوز را میخواهند چکار؟ در طول این هفت سال کجا بودید؟
اصلا اگر مجوز هم بدهند، استاد شجریان با این وضعیت سلامتی شان واقعا میتوانند از این مجوز استفاده کنند؟
کاملا درست است، به دردشان نمیخورد. من بیشتر البته از مردم گله دارم، مردمی که اینقدر اظهار علاقه و لطف میکنند وقتی میدانند هنرمند محبوبشان ۷سال است نمیتواند بخواند یک کلمه حرف نمیزنند. واقعا الان این کارها چه ارزشی دارد؟ در طول این هفت سال باید انجام میشد که نشد، حالا که ایشان بیمار شدند واقعا این مجوز را تازه اگر به ایشان داده شود کجای دلشان بگذارند؟
استاد نظرتان درباره ماجرای لغو کنسرتها چیست؟
کدام ماجرا؟ مگر ما لغو کنسرت هم داریم؟ هر شب در تالار وحدت دارد کنسرت برگزار میشود. مشکلی نیست.
در تهران ممکن است برگزار شود اما در شهرستانها شاهد لغو کنسرتها هستیم.در شهرستانها هم برگزار میشود.
مثلا کنسرت ناگفته استاد ناظری با مشکل مواجه نشد؟
مواجه شد اما برگزار شد.
بعد از هزار تا اما و اگر؟
مهم این است که برگزار شد.
موضوع عدم حضور بانوان را چه میگویید؟ حواشی مربوط به گروه هم آوایان استاد علیزاده یا پایین آوردن همسر سالار عقیلی از روی سن.
اینکه موضوع جدیدی نیست. ۹ سال پیش گروه «خورشید» را برای اجرا به تبریز دعوت کردند، نامه رسمی هم از ارشاد داشتیم برای اجرا هیچ مشکلی نبود. اسامی را از ما خواستند ما هم اسامی را دادیم. حدود ۸ یا ۹ نفر نوازنده خانم در گروه بودند، گفتند میشود خانمها را حذف کنید که نباشند؟ گفتیم خیر و اجرا نکردیم، بنابراین چیز جدیدی نیست.
در مورد مشهد چه میگویید؟ کنسرت در مشهد ممنوع است.
هیچ اتفاق جدیدی در مشهد نیفتاده است. برای اینکه در مشهد از ابتدا کنسرت ممنوع بوده است. این موضوع جدیدی نیست. چرا الان یادشان افتاده که در مشهد کنسرت ممنوع است؟ چرا ۱۰سال، بیست سال پیش که اعلام کردند کنسرت در مشهد نباید باشد هیچکس حرفی نزد و همه پذیرفتند؟ حالا بعد از گذشت این همه سال میگویند چرا در مشهد کنسرت نداریم؟
واقعا چرا بعد از اینهمه سال الان معترض شده اند؟
برای اینکه نگراناند که در آینده کنسرتهایشان در جاهای دیگر کنسل شود. من میگویم اصلا کنسرتها کنسل شود چه اتفاقی میافتد؟ مگر در گذشتههای دور کنسرتی بوده؟ آنها چکار میکردند؟
منظور شما این است که درد اصلی کنسرت و برگزاری کنسرت نیست. درست است؟
شما فرض کنید صبح تا شب در این مملکت کنسرت برگزار شود، اگر یک درصد از این کنسرتها خوب نباشد به چه دردی میخورند؟
فکر میکنم موضوع لغو کنسرتها به تازگی گریبان موسیقی سنتی را گرفته و قبلا این موضوع وجود نداشت. نظر شما چیست؟
نه، خیلیها کنسرتشان لغو شده، اما چیزی نگفتند و صدایش را در نیاوردند. خود من دو شعر از استاد شفیعی کدکنی داشتم، میخواستم ضبط کنم، اما ۱۳ سال مجوز نگرفت. ما صدایش را در نیاوردیم، بالاخره بعد از ۱۳ سال سروش مجوزش را گرفت و منتشر کرد. از این اتفاقات در حوزه موسیقی بسیار افتاده است. به خیلی کارها مجوز نداده اند منتهی صدایش را در نیاوردند. یکی از شهرهایی که برگزار کنسرت در آن با مشکل مواجه است نیشابور است. همه موزیسینها میدانند که هرکس مجوز کنسرت در نیشابور را میگیرد، نمیتواند در آنجا کنسرت برگزار کردن کنسرتش لغو میشود، اما با علم به این موضوع میرود و مجوز میگیرد که لغو شود.
چرا؟
برای اینکه میخواهند کنسرتشان در نیشابور لغو شود و این موضوع در فضای مجازی بپیچد، دو هفته بعد در تهران کنسرت بگذارند و دو، سه برابر جمعیت بیایند و…
استاد نظرتان درباره اظهارات آقای علمالهدی در مورد موسیقی چیست؟
آقای علم الهدی نظرشان را میگویند و نظرشان برای شخص بنده محترم است. ایشان موسیقی را فاسد میدانند، من با بخشی از اظهارات ایشان موافقم.
با کدام بخش؟
باید قبول کنیم بخشی از موسیقی مبتذل و فاسد است. فرقی هم ندارد در ایران باشد یا جای دیگر. مگر تمام کنسرتها و موسیقیهایی که برگزار و اجرا میشود سالم است؟
استاد ایشان با اتفاقاتی که در حاشیه کنسرتها میافتد مخالفاند، حتی ممکن است به قول خودشان با اصل موسیقی هم مخالف نباشند.
خب این اتفاقاتی که در حاشیه کنسرتها میافتد با اعتقادات ایشان جور در نمیآید، حق دارند بگویند ما این موارد را درست نمیدانیم کما اینکه ما هم حق داریم نظرمان را بگوییم.
و معتقدید که جامعه موسیقی باید این عقیده را بپذیرد؟
جامعه موسیقی سالهاست پذیرفته است، پذیرش یا عدم پذیرش این موضوع چیز جدیدی نیست.
پس کسانی که کنسرتشان لغو میشود چه باید بکنند؟
بعضیهایشان حتی خوششان هم میآید که کنسرتشان لغو شود. میدانید لغو کنسرت یک خواننده تازه کار چقدر برایش خوب است؟ نامش همه جا مطرح میشود. در ماهواره، در روزنامهها، مجلات و خبرگزاریها. در این میان، این رسانهها هم شلوغ میکنند و نام فلان خوانندهای که خیلی هم مطرح نیست، ورد زبانها میشود. سوال من این است چرا کنسرت استاد لطفی لغو شد کسی چیزی نگفت؟ معلوم میشود موضوع حمایت از موسیقیدان نیست، موضوع چیز دیگری است. اگر موضوع حمایت است چرا از آقای لطفی حمایتی نشد؟ به نظرم این بیشتر بازی برنامهگذاران موسیقی است نه حمایت.
خود برنامه گذاران که همیشه ناراضی اند و در مصاحبههایشان بارها اعلام کردند که حتی با بلیتهای صد هزار تومانی هم مشکل دارند و برایشان به صرفه نیست.
خیلی هم برایشان به صرفه است.
به نظر شما درصدی از مشکلاتی که امروز گریبان موسیقی را گرفته تقصیر خود موزیسینها نیست؟
من نمیگویم درصدی، من میگویم صد در صد تقصیر خود موزیسینهاست. برای اینکه من به عینه دارم میبینم که دارند تجارت میکنند، بخش عمده موسیقی ایرانی تجارت شده است.
کمی هم بپردازیم به آثار شما، وقتی آلبوم در خیال منتشر شد بسیار جریان ساز شد. به خصوص در آهنگسازی و گروه نوازی یک اتفاق خیلی مهم افتاد. سوالم این است که چرا ما دیگر در موسیقی ایرانی «درخیال» نمیبینیم؟ چه اتفاقی در «در خیال» افتاد که از سال ۷۵ تا سال ۹۵ دیگر مثل آن کار تکرار نمیشود؟
آلبوم «در خیال» در یک شرایط خاص اجتماعی و موسیقایی منتشر شد. مدتی بود که آقای شجریان با کسی کار نکرده بود و اولین باری بود که کار آقای شجریان را سروش منتشر میکرد. به همین دلیل تلویزیون مدام آن را تبلیغ میکرد و میلیونها نفر آن را میدیدند و اتفاقا با آهنگی تبلیغ «درخیال» را میکرد که آن آهنگ در لحظه اول تاثیرگذار بود. تمام این عوامل و عوامل دیگر دست به دست هم دادند تا «درخیال» همه گیر و ماندگار شود تا امروز. نکته بسیار مهم آن، آلبوم حضور خود استاد شجریان بود که در آن زمان واقعا در اوج بودند. این نکته را هم متذکر شوم که آن زمان مردم موسیقی ایرانی را دوست داشتند و گوش میدادند.
با تجربهای که شما در بحث ارکسترنوازی و گروه نوازی دارید وضعیت کارهای ارکستراسیون را در حال حاضر چگونه ارزیابی میکنید و اینکه چرا موسیقی ما در گروه نوازی نتوانسته در دنیا حرف زیادی برای گفتن داشته باشد؟
این را در ابتدا بگویم. من تا به حال گروه نوازی نشنیده ام که معنی و مفهوم گروه نوازی داشته باشد. اگر گروه نوازی مفهومش این باشد که چیزی را که یک نفر مینوازد همه بنوازند به عقیده من اگر همان یک نفر بنوازد بهتر است. چون هر کسی با یک حسی میزند و آن صدای یکنواخت را نمیدهد. شاید در قدیم این موضوع وجود داشت مثلا در گروه شیدا، اما اکنون نه. به عقیده من گروه نوازی باید چند صدایی باشد، اینکه میگویم چندصدایی نه به این مفهوم کههارمونی پیچیده کلاسیک داشته باشد.گروه نوازی ایرانی در حد دو یا سه صدا جواب میدهد و خوشایند است و خیلی به دل مینشیند،اما اینکه چرا گروه نوازی خوب نداریم برای این است که کسی به خودش زحمت نمیدهد که بنشیند کارها را تنظیم کند و آن چیزی را که باید از دل کار در آورد.
به نظر شما سازهای ایرانی این پتانسیل را دارد که ارکستراسیون خوبی برای معرفی به جوامع دیگر ارائه دهد؟ میتوانید یک نمونه از این مدل ارائه دهید؟
بله، پتاسیل دارد. به شرطی که خوب نوشته شود. نمونه خوب که چند تا داریم که بهترینش که بیشتر به موسیقی ردیف نزدیک است «سواران دشت امید» است یا مجموعه کارهای «عیاران» استاد احمد پژمان هم نمونه دیگری از این مدل است.
استاد! این روزها خیلی اصطلاح موسیقی تلفیقی را میشنویم که این اصطلاح به موسیقی سنتی هم رسیده است. میخواهم بدانم تعریف شما از موسیقی تلفیقی چیست؟ به عقیده شما استفاده از یک ساز غربی در ارکستراسیون سازهای ایرانی را میشود تلفیقی دانست؟
بله، تلفیقی داریم. خود من هم ۱۳ سال پیش چند کار تلفیقی کار کردم. تلفیق را میتوان نوعی همکاری کردن چند ملت با هم در حوزه موسیقی قلمداد کرد. تا اینجایش به نظر من مشکلی ندارد و زیباست، اما اگر موسیقی تلفیقی هویت نداشته باشد به این مفهوم که مثلا یک نفر از ایران برود اسپانیا و با ساز اسپانیایی همراهی کند و سعی کند که موسیقی اسپانیایی را بنوازد به عقیده من زیبا نیست و آن نوازنده ایرانی کاری نکرده است. موسیقی تلفیقی که بتواند نقاط مشترک موسیقایی بین دو نوازنده را پیدا کند و آن را به نمایش بگذارد؛ آنجا موفق عمل کرده است. اگر یک موسیقی در تلفیق حرفی برای گفتن نداشته باشد، ولی در موسیقی طرف مقابلش حل شود و با آن همراهی کند اشکالی ندارد.
کمی هم به ماجرای ممنوع الفعالیتی شما بپردازیم. در ۱۴ دی ۹۳بود که ماجرای گرفتن پاسپورت شما اتفاق افتاد و بعد از آن ممنوعالفعالیتی و ممنوع الخروجی تان. میخواهم بدانم ماجرای پیش آمده برای شما به خاطر مسائل گروه «ماه بانو» بود یا موارد دیگری هم مطرح بود؟
ببینید ممنوع الخروجی من به بهانه «ماه بانو» بود، اما دلایل دیگری هم حتما داشت، چرا که ما برای گروه ماه بانو مراحل مختلفی را طی کردیم و دو بار هم به دادگاه احضار شدیم که هر دو بار هم تبرئه شدیم، اما حتما مسائل دیگری هم بود که باعث ماجرای ممنوع الخروجی و ممنوع الفعالیتی ما شد. مسئله گروه «ماه بانو» هم مسئله تک خوانی خانم بود که بعد معلوم شد که جرم نیست، اما انتشار اثر بدون مجوز جرم است.
اینکه اخباری منتشر شد که خودتان نمیخواستید کلیپ «ماه بانو» منتشر شود درست است؟
نه، اینطور نبود. ما میخواستیم گروه را به تالار وحدت ببریم و آنجا برای خانمها اجرا کنیم، اما وزارت ارشاد همکاری نمیکرد و مجوز نمیداد. ما هم گفتیم حالا که وزارت ارشاد مجوز نمیدهد برای اینکه زحمت بچهها هدر نرود یکی دو تا از کارها را ضبط کنیم و در فضای مجازی قرار دهیم. ضبط کردن و در فضای مجازی گذاشتن همان و شروع شدن داستان ما همان، اما صادقانه میگویم اگر میدانستم که این همه مکافات دارد از ابتدا ضبط نمیکردم، چرا که این موضوع و این کلیپها من را دو سال از کار موسیقی دور کرد و از مسیر طبیعی موسیقیام دور شدم و دو سال است که ممنوع الکنسرتم.
اما گویا با یک سایتی گفتگو کرده بودید که مشکل ممنوع الفعالیتی تان تمام شده است.
آن سایت خودشان موضوع را مطرح کرده بودند من هم توضیح دادم که ممنوع الفعالیت نیستم، بلکه ممنوع الکنسرتم.
پس ممنوع الفعالیت نیستید و گواهش هم همین آلبوم خروش است که چند روز پیش رونمایی شد، درست است؟
بله، درست است اما در زمینه کنسرت، ممنوع هستم. یعنی اصلا ارشاد به من مجوز کنسرت نمیدهد.
مشکل ممنوعالخروجی تان چه زمانی حل شد؟
سال گذشته که حکم دادگاه آمد، مراجع قانونی گفتند وقتی حکم دادگاه آمده مشکل ممنوعالخروجیتان هم حل شده. من تا دی ماه سال۹۴ ممنوعالخروجیام یکساله بود و در دیماه باید ممنوعالخروجیام لغو میشد، چرا که هم در حکم دادگاه تبرئه شده بودم و هم یکسالش گذشته بود و اگر قرار بود تمدید شود باید مراجع قانونی دوباره تصمیم میگرفتند، من دو ماه پیش پاسپورت گرفتم و این یعنی اینکه من از دیماه سال گذشته تا دو ماه پیش به صورت غیرقانونی ممنوعالخروج بودم. اما خدا را شکر که پایان یافت.
کدام بخش از بدنه وزارت ارشاد به شما مجوز کنسرت نمیدهد.
یک بخشش شورایی است که باید مجوز بدهد.
اصلا شما این شورا را تایید میکنید؟
خیر. نوازندههایی که در شورا هستند را تایید میکنم، اما به عقیده من اصلا معنی ندارد که شما برای موسیقی متر و معیاری را تعیین کنید. مثلا بگویید مجاز است یا نیست. شعر، تئاتر و سینما را میشود بررسی کرد و مبتذل یا غیرمبتذل بودنش را تعیین کرد، اما موسیقی را به عقیده من نمیشود. من از شما میپرسم چه چیز موسیقی را میخواهند کنترل کنند؟ مثلا بگویند اینجا باسش زیاد است، اینجا صدایش کم است، چه چیز موسیقی را میخواهند کنترل یا تایید کنند؟
اصلا این موسیقی ابتذالی ندارد.
مشکل اینجاست که اگر ابتذالی هم داشته باشد مجوز میگیرد. اینهمه موسیقی مبتذل داریم که مجوز دارند. به عقیده من شورای موسیقی خیلی جایگاهی ندارد. اصلا یک موضوع مهم را میخواهم بگویم. شما میگویید شورا؟ ما هم میگوییم قبول، باشد. اما چه کسانی در شورا میخواهند کار چه کسانی را تایید کنند؟ کار آقای لطفی یا آقای شجریان یا آقای علیزاده تایید کردن دارد؟ آن هم توسط کسانی که شاگردان درجه دو و سه این بزرگان هستند؟ یعنی شاگرد باید بیاید کار استاد را تایید کند؟
استاد بالاخره متوجه شدید چرا وزارت ارشاد با شما در ارائه مجوز راه نیامد؟
من احساس میکنم که برخی در وزارت ارشاد دوست ندارند ما کار کنیم. دوست دارند من از اینجا بروم و این را هم به من ثابت کرده اند. برای اینکه یک بار به من پاسپورت یکبار خروج دادند، وقتی برگشتم یک نفر به من گفت تو که رفته بودی چرا برگشتی؟ بچههایت که آنجا بودند، خب میماندی همانجا. گفتم: کجا میماندم؟ من مملکتم اینجاست، کارم اینجاست؟ کجا بروم؟
خیلی از هنرمندانی که با آنها گفتگو میکنیم همین را میگویند. اینکه برخی دوست ندارند ما اینجا باشیم و کار کنیم، با این حال این هنرمندان که شما هم جزوشان هستید حتی اگر کار هم نکنید، میمانید، علت این ماندن چیست؟
من به این دلیل که کارم موسیقی است در این محیط، با این مردم بهتر میتوانم ارتباط برقرار کنم. کار من به مردم و کشورم وابسته است. نمیتوانم جای دیگری باشم. من وقتی به یک شهرستان میروم و مرا میشناسند و بهترین رفتار را با من میکنند و محبت میکنند چگونه میتوانم بروم و دیگر نیایم؟ حیران میمانم من که نه خواننده ام، نه هنرپیشه ام، این مردم مرا چگونه میشناسند، آن هم به این خوبی؟ دو بار برای من در فرودگاههای تبریز و شیراز اتفاق افتاده مامورانی که کنترل میکنند مرا شناختند و کلی به من عزت و احترام گذاشتند و مرا واقعا شرمنده کردند. بسیار از این رفتارها اتفاق افتاده، من این رفتارها و محبتها را کجای دنیا میتوانم پیدا کنم؟
استاد میتوانید یک مقایسهای درباره وضعیت موسیقی حال حاضر با زمان آقای احمدی نژاد داشته باشید؟ به عقیده شما کدام یک بهتر است؟
در حال حاضر نسبت به آن دوران کیفیت موسیقی پایین تر آمده است. به لحاظ کیفی.
فکر میکنید شرایط موسیقی در کدامیک از این دو دوران بهتر بود؟
به عقیده من شرایط در آن زمان بهتر بود، چرا که این مشکلاتی که الان در حوزه موسیقی داریم آن موقع کمتر بود.
با اینکه این همه هم مطرح کردید و کمتر به آن توجه شده است، امروز و از تریبون آفتاب یزد حرف دلتان در مورد ماجراهایی که برای شما پیش آمده در طول این دو سال چیست؟
قبل از پاسخ به سوالتان یک موضوع را بیان کنم. در طول این دو سالی که بر من گذشت و خیلیها شعار حل شدن مشکلاتم را به من میدادند اولین جایی که واقعا با من همکاری کرد و رفتار و برخوردشان واقعا خوب بود دادگاه انقلاب تهران بود که واقعا بسیار محترمانه، بسیار عادلانه و بسیار دوستانه با من رفتار کردند و پرسیدند و من هم پاسخ دادم. حتی ما داشتیم بیخودی به خودمان یکسری اتهاماتی میزدیم که گفتند اینها مشکل شما نیستند. روشن با ما رفتار کردند و خیلی شریفانه و محترمانه برخورد کردند که من از ایشان بسیار سپاسگزارم. بعد از دادگاه انقلاب اداره گذرنامه هم بسیار با ما همکاری کردند و خیلی محترمانه پیگیر مشکلات ما بودند که از همین جا از آنها هم تشکر میکنم. اینها را گفتم که بگویم این دو سال فقط با مشکل نبود، خاطرههای خوبی هم داشتم که عنوان کردم.
ارسال نظر