پری ملکی: بزرگتر از استاد «بنان» نداشتيم
پري ملكي يكي از قديميهاي فعال در عرصه موسيقي بانوان است كه از سال ١٣٧٣ اجراي كنسرتهاي بانوان را با همراهي گروه«خنيا» در ايران آغاز كرد. ملكي نخستينبار در مقام خواننده در يك تور اروپايي در كشورهاي آلمان، اتريش، سوييس و انگليس به اجراي برنامه پرداخت.
او آخرين كنسرت خود را همين چند هفته پيش به اجراي آثاري كمتر شنيده شده از زندهياد غلامحسين بنان اختصاص داد كه در نوع خود رپرتوار متفاوتي در ميان كارهاي اين هنرمند محسوب ميشد. او خودش اين كنسرت را نوعي اداي دين به بنان ميداند. آنچه در ادامه ميخوانيد، اظهارات اين هنرمند پيشكسوت درباره آثار زندهياد بنان، روند كنسرتهاي موسيقي بانوان در سالهاي اخير، راز فعاليت بيش از ٢٠ ساله گروه «خنيا»، نامه سرگشاده هنرمندان موسيقي به رييسجمهور و... است. او همچنين در اين گفتوگو اشارهاي به فعاليت بانواني دارد كه با دور زدن سيستم فعاليتهاي موسيقايي كه در ايران و خارج از كشور داشتهاند، تمام زحمات بانواني را كه در اين سالها آهسته و پيوسته حركت كردهاند، ناديده گرفتهاند و با منفعتطلبي و بيمسووليتي عمل كردند.
آخرين اجراي زنده شما كه همين اواخر شاهدش بوديم به اجراي آثاري از زندهياد غلامحسين بنان مربوط ميشد كه به نوع خود رپرتوار منحصربهفردي بود؛ چه شد كه براي اين اجرا سراغ آثار بنان رفتيد؟
من هميشه در عرصه هنر نسبت به زندهياد غلامحسين بنان احساس خاصي داشتهام. فكر ميكنم، هيچ وقت بزرگتر از استاد بنان در موسيقي ايران نداشتهايم و نخواهيم داشت. از آنجايي كه اين هنرمند بزرگ انسان متمولي بوده، تنها و تنها براي هنر زندگي كرده است و هيچگاه ساحت و آثار هنري خود را فداي پول و مسائل مالي نكرد. موسيقي براي او صرفا وسيلهاي بود تا يك تفكر درست را القا كند. هميشه براي كارهايش بهترين شعر را انتخاب كرده و هيچگاه حاضر نشده است، هر كاري را در هر سطحي اجرا كند. بايد بگويم، واقعا آوازهايش بينظير هستند. به كارهاي بنان كه گوش كنيد، متوجه ميشويد كه يكي از ديگري فوقالعادهترند. به زعم بنده هركسي دوست دارد، در زمينه موسيقي ايراني فعاليت كند، اگر مدتها روي آثار بنان كار كند، يعني فقط آنها را بشنود و روي قطعات او تمركز كند، قطعا نتيجه خوبي خواهد گرفت. تصوير بنان در ذهن من اين گونه است.
من واقعا از جواني عاشق او بودم و سالها هم روي آثارش كار كردم. متاسفانه هيچوقت نتوانستم به عنوان خواننده زن اين آثار را اجرا كنم اما به تمام قطعات و تكتك ريزهكاريهايش اشراف داشتم. از طرفي هميشه ديني را از جانب او نسبت به خودم احساس ميكردم. چند سال پيش اجراي مختصري از آثارش داشتم اما وقتي با خودم فكر كردم، ديدم آنچه تاكنون انجام دادم، كافي نبوده است و هنوز سيراب نشدم.
اينكه طي اين سالها حاضر نشديد، آثار بنان را اجرا كنيد به اين معناست كه با خودتان فكر كرديد، هنوز به پختگي لازم نرسيدهايد؟
نه؛ فكر ميكردم، هنوز زمانش فرا نرسيده است اما اين اواخر خيلي در فكرش بودم كه يك كنسرت خيلي خوب به ياد بنان بدهم. كارهايي كه اجرا كرديم، آثار فوقالعادهاي هستند. البته قطعاتي هم بودند كه ما نتوانستيم شناسنامه درستي از آنها پيدا كنيم. مثل قطعه «شاخه گل شكسته» كه قطعه بسيار زيبايي است اما سازنده آن معلوم نيست. من اين قطعه را در يكي از كاستهايي كه خود استاد حدود سال ٦٢ به من داده بودند، پيدا كردم. ما در تنظيم اين كارها هيچ دخالتي نكرديم. مخاطب دقيقا اصل قطعه را فقط با اندكي تغييرات سازي شنيد. شعرها و ملوديهاي اين آثار خيلي زيبا هستند. البته اينها تصانيف سختي هستند و شنيدنش براي مخاطب خيلي راحت نيست. فكر ميكنم، با اين اجرا توانستم به اين رويا جامه عمل بپوشانم؛ آن هم به استادي كه هرگز معلم مستقيم من نبوده است اما خيلي از او آموختهام.
شما خودتان زندهياد بنان را در زمان حياتشان از نزديك ديديد يا اينكه فقط دورادور ايشان را ميشناختيد؟
ايشان را از نزديك ديدم و حدود بيست كاست هم از ايشان گرفتم اما متاسفانه آن زمان خيلي بيمار بودند. من هيچ وقت نتوانستم كه نزد ايشان شاگردي كنم اما خيلي از آثار ايشان آموختهام.
ما در كنسرتهاي شما يكجور وفاداري به آثار دهه ٣٠ ميبينيم. درست يك بازه زماني كه آثار ماندگار زيادي توليد شدهاند كه اتفاقا هنوز هم توسط نسل امروز زمزمه ميشوند. شما دليل ماندگاري آثار آن سالها را چه ميدانيد؟
ببينيد؛ فكر ميكنم در آن سالها ذهن و روح هنرمند آزاد و رها بوده است. هنرمند خودش بوده است. ميتوانسته از فضا استفاده كند. اين همه درگيري نبوده است. در آن سالها كه من آموزش آواز ميديدم، دستگاه ضبطي براي آموزش نبود اما خيلي خوب گوشهها را ياد گرفته بودم. اصلا هرچه دارم، از آن سالهاست. وقتي از كلاس آواز به خانه ميرفتم نه صداي بوقي بود نه آژيري. با آرامش ميرفتم خانه و درسها را هم در ذهنم مرور ميكردم. غم نان نبود و هزار درگيري ديگر. قديمها كه اين طور نبود و معلوم است، آثاري كه توليد ميشدند هم متاثر از همان فضا بودند. شايد بشود، امروز هم چنين آثاري توليد كرد به شرطي كه هنرمندان غرورهايشان را كنار بگذارند و كنار يكديگر بنشينند. متاسفانه در حال حاضر موزيسينها بيش از هرچيز گرفتار تكنيك شدهاند. دايم مينشينند و ريتمهاي عجيب و غريب ميسازند. مثلا ميآيند، موسيقي تلفيقي درست كنند كه نتيجهاش ميشود، مثل غذايي كه جا نيفتاده و همه موادش درهم است.
اين موضوع تا حد زيادي گريبان نوازندهها را گرفته است؛ از اين جهت كه همهشان سرعتيزن شدهاند. يعني در واقع سرعت و تكنيك فداي احساس و محتوا شده است.
دقيقا همينطور است. سرعت ميزنند. انگار كه ميخواهند روي صحنه معلق هم بزنند. معلوم است كه چيزي از اين آثار براي آيندگان باقي نميماند. نبايد آثار موسيقي ايراني را به نسل جوان به اين شكل ارايه داد. آن هم كه از وضعيت موسيقي پاپ است كه جوانها فقط براي جيغ كشيدن و سوت زدن به آنجا ميروند. يكبار كه به كنسرت پاپ رفته بودم از يكي از مخاطبان همان كنسرت پرسيدم، تو اصلا صداي خواننده را ميشنوي؟ يا فقط جيغ ميزني و فالش ميخواني؟ وضعيت موسيقي پاپ ما اين است. به كنسرتهاي موسيقي ايراني هم كه ميروي، اغلب پس از اجرا هيچ تحول دروني و حال خوبي در خودت نميبيني. اين باعث تاسف است. موسيقي ايراني را موسيقي همان دهه ٣٠ است كه حفظ كرده و به سمت جلو ميبرد. تفكر موسيقايي ما بايد عوض شود. اشكال بزرگ اينجاست كه هنرمندان ما كنار هم نمينشينند تا با هم صحبت و تبادل نظر داشته باشند. هركس ساز خودش را ميزند.
دقيقا موضوع اينجاست. سالها پيش شاهد اين بوديم كه خواننده، آهنگساز و نوازنده براي توليد يك اثر مدتها كنار هم زندگي ميكردند اما قطعههاي امروزي يك صبح تا شب ساختشان زمان ميبرد. درست است؟
بله. متاسفانه همينطور است. آن وقتها كه با اساتيد قديم در كلاسهاي آوازم در ارتباط بودم، درباره نحوه آهنگسازي در آن سالها خيلي برايم توضيح دادند. مثلا يك قطعه خيلي زيبا در «حصار چهارگاه» هست كه شعرش را خانم سيمين بهبهاني سروده است. خيلي سال پيش آقاي خالدي قول داده بودند كه روي شعري از سيمين بهبهاني كار كنند اما دايم اين موضوع را به تعويق ميانداختند تا اينكه يك روز سيمين بهبهاني در راديو در اتاق آقاي خالدي را با اعتراض باز ميكند و ميگويد: «داد از تو... فرياد از تو...» يك دفعه آقاي خالدي ميگويد: «خودش است. همين را ميخواستم.» بعد مي�الي موسيقي كنسرت نميروند. من به هر كنسرت موسيقي كه ميروم، هيچ وقت ساير هنرمندان موسيقي را نميبينم كه به عنوان مخاطب آمده باشند. موسيقي كه هيچ، تئاتر نميروند، فيلم نميبينند، كتاب هم كه نميخوانند. از ادبيات هم كه سر در نميآورند. اين در حالي است كه موزيسين بايد از تمام اين هنرها تاثير بپذيرد. واقعا چقدر بايد در يك اتاق تاريك و لخت به فكر خلاقيت بود؟
شما از اهالي قديمي موسيقي ايراني هستيد؛ زماني را به ياد داريد كه اين كجخلقيها و غرورهاي كاذب در كار نبود؟ يعني از دوستي موزيسينها با يكديگر چيزي به ياد داريد؟
بله. قديم خيلي اوضاع بهتر بود. اهالي موسيقي مثل يك خانواده بودند. شما از آثاري كه يك هنرمند خلق ميكند، متوجه ميشويد كه نتيجه يك كار تيمي موفق است يا كاري كه به تنهايي خلق شده است. آن زمان هم هنرمندان چند دسته بودند. كساني كه پيشرفت ميكردند و حركت رو به جلو داشتند و آناني كه در سايه ماندند و خيلي هم ديده نشدند. كسي هم براي ديگري پشت پا نميگرفت كه خودش جلو بزند اما الان شرايط اين طور پيش ميرود. همه فقط به اين فكرند كه از ديگري عقب نمانند. براي همين هم هست كه كار باكيفيتي نميشنويد. تا تفكر درست و انديشه درست نباشد كه كار خوب توليد نميشود.
پيش از مصاحبه داشتم فكر ميكردم كه درباره پسرفت موسيقي زنان هم با هم گپ بزنيم اما فكر ميكنم اين روند كجدار و مريز آنقدر كلي است كه نميشود آن را صرفا به موسيقي زنان ربط داد. اين طور نيست؟
واقعا نميتوانيم. اما من از خود خانمها گله دارم. من هيچ تلاشي از آنها نميبينم. انگار به شرايطي كه هست، خو گرفتهاند و راضياند.
تلاش در راستاي اعلام موجوديت يا تلاش براي كار خوب ارايه دادن؟
نه تلاش براي كار خوب كردن. هنوز هم ميشود كار خوب كرد اما نياز به زحمت و تلاش دارد. موزيسينهاي خانم بايد سطح علمشان را بالا ببرند. حوزه دانستههايشان را در هر شرايطي كه هست گسترش دهند. روزمرههاي زندگي نبايد مانع آن شوند كه موزيسينهاي خانم براي ارتقاي سطحشان تلاش كنند. اگر موزيسيني اين راه را انتخاب ميكند، بايد از خيلي چيزهاي ديگر بگذرد. من هم گذشتم. از خيلي مسائل گذشتم تا بتوانم در كارم موفق باشم. يا بايد كلا وارد اين حيطه نشويد يا اگر هم ميشويد، بايد بدانيد كه نسبت به آن مسوول هستيد. نبايد اين طور باشد كه بدون هيچ تفكري يك قطعه روي صحنه اجرا كنيد و بعد راحت بياييد پايين.
اين موضوع دارد موسيقي بانوان را به قهقرا ميبرد. اول اينكه خود آن هنرمندان دايم در حال درجا زدن هستند اما موضوع خيلي مهمتر اين است كه آنها هيچ حرمتي براي شنونده خود قايل نيستند و به آنها بياحترامي ميكنند. من حق ندارم به شنوندهام توهين كنم. سطح سليقهاش را پايين بياورم يا ذهنش را محدود كنم. اين كار خيلي بدي است و هيچ موزيسيني حق اين كار را ندارد اما اين اتفاق رفتهرفته در حال رخ دادن است.
در اين ميان خانمهايي هستند كه سيستم را دور زدند. يعني حاضر نشدند با قوانين كشور بسازند و به سمت اجراي كارهاي بدون مجوز رفتند تا راحتتر شنيده شوند. اين خانمها چقدر شرايط را براي خانمهايي كه سالها آهسته و پيوسته در كشور كار كردند، سخت كرد؟
اين موضوع خيلي اتفاق بدي بود. من نامش را بيمسووليت عمل كردن ميگذارم. اگر شخصي ميخواهد خارج از حيطه قانون كار كند و چراغ قرمزها را نبيند، به نظر من بهتر است كه بهطور كلي از كشور برود و فعاليتش را در فضاي آزادتري پي بگيرد. خيلي از خوانندگان قديمي هم اين كار را كردند. كسي هم كاري به آنها ندارد. آنها هم خطر و ضرري براي ما نخواهند داشت. چون آنها كه آنور آب كار ميكنند، هيچ ربطي به ما ندارند. اما كسي كه از شرايط اينجا براي پيشرفت استفاده و اعلام موجوديت ميكند اما يكباره مسيرش را عوض ميكند، تمام زحمات خانمهايي كه سالها براي فعاليت مجاز در ايران تلاش كردهاند را از بين ميبرد. كمااينكه اين اتفاق افتاده است. اين درست نيست كه ما فقط منفعت خودمان را ببينيم.
من كه حق ندارم راه ديگران را خراب كنم. من حق ندارم با خودخواهيهايم راه ديگران را سد كنم. اگر فكر ميكنند، آن طرف آب برايشان بهتر است، بروند. من فكر ميكنم، هر هنرمندي در كشور خودش است كه آثارش بازخورد و نمود دارد. آن فضا كه متعلق به ما نيست. يعني آنجا چرخهاي طي ميشود كه ما جاي چنداني در آن نداريم. همه اين سالها من و امثال من تلاش كردهايم، آهسته و پيوسته و منطبق بر عرف و قانون كشور فعاليت كنيم و به نظرم حركتهاي ناگهاني اينچنيني، همه رشتهها را پنبه ميكند. متاسفانه برخي هنرمندان، جوانند و جوياي نام؛ ميخواهند ره صدساله را يكشبه طي كنند و سريع به شهرت برسند. همه اين اتفاقات به ضرر موسيقي بانوان تمام شده است اما من همچنان به آينده موسيقي بانوان و راهي كه طي ميكنم، اميدوار و معتقدم و به راهم ادامه ميدهم. همانطور كه فكر ميكنم زنان هنرجو و دانشجويان موسيقي از نوازنده و خواننده (كه تعدادشان بيشتر از مردان است) آيندهاي روشن پيش رو دارند.
شما مدتي است كه ديگر تمايلي براي اجراي بانوان نداريد و كنسرتهايتان را به صورت همخواني روي صحنه ميبريد. اين در حالي است كه همخواني نسبت به تكخواني كار سختتري است و شما هم تلاش زيادي براي موسيقي بانوان داشتيد. دليل اين تغيير مسير هنري چيست؟
آن زمان هم كه بيشتر اجراي بانوان داشتم، هيچوقت باري به هر جهت روي صحنه نرفتم. حتما براي اجراها فكر ميكردم و زحمت ميكشيدم. هميشه دلم ميخواست، در قالب اين اجراها يك آگاهي در زمينه موسيقي به شنوندهام بدهم. به اين معنا كه ما هميشه رپرتواري متفاوت براي مخاطب تدارك ميديديم كه سير منظمي داشت. يعني از يك جاي مشخصي شروع و با طي كردن يك سير منطقي به پايان ميرسيد اما از جايي به بعد احساس كردم، ديگر نميشود و نميتوانم آن فضاها را تحمل كنم. فضاي كنسرت بانوان غيرهنري است و در اين سالها كه براي زنان اجرا داشتم، خيلي برايشان دوستداشتني نبوده است.
منظورتان فضايي است كه مخاطب خانم در آن سير ميكند؟
فضايي كه مخاطبم فقط خانم است و تلاش من بيهوده است. تلاشم به هيچجايي نميرسيد و بيثمر بود. من براي موسيقيام زحمت ميكشم و دوست دارم كارم شنيده و نقد شود. حتي اگر اين نقد منفي باشد. اگر نقد منفي هم باشد، يعني كار ديده شده است. اما برنامههايي كه در زمانهاي بد و شرايط سخت براي بانوان اجرا ميشد، باب ميلم نبود. من ترجيح ميدهم، سختي اجراهاي همخواني را تحمل كنم اما موسيقي خوب براي مخاطبم اجرا كنم و موسيقيام ديده شود. براي كنسرتها و شنوندههايم احترام قايلم. براي اجراهاي گروه «خنيا» زحمت كشيده ميشود و هربار با يك حركت تازه همراه است. ما با اجراي قطعات صرفا تكراري، مخاطب را گول نميزنيم. بنابرين دلمان ميخواهد، كارهايمان شنيده و حتي نقد شود. بالطبع، اين اتفاق در كنسرتهاي همخواني شدني است.
شما خودتان در اين مدت تماشاگر اجراهاي بانوان بوديد؟
نه متاسفانه. فكر ميكنم، حدود چهار يا پنج سال است كه كنسرت بانوان نرفتهام.
دليل خاصي دارد؟
دليل عمدهاش اين است كه زمان اجراي بانوان از ساعت ١٥ تا ١٧ است. اين ساعت اوج كار من در آموزشگاهم است.
در همين چند سال اخير پيش آمده كه از يك اجراي موسيقي لذت برده باشيد؟
نه. هيچ اجرايي؛ خيلي دوست نداشتم و برايم سوال است كه چرا حساسيت برخي هنرمندان براي اجراي صحنهايشان آنقدر كم است. همه چيز در اجرا براي من مهم است. از كاري كه ارايه ميشود تا لباسي كه ميپوشند. متاسفانه در ٩٠ درصد كنسرتها هنرمند آنقدر عبوس و اخمو روي صحنه ميآيد كه آدم دلش ميخواهد، زودتر اجرا تمام شود. اين اصلا قشنگ نيست. ما اجراهاي قديمي را ديديم. آقاي پايور را خدا رحمت كند، با حالي روي صحنه ميآمد كه واقعا آدم لذت ميبرد. من فكر ميكنم، هنرمندان به جاي اينكه دايم تلاش كنند از موسيقي قديم دور شوند، كمي به عقب برگردند و تجديد نظر كنند. اخلاق اين اساتيد واقعا مثالزدني بود.
البته هنرمندان شايد از نظر روحيات اخلاقي با گذشتگان تناسبي نداشتهاند اما در اين مدت شاهد رجعت خيلي از آنها به آثار هنرمندان قديمي بودهايم.
موضوع فقط اجرا و بازخواني نيست. شما بايد با آن قطعه زندگي كرده باشيد. بايد براي لحظهلحظه قطعات وقت گذاشت. در بازخوانيهاي امروز شاهد اين موضوع نيستيم. بازخوانيهايي هم داريم كه خيلي قوي هستند و ممكن است حتي از نسخه اصلي هم بهتر شوند.
شما با نفس بازخواني موافق هستيد؟
نفس بازخواني به شرطي كه انگيزه و فكر پشتش باشد، خوب است. نبايد، هر قطعهاي دستمان رسيد، بازخواني كرد. بايد فكري پشتش باشد. دريايي از آثار قديمي داريم كه بسيار هم زيبا هستند. خوب است كه در ميان اين همه كار متفاوت مردم كارهاي قديمي را هم بشنوند كه حداقل آثار جديد و قديم را با هم مقايسه كنند. خيلي كارهاي قديمي داريم كه در زمان خودشان شنيده نشدند و مردم حتي خوانندههاي اين آثار را نميشناسند.
شما سالهاست كه با همراهي گروه «خنيا» اجراهايتان را روي صحنه ميبريد. چيزي حدود ٢٠ سال. اين در حالي است كه كار گروهي در ايران دوام چنداني ندارد. راز ماندگاري گروه «خنيا» طي اين همه سال چيست؟
گروه «خنيا» همواره كوشيده عرصهاي براي حضور نوازندگان و آهنگسازان جوان اما حرفهاي باشد. نكته اساسي كه به نظرم باعث شده فعاليت اين گروه بيش از ٢٠ سال ادامه پيدا كند، همدلي و صميميت اعضاي گروه است. در گروه «خنيا» كارها با مشورت همه اعضا انجام ميشود و هر عضوي خود را در مقابل همه مراحل اجرا سهيم و موظف ميداند. در طول اين سالها البته اعضاي گروه هر از چندي تغيير كردهاند. گروهي از ايران رفتهاند، تعدادي گروههاي خود را تشكيل دادهاند، برخي دوباره به گروه بازگشتهاند.
البته طي يكي، دو سال اخير به فعاليت گسترده در زمينه آموزش هم روي آورديد و آموزشگاهي براي خودتان تاسيس كرديد؛ چه شد كه بعد از اين همه سال فعاليت صحنهاي تصميم به اين تغيير مسير گرفتيد؟ اين را آن جهت ميپرسم كه در همه اين سالها فعاليتهاي آموزشي شما جسته گريخته بود.
شايد تا دو سال پيش، حتي ضرورتي به اين كار احساس نميكردم. همه اين سالها بهصورت خصوصي تدريس ميكردم، شاگردهاي خودم را داشتم و سرم معمولا شلوغ بوده است. در واقع عملا احساس نياز به اين كار نميكردم و دايم با خودم ميگفتم كه به دردسرش نميارزد؛ اما در برههاي از زمان احساس كردم، ٣٠ سال تلاش من براي موسيقي بايد ثمر داشته باشد. شايد تمام زحمات ٣٠ سال گذشتهام امروز به اين آموزشگاه هويت ميدهد و من ميتوانم نتيجه تلاشهايم را ببينم. در تمام اين سالها در آموزشگاههاي مختلف تدريس كرده و هميشه از كاستيها رنج بردهام. فكر ميكردم، ميشود براي بچههاي اهل موسيقي و كساني كه به موسيقي علاقه دارند، كاري كرد. نه فقط براي كساني كه ميخواهند، بخوانند يا ساز بزنند. در عين حال آگاهيهاي ديگري هست كه ميتوانيم درباره موسيقي به مردم بدهيم. من خيلي خودخواهانه ميتوانم بگويم كه اين درك و حس را دارم كه تمام تجربههايم را در اختيار جوانان قرار دهم. در واقع كاري كنم كه معلمهاي ديگر نكردهاند.
خيلي وقتها ميبينيم، هنرمندان موسيقي پس از سالها انتشار آلبوم و فعاليت صحنهاي به عرصه آموزش روي ميآورند كه اين باعث ميشود بهطور كلي از فضاي صحنه دور شوند. انگار كه آموزش را يك جور فعاليت بازنشستگي براي خود ميدانند؛ در مورد پري ملكي هم قرار است، قصه اين باشد؟
نه؛ من اصلا قصد اين كار را ندارم. اين آموزشگاه را كه سال ٩٤ تاسيس كردم به بچهها سپردم و من هم بيشتر حمايتشان ميكنم. من اجراي صحنهاي را خيلي دوست دارم. اين يكي از چيزهايي است كه من را زنده و سرپا نگه ميدارد. خيلي هم در اين راه تلاش كردهام و هنوز به نتيجه نرسيده است، اما بايد برسد. يعني هنوز مانده تا به آن نتيجه مطلوب برسيم. من اجراي صحنهاي را كنار نخواهم گذاشت؛ اگرچه به ما خيلي جفا ميشود. من كه سالهاست در تالار وحدت اجرا ميكنم، گاهي مجبور شدهام، دو كنسرت در تالار رودكي بدهم. براي اينكه زمان مناسب به من نميدهند و در عين حال هزينهها هم بالاست. به هر حال وجدان من نميگذارد كه بليت ١٠٠ هزار توماني به مخاطب بفروشم.
اخيرا بالغ بر ششهزار موزيسين نامهاي سرگشاده را خطاب به رييس دولت تدبير و اميد نوشته بودند و در قالب اين نامه به شرايط موجود اعتراض كردند؛ شما هم به عنوان يك هنرمند فعال به اين حركت پيوستيد؟
خير؛ من اين كار را نكردم.
چرا؟ از نظر شما حركت بياهميت يا بيفايدهاي بود؟
نه. براي اينكه مشكل من با وزارت ارشاد نيست. وزارت فرهنگ و ارشاد كه به همه آنها كه درخواست اجرا دادهاند، مجوز داده است. اگر مخالف بود كه مجوز نميداد. الان من بايد آن نامه را امضا ميكردم و به ارشاد اعتراض ميكردم كه چرا به من مجوز دادهاي؟ ارشاد كه به وظيفه خودش عمل كرده و مجوز داده است. موضوع ما يك مقوله عمقي است كه نميتوانيم به همين راحتي درباره آن نظر دهيم. اين موضوعي است كه به قانون كشور برميگردد.
يعني شما مبناي اين نامههاي سرگشاده را خطاب به دولت نادرست ميدانيد؟
من نميتوانم راجع به كار آنها نظر دهم. به هر حال آن هنرمنداني هم كه اين نامه را نوشته و امضا كردهاند، قطعا براساس منطق و تفكر خاصي اين كار را كردند. من اما با وزارت ارشاد مشكلي ندارم. اتفاقا روند كارهاي اداري وزارت ارشاد خيلي راحتتر از سابق شده و همه گروهها هم مجوز فعاليت ميگيرند. من فقط ميگويم دليلي ندارد به ارشاد اعتراض كنم. البته نظر آن دوستان هم محترم است و شايد هم بايد با امضاكنندگان صحبت كرد تا بفهميم منطق و بينش آنها در اينباره دقيقا چيست؟
ارسال نظر