نمایش تک نفره «پارسا پیروزفر» با میراث چخوف
نمایش «ماتریوشکا» به کارگردانی پارساپیروزفر در حال اجراست که برای آفرین گفتن مخاطب دست به هرکاری نزده. راز موفقیت کارگردان در این نمایش نسخه سادگی است که برای آن پیچیده است.
نمایش «ماتریوشکا» به نویسندگی، کارگردانی و بازی پارسا پیروزفر است. نمایشی است که شامل هشت اپیزود است که هشت داستان کوتاه از آثار آنتوان چخوف، نویسندهی شهیر روسی را به صورت نمایش به روی صحنه برده است. پارسا پیروزفر به تنهایی ایفاگر تمام نقشهای این نمایش است. نمایش «ماتریوشکا» برای اولین بار در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۵ در لوس آنلجس به روی صحنه رفت و دو اجرای دیگر نیز در این شهر داشت.
پارسا پیروزفر در زمانی وارد فضای سینما و تلوزیون شد که به قول برخی سینما به دنبال چشم سبزها میگشت. بازیگرانی در آن زمان وارد فضای سینما و آثار سینمایی میشدند که تنها چهره خاصشان مورد توجه بود. بازیگران جدید چشم سبز با موی طلایی شانس زیادی برای دیده شدن داشتند. اینجا بود که کار برای برخی از بازیگران توانمند تئاتر در سینما رقم خورد.
بازیگرانی که به ابزار بازیگری تسلط داشتند و آن را میفهمیدند در سینما کمتر مورد توجه قرار میگرفتند. موی لخت طلایی و چشمهای آبی یا سبز جوانان دهه هفتاد و یا هشتاد میتوانست آنها را از سایرین متمایز کند. پارساپیروزفر در همان زمان تقریباً دیده شده بود و انتظار میرفت که همچون بقیه صرفاً برای دیده شدن تلاش کند. اما او یک تفاوت عمده با سایر چشم سبزها داشت. پیروزفر تئاتر کار کرده بود و به صورت آکادمیک در دانشکده هنرهای زیبا با مقوله هنر، زیبایی شناسی و درک آن آشنا شده بود. قطعاً همین درک هنری باعث شد که او در آن زمان از حول حلیم گرفتار دیگ نشود.
این بازیگر و کارگردان تئاتر این روزها با نمایش «ماتریوشکا» به روی صحنه تئاتر است. این نمایش بیش از ۱۰۰ دقیقه تنها با یک بازیگر که آن هم خودش است برای تماشاگران اجرا میشود. صحنه این نمایش بسیار ساده است تا جایی که به یک میز ، صندلی و یک چراغ خواب و چوب لباسی در انتهای صحنه اکتفا شده است. طراحی لباس هم ساده و متناسب با نمایش است و شاید یک کلاه که برای متمایز کردن برخی کاراکترها استفاده میشود همه چیز را تکمیل میکند. گریم هم ساده است.
در مجموع «ماتریوشکا» نمایشی ساده است با متنی از چخوف که برای همه قابل فهم خواهد بود. راز خوب بودن «ماتریوشکا» همین سادگی است. رسیدن به سادگی که قطعاً سخت بوده است. پارسا پیروزفر در یک نمایش ۱۰۰ دقیقهای به تنهایی در چندین کاراکتر بازی میکند. در ابتدا اجرای نمایشی با چنین ویژگیهایی بسیار سخت و یا حتی ترسناک به نظر میرسد. ترس از خستگی مخاطب برای دیدن تنها یک بازیگر در نمایشی با زمانی طولانی، ترس از اینکه چگونه میتوان در یک نمایشی مثلا با بیش از ۵ کاراکتر میزانسنها را به گونه چید که تنها بازیگر آن با مشکل مواجه نشود، ترس از تفکیک نقشها و کاراکترها توسط بازیگر طوری که برای مخاطب قابل فهم باشدو... .
به نظر میرسد پارسا پیروزفر ابتدا به عنوان کارگردان و دستورالعملهایی که برای بازیگر، طراحی صحنه و لباس و حتی میزانسنهای خود به عنوان کارگردان صادر کرده است او را به یک اطمینانی رسانده که دیگر میتوان بدون ترس این نمایش را با ویژگیهایی که مد نظر دارد اجرا کرد.
سادگی مهمترین نسخهای است که کارگردان برای «ماتریوشکا» پیچیده است. میزانسنها در اجرای تنها بازیگر این نمایش بسیار موثر بوده و درست انتخاب شده است. از طرفی استفاده مناسب از تمام فضای صحنه و جلوگیری از خستگی مخاطب و سنگینی در یک سمت صحنه از دیگر نکات مثبت این نمایش بوده است. طراحی لباس ساده که دست و پای بازیگر را برای تغییر نقش نبندد نیز مورد توجه است. دکور ساده و استفاده خلاق از صندلی به تصویر سازی فضاهای مختلف از جمله مطب یک پزشک، اتفاق خواب و... کمک کرده است، که البته نورپردازی خوب و صداهای مناسب که پخش میشود به این فضاسازی و چیزی که مد نظر کارگردان بوده کمک میکند.
تقریباً کارگردان شرایط را برای حرکت بازیگر و ایفای نقش آن محیا کرده است حالا پارسا پیروزفر در جایگاه یک بازیگر باید نزدیک ۱۰۰ دقیقه روی صحنه ایفای نقش کند. او با ریتم درست، انتخاب آکسیونهای مناسب کار را پیش میبرد. در هنگام تغییر کاراکترها با لحنهای مختلف اما بدون غلو و اگزجره و کمی تغییر چهره و فیزیک بدنی آن را به مخاطب القاء میکند.
به نظر نگارنده مهمترین نکتهای که باعث شده پیروزفر در جایگاه یک بازیگر در این نمایش خوب ظاهر شود این است که هیچگاه برای ترس از خستگی مخاطب و یا جلب توجه آن و حتی راضی کردنش کاری خارج از فضای نمایش نکرده او تنها کارش را انجام داد کاری که برگرفته از شناخت درست صحنه و تماشاگر برآمده است. او نگران نبود که تماشاگر را چطور راضی کند که حتما به او آفرین بگوید. او در دام تماشاگر نیفتاده است.
البته نمیتوان قلم طلایی چخوف با پایانبندی های جذاب را فراموش کرد. متنی که در آن نمادیهای زیادی برای انتقاد از یک جامعه آشفته وجود دارد. نقدی بر مدیران خودمحور و خودخواه تا مردمی که از ترس حرف زدن میمیرند. شاید بد نباشد افراد ترسو و مدیران خودمحور به تماشاخانه ایرانشهر بروند تا این نمایش را ببینند.
نظر کاربران
"البته نمیتوان قلم طلایی چخوف با پایانبندی های جذاب را فراموش کرد"
سپاس