بکُش تا کشته نشوی
بررسی تصویر گناه در فیلم «شهر گناه»
تصویر گناه اشباع شده در فیلم «شهر گناه»؛ تصویر آخرالزمان از شهری که گناه و فساد و تباهی و جنایت در آن موج می زند.
وجه دیگر نمایش گناهکاری در فیلم مورد بحث مجازات است. همه گناهکاران باید به مجازات برسند؛ چه کسانی که قطب خیرند و چه آن ها که قطب شر را تشکیل داده اند. راه رستگاری مسدود است. مارو بعد از کشتن کشیش و شاگرد دست آموز آدم خوارش به صندلی الکتریکی بسته می شد.
پلیس فاسد به دست زن های مقیم الد تان به قتل می رسد. هارتیگان برای نجات دادن دختر جوان خودکشی می کند و تنها دوایت است که با دسیسه می تواند مافیا را قتل عام کند و زنده بماند. تنها شخصیت صاحب اصول و مصون از خطا ظاهرا هارتیگان است که او هم بر اثر مشکل قلبی به آستانه بازنشستگی می رسد و در آخرین ماموریتش حبس چندساله را به جان می خرد و در نهایت به قیمت جانش فداکاری می کند. در شهر گناه مسیر رستگاری بسته است و قانون جنگل حاکم شده. بکش تا کشته نشوی. بخور تا خورده نشوی. همه گناهکارند چون خودخواسته در جایی حبس شده اند که رهایی و رستگاری در آن جایی ندارد.
مفهوم زنانگی در این شهر سیاه و سفید معنایی جز کامجویی و در معرض استثمار بودن ندارد. زن ها اغلب برده هایی در دست مردانند که حتی توان شورش ندارند و تنها جمع روسپی ها می توانند از خود دفاع کنند. حتی آن ها همم دام در خطرند که دیگرانی آنان را به بند بکشند چون مستقل بودن در شهر گناه تحمل نمی شود. در این دنیای سیاه و سفید، رنگ یا نماد جسمانیت است یا نشانه درنده خویی.
تاش های قرمزی که گاهی روی تصویرهای بی رنگ نقش می بندند، یا خون است یا رنگ شهوت. ساکنان شهر خاکستری فقط می توانند رنگی جز سیاه و سفید بسازند که مرتکب گناه شوند؛ خونریزی یا شهوت. به شکل غریبی فرم و محتوا در فیلم رودریگز درهم آمیخته است.
ارسال نظر