دلیل محبوبیت چاوشی از زبان ترانه سرایش
اگر کنار یک طرفدار دو آتشه خواننده شناختهشده موسیقی پاپ بنشینید و از او درباره دلایل استقبال بیحد او از صدای خواننده مورد علاقهاش بپرسید، احتمالا یکی از دلایل این علاقه، ترانههای استفادهشده در کارهای او خواهد بود.
انتشار آلبوم «امیر بیگزند» او مخصوصا در آنجا که تمامی رکوردهای دانلود رسمی و غیررسمی را شکست، گواهی است بر این مدعا. اهورا ایمان، ترانهسرا و البته خواننده این روزهای موسیقی پاپ در گفتوگو با ما از دلایلی که به نظر او موجب اقبال جالب توجه بخش زیادی از مردم ایران به کارهای چاوشی شده، سخن میگوید. متن گفتوگو با اهورا ایمان را در ادامه مطلب بخوانید:
میگویند شیب رشد دانلود آلبوم «امیر بیگزند» در سایتها چه بهصورت مجاز و غیرمجاز بسیار صعودی بوده و حتی رکوردهایی هم در این بین ثبت شدهاند. نظر شما در مورد این اتفاق چیست و این حد از استقبال توسط مخاطبان چاوشی را چطور تحلیل میکنید؟
اجازه دهید من از شیب فرهنگی محسن چاوشی در این سالها بگویم که یک اتفاق جالب به حساب میآید، یعنی حرکتی که با آلبوم «من خود آن سیزدهم» شروع شده و پس از رشد حالا به بلوغ رسیده و خود را در آلبوم «امیر بیگزند» نشان داده است. حواس من از آلبوم «من خود آن سیزدهم» متوجه محسن چاوشی شد، البته قبل از این آلبوم و درواقع از سالها پیش ما همدیگر را میشناختیم، حتی قرار همکاری با یکدیگر را هم داشتیم اما به سرانجام نرسید و ترجیح دادیم هر یک راه خود را پیش بگیریم.
وقتی آلبوم «من خود آن سیزدهم» منتشر شد، من متوجه شدم که بالاخره یک نفر از اهالی موسیقی پاپ به ظرفیتهای ادبیات آهنگین فارسی پی برده است. بهاینترتیب که تمامی آلبوم را براساس اشعار کلاسیک ارایه داده است و یک آلبوم موسیقی با تنظیمهای خیلی خوب - البته در زمان خود- و ملودیهای جذاب ساخته و در یک قالب خوب ارایه داده که «من خود آن سیزدهم» نام گرفت و منتشر شد. بهنظر من محسن چاوشی در آلبوم «من خود آن سیزدهم» کاملا برخلاف دیگر خوانندگانی که به خواننده پاپ معروف هستند، حرکت کرد. اصلا قصد مقایسه ندارم ولی درحال حاضر چند تن از خوانندگان پاپ ما جرأت چنین ریسکی را دارند و عواقب احتمالی آن را میپذیرند؟ البته محسن چاوشی ظرفیتهایی را برای خود ایجاد کرده، چون آدم بسیار باهوشی است.
او تا به حال روی صحنه نرفته و اجرای زنده نداشته است و مخاطبان خود را منتظر تِرَک تِرَک آثار خود نگه داشته است. اشعار آلبوم «من خود آن سیزدهم» نیز به قدری هوشمندانه انتخاب شده بود که به نظر من میشود گفت یکی از وجوه پاپیولار ادبیات کلاسیک ما بود، یعنی توانست نشان دهد چقدر شعر کلاسیک ما مردمی است و چقدر شعر کلاسیک ما از خود مردم برآمده است. اگر مقداری تلاش و کار روی آن صورت بگیرد شاید بتواند موفق باشد. روند خوب محسن چاوشی با کارهایی که برای سریال «شهرزاد» خوانده بود، ادامه داشت. من آلبوم «پاروی بیقایق» محسن چاوشی را هم دوست داشتم ولی نه به اندازه «من خود آن سیزدهم» و نه حتی به اندازه آلبوم «امیر بیگزند». شاید به این دلیل که من نمیتوانم ضعف تألیف را بپذیرم. به این مسأله در مصاحبهای که در مورد حبیب محبیان انجام دادم هم اشاره داشتم.
واقعا در آلبوم «من خود آن سیزدهم» ضعف تألیف ادبی اصلا وجود نداشت. این نکته قابلاعتنا و خیلی مهمی است. به نظر من این مسأله باعث شد آلبوم «من خود آن سیزدهم» حتی در میان روشنفکران و اهالی ادب، فرهنگ و هنر و کسانی که به صورت عمیقتر به فرهنگ و هنر میپردازند مورد اقبال و توجه قرار بگیرد. این موضوع در آلبوم «امیر بیگزند» باز هم خود را نشان داده است اما نه بهطور کامل. هنوز هم محبوبترین آلبوم من بین کارهای محسن چاوشی همان آلبوم «من خود آن سیزدهم» است. آلبوم «امیر بیگزند» در رتبه بعدی قرار میگیرد، البته باید این نکته را مطرح کنم که تعدادی از قطعات آلبوم «امیر بیگزند» هم مورد علاقه من است.
بهعنوان ترانهسرایی که ظرایف شعری را به خوبی میشناسد، نظرتان را درباره توجه دوباره محسن چاوشی بگویید...
در این آلبوم تمرکز محسن چاوشی بیشتر روی اشعار مولانا و سعدی بوده است. خیلی خوشحالم که او در تجربه اخیرش سعدی را هم کشف کرده است. بهنظر میآید دریایی که چاوشی در آن افتاده حالا حالاها او را درون خودش میکشد. این جای بسیار خوشبختی است که در روزگاری که این همه ترانه مبتذل میشنویم و با ترانههایی سروکار داریم که تا این حد دچار ضعف تألیف هستند، در روزگاری که ترانهها بدون ایدئولوژی هستند (در اینجا منظورم ایدئولوژی سیاسی نیست، منظورم ایدئولوژی فرهنگی و به نوعی بدونایده بودن است)، در روزگاری که همه برای رضایت مخاطبشان سر و دست خودشان را میشکنند و به هر آب و آتشی میزنند، اینکه محسن چاوشی توانسته بسیاری از مخاطبان موسیقی پاپ را با شعر کلاسیک آشنا کند و حتی آنها را با این نوع شعری آشتی دهد، وجه تمایزی است که نباید از کنارش بهسادگی گذشت.
من حقیقتا در مورد هیچکدام دیگر از خوانندگان موسیقی پاپ نمیتوانم به این نحو سخن بگویم. اگر بحث بر سر هر خواننده دیگری بود واقعا نمیتوانستم با صراحت از کاری که هر کدام از آنها انجام دادهاند، دفاع کنم. من بهعنوان کسی که اوضاع موسیقی را رصد میکند، خودش میخواند و ترانه میگوید به این نکات اهمیت میدهم.
مفاهیمی که توسط چاوشی انتخاب میشود و هر روز در ترانههای جدیدش به گوش میرسد، چقدر در این مسیر به او یاری رسانده است؟
محسن چاوشی به جایگاهی رسیده که از اقتضائات آن جایگاه نخواندن لاطائلات اکثریت خوانندگان موسیقی پاپ است. خیلی متأسفم که از این لفظ استفاده میکنم اما حقیقتا ترانه پاپ ما به روزگاری دچار شده که بیشتر ترانهها نهتنها چیزی به مخاطب اضافه نمیکنند، بلکه اگر او برای خودش فرهنگی هم قایل باشد، ممکن است آن را در مواجهه با این آثار از دست بدهد. محسن با آلبوم «من خود آن سیزدهم» به سمتی آمد که دیگر نمیتواند کارهایی که در گذشته خوانده را تکرار کند. از این نظر آلبوم سیزده نقطه بلوغ حرکت چاوشی در مسیری است که تاکنون پیموده است. پیش از آن هم البته در دو آلبوم قبلی کارهایی کرد که نشان میداد او درحال جداکردن خودش از اکثریت قاطبه خوانندگان پاپ است. در آلبوم سیزده در این مسیر او به نقطه بلوغ رسید.
اگرچه طی مسیر او کمی طول کشید اما در آشفتهبازاری که برخی خوانندگان بعد از انتشار ١٠آلبوم همچنان دارند یک خطر و یک نگاه را پی میگیرند و یکسری حرفهای کمارزش و بیارزش را تکرار میکنند، این کار خیلی ارزشمند است. او به آن نوع نگاه رسیده که در کارش، مسائل اجتماعی جایگاه کوچکی نیستند. ترانهای که قرار است با احساس مردم گره بخورد و از دل مردم بربیاید، کلیاتی عظیم را تشکیل میدهد و بهصورت جزییات اثر نباید به آنها نگاه کرد. به تصور من این ممکن نیست دیگر شاهد این اتفاق باشیم که یک نفر کاری از مولانا بخواند و بعد از آن هم یک اثر کمارزش و دمدستی را ارایه دهد، البته نمونه چنین افرادی در ذهنم هست اما گمان نمیکنم از این به بعد شاهد چنین اتفاقی باشیم.
با وجود آنکه من برای بسیاری از خوانندگان ارزش قایل هستم اما شاهد این موضوع بودم که برخی از این افراد در اواخر دهه ٧٠ به مولانا، سعدی و حافظ متوسل میشدند فقط به این خاطر که از آنتن تلویزیون دیده شوند. خیلی از آنها با داشتن صدای ٦ دانگ و با دارا بودن دانش موسیقی، کاری میخواندند که ترانههای بیاهمیت داشت و فقط برای پول درآوردن و کنسرت گرمکردن ساخته شده بود. در آن فضا، صحنه کنسرت عملا هیچ تفاوتی با مجلس عروسی نداشت. البته کار ٦ و ٨ خواندن هیچ ایرادی ندارد اما به نظرم نشاندن مولانا، سعدی، حافظ، خیام و ... در کنار شعری که سراپا ضعیف و آینه ضعف تألیف است، ترکیب محترمانهای نیست.
محسن چاوشی اما از یکی دو آلبوم پیش از آلبوم «من خود آن سیزدهم» به این سو توجهش را به شعر بیشتر و بیشتر کرد. یکی از الزامات این هدف توجه بیشتر به سوژههای شعر بود. گفته شده محسن چاوشی در آلبوم «امیر بیگزند» قطعه «تریاق» را دوست داشته. سوال اینجاست که چرا؟
بهنظر من این انتخاب از دلایل جامعهشناختی برخوردار است. همان موقع علیه چاوشی هجمههایی صورت گرفت و او به جای پاسخ گفتن به این هجمهها مطابق راهی که همیشه پیموده از راه شعر به منتقدانش پاسخ داد. او همیشه با شعر به منتقدانش پاسخ میدهد. به نظر من این روش برخوردی اجتماعی و جامع شناختی با شعر است. در این مسیر مخاطبی که علاوه بر دانستن نام شاعر یا قرنی که شاعر در آن زندگی میکرده میتواند شعر را تفسیر کند و این توانمندی را دارد که از شعر کلاسیک برداشت داشته باشد، متوجه خواهد شد که روی سخن زبان اثر با چه کسی است، ناظر به کدام مسأله اجتماعی است و از چه چیزی شکایت دارد؟
من تصور میکنم این نوع استفاده از محتوا و چیزی که تشکیلدهنده محتواست، نتیجه مواجهه محسن با شعر کلاسیک است، به عبارت دیگر شعر کلاسیک با او کاری کرده که دریافت شعرها و ترانههای امروز ما در مقایسه با شعر کلاسیک قوی نیستند. با این توضیح هر چقدر به سمت آینده پیش برود و بیشتر کار کند، درصورتیکه با شعر کلاسیک همراه باشد بر غنای کارش افزوده خواهد شد. البته من فکر میکنم این همراهی ادامهدار خواهد بود، چون محسن چاوشی واقعا به دریایی درافتاده که پایانش را نمیبیند. او در مسیری قدم گذاشته است که این آلبوم تازه آغاز آن است.
با توجه به توضیحاتی که در مورد کار چاوشی ارایه دادید، پرسش اینجاست که به نظرتان پتانسیل موجود در موسیقی پاپ معاصر داخل ایران از این منظر چه وضعی دارد؟
این نکته را هم نباید ناگفته گذاشت که ما درحالحاضر کسانی را که بتوانند در ترانههایشان بدون ضعف تألیف و تضعیف زبان از پس پرداخت مضامین بربیایند بیشتر از انگشتان یک دست نداریم. در این میان اما مخاطب با هنرمندی مواجه است که کلامی را انتخاب میکند که کمترین ضعف تألیف را دارد و در این مسیر خواهناخواه دغدغههای خودش را هم دنبال میکند.
جنگ یکی از مفاهیم موجود در کارهای محسن چاوشی است. به نظرتان قرائت او از جنگ و خون و درد بیثباتی یک شهر تا چه حد با دیگران متفاوت است که مخاطبانش از هر گروه سنی و فکری میتوانند با بخشی از این آثار ارتباط برقرار کنند؟
محسن چاوشی درد و مشکلات را تحمل کرده و دربهدریهایش از خرمشهر به آبادان، اصفهان و مشهد را طی کرده است، شهر به شهر با جمعیتی جنگزده که کولهبار پریشانی جنگ را به دوش میکشیدند، کوچ کرده است و الان که به این جایگاه رسیده، راه متفاوتی را در پیش میگیرد. او همانگونه که تریاق را برای ارایه جوابیه به منتقدانش انتخاب میکند، سوژه جنگ و جانباز را هم برای به تصویرکشیدن همان پریشانی درنظر میگیرد. همان دربهدری که سالها بهخاطر شرایط بد جنگ و روزگار نابسامانی که داشته، تحمل کرده است.
از همین منظر معتقدم شاید یکی از دلایل اینکه امیر بیگزند بر دل بسیاری نشسته است، صداقتی باشد که در این کار دیده میشود. در روزهایی که اغلب کارهای ارایهشده در موسیقی پاپ ایران یا برآمده از خوشباشی بیخودی است یا نتیجه بیخیالی بیخودی است. هرچند خیلی از خوانندههای موسیقی پاپ امروز ممکن است از جنگ و فقر و فساد و فحشا بگویند اما به نظر من در بیشتر این گفتهها، اندیشه و فکری وجود ندارد، چون بسیاری از نقلکنندگان مشکلات اجتماعی در موسیقی اصلا آن مشکلات را لمس نکردهاند. چاوشی جزو کسانی است که لااقل جنگ را از ابتدا و از نزدیک لمس کرده است.
نظرتان در مورد المانهای موسیقی ایرانی (سنتی) که میتوان مشخصههایشان را چه به لحاظ فرم ارایه آواز و چه ادواتسازی در کارهای چاوشی دید، چیست؟
محسن با استفاده از شعر کلاسیک و با بهرهگیری از سازهای موسیقی ایرانی همچون تار، سهتار، سنتور و کمانچه (البته این سازها در آلبوم سیزده بروز بیشتری داشت اما در امیر بیگزند هم حضور دارند) به موسیقی سنتی ایران خدمت کرده است، هرچند اهالی موسیقی ایرانی چندان میانه خوبی با او ندارند. به گمان من، وقار سهتاری که در کارهای اخیر محسن چاوشی به گوش میرسد بیشتر از سهتاری است که در بسیاری از کارهای مربوط به موسیقی ملی یا سنتی میشنویم، چون در اغلب کارهای مربوط به موسیقی شاید برحسب وظیفه یا سنت، سهتار فقط حضور دارد اما در اینجا با وقار کامل حاضر است، شخصیت دارد و حرف میزند.
در کارهای محسن چاوشی، همانقدر که کلام دل مخاطب را خراش میدهد، سهتار هم به قلب زخم میزند. این سخن باید گفته میشد تا برخی از علاقهمندان به موسیقی خوب پاپ بدانند این نوع موسیقی برگرفته از موسیقی ملی و سنتی ما است، همانگونه که موسیقی پاپ خوب هر ملتی برگرفته از موسیقی ملی و سنتی آن ملت است. چه خوب است که محسن چاوشی این نوع موسیقی را با نگاهش تقویت میکند و در این مسیر از آن بهره هم میبرد.
نظر کاربران
من تمام کارهای چاووشی رو دوست دارم و بخصوص آلبوم اخیرش چون تو کارهاش نو آوری داره و تمامشون امضای محسن چاووشی دارند .
جان من است او....!