۳۷۵۴۵۸
۵۰۱۱
۵۰۱۱
پ

بعد از کودتا اخوان می چسبید

جلال سرفراز از روزنامه نگاران قدیمی ایران است. قبل از انقلاب در تحریریه روزنامه کیهان از روزنامه نگاران فعال بود و در برگزاری شب های شعر گوته در سال ۵۶ نقش مهم و فعالی داشت.

هفته نامه چلچراغ: جلال سرفراز از روزنامه نگاران قدیمی ایران است. قبل از انقلاب در تحریریه روزنامه کیهان از روزنامه نگاران فعال بود و در برگزاری شب های شعر گوته در سال ۵۶ نقش مهم و فعالی داشت. او حالا سال هاست که در برلین زندگی می کند. آن جا هم در یکی از روزنامه های آلمانی زبان ستون می نویسد. اما هنوز هم شاعر است و شعر را دوست دارد. هنوز هم شعر می گوید و هنوز هم به ادبیات عشق می ورزد.

با مهدی اخوان ثالث وقتی آشنا شده بود که به گفته خودش به خانه اش رفته بود تا او را برای شب های شعر گوته دعوت کند؛ شبی خاطره انگیز که در تاریخ روشن فکری ایران بی همانند شد و در تاریخ شعر معاصر ایران برگ مهمی را به خود اختصاص داد. اخوان در آن شب ها شعر خواند. اهمیت اخوان به شعرهای درخشان و شگفت انگیزی است که در ماه های بعد از کودتای ۲۸ مرداد سرود؛ شعر «زمستان».

زمستان اخوان ثالث در آن سال ها و البته در همه سال های بعد از کودتا سخت به دل ها نشست و تا همین حال به حفاظه میلیون ها فارسی زبان رخنه کرد. هوشنگ ابتهاج در خاطرات خود تعریف می کند که بسیاری از روشن فکران چپ از این که اخوان چنین شعر مایوس و ناامیدانه ای گفته با او چپ افتادند و از او دل خور شدند. اخوان امید بسیاری از کسانی را که دل به تغییر بسته بودند ناامید کرده بود. جلال سرفراز که خود در سال های کودتا نوجوان بوده می گوید زمستان اخوان و شعرهای دیگرش بعد از شکست ها و بعد از کودتا بسیار تاثیرگذار و دل نشین بود.

بعد از کودتا اخوان می چسبید

بیش از ۶۰ سال از انتشار شعرهای معروف مهدی اخوان ثالث گذشته است. بار اول که شعرهای مثل «زمستان» را خواندید، داوری تان درباره آن ها چه بود؟

زمستان اخوان و «کتیبه» و «قصه شهر سنگستان» و «ناگه غروب کدامین ستاره» و «قاصدک» و غیره برای نسل ما و پیش از ما حادثه هایی بود شگرف. نه فقط به خاطر محتوای آن ها، که به نحوس پاسخ گوی موقعیت اجتماعی سیاسی وقت بود، بل هم چنین به دلیل ظرافت های زبانی، و نگاه تصویری شگرف اخوان.

یاس پنهان در این شعرها اگرچه منطقی نبود- و نیست، از دید حسی بسیار دل نشین و تاثیرگذار بود- و هست. آن هم برای کسانی که مزه شکست بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ماجراهای آن دوران و پس از آن دوران را چشیده اند و می چشند. با این شعرها زندگی کردیم، و من هنوز هم در لحظه های تلخ تنهایی آن ها را زیر لب زمزمه می کنم.

الان بعد از گذشته چند دهه ازانتشار آن ها نظرتان درباره شعرهای اخوان چیست؟

در این چند دهه شعر ما از دید ارزش های زیبایی شناسانه، و تجربه ها و دیدگاه های متفاوت، دچار دگرگونی های بسیاری شده است. اخوان تقریبا در زمره کلاسیک های این دوران به شمار می رود، چنان که مشیری و نادرپور و فروغ و کسرایی، و حتی شاملو. شعر او بیشتر از همین دید باید ورانداز شود.

شعر اخوان، از دید من، رویدادی متفاوت در زبان بود. حتی نیاز به امضا نداشت. همین که شنیده یا خوانده می شد، می دانستیم که کاری است از اخوان، واین امتیاز بزرگی است برای یک شاعر. از میان شاعران پس از نیما کسانی چون شاملو و سپهری و اخوان و کسرایی و نادرپور دارای لحن ویژه ای هستند، که برای اهل شعر قابل شناسایی است.

شعری مانند «زمستان» در دهه ۳۰ وقتی منتشر شد، چه و اکنش هایی بین روشن فکران و توده ای ها ایجاد کرد؟

در دهه ۳۰ من نوجوانی بیش نبودم. طبیعی است که نمی توانستم آن چنان که باید در جریان واکنش های توده ای ها و روشن فکرها باشم. با این حال جسته و گریخته می شندیم که پاره ای از جنبش روشن فکری ایران شکست را بر نمی تابد، و شعر اخوان از دید آن ها شعر شکست بود.

در این جا بد نیست نکته ای را یادآور شوم، که خوانندگان و علاقه مندان واقعی شعر در آن دوران چندان هم دربند جهت گیری های سیاسی اجتماعی شاعران نبودند، اما با توجه به تاثیرگذاری اجتماعی شعر در آن زمان، کم نبودند روشن فکرانی که کاربرد از شعر برایشان مهم بود. درست مثل شعاری که به دیوار نوشته شود، نه بیشتر.

بعد از کودتا اخوان می چسبید

وقتی شعر و نوشته های اخوان را می خوانیم، یک دوگانگی در آن ها می بینیم. او هم به سرگذشت وطنش دل بستگی داشت و هم نسبت به آن نفرت و نوعی گریز داشت. این دوگانگی را چطور می شود توجیه یا درک کرد؟

دوگانگی مورد اشاره شما بیشتر به دیدگاه های اخوان در واکنش به رویدادهای سیاسی اجتماعی ایران، چه در زمان حال، و چه از دید تاریخی بر می گردد. به گمان من اخوان دیدی منزه طلب داشت. مطلق اندیش بود و بدبین. ایده شعرهایش را از واقعیت های ملموس جامعه می گرفت، اما با روزمرگی میانه نداشت. او نیز کم و بیش مثل هدایت، بیشتر شیفته عظمت ایران باستان و فلسفه و بینش آن روزگار بود، و با رویدادهای پس از آن دوران کنار نمی آمد. بی دلیل نبود که خود را «چهارمین برادر سوشیانس» می نامید.

او برای نوآوری در شعر و ابدیات یک مرز قائل بود که بخشی از آن ها احترام به سنت ها و میراث گذشته بود. به نظرتان برای نوآوری در ادبیات می شود مرز قائل بود؟

برای نوآوری در هنر نمی توان مرزی قائل شد. اما «بی مرزی» هم حدودی دارد، که به ظرفیت های ذهنی و زبانی شاعر مربوط می شود... باید نگاهی به دهه ۳۰ انداخت و متوجه شد که اخوان ناگزیر میان سنت و نوگرایی، میان نیما و طرفداران متعصب شعر کلاسیک ایران، در جست و جوی راهی ست که بتواند توازنی برقرار کند. کافی است به کتاب «سنت ها و بدایع نیما یوشیج» و موخره «از این اوستا» نگاهی بیندازیم و ببینیم که او در چه موقعیتی است، و چه نقشی را به عهده گرفته است. من بر آنم که در آن زمان هر شاعر اسم و رسم داری وظیفه ناگفته و نانوشته ای را برای خود درنظر می گرفت. کار اخوان هم از دید من برقراری پیوند میان شعر کلاسیک و شعر نیمایی بود. مثل نیما نوآور نبود، اما در تلفیق نو و کهن مهارت بسزایی داشت.

برخورد اخوان با سنت را شاید بشود در شعر میراثش دید. او نمی خواهد پوستین کهنه سنت را دور بیندازد. می خواهد آن را نو کند. شما خودتان شاعر هستید. به نظرتان این کار شدنی است؟

به هر حال هر شاعری حرف زمان خودش را می زند. اخوان هم از این قانونمندی نمی توانست جدا باشد. در جامعه ای پر از تناقض، که در حرف نامی از مدرن و مدرنیسم شنیده می شود، اما درک درستی از آن وجود ندارد، بیش از این چه انتظاری می توان داشت؟

در سال های دهه ۳۰ و ۴۰ خواه ناخواه این «پوستین» روی دوش بسیاری از هنرمندان سنگینی می کرد، مثلا به شعر «پریا» شاملو نگاه کنید. یا به «آرش کمانگیر» کسرایی و غیره. شاید بتوان گفت که فروغ یک استثنا بود. اما امروزه، به تصور من، با وجود موانع بسیار، سنگینی آن پوستین کمتر شده. وانگهی، همین که اخوان صحبت آن پوستین را به میان می کشد، از دید یک شاعر بافرهنگ پدیده گسست را بر نمی تابد، و این خود جای تامل است.

بعد از کودتا اخوان می چسبید

شما اخوان را روشن فکر می دانید؟

برای واژه «روشن فکر» تعریف های گوناگونی شده و می شود. اما به هر حال اخوان را نمی توان از جامعه روشن فکری ایران جدا دانست. اگر درست به شعرها او نگاه کنیم، می بینیم که دغدغه های او عموما دغدغه هایی اجتماعی سیاسی است، که در جامه شعر خودنمایی می کند. با این حال او روشن فکری آینده نگر نیست، که با مسائل جامعه برخورد مستقیم داشته باشد، به تحلیل بحران ها بپردازد، و به سهم خود در جست و جوی راه برون رفتی از وضعیت موجود باشد. علاوه بر این، مگر روشن فکران ایران در آن زمان چه گلی به سر جماعت زدند، که اخوان نزد؟

بعضی از معروف ترین شعرهای او را می توان تفسیر سیاسی کرد. یعنی از این مسئله صحبت می کند که قدرت چگونه زندگی انسان را متلاطم می کند و امیدهای او را می گیرد. اما از او کمتر به عنوان یک شاعر سیاسی یاد می شود. به نظرتان دلایلش چه می تواند باشد؟

این بسته به ذهنیت خواننده شعر است، که چه شعری را سیاسی یا غیرسیاسی بداند. همان طور که اشاره کردم، دغدغه های اخوان در اغلب شعرهای مشهورش، دغدغه های اجتماعی و سیاسی بود. اما گرایش و جایگاه مشخصی نداشت، یعنی در خدمت جریان خاصی نبود. اخوان انسان مستقلی بود که به قول شما قدرت را به چالش می کشید، یا در حسرت آزادی و عدالت سخن می گفتم. بگذریم که در مرحله ای از زندگی به جریان معینی گرایش نشان داده، و پس از کودتای ۲۸ مرداد گذارش به زندان هم افتاده بود. یا در شعری که به پیرمحمد احمدآبادی (و درواقع دکتر محمد مصدق) تقدیم کرده بود، نشان می داد که از او هواداری می کرده است.

یاس و ناامیدی گزنده ای در شعر زمستان اخوان هست و او غالبا یک شاعر تلخ کام بود. تداوم این احساس در زندگی او به نظر شما از چه جاهایی نشئت می گرفت؟

در این زمینه پاسخ درستی ندارم، جز این که او را همان گونه که بود، بپذیرم، اما می توان گفت که او در زمره آدم های بدبینی بود که به خصوص از جامعه روشن فکری روزگار خودش دل کنده بود. کافی است از دید مفهومی به شعر «مرد و مرکب» او نگاه کنیم و ببینیم که چگونه، با نگاهی سمبلیک، با تمسخر در چهره روشن فکری عصر خود نگاه می کند، که گویا پیش از آن از او انتظارهای دیگری داشته است.

بعد از کودتا اخوان می چسبید

او با آن که آدم غمناکی به نظر می رسد، ولی حشر و نشرهای نسبتا گسترده ای داشت. احساس و روحیات او ظاهرا در بیرون متفاوت بود از آن چه در شعر بازتاب پیدا می کرد.

شعر اخوان به قول خودش محصول تنهایی او بود، هنگامی که احساس «نبوت» می کرد. خود او د رجایی نقل می کند در آن هنگام آن چنان غرق آفرینش می شد که سر از پا نمی شناخت، و فراموش می کرد که مثلا در غیاب همسرش به آبگوشتی که او بار گذاشته بود سر بزند. غم و او شاعرانه او نیز در این چهارچوب قابل درک است. اما همیشه که نمی توانست در آن حال باشد. هر شاعری و هنرمندی در مواردی می تواند یک انسان عادی باشد، اخوان نیز از این قانونمندی جدا نبود، و نمی توانست خود را بی نیاز از دیگران بداند.

شما با اخوان چطور آشنا شدید؟

در جریان برگزرای ۱۰ شب شعر در سال ۵۶، به سراغش رفتم و از او برای شرکت در آن شب ها دعوت کردم. پس از آن نیز چند باری به دیدنش رفتم.

وقتی به آلمان آمد، شما آن جا بودید؟ واکشن ایرانی های آلمان نسبت به او چه بود؟

در برلین شاهد شعرخوانی اش بودم. بیش از هزار نفر از شهرهای مختلف آلمان و از کشورهای اطراف خودشان را به برلین رسانده بودند، تا در مراسم شعرخوانی اخوان شرکت کنند. او شعرهایی را می خواند که قبلا آقای کورت شافر، رییس «خانه فرهنگ های جهان» در برلین، که روزگاری در ایران بود و زبان فراسی می داسنت، آن ها را به آلمانی برگردانده بود. یکی از آن ها شعر عاشقانه کودتاهی از اخوان با عنوان «لحظه دیدار». در پایان این شعر جمله معروفی آمده است: «لحظه دیدار نزدیک است» هنگامی که این جمله را ادا کرد، سالن به حد انفجار رسید. گویی که اخوان حرف دل همه را زده بود.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج