جیسون بورن، قهرمانی که دنیا به آن نیاز دارد
در نهایت زمان آن فرا رسید تا بار دیگر ابرجاسوس سرکش سیستم جاسوسی آمریکا را بر پرده سینماها ببینیم. اثری که باز هم مت دیمون را در نقش «جیسون بورن» روانه پرده عریض سالنها سینما میکند و برای چهارمینبار عملکردی موفقیت آمیز دارد.
اثری که به گفته کارگردان آن، پل گرینگراس و ستاره این فیلمها مت دیمون آخرین حضور جیسون بورن، روی پرده سینماها را رقم میزد. نکته قابل توجه دیگر، فروش قابل توجه این آثار در زمان اکران و سپس شبکههای عرضه محصولات ویدیویی بود، امری که مسئولان کمپانیها را برای ساخت ادامه این فیلمها وسوسه میکرد. وسوسهای که در نهایت به ساخت دنبالهای ناموفق و بدون حضور مت دیمون و حتی جیسون بورن در داستان اثر منجر شد، فیلم «میراث بورن» با نقشآفرینی جرمی رینر و ریچل وایز یک شکست تمام عیار برای تمام اشخاصی بود که قصد داشتند از نام بورن سوءاستفاده کنند و به فروش هنگفتی دست یابند.
زمانی اولین زمزمهها، درباره حضور مت دیمون در اثری دیگر از ماجراهای بورن به گوش رسید، بیشتر کارشناسان سینمایی این عمل را امری بیهوده تلقی کردند و دلیل جذابیت سه قسمت ابتدایی را در مشخص بودن سیر صعودی روایت دانستند. از این منظر که جیسون بورن در قسمت اول، ناگهان در کشتی باربری کهنهای از خواب بیدارشده و به یاد نمیآورد کیست. او به مدت پنج سال بیوقفه، بهدنبال کشف هویتش و دلایل داشتن قابلیتهایی غیر عادی میگردد و در نهایت با انهدام سیستم شیطانی که از سربازان ناآگاه آمریکایی ماشین آدمکشی میساخت به کار خود خاتمه میدهد. حال ۱۰ سال پس از بسته شدن پرونده مذکور، چه اتفاق عجیبی میتوانست دلیل موجهی برای بازگشت بورن به دنیای سیاست باشد. بیشک افشاگری توماس اسنودن در مورد سیآیای که مدتها پیش در قسمت اول این سری آثار وعده آن به جهانیان داده شده بود.
در هر صورت تازهترین همکاری پل گرینگراس و مت دیمون به همان اثری مبدل شده است که همه از آن توقع داشتند. اثری پر از لحظات نفسگیر، اکشنی روان، انفجارهایی با دلیل و روایتی خوشریتم. گرینگراس که به همراه کریستوفر روس، فیلمنامه اثر را نوشته است، بهدرستی دنیای اثر را به مرحلهای دیگر میبرد و آن را بسیار گستردهتر از آثار پیشین به نمایش میگذارد. شخصیت جیسون بورن در این روزها موفق شده است بر قابلیتهای فیزیکی قابل ملاحظهاش، قابلیتهای دنیای مدرن را نیز بیفزاید و ترکیبی کامل از یک جاسوس قرن بیستویکمی ارائه دهد. مت دیمون با توجه به سابقه زیادی که در ایفای این نقش دارد بهخوبی رگ خواب شخصیت را در دست گرفته است و حرکات عجیب و گاهی فراطبیعی او را بسیار ملموس جلوه دهد. دیمون بهخوبی در موقعیتهای دشواری که قرار میگیرد، حس تصمیمگیریهای لحظهای شخصیت را به مخاطب انتقال میدهد و عنصر باورپذیری نقش را بهشدت افزایش میدهد. هرچند ارائه چنین بازی جذابی در اثری متعلق به ژانر اکشن هیچ شباهتی به نقشآفرینیهای سالهای پس از بورنی این بازیگر توانا ندارد؛ برای مثال ما هیچگاه نمیتوانیم نقش گیاهشناسی تنهامانده روی کره مریخ را فراموش کنیم که با پوزخندی احمقانه وقایعنگاری روزانه خود را در فیلم «مریخی» ثبت میکند.
شخصیت بورن در تازهترین اثر این سری فیلمها، راز سر به مهر تولید ابرآدمکشهای حرفهای و سازمان مخوفی را که باعث بهوجود آوردن آنها میشد کشف کرده است ولی کشف این حقیقت هرچند پیچیده، دلیل بر دانستن تمام حقایق پشت پرده نظام جاسوسی کشوری چون آمریکا نیست. رئیسهای سازمانهای جاسوسی که پس از جریانات قسمت پیشین بهدنبال بورن بودهاند در این قسمت نیز مترصد پیدا کردن او هستند. اتفاقی که گویی جمعبندی مناسبی برای دنیای پس از اسنودنی خواهد بود. در حقیقت انتخاب عنوان فیلم؛ یعنی «جیسون بورن» جمعبندی کلی شخصیت محوری اثر را در خود دارد، چیزی که در خاتمه باید از او انتظار داشت، برای مثال فیلم «راکی بالبوآ» نیز با چنین هدفی، عنوان خود را انتخاب کرد و بهدرستی دوران حرفه راکی بهعنوان یک مشت زن را جمع بندی کرد. این اتفاق در «جیسون بورن» بهصورت ناقصی رخ داده است و با اینکه میتوان این قسمت را پایان فعالیتهای سیاسی کاراکتر بورن دانست ولی پایانبندی اثر، به گونهای طراحی شده که الزامی برای خاتمهیافتن داستان این قهرمان مدرن نیز وجود ندارد.
در هر صورت ماجراهای این قسمت در حالی آغاز میشود که بورن در گوشهای دورافتاده و کشوری جنگزده با حضور در میدانهای مبارزه خیابانی روزگار میگذراند، دوست قدیمیاش نیکی پارسونز(جولیا استایلز) با او ملاقات کرده و از وحشتی که دنیای جاسوسان را پس از افشاگریهای اسنودن فراگرفته سخن میگوید، پارسونز با آوردن دلایل محکم از بورن میخواهد به او بپیوندد تا سازمانهای مخفی و خلافکاری که پروژههایی چون تریداستون(پروژهای که بورن را مبدل به یک آدمکش حرفهای کرد) را راه میاندازند شناسایی و نابود کنند. عملکردی که میتواند دنیا را بهصورت مقطعی، از شر نیروهای سیاهی خلاص کند که آن را اداره میکنند.
بورن متقاعد میشود که پوشش خود را بشکند و در مقابل دیدگان مامورین سیا ظاهر شود. در این میان، یکی از مدیران مصمم سیا با نام رابرت دیوی(تام لیجونز) که اشخاصی چون بورن را آدمکش یا آسیبزننده اموال دولت آمریکا میداند با آدمکش حرفهای غیرآمریکایی مواجه شده است، شخصی با نقش آفرینی وینسنت کسل که طی عملیاتی قصد سوءاستفاده از یک مغز دنیای مجازی با نام آرون کالور(ریز احمد) را که شباهتهای زیادی به زوکربرگ دارد در سر میپروراند. از سویی دیگر رابرت دیوی، دستیار قابل اعتمادی با نام هدر لی(آلیشیا ویکاندر) دارد، شخصی که گاهی در مقابل و گاهی در کنار بورن برای رسیدن به اهداف شخصیاش قرار میگیرد، اهدافی که چکیده آن را میتوان در حفظ یا انتشار برنامهای دانست که کالور آن را طراحی کرده است که نقش بسزایی در بسته یا باز نگه داشتن حریم شخصی و خصوصی تمام مردم دنیا، از جمله ارگانهای دولتهای مختلف دارد. در همین هنگام جیسون بورن به حقیقت تلخی در مورد مرگ پدرش در اواخر دهه نود پی میبرد، شخصی که جیسون همواره او را مردی آرام، پشت میزنشین و کارمندی به دور از خط مقدم سیاستهای سازمانیافته تصور کرده است.
واقعیت امر این است که قسمت چهارم سری فیلمهای بورن در حالی به دنیای جاسوسهای همه فن حریف بازگشته که مخاطبان سینما و تلویزیون با گونه جدیدی از قهرمانهای اکشن آشنا شدهاند؛ از این منظر شاید بتوان خود بورن را نیز جزو بنیانگذاران این مهم دانست، مامور زبده و هوشمندی را که تمام مشکلاتی که سد راهش میشوند از میان برمیدارد. گونه ابرجاسوسهایی که مت دیمون در این سالها با ایفای نقش جیسون بورن ارائه داده، بیشک تاثیر بسزایی بر شخصیتهای محبوب و قدیمیتری چون جیمز باند گذاشته است. دلیل اصلی تفاوت میان ابرجاسوسی که دیمون عرضه میکند و ابرجاسوسی که دانیل کریگ به آن تجسم میبخشد در هدفدار بودن کاراکتر جیسون بورن است. در حقیقت در قسمت چهارم این سری فیلمها که هدف بورن از اعمال خشونتها تا انفجارها و تصمیمگیریهای شخصی و ذهنی تغییرکرده را میتوان فاقد صلابت سه قسمت ابتدایی در نظر گرفت. مشکلات روحی و روانی بورن در این قسمت شباهت زیادی به کاراکتر کلر دنیز در مجموعه تلویزیونی «میهن» دارد. تاثیر افشاگریهای اسنودن گرچه در فیلم محسوس است ولی شاکله فیلم همچنان از فرمولی قدیمی تبعیت کرده و علاقهمندان میتوانند شاهد صحنههای انفجار یا کتککاریهایی به مراتب خوشساختتر باشند. پیشرفت طراحی صحنههای اکشن و انتقال ماجراهای فیلم به دنیای پسااسنودنی بهتنهایی توان حمل کردن بار سنگین «جیسون بورن» بودن را ندارد.
در هر صورت باید اذعان داشت که فیلم «جیسون بورن» اثر بسیار جذاب و خوبی است و میتوان آن را جزو آثار اکشن متفاوت و بهیادماندنی ژانر خود دانست ولی عیار بالای سه قسمت ابتدایی این سری فیلمها که با تمرکز بر افشاشدن هویت بورن پیش میرفت. در این قسمت کمی تنزلیافته و شاید به اندازه یک نیمپلهای سقوطکرده است. مشکل اصلی این امر را شاید بتوان، همچنان درگیر با هویت اصلی بورن دانست، جیسون در حالی درگیریهای روحی و روانی قابل توجه خود را سپری میکند که دارای هویتی خاص و کلاسیک شده است، او نزد مخاطبان دو آتشه خود دارای شناسنامهای مشخص است. حال دیدن مشکلات روحیاش بیشتر مخاطب را در انتظار دیدن لحظات اکشن فیلم میگذارد تا کاربردی در پیشبرد قصه داشته باشد.
با تمام این تفاسیر «جیسون بورن» با موفقیت قسمت چهارم دنیای خشونتآمیز خود را به پایان میرساند، او نماینده گروهی خاص از مردم است که در برابر کلیت نظام سیاسی امروز جهان میایستند و آن را شکست میدهند. اگر کاراکتر الیوت در مجموعه تلویزیونی «آقای روبات» را قهرمان آینده حقجویان بدانیم، جیسون بورن قهرمانی بدون تاریخ مصرف است، او هر چند سال یکبار میتواند در برابر نقض قانونهای حریم شخصی مردم جهان ایستاده و رویای مبارزه تمام قد با نظام جاسوسی جهان را برای تک تک افراد یک جامعه آسیبدیده به نمایش بگذارد، در حقیقت «جیسون بورن» با تمام نکات مثبت و منفیاش این نکته را ثابت میکند که مردم جهان که در چهار روز ابتدایی اکران فیلم شصت میلیون دلار خرج تماشای آن میکنند، هنوز به داشتن چنین قهرمانهایی نیاز دارند.
ارسال نظر