اندیشه راک فقط برای فرهاد و فریدون فروغی بود
هر وقت پای «ایران» وسط میآید، دست و دل کسانی که ممکن است فکرش را هم نکنید برای این خاک میلرزد و انگار نمیشود بدون «ایران» خیلیها را تصور کرد. کاوه آفاق یکی از این آدمهاست.
کاوه آفاق از آن صداهای خاصی است که نمیشود نادیده اش گرفت. او در کارهایش حسی برای مخاطبش می سازد،که در حرفهایش هم همان نگاه و آرمان های اخلاقی و هنری را میتوان دید.آفاق بعد از سالها دوباره قرار است همین هفته در روز پنجشنبه روی صحنه برج میلاد برود و گزیده ای از محبوب ترین آثار قدیم و جدیدش نظیر "شال"،"اتاق آبی"،"ایران"و…را برای هوادارانش اجرا کند.البته این فقط یک کنسرت عادی نیست بلکه افتتاحیه ی یک پِرفورمَنس فرهنگی و آموزشی یک ماهه،در قالب هنرهای تجسمی،تحت عنوان"سمفونی صلح" است که در طول اجرای آن،هنر فاخر و رویکرد صلح طلبی ایران در پیش چشم بازدیدکنندگان مجموعه قرار خواهد گرفت.
در رابطه با سبک موسیقی شما خیلی وحدت نظر وجود ندارد، خیلیها میگویند پاپ است، خیلیها میگویند راک است و شما خودتان اعتقاد دارید که تلفیقی از پاپ و راک است؟
در قرن بیستویکم، اصلاً معنایی ندارد که بخواهیم یک موسیقی را در سبکی خاص جا بدهیم، اگر به کارهای جهانی بیشتر دقت کنید، میبینید که مثلاً در یک آهنگ،تکه ای موزیک پاپ است، به یکباره عناصر غیر پاپ وارد میشود سپس یک قسمت هیپاپ میشود، در اواسط قطعه،این دو تلفیق میشود و مثلا با رپ یا حتی موسیقی های بومی مناطق مختلف جهان تلفیق میشود. خلاصه آن دوره گذشت که بخواهیم بگوییم این اثرصرفاً راک یا پاپ یا سنتی یا رپ و غیره است، تقریباً ده سالی است که برآیند موسیقی دنیا به سمتی رفته که میشود گفت"بیسَبک" است.
متأسفانه در ایران برخی هنوز درگیر این نگاه کهنه هستند و به جای توجه به زیبایی و ظرائف و تکنیکهای به کار رفته در فُرم و محتوا دنبال نامگذاری سَبک هستند.تفاوتی ندارد آخر چه پاپ چه جّز یا راک نمیدانم چرا آنقدر مهم است که سبکت چه باشد؟ منِ آهنگساز قائدتا سازی بلدم، سازم را بر میدارم و آهنگی میسازم.خوب طبیعیست که امروز شاید جّز، فردا پاپ و پسفردا راک یا هر چه باشد ،فرقی ندارد. این بستگی به حس آدم دارد. من، آهنگساز، ترانهسرا و نوازنده ساز خودم هستم، این خیلی طبیعی است. وقتی کسانی در موسیقی آهنگسازی تئوریک باشند مطالعات خوبی داشته باشند، روی همه سبکها اشراف دارند. حال امروز یک سبک میزنند و فردا در سبک دیگر. من واقعاً دیگر این سئوال را درک نمیکنم. بله، من آثار مختلفی اعم از پاپ، راک، پاپ-راک،کانتری …مثلاً در همین آلبوم آخرمان که پارسال منتشر شد هم نمونهای از همه این انواع را داشتهایم،از کلاسیک و ایرانی و سازهای ایرانی گرفته تا پاپراک و کانتری.نتیجه این حرفها این است که واقعاً دیگر این سئوال را درک نمیکنم.
اما قبول دارید که موسیقی شما برای مخاطب خیلی خاص است، مخاطب عام سراغ این سبک از موسیقی نمیآید.
منظورتان از سبک، مدل ماست؟
بله .
نمیدانم عام و خاص را چهطور تعبیر میکنید، اگر منظورتان از عام،افرادی هستند که به موسیقیهای سخیف که در بازار است علاقه دارند، یا مردمی که در دوردست ترین مناطق غیر شهری زندگی میکنند،این را قبول دارم. اما در شهرها این را قبول ندارم. موسیقی ما متعلق به طبقه متوسط شهری است،اما من معتقد هستم این موسیقی به گوش بعضیها نرسیده است،یعنی مطمئن هستم که با این موسیقی آشنا نیستند، یعنی اگر به گوش آن عده هم برسد خوششان خواهد آمد. نباید بگوییم که موسیقی ما خیلی غیر عادی است، مثلاً آهنگ «شال» را در نظر بگیرید، موسیقیای است که وقتی حتی برای پدر بزرگ من هم بگذارید متوجه آن میشود. یعنی چیز خیلی غریبه ای وجود ندارد که بگوییم مخاطب غیرعادی میطلبد.«اتاق آبی»، «شال» و فلوکستین و عطر تو و… اینها دیگر خاص و عام ندارد. اگر به گوش هر کسی برسد، مطمئنا زده نخواهد شد.شما درست می گویید، یکسری آهنگهای من هستند برای مخاطبین خاص تر و حرفه ای تر،اما جنس همانها هم اصولاً خیلی نرم است،میتوانیم مثلا با جنس کارهای کریس دیبرگ در میان خوانندگان کشورهای انگلیسی زبان مقایسهاش کنیم.کارهایی است که برای خلق تک تکشان مطالعه شده و زحمت کشیده شده است که هم میتواند مخاطب عام داشته باشد، هم مخاطب خاص.
رضا یزدانی توانست با ترانههای نوستالژیاش آن را بین مردم جا بیاندازد. میخواهم بدانم شما با چه چیزی این کار را انجام میدهید؟ با عشق، فلسفه،نقد جوامع یا چیز دیگری؟
اول بگم که شهرام شعرباف از همه ما زودتر آلبومش بیرون آمد. فکر میکنم سال ۸۰ اولین آلبومش بیرون آمد، خود من وقتی کار او را شنیدم خیلی لذت بردم و امید گرفتم به این که چقدر این کارها میتواند موفقیتآمیز باشد. بعد از آن بود که آلبوم آقای یغمایی و یزدانی و ما و دیگران به مرور بیرون آمد. اولین آلبومی از رضا یزدانی که به نظر من بهترین آلبوم انفرادی اش است، «هیس» بود که با آمدنش توانست با مردم ارتباط حرفهای برقرار کند. آلبومهای قبلیاش هم فضا و هم اشعارش چنین ارتباط نوستالژیکی برقرار نمیکرد. به نظر من آلبوم «هیس» بهترین کارش بود و حتی مطمئناً به نظر خودش هم همینطور است.همه اینها را رضا مدیون یغما هم هست، به نظر من رضا یزدانیِ آن دوران یعنی یغما گلرویی و بلعکس.
بعد از اینکه رضا و یغما قطع همکاری کردند، رضا باید جنس تصویر خوب ذهنی که کلام یغما درست کرده بود را ادامه میداد چون نوع تفکرش بود، پس به افراد دیگر هم شعرهایی مانند ترانه های یغما سفارش میداد و خوب به هر حال خیلی زحمت کشید و تلاش کرد تا به قول شما خواننده ای با ترانه های نوستالژیک شود و مردم را با سبکش آشنا کند.جنس شعرهای من بیشتر رویکردی جامعهشناختی دارد، که با توجه به جنس مطالعات و دغدغه ها و آرمان و اعتقادات خودم بوده است، حتی اگر قرار باشد من شعری عاشقانه مانند «شال» بگویم، در آن هم نگاهی گزنده به جهان و جامعه یِ افسرده حال حاضر میکنم، مثلاً در خلال شعر عاشقانه به نقد قرصهای ضد افسردگی هم نظری میاندازد که با زبان ساده میگوید اینها زندگیات را آنچنان بهتر نمیکند و نهایتا آرامش را به باد میدهد.میخواهم بگویم که یک رویکرد انتقادی درونی و اجتماعی حتی در عاشقانهترین کارهایمان هم به چشم میخورد.اما رضا تمایل دارد که جنس کارهای اجتماعی و اعتراضی اش هم کاملاً دارای کُد های نوستالژیک تهرانی باشد و به نقد فلسفی خود نمیپردازد، این سبک خودش است و این هم مدل ماست، کاملاً هم به نظرم حیطهشان متفاوت است.
کسی را در کشور داریم که آثارش مشابه شما لحن اعتراضی هم داشته باشد و سبکش شبیه به سبک شما باشد.
خوب من رویکردم نقد خود و جامعه شهری و انتقاد جامعه شناسانه به فلسفه ی حاکم بر جهان فرا مُدرن است لذا سبک و لحن ما متفاوت با تعاریف سبک و دیدگاه آثار اجتماعی اعتراضی جهان است
بله خیلی اعتراضی نمیشود بیشتر فلسفی اجتماعی میشود به آن نگاه کرد.
بله. من نگاه جامعهشناسانه و فلسفه محور دارم و در لایه های پنهان خیلی از ترانه هایم، به تبعیت از روش عرفای ایرانی،حتی یک کمدی ظریفی با لحن گزنده هم هست،مثل آهنگ قدیمی"لمپن پارتی" که با طنزی خفیف به نقد فضای حاکم بر اخلاق و زندگی آن دوران خاص میپرداخت،یا جدیداً آهنگ "حس" یا مثلا "ماسک" که باز هم هر دو به نقد رفتار گروهی خاص و مال اندوز و بی اخلاقی هایی که این روزها بسیار دیده میشود میپردازد.نمیدانم کسی را داریم یا نداریم.
چون در حوزه پاپ داریم، اما در حوزهی پاپ ـ راک؟
در حوزه پاپ زیاد هم داریم و خوب هم داریم، اما متأسفانه در راک یا پاپ راک نمیدانم اینطور است یا نه. اما در حوزه پاپ یا حتی اجتماعیهای سنتیمان که تلفیقی از راک، پاپ و سنتی باشد از محسن نامجو و عبدی بهروانفر تا همای و بچههای دیگر، در آنها خوبهایش هم داریم. اما در حوزه جنس اشعار و کارهای من یا یزدانی و امثال ما، من نشنیدهام، البته بگویم شاید هم هست اما من نشنیدهام
شما توانستید بعد از این همه سال، تا چند روز دیگر در برج میلاد کنسرت برگزار کنید،اتفاقی که برای خیلی از خوانندههای پاپ ما در این چند سال نیفتاده است، ممکن است این قضیه این شائبه بین بقیه همکاران به وجود بیاورد که رانتهایی وجود داشته است؟
چقدر خوب شد که به این مسئله اشاره کردید،قانون میگوید برای اجرا در سالن کنسرت برج میلاد شما باید یک محصول با کیفیت و خاص و فکر شده ی سازنده ی فرهنگی هنری و یا عام المنفعه ارائه دهید.این فیلتر قانونی،اصلاً کاری به سبک یا نوع هنر شما ندارد، این که پاپ باشید، سنتی باشید یا حتی پانتومیم، هر خواننده یا هر تهیهکنندهای اگر محصول خاص فرهنگی و یک پکیج فرهنگی با محتوای فاخر،سازنده،آبرومند و پُر زحمت برای برج میلاد ارائه کند، برج میلاد این را مورد مطالعه قرار میدهد و بعد به او اجازه میدهد.
مثلاً آقای بهنام صفوی هم در برج میلاد کنسرت گذاشت چون خیریه بود، رفت یک پکیج را برای برج میلاد تعریف کرد که قرار نیست فقط ما در اینجا بزنیم و برقصیم و بخوانیم، بلکه قرار است خیریه شود، بنابراین به او اجازه دادند و آمد. پکیج ما پرفورمنسی به نام سمفونی صلح است، از روزی که اجرای ماست این پرفورمنس آغاز میشود تا یک ماه آیندهاش که ما قرار است با هنرمندان دیگر اعم از هنرهای تجسمی شروع به خلق اثر کنیم. خود من که نقاش هم هستم، استاد بزرگ ما،آقای پلنگی هم در رٱس کار هستند که آثار خرمشهر را ارائه میکنند، یکسری هم کارهای نقاشیها و مجسمههاست که قرار است در طول این یک ماه در ملأ عام ساخته و کشیده شود تا بچه های مردم از نزدیک با مراحل مختلف خلق یک اثر تجسمی زیر نظر بهترین کارشناسان آشنا شوند،اینها همه تحت عنوان سمفونی صلح است و با نگاهی فرهنگی و ملی و کلان تقویت تجسم خلاق نوجوانان و جوانان را با کمک آثار جذاب،فاخر،ملی میهنی و البته صلح طلبانه هدف قرار داده و به آموزش غیر مستقیم آنها برای پر کردن اوقات فراغتشان با فعالیتهای سالم فرهنگی هنری و تفریحی میپردازد.
پس در کنار کار موسیقی همچنان مانند گذشته کارهای دیگر هنری هم که داشتید ارائه میکنید.
بله.
راجع به پرفورمنسی که یک خواننده باید در یک اجرا داشته باشد صحبت کنید، معمولاً خیلی در ایران به آن اهمیت داده نمیشود.
در ایران یکسری اندک.از خوانندگان پاپ مانند فرزاد فرزین به آن اهمیت میدهند. نمیگویم خوب یا بد، اما قبلش زحمت میکشند، یعنی میروند و فکر میکنند که کاری بکنند و برای مخاطبشان احترام قائل هستند، آن رفتار پرفورماتیو بر روی صحنه منظورمان است نه فقط دکور،که هر کسی بیاید و دکوری بزند.دارای یک اَکتِ خاص باشد،یک طراحی خوبی شده باشد که در طول کنسرت میتواند از یک اکت تئاترگونهی یک خواننده باشد تا این که سفینه هوا کنند، یعنی بابت یک چیزی فکر شده باشد که بیت به بیت این ضربها و کارها به این صورت باشد، متأسفانه ما در ایران از این دست کارها کم دیدهایم، شاید بقیه باشند و من ندیده باشم، اما آن که من دیدم که فکر کند و زحمت بکشد در میان خوانندگان پاپ مجاز،فقط فرزاد فرزین را دیدهام،در میان راک،سنتی،و دیگر سبک ها متاسفانه هنوز ندیدم.
نمیدانم شاید بقیه هم باشند، خود ما هم که قاعدتاً با توجه به رویکرد هنریای که داشتیم و جنس کارهایی که داشتیم پیشبینی میشود که کیفیت اجرایمان و پرفورمنسمان از پیش تمرین شده و فکر شده باشد، برخی اکتهایی که من از الان انتخاب کردم و فیگورهایی که برای استیج در نظر گرفتیم که همه هم درامتداد سمفونی صلح است و برگرفته از فیگورهای رزمندگانمان در مجموعه عکسهایی است که از جنگ دیده شده است، آن فیگورها مثلا نحوه ایستادن با سازها انگار که اسلحههای رزمندههایمان در عکسهای معروف جبهه است.از مجموعه فیگورهایی که از هشت سال دفاع مقدسمان داشتیم، یکسری فیگورها را از آن در آوردیم، قرار است این روی ژستهای بچهها بیاید، یکسری از مجسمههای سمفونی صلح انشاء الله قراراست روی صحنه بیاید، ما هم تا حدودی به آن فکر کردیم، البته تا حدی که بر روی صحنه برج میلاد امکان اجرایی آن بود.
نظرتان راجع به گروههایی که موسیقیهای تلفیقی کار میکنند چیست؟مانند چار تار؟
من تخصصی در حوزه موسیقی الکترونیک ندارم، یعنی هیچ دورهای ندیدم و آموزش خاصی ندیدم، اما در موسیقی کلاسیک ایرانی که به آن در وصف زبان عام سنتی میگویند، دوره دیدهام. در تئوری موسیقی بینالملل وکلاسیک تحصیل کردم و تا آنجایی که در حوزه تخصصی من است، امالکترونیک را واقعاً نمیدانم. نمیدانم که اگر گروهی اصوات الکترونیکی تولید میکند کیفیتش چطور است، چون در حیطه تخصصم نیست و سواد آن را ندارم، اما جنس آثاری که از صدای برخی بچههای موسیقی سنتی و تلفیقی اینروزها بیرون میآید خیلی از آنها خام است. به نظرم ماندگار نخواهند بود، چیزی مانند فرهاد نیست که بعد از چهل سال بگذارید و گوش بدهید و لذت ببرید، شما چهل سال دیگر چهار تار را نمیتوانید گوش کنید، چون موسیقی الکترونیک تا آن دوره طبق روال عادی و علمی،زیر و رو شده است.نکتهاش اینجاست.
خیلیها معتقدند این سبک تلفیق موسیقیها باعث میشود که مخاطب با جنس جدیدی از موسیقی آشنا شود.
خیلی خوب است، جنس تلفیق داریم تا تلفیق، آثاری مانند «ماه و ماهی» از حجت اشرفزاده که ایرانی نیست، اما ایرانی است. پیانویی که زده پیانوی کلاسیک است و ایرانی نیست، اما ایرانی است. مانند پاپهای قدیم است، اما تلفیقی است. حس آن را درک میکنید. یعنی الان نمیتوانید بگویید که پاپ است، سنتی است یا تلفیقی، چون هیچکدام نیست و همزمان همه با هم است. این اثر ماندگار است و تا پنجاهسال دیگر هم میماند. چارتار تا پنجاه سال دیگر ماندگار نیست، چون پنجاه سال دیگر قرار است صداهای دیگری خلق شود، اما پیانو پنجاه سال دیگر هم پیانو است. قضیه ای که میگویم این است، ایراد از آن گروه نیست، من نگاه فلسفه هنری به آن دارم، شما کارهای الکترونیکی بیستوپنج، سی سال پیش را میبینید بعضی از آنها خندهدار است، مثلاً آن اِفِکت اُتوتیوُن که در «نون و دلقک» محمد اصفهانی سر راه صدایش بود. الان به آن میخندیم از بس کهنه و مبتدیانه به نظر میاید، اما خاطرتان هست که آن موقع چقدر با اقبال روبهرو شد؟ چون با پیشرفت روزانه ی کامپیوتری دیجیتالیسم در افکت و اصوات دیگه یک تکنیک خیلی معمولی شده،و الان دیگر از آن کارها نمیکنند.
پس موسیقی هم مُد دارد؟
بله، همه چیز مد دارد، آدم هم مُد دارد.
الان هم موسیقی تلفیقی مد میشود؟
بله، الان هم تلفیقی مد شده و تمام میشود.
در ایران خیلی راک مورد توجه قرار میگیرد، در این مورد بگویید.
اگر منظورتان راک فارسی است که جدیداً خیلیها به سمت راک فارسی کشیده شدند، این را قبول دارم. از رضا یزدانی، کاوه یغمایی و کاوه آفاق گرفته تا آدمهایی که همین الان جوان هستند و کار بیرون میدهند.
قبل از انقلاب خوانندههای راک فارسی داشتیم؟
خیر. میگویند استاد کورش یغمایی یا استاد فرهاد یا بلککَتس راک فارسی میخواندند. البته یکسریها بودند که بیشتر راکاندرول کار میکردند، البته نه آن راکی که ما تصورمان است. آنهایی هم که فارسی کار میکردند مانند کورش یغمایی هرگز راک نبوده است. «لیلا لیلا را بردند» و چیزهایی از این دست که صرفا نمیتواند راک نامیده بشود، اینها سوء تفاهماتی است که الان پیش آمده، اصلاً متعلق به قبل از انقلاب است. تنها کسانی که اندیشهگی راک میکردند، فرهاد و فریدون فروغی بودند.
اندیشهشان این بوده است؟
بله، راک فقط این نیست که بگوییم گیتار برقی یک موزیک بزند، خیلی از آثار خوب راک هستند که اصلاً گیتار برقی ندارند. شما در فرهاد ، میبینید جنس اندیشیدنش، نحوه نگاهش به جامعه، به کشورش، به اخلاقیات، دین،او بسیار مذهبی بود، مانند حبیب. امثال او را نگاه میکنید میبینید که جنس آدم یک جنس راکاستار است، کورش یغمایی را که نگاه میکنید هرگز این جنس را ندارد، شما نمیتوانید بگویید فلسفه زندگی کورش یغمایی چیست، اما میتوانید بگویید که فلسفه زندگی فرهاد چیست. به این خاطر است که میگویم راک بیشتر اندیشه است، نه سازوکار و قیافه و نوع آهنگ.در ایران دو تا خواننده قبل از انقلاب داشتیم که جنس اندیشه و رفتار اجتماعیشان و موسیقیشان روی همدیگر میتوانسته یک مقدار راک باشد، آن هم فرهاد و فریدون فروغی.
برای همین است که شما همیشه یک پرچم ایران دارید؟
آن را همه باید دستمان کنیم، باید کِیف کنیم.
در ایران کارهای گروهی خیلی سرانجام و دوام ندارد.
علتش مالی است.
کلاً در موسیقی مثل اینکه این اتفاق طبیعی است.
در خارج از ایران اینطور نیست. ما الان میدانیم که دیوید گیلمور، راجر واترز و… در پینک فلوید هستند، همه را اندازه هم میشناسیم. گروه قدیم من هم جزو گروههای اصلی این سبک بود، اما مردم همه اعضا را نمیشناختند، فقط فنهای خیلی، خیلی دو آتیشه همه اعضا را میشناختند. مردم به خاطر جنس موسیقی سنتی خوانندهمحور هستند. یعنی کلاً ژنتیکی و تاریخی نگاه جامعهشناسانه داشته باشیم، همیشه خواننده را میدیده ایم. این یک نگاه فرهنگی است. به نظرم اگر روزی تقسیم منافع مالی و معنوی در یک گروه موسیقی به صورت عادلانه ــ نمیگویم مساوی بلکه عادلانه چون قاعدتاً خواننده زحمت بیشتری میکشد ــ باشد گروهها از هم نمیپاشند. در هنر به این صورت است و به نظرم هم اگر چنین اتفاقی بیفتد میتوانند با هم کار کنند.
درباره ماندگاری کارها بهخصوص در حوزه موسیقی پاپ ضعف جدی داریم. تحلیل شما از این قضیه چیست؟ به خصوص اینکه به راحتی هر کسی میآید و در ایران خواننده میشود، بد است یا خوب؟
دلیلش این است که در کشور ما سازوکار کمپانی وجود ندارد. در ایران هر کسی میتواند برود در خانهاش ضبط کند. علت اصلی نداشتن کمپانی، کپیرایت و از همه مهمتر نداشتن شبکههای تلویزیونی رسمی مخصوص به موسیقی داخل کشور است. این قضیه ده، پانزده سال پیش در ترکیه و بعد در کشورهای عربی هم بود اما یاد گرفتند که این را چطور کنترل کنند.متأسفانه اصلاً دیگر تخصصی در آن نیست.البته عرض کنم همه دنیا هم همین است. اما آن طرف به واسطه داشتن کپیرایت و داشتن کمپانیهای قدرتمند میتوانند جلوی این افسارگسیختگی را بگیرند. در ایران نمیشود چون ما نداریم.
میشود از آن طرف هم به ماجرا نگاه کرد.اینکه همین راحت بودن باعث میشود ما در حوزه موسیقی خلاقیتهای تازهای داشته باشیم و آدمهایی وارد شوند که حرفی برای گفتن داشته باشند؟
اصلاً این طور نیست که فکر کنیم که افسارگسیختگی اینجا باعث میشود که اتفاق خوبی بیفتد، اتفاقا استعدادهای ما هدر میرود، یعنی تو که خیلی با استعداد هستی، اما پول نداری کلیپ درست کنی نابود میشوی اما او که صدایش را به اصطلاح با کامپیوتر کوک کرده، پول هم دارد و مثلا پسرعمویش هم برایش کلیپ میسازد، کلیپش را روی ماهواره میگذارد و معروف میشود و پُز هم به دیگران میدهد. اتفاقاً این شرایط بدتر هم هست.
اگر به شما تیتراژ تلویزیون پیشنهاد شود، موافقت میکنید.
بستگی دارد چه تیتراژی باشد، اگرتیتراژی باشد که بگذارند موزیک خوب و فاخر و درستحسابی در آن باشد صد در صد ، نه مانند برخی از اینهایی که در آهنگهای تیتراژ غر میزند و ناله باشد،اگر یک اثر جدی، خوب، فاخر و ملی باشد، بله موافقت میکنم.
تصمیم ندارید ترکهایی که مجوز نداشته را آلبوم کنید؟
منظورتان چیست؟
مانند «شال» و…
آنها مجوز گرفتهاند، ما آنها را در آلبوم قبلی نگذاشتیم، به هر حال شعر و موسیقی آنها مجوز دارد. حال لطفی بوده که به ما داشتند و در آلبوم های بعدی به امید خدا صددر صد دانهدانه با توجه به جنس آلبوم خواهند آمد. چون مجموع کارها باید به هم بیایند، آثار قدیم یکسری به این آلبوم میآمدند که از دو، سه تای آنها استفاده کردم. آلبوم بعدی فضایش طوری است که امثال «شال»، «اتاق آبی» و عاشقانههای اینچنینی در آن میگنجد.
آلبوم بعدی چه زمانی اتفاق میافتد؟
برنامهریزی ما این است که برای دی یا بهمن بیرون بیاید.
در کنسرتتان از این ترکها استفاده میکنید.
بله، کنسرت سیزده تا آهنگ است، مجموعهای از آثار فاخر و محبوبی که از آن زمان تا الان طبق نظر عموم هواداران و انتخاب ایشان بوده را برای اخذ مجوز اجرا ارائه کردیم..
گاهی وقتها با یک عکس یا یک متن کوچک کلی شایعه درست میشود، من عکسی از شما در جمعی دیدم، آقای مرادخانی هم حضور داشتند، محمد علیزاده حضور داشتند، در گروه موسیقی هم راجع به آن صحبت میکردند که کاوه آفاق آنجا چه کار میکند.
بله در نشستی عمومی با برخی هنرمندان و جناب وزیر و معاونین و دیگر مسئولین عالی فرهنگی به میزبانی "آیت الله سید حسن آقا خمینی"بود در جماران.این گونه همنشینی ها و همایش های دوستانه چیز خیلی عجیبی نیست.خوب قاعدتا همه جای دنیا هنرمندانی که حتی اندکی وجه و کیفیت متعارفی دارند همواره با مسئولین عالیرتبه یا بزرگان کشور در تماس و تبادل آرا هستند،این رمز رشد فرهنگی در هر کشوریست که هنرمندان و مسئولین با هم تبادل آرا و گفتگو و ارتباطات فرهنگی و شفاف داشته باشند. مثلا چند روز پس از آن هم نشستی مشابه بود که بسیاری همکاران میهمان ریاست جمهوری بودند که البته من آن روز حضور نداشتم.خلاصه من به آقای حسن خمینی بسیار ارادت دارم،به دلیل اینکه نقطه نظراتشان را در مورد فرهنگ و هنر از نزدیک درک کرده و میشناسم. ایشان بسیار،بسیار با حوزه ی موسیقی و نقاشی آشناست. علت آشنایی اولیه بنده با ایشان هم اتفاقا نقاشی بوده است.نمیدانم ایشان را از نزدیک میشناسید یا نه؟ایشان حتی از خیلی از بچههای جامعهی هنری اطراف ما، دیدگاهی عمیقتر،روشن تر و به روزتر نسبت به مقوله ی فرهنگ و هنر دارد ، این از علت حضور شخص من در آنروز که فرمودید. اما دیگر همکاران.و خوانندگان را قائدتا عادلانه اینست که از خودشآن پرسید که هدف از حضورشان در اینچنین جمع هایی چیست.
من آمده ام که برای مملکتم دل بسوزانم،زحمت طبق وظیفه ام بکشم و به نوبه و توان خودم،به هر دری به منظور ارتقا سطح فرهنگی کشورم بزنم.اگر سیاستمداران یا بزرگان کشور هیچگاه توجه به هنرمندان نکنند و فقط نظرات شخصی اعمال کنند اولین نفر همین افراد میگویند این چه مملکتی است برای فرهنگ و هنرش از خود هنرمندان و فرهنگیانش نظری خواسته نمی شود.اگر هم یک نفر پیدا شود که بگوید آقایان تشریف بیارید ببینیم چه کنیم که با کمک هم مملکت ارتقا فرهنگی هنری عمیقتر و اصیلتر و به روزتری داشته باشد،باز همین افراد میگویند حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است و فلانی اگر رفته فلان جا پس حتما اهل فلان و بهمان است… .خلاصه کاوه آفاق را اگر بشناسید میدانید که در دوران زیرزمینی بودنش هم پرچم ایران به دست داشت و از مملکتش می خواند،آن موقع هم آیا بنده مثلا بنا به هدفی اینکارها را میکردم؟دیگران را نمیدانم اما در حق منی که عمری در این مملکت ممنوع الکار بودم و ماندم و تحمل کردم و بازهم از کشور خواندم و خیانت نکردم و با هزار درد وطن فروشی نکردم اما عزت نفسم را هم نگاه داشتم،حال که اصلا مشکلات گذشته را ندارم،استفاده از اینگونه گمان ها،کم لطفی و ناعادلانه است.
ارسال نظر