گفتگو با رضا میرکریمی به بهانه موفقیت «دختر»اش (۲)
رضا میرکریمی که سالهاست دغدغه ساخت فیلمی درباره ۸ سال دفاع مقدس دارد میگوید اگر شرایط فراهم شود یک تجربه شخصی از حضور در جنگ را به فیلم تبدیل میکند.
این روزها فیلم «دختر» به کارگردانی رضا میرکریمی در سینماهای کشور روی پرده است. این فیلم با تمرکز بر روابط پدر و دختری به دغدغههای دختر جوان نقبی میزند و همچنین مساله رابطه والدین با فرزندان را نیز مورد مداقه قرار میدهد.
رضا میرکریمی و فیلم جدیدش همچون همیشه موافقان و مخالفانی در بین منتقدان دارد و عدهای فیلم او را تاریخ مصرف گذشته میدانند و یا میگویند تصویری که از دختر عصیانگر امروزی نشان میدهد واقعی نیست ولی او در بخش نخست این گفتگو درباره دلایل این نگاهش به موضوعات اجتماعی توضیح داد و گفت مسایل انسانی برای او دغدغه مهمتری است و البته هیچگاه جنس سینمایش معترض اجتماعی که ریشههای تفکر چپ انقلابی دارد، نبوده است.
یکی از نقاط قوت فیلم «دختر» شخصیت پدر با بازی خوب آقای فرهاد اصلانی است که حتی وزنه فیلم یک جاهایی به سمت این شخصیت سنگینی می کند. این تغییر موازنه بین شخصیت پدر و دختر از دستتان در رفته یا از اول هم چنین فضایی مدنظرتان بود؟
- من فکر میکنم این اتفاق شاید به این دلیل رخ داده که فیلمساز تمایلاتش در طول ساخت فیلم به فیلمنامه غلبه کرده است یعنی من به عنوان پدر به دنبال کشف دنیای دخترم بودم و آنقدر این پدر را بیشتر درک می کردم و دنیایش را می شناختم که تصویر باورپذیرتری از او ارائه شده و البته این به نظرم موفقیت فیلم است.
در پایان یکی از سانس ها وقتی جلوی در سینما ایستاده بودم یک خانواده چهار نفره بیرون آمدند که پسر و دختر جوان داشتند و همه شان احساس می کردند حرفشان در فیلم زده شده است. این موضوع برای من خیلی خوب بود زیرا به ظاهر، فیلم باید علیه یکی و به نفع دیگری باشد ولی این اتفاق نیفتاده است. در نهایت به نظرم این تغییر موازنه در اجرا به این برمی گردد که من به هر حال یک پدرم و موقعیت پدر را بیشتر درک می کردم.
پس قبول دارید شخصیت ها به ویژه دختر می توانستند چکش کاری بیشتری بشوند.
- حتما همین طور است. خیلی خیلی بهتر از این هم می شد این فیلم را ساخت. هر بار یکی از فیلم هایم را می بینیم بیشتر و بیشتر به اتفاقاتی که می توانست رقم بخورد تا آن فیلم را تاثیرگذارتر بکند پی می برم، ولی این حاصل تجربه آن لحظه از زندگی من است.
شما در فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» ارتباط بین پدر و پسر را به تصویر کشیدید و پس از این سال ها رسیده اید به فیلمی درباره رابطه پدر و دختر. اشاره کردید این دفعه میخواستید در مقام کارگردان موقعیت پدری که دختر دارد بیشتر بررسی کنید. غیر از این دلیل، حرف بیشتری برای تبیین این تغییر موضع دارید؟
- اصل مساله رابطه پدر با فرزندش است. وقتی بچه های امروز زودتر بالغ و آگاه می شوند و تجربیاتشان در سنین پایین تری از پدرانشان سبقت می گیرد همین باعث ایجاد فاصله می شود ولی یک چیز دیگر وجود دارد که بین دختر و پسر اختلاف می اندازد که من این را از بین صحبت های دخترانی که در مسیر پژوهش به دفتر ما می آمدند متوجه شدم. از بین حرف های آنها این را درک کردم که جامعه سنتی ما که فقط در ظاهرا مدرن شده است، در همه طبقاتش هنوز در تعریف سن بلوغ دختران دچار یک سوءتفاهم است گرچه ممکن است نسبت این رفتار در طبقات مختلف جامعه تغییر کند.
دختران از وقتی که به دوره نوجوانی پا می گذارند تا وقتی که ازدواج می کنند و از خانه پدری می روند یک دوره پر از سوءتفاهم را در خانه پشت سر می گذارند؛ دوره ای که لزوما همراه با عدم اعتماد نیست ولی انگار که خانواده خودش را موظف می داند تا همه مسایل دختر را کنترل کند و این کنترل اجازه نمی دهد آن رابطه صمیمانه که در کودکی وجود داشت همچنان ادامه پیدا کند و رازهایی پیش آید که هر دو طرف از دانستن آن رازها بی بهره اند و بعضی وقت ها از شنیدنش احساس وحشت می کنند در حالی که این رفتار با پسرها کمتر وجود دارد و خانواده ها خیلی نگران پسرهایشان نیستند و بیشتر نگران دخترهایشان هستند. همین رفتار خانواده حس استقلال ویژه ای را برای دخترها به وجود می آورد که لابلای حرف هایی که با دوستان شان زده می شود و در خانواده کمتر زده می شود می توان آن را فهمید و من سعی کردم بخش هایی از این حرف ها را در آن کافی شاپ بیاورم؛ حرف هایی که در آن یک عصیان و تمایل به استقلال پنهان است و گاه برخی دختران فکر می کنند می توانند با مهاجرت یا خروج از خانه پدری به این استقلال دست یابند.
در فیلم «دختر» می خواستم اینگونه نتیجه گیری کنم که درست است که فاصله بین فرزندان و والدین به دلیل اختلاف بین نسلی یک اپیدمی عمومی است ولی این موضوع در جامعه ما درباره دخترها تشدید می شود.
این نکته ای که بدان اشاره کردید با وجود نقش عمه که او هم شکل دیگری از این مشکل را تجربه کرده در فیلم نشان داده شده است ولی شخصا احساس می کنم نقش عمه در فیلم خیلی مشخص نیست و اگر در همان فرمول همیشگی سینمای میرکریمی بخواهی این نقش را تحلیل کنی این شخصیت بیشتر از داستان بیرون می زند و باید برای هضم آن به دنبال ارجاع برویم.
- عمه در واقع کمک می کند در قسمت دوم قصه ما به دلیل و ریشه های رفتار به ظاهر غیرمنطقی پدر در نیمه اول داستان پی ببریم و بفهمیم این میزان حساسیت و خشم ریشه هایش در یک اشتباه و غفلتی است که سال ها پیش اتفاق افتاده و باعث ایجاد یک شکاف بین فامیل شده است پس اگر الان او رفتاری نسبت به دخترش بروز می دهد به دلیل پشیمانی از آن اشتباهی است که سال ها قبل انجام داده و حالا با این رفتار حاد می خواهد جلوی اشتباه دیگری را بگیرد ولی از آنجا که هنوز نفهمیده کجا اشتباه کرده ما این رویارویی را در پایان داستان احتیاج داریم. یعنی این سه ضلع باید کنار هم قرار بگیرند؛ آینده ای که هنوز شکل نگرفته و نیت عصیان دارد ولی هنوز آن را عملی نکرده است، عصیانی که در گذشته شکل گرفته و برادری که با این عصیان درست برخورد نکرده و باعث این شکاف شده است. اینها اگر کنار هم قرار نگیرند ریشه های داستان شکل نمی گیرد.
به نظر من اتفاقا عمه یک پناهگاه برای دختر است. گرچه خانه او آسایش و رفاهی که در خانه پدر بوده برای دختر ندارد زیرا عمه خودش در خانه بحران دارد ولی لزوما یک پناهگاه عاطفی جایی نیست که همه امکانات در آن موجود است. دختر در خانه عمه در آسایش است و عمه به درستی تجربیات خود را به او منتقل می کند. عمه وقتی از خانواده جدا شده یک تجربه از ایجاد خلا عاطفی داشته و به خوبی می داند چه چیزهایی از دست داده و چیزهایی که بعدا به دست آورده در قبال آن چیزهایی که قبلا از دست داده بسیار ناچیز است و حالا حاضر است همه اینها را بدهد و آن خانواده را دوباره به دست آورد.
فراموش نکنیم که من دوست دارم قصه ام تعمیم پذیر باشد. معنای حرفم این نیست که بخواهم شخصیت هایم استعاره یا سمبل چیزی باشند بلکه دوست دارم وقتی درباره خانواده حرف می زنم به شکل عام همه خانواده ها بتوانند موقعیت را درک کنند. به نظر من در نیمه دوم این نقدی که به این خانواده وارد است تعمیم پذیر است و خیلی ها می توانند نمونه رفتار این برادر را درک کنند کمااینکه خیلی ها به من گفتند که مشابه چنین موقعیتی را دیده اند. بعد از نمایش فیلم در جشنواره چند دختر که عکس پدرهایشان روی موبایل شان بود گفتند می خواهیم برویم پدرمان را ببینیم. یکی از اتفاقات جالب در مسکو این بود که دختر جوانی گفت نظرتان را واضح بگویید که حرف آخر فیلم این است که باید به دامن خانواده برگشت؟ من گفتم حرف من همان است که در فیلم آمده است. او دائم سوال می کرد و من متوجه شدم در زندگی خودش اتفاق مشابهی افتاده است. از او پرسیدم تو از پدرت جدا شده ای؟ گفت بله پدرم در ایروان است و من به مسکو آمده ام و سال هاست به دلیل سخت گیری هایش از او جدا شده ام، توصیه شما چیست برگردم او را ببینم که من گفتم آن صحنه ماهی فروشی یادت است. گفت بله من در آن صحنه که عمه گفت خوش به حالت که دنبال تو آمد ولی دنبال من نیامد اشک در چشمانش جمع شد. گفتم آن صحنه می تواند راه حل خوبی برای تو باشد و اگر از من می پرسی می گویم اینکه یک نفر نگران آدم باشد خیلی بهتر از این است که هیچ کس نگران آدم نباشد.
شخصا فکر می کنم فیلم حرفش را سر جایش گفته است. ما در فیلم هم پدری داریم که با تعویض دودکش متنبه شده و تصمیم گرفته هوای تازه ای را به خانواده بیاورد، هم دختری داریم که دیگر پدرش را درک می کند و همینطور خواهری که او هم تکلیفش با گذشته خود و برادرش مشخص شده است.
وسوسه نشدید که فیلم را جاده ای بسازید و اتفاقات بین پدر و دختر در مسیر سفر رقم بخورد؟
- وقتی فیلمنامه به دست من رسید فرم اصلی آن شکل گرفته بود و نمی توانستم خیلی تغییرش بدهم ضمن اینکه این فیلمنامه با «خیلی دور خیلی نزدیک» متفاوت بود. در آنجا شخصیت هایی سوار قطار قصه و سپس پیاده می شدند و آنها به تکمیل کردن کشفی که قرار بود شخصیت اصلی انجام دهد کمک می کردند ضمن اینکه آن مسیر یک جنس دیگر از تحول بود که اینجا در قصه ما زمینه نداشت. اینجا شخصیت های اضافی و داستان های موازی می توانست مزاحم قصه اصلی شود و تا همین جایش هم بیم این می رفت که فیلم در قبل از خانه عمه و بعد از آن دچار دوپارگی شود.
حالا شما فکر کنید اگر قبل از خانه عمه قصه های کوتاهی از شخصیت هایی که دیگر در قصه حضور ندارند، می داشتیم توقعی در مخاطب ایجاد می شد مبنی بر اینکه وقتی عمه وارد قصه می شود این شخصیت هم یک جایی از قطار قصه پیاده شود و همین مساله آن دوپارگی که بدان اشاره کردم، تشدید می کرد. حتی ما یکی دو قصه فرعی داشتیم که به خاطر اینکه همین اتفاق نیفتد و بهم پیوستگی در قصه وجود داشته باشد، آنها را حذف کردیم.
مدتی است انتشار فراخوان برای انتخاب بازیگران باب شده است ولی غالبا در نهایت هم از همان بازیگران حرفه ای استفاده می شود. چطور شد شما برای انتخاب بازیگر نقش دختر فراخوان دادید و در نهایت به دختر آقای سیروس الوند کارگردان سینما رسیدید؟
- همانطور که می دانید انتخاب بازیگر حرفه ای در این سن خیلی سخت است و ما انتخاب های زیادی نداریم در نتیجه فراخوان دادیم و خیلی ها آمدند و تست دادند. ماهور الوند وقتی آمد و تست داد اصلا نمی دانستم دختر الوند است و وقتی در دوربین خودش را معرفی کرد پرسیدم نسبت شما با سیروس الوند چیست که گفت دختر او هستم. اتفاقا تست او خیلی خوب بود ولی به دلیل این نسبت فامیلی و چون روزهای اول آمده بود تصمیم گرفتم از دیگران هم تست بگیرم که این روند ۲ ماه طول کشید و در نهایت ۴۰۰ نفر تست دادند. در نهایت یک بار دیگر از ماهور تست گرفتیم و با دستیارانم آن را چک کردیم. تست او واقعا خوب بود ولی با این حال یک شرط سخت برایش گذاشتیم و گفتیم مدت کوتاهی وقت داری روی لهجه آبادانی کار کنی که در این کار هم خوب بود و ما را متقاعد کرد او را انتخاب کنیم. در این مورد به خصوص همه کسانی که آمدند تست دادند کارهایشان دیده شد و اینگونه نبود که بی استعداد بودند بلکه خصوصیاتی که ما برای این نقش نیاز داشتیم یک جا نداشتند.
و انتخاب فرهاد اصلانی هم بعد از تجربه ای که در «یه حبه قند» با هم داشتید و توانایی های وی در بازیگری جای سوال باقی نمی گذارد.
-من تجربه خوبی از کار با فرهاد اصلانی در «یه حبه قند» داشتم. کار کردن با فرهاد اصلانی سخت است چون او پر از ایده است و این هم یک فرصت برای یک کارگردان است که از ایده های خوب او استفاده کند هم ممکن است این نگرانی را ایجاد کند که ایده هایی که نمی پسندی آن شخصیت را از پرتلاش بودن خارج کند ولی واقعیت این است که فرهاد بازیگری است که ۲۴ ساعت به نقشش فکر می کند و از صبح که می آید آنقدر ایده دارد که مدت زیادی می خواهد به ایده های او فکر کنی. در نهایت من از این انتخاب خیلی راضی ام زیرا او فهم درستی از نقش داشت.
همچنین من از زمان «یه حبه قند» دوست داشتم با مریلا زارعی کار کنم و در آن فیلم قرار بود او نقش یکی از خواهرها را بازی کند و چندباری هم سر تمرین و روخوانی آمد ولی بعد به دلایلی نتوانست بیاید. گرچه مریلا زارعی انتخاب اول من برای نقش عمه نبود ولی خوشحالم که این همکاری محقق شد. من به او گفتم واقعا نمی دانم چه می توانم به تو اضافه کنم زیرا تو بهترین نقش هایت را بازی کرده ای. آخرین کاری که از تو دیدم «شیار ۱۴۳» واقعا بی نظیر بود پس بیا به همدیگر کمک کنیم که در مسیر جلو برویم زیرا من الان نمی دانم چه باید به تو بگویم ولی خوشبختانه او آنقدر وقت گذاشت و حتی وقت هایی که بازی نداشت سر صحنه آمد که آرام آرام با همدیگر ظرفیت های نقش را پیدا کردیم و باز هم او چیزهای متفاوتی در نقش عمه درآورد. بقیه نقش ها هم همینطور خوب بودند مثلا شاهرخ فروتنیان مثل همیشه گرم و صمیمی بازی کرده است.
با اینکه شما پالایشگاه نفت آبادان را زیبا به تصویر کشیده و به نوعی پوسترسازی کرده اید ولی همین مساله برای فیلم حاشیه شد و برخی گفتند که پول دولت را گرفته ولی به چند نما از پالایشگاه اکتفا کرده اید.
-من واقعا از برخی برخوردهایی که ناشی از سواد کم سینمایی است متاسفم. عده ای به یک مدل از سینما که کم پلان و کم لوکیشن و با دوربین روی دست است، عادت کرده اند و به محض اینکه دوربین کمی رهاتر و فیلم پرپلان تر شود و با زیبایی شناسی دیگری با قصه برخورد کنی اولین جمله ای که به ذهنشان می رسد این است که این تصاویر شیک به قصه نمی خورد یا به سفارش جایی بوده است.
اصلا شرکت نفت و پالایشگاه اسپانسر ما نبودند و فقط لوکیشن شان را در اختیار ما گذاشتند که این کار را برای دیگر فیلم ها هم انجام می دهند. در واقع این نوع نگاه تصویری انتخابی بود که من برای این قصه اختیار کرده بودم و دوست داشتم تا پایان قصه هم با آن بروم و بعدا می گویم چرا موفق نشدم این مدل را تا پایان قصه حفظ کنم. ما در شخصیت پردازی پدر نیاز داشتیم آن ابعاد آهنین شخصیت او را با چند پلان به گونه ای نشان دهیم که تحکم اش و اینکه در قله ای ایستاده که دیگران را در محیط خودش فرماندهی و کنترل می کند به مخاطب منتقل شود. این یعنی ارتباط تماتیک بین تصویر و لوکیشن و تصویر و قصه و چیز زایدی اتفاق نیفتاده است. البته در نسخه اکران چند پلان را به دلیل مجموعه نظراتی که وجود داشت کاهش دادم که یکی دو پلان هم مربوط به خرمشهر بود که علیرغم زیبایی آنها را کنار گذاشتم.
دلیل حذف این پلان ها این بود که در بخش دوم داستان دیگر از آن مدل فیلمبرداری هوایی خبری نیست؟
- واقعیت این است که قرار بود یک بالانسی بین بخش آبادان و تهران اتفاق بیفتد و ما در تهران هم پلان های هوایی از سردرگمی و ترافیک در زمانی که پدر دنبال دختر می گردد داشته باشیم ولی در همان زمانی که ما فیلمبرداری می کردیم مسئولان امنیتی اجازه ندادند این تصاویر هوایی را بگیریم و از هر جایی هم مجوز بردیم ممانعت کردند. قبل از ما این امکان وجود داشت بعد از ما هم دوباره این امکان فراهم شد ولی گویا این قانون فقط برای ما و آن یک ماهی که فیلمبرداری انجام می دادیم نوشته شده بود به همین دلیل نتوانستیم آن پلان هایی که می خواستیم بگیریم و این مساله توازن تصاویر ما را بهم زد و برای اینکه یکدستی کار از بین نرود تلاش کردم با نماهای لانگ از شهر این مساله را جبران کنم و حمید خضوعی ابیانه هم در رنگ و نور در اتالوناژ کارهایی انجام داد که فضای گرمی که در آبادان است وقتی به سمت تهران می آید به سردی بگراید که اینها خودخواسته و جزو برنامه اجرایی فیلم و از پیش تعیین شده بود.
شما یک جای صحبت هایتان از قهرمان امروزی صحبت کردید و من فکر می کنم ویژگی سینمای شما داشتن همین قهرمان های ساده امروزی است.
- همه فیلم ها قهرمان دارند و هیچ فیلمی بدون قهرمان نیست. به زعم من قهرمان باید یک چیزی را تغییر دهد که این تغییر می تواند در ذهن یا رفتار خودش و یا چیزی در تعامل با دیگران باشد. اینکه می گویم قهرمان امروزی یعنی اینکه قهرمانی که متناسب با فضایی که امروز در آن زندگی می کنیم، باشد. مثلا یک زمانی قهرمانان من عمل قهرمانانه شان تردید بود. شما وقتی در فضایی که همه مطمئن هستند یک چیزی درست است یک نفر را می گذارید که شک می کند این عمل قهرمانانه است زیرا دارد خلاف آن عادت عمل می کند یا در فیلم «امروز» قهرمان من کاملا مطمئن بود و کسی بود که برخلاف اطرافیانش، اصلا شک نداشت. منظورم این است که قهرمان نباید لزوما یک کار محیرالعقول انجام دهد. قهرمان باید اندازه موقعیت خودش باشد. تلاش می کنم قهرمان های فیلمهایم از میان مردم عادی انتخاب شوند برای اینکه این تصور پیش نیاید که مسیر جامعه از مسیر قهرمانانی می گذرد که یکی از ما نیستند بلکه فقط می توانند الگوی ما باشند. من معتقدم مسیر اصلاح جامعه از مسیر رفتارهای عادی ما و عمل به تکالیف بسیار ساده روزانه مان هموار می شود و قرار نیست اتفاق بزرگتری از جای دیگری بیفتد. اینجا هم پدر و دختر که آدم های بسیار ساده ای هستند، قهرمانند.
پس اینجا هم پدر هم دختر قهرمان شما هستند.
- پدر و دختر و عمه. عمه است که چالش را عمیق می کند. پرسش های عمه است که پرده از سطح ظاهری مسایل برمی دارد و عمق آن شکاف را عریان می کند و پدر را به چالش می کشد.
چون گفتید روی فیلمنامه جدیدتان کار می کنید دوست دارم بدانم موضوعش چیست.
- سال هاست دوست دارم درباره جنگ فیلم بسازم. بارها هم کارهای مختلفی را شروع کرده ام مثلا چند سال روی فیلمنامه ای درباره شهید همت کار کردم که در آن عملیات بیت المقدس هم مطرح می شد ولی موفق نشدم بودجه آن را فراهم کنم و ساخته نشد. البته از پا ننشسم و فیلمنامه ای به قلم یکی از دوستان را مطالعه کردم که فیلمنامه خوبی بود که آن هم نشد. الان دنبال این هستم چیزی بنویسم ولی مطمئن نیستم این اتفاق بیفتد.
ممکن است یک تجربه شخصی را بنویسید؟
- اتفاقا یکی از خاطرات خودم در جنگ که قبلا خلاصه اش در مجله داستان چاپ شده به من انگیزه می دهد که سراغ یک موقعیت جنگی بروم. دلیل اینکه به موقعیت جنگی علاقمندم این است که چالش هایی که برای یک انسان، ایمان، باورهایش و ارزش هایی که بدان اعتقاد دارد در موقعیت بحرانی ایجاد می شود خیلی مهم است و فکر می کنم اتفاقا برای کشف آن گوهر انسانی که در خیلی فیلم ها دنبال آن هستیم موقعیت جنگی بهترین انتخاب است.
جنگ یعنی موقعیت بودن و نبودن یعنی موقعیتی که دیگر در آن نمی توانی تصویر دیگری از خودت جز آنچه واقعا هستی ارائه دهی. در زمان جنگ آدم ها یک تصویره می شوند. جنگ یک موقعیت استثنایی است و اگر هم دقت کنید فیلم هایی که کنکاش های جدی درباره درونیات انسان ها دارند و راحت درباره این مسایل حرف می زنند قصه های جنگی دارند که در تاریخ سینما هم نمونه های موفقی از آنها داریم.
دوست دارم در نهایت این اتفاق بیفتد و بتوانم چنین فیلمی بسازم ولی نمی دانم چه می شود و چه کسی حمایت می کند.
ممکن است روزی مسایل سیاسی هم برای شما دغدغه فیلمسازی شود؟
- وقتی از یک مساله یا اتفاق سیاسی به شدت خشمگین می شوم یا نسبت به آن موضع دارم سعی می کنم خودم را با نوشتن یک مطلب و گذاشتنش در یک پوشه خلاص کنم و اجازه ندهم این تبدیل به یک سناریو شود. همیشه تمناهایی از این دست را به تاخیر می اندازم تا موضوعش کهنه شود.
یک جایی گفته بودید با اکران فیلم خارجی در سینماهای کشورمان موافق هستید. دلیل تان چیست؟
- ما ناگزیر هستیم.
ناگزیر بودن دلیل خوبی نیست.
- این شکل از حمایت از فیلم ایرانی در دوره ای جواب می داد ولی الان داریم سبک و اندازه و استاندارد سینمایمان را کاهش می دهیم زیرا دیگر بر پرده فیلم های باشکوه و حرفه ای نمی بینیم که حداقل رقابت خودمان را با آنها تنظیم کنیم. اکران فیلم خارجی می تواند برای تولید بهتر در داخل ایجاد انگیزه کند. فراموش نکنیم که فیلم های خارجی دارند دیده می شوند و اتفاقا از سهم سینمای ما می کاهند. دی وی دی هایی که در خانه ها دیده می شوند زمانی را به خود اختصاص می دهند که به جای آن مردم می توانند به سینما بروند. ما مشتریان فیلم خارجی را بالقوه از دست می دهیم. پیشنهاد من برای این موضوع اکران کنترل شده و حساب شده است. می شود یک ظرفیت ۱۰- ۱۵ درصدی کنترل شده را به فیلم های خارجی اختصاص داد که البته همین آثار هم باید درست انتخاب شوند.
درباره ترکیب جدید اعضای شورای پروانه نمایش هم نظری دارید؟
- گفتم که من استعفا دادم تا درباره این مسایل صحبت نکنم. (می خندد)
ارسال نظر